حکومت موقت؟ هوشدار و خبر دار!
دور دوم مذاکرات در دوحه قرار است بهزودی میان هیات مذاکرهکننده دولت جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان در قطر آغاز شود.
در آستانه آغاز این دور مذاکرات، یکتعداد از نخبگان و چیز فهمان کشور شعار تشکیل حکومت موقت را بر زبان میآورند. موضوع این نوشته هم بر سر همین نکته میچرخد.
واضح باید گفت که هرگاه دوطرف متخاصم بر سر میز مذاکره مینشینند و به تشکیل حکومت موقت به نتیجه میرسند، اختیار حکومت موقت طور طبیعی و اتوماتیک بدست گروه مخالف دولت میافتد. در ابن نوع تشکیلات جائ برای گروه سومی وجود نمیتوان داشته باشد. این گروههای مخالف دولت اغلب با توسل به فعالیتهای تروریستی اعتبار و ظرفیت دولت را آسیب رسانده، تا اینکه شرایط را برای مذاکره برای واگذاری قدرت به آنها مهیا سازند. از همین رو، سخن از خیر اندیشی و جور آمدن طرف حکومت و طرف جنگنده و سهم مساویانه و یا خیر اندیشانه وجود عملی و فزیکی در میان نخواهد بود.
حال سوال پیدا میشود که نخبگان چطور به این خوشباوری و ساده دلی گپ از حکومت موقت میزنند؟
جواب ساده است: گندهگی و بیاصولی و بیقانونی و خودسری زمامدار آنها را به حدی اذیت کرده که احساسات شان بر عقل و حسابگری شان چیره شده و تشکیل حکومت موقت را راه حل میدادند. طبیعی است که در شرایطی که کارد به استخوان برسد، منطق و دلیل و عقل از نزد بسیاریها فرار میکند. و به احساسات پناه میبرند.
به همه ما و شما واضح است و به چشم سر دیدیم که طی بیست سال یک مثلث نکبت و مصیبت بر افغانستان حکم رانده است و حکم میراند. اضلاع این مثلث نکبت و مصیبت کدام است؟
۱- ضلع اول اشخاص خُمار قدرت عبدالرحمان خانی و هاشم خانی.
۲- ضلع دوم زلمی خلیلزاد منحیث وایسرای امریکا و حامد کرزی گماشته وایسرا.
۳-ضلع سوم اشرف غنی.
این سه ضلع، مثلث نکبت و مصیبت را در افغانستان تشکیل دادهاند که ثمره کار شان جز نکبت و مصیبت چیز دیگر نبوده است.
از گفتههای بالا به این نتیجه میرسیم که هیات جمهوری اسلامی افغانستان به هیچ صورت و به هیچ عنوان نامی از حکومت موقت نبرند و مثلث نکبت و مصیبت را نسبت به مثلث حقارت و نابودی، ترجیح دهند.
علاوه میگردد که خوش باوری و ساده دلی را کنار بگذارند. تجربه کشور روندا در بر اعظم افریقا در سال ۱۹۹۴ بخوبی نشان داد که چطور قوای صلح ملل متحد که رئس ملل متحد کوفی حنان هم از عین تبار افریقائ بود، هیچ کاری انجام نداد، نیروهای فرانسه روندا را ترک گفت و امریکا با وجود یاد داشتها و اطلاعات و تقاضا های نمایندگان صلیب سرخ و کلیسا ها خودرا گنس و گول انداخت، بطرز نامعلومی ساتور های آدم کشی ساخت چین بدسترس آدمکشان قرار داده شد که در مدت زمان سه ماه و هشت روز یعنی از هفتم اپریل 1994 تا 15 جولای 1994 در روندا جوی خون جاری شد و هشتصد هزار نفر بقتل رسیدند. پس از این جینو ساید، Bill Clinton رئیس جمهور امریکا , به روندا آمد و وعده کمک داد.
خلاصه هوشیار باید بود و فقط روی چانس شامل شدن طالبان در همین حکومت و با همین قانون اساسی تمرکز نمود، یک مو هم از موضع خود پائین نیایید. بخاطر اینکه ثابت شده است و تابت میباشد که طالبان اهل مذاکره و مصالحه نبوده و نمی باشند، فریب طالبان و خارجی هارا نخورید! در داخل افغانستان دست بکار و متحد شوید تا رژیم انسانی و حکومت سالم را بوجود آورید.
نویسنده این مضمون میگوید بالای طالبان نمیشود اعتماد کرد. در اینصورت پس مسئله جنگ که مردم افغانستان را به ستوه رسانده و در بدر ساخته است، چه میشود؟ بنظر من واقعیت است که طالبان جور آمدن ندارد و از مذاکره استفاده ابزاری برای بقدرت رسیدن می خواهند بکنند. دولت افغانستان درزمان کرزی خو طالبان را زیاد کمک کرد و آقای غنی در دور اول ریاست جمهوری خود به طالبان نظر خوب و مثبت داشت. از آنها چند دفعه بنام مخالفان سیاسی نام برد. ودر انتخابات به این فکر بود که گویا طالبان اورا در رسیدن به چوکی ریاست جمهوری کمک نموده اند. … وغیره ولی حالا موضوع اشغال قدرت در میان است. آقای غنی صرف بخاطر اینکه خودش در کرسی باقی بماند با طالبان مخالفت دارد. چون طالبانرا خود همین کرزی و غنی نیرومند ساختند که حالا دولت از شکست آنان عاجز مانده است. بدون شک که طالبان عقب جبه قوی ای را دارند. پاکستان تکیه گاه عقب جبه قوی به طالبان میباشد. از همین خاطر طالبان جز گرفتن کل قدرت به چیز دیگر راضی نخواهند شد.
حالا مردم بیچاره افغانستان حیران مانده اند وحشت و ظلم طالب را که بیاد می آورند، دل شان خون میشود. و دولت ضعیف و بیکاره و ناصادق را که میبینند، باز هم دل شان خون میشود. مثلیکه مردم عادی میگویند زمین سخت و آسمان بلند. پس مردم بیچاره چه کار کنند؟ نخبگان هم اکثرا از خود بیگانه و مسخ شده اند. البته امریکا و رژیم چنین کرده اند. برای ختم جنگ بنظر من سه راه وجود دارد.
1- بردگی طالب را قبول کردن، توهین و شلاق و رنج کشنده را تحمل کردن و خودرا کاملا تسلیم ظلم و وحشت نمود. البته در آغاز اسلام هم مثل طالب عمل میکرد وحتی از طالب بد تر. طالب خو تا حدی به زن و دختر کسی غرض ندارد و محرمیت فامیل را احترام میگذارد. در حالیکه در آغاز اسلام زن و دختر آدم کنیز بود و هر وقت که میخواستند میتوانستند دست دختر و دست زنش را گرفته در اطاق خلوت نماید. و آدم اسیر شده هم منحیث غلام بود. پس آنها همین حالت را قبول کردند و اسلام رشد کرد. حالا همه میتوانند به طالب بیعت کنند و گپ از آزادی و افتخار و حیثیت نکنند.
2- به پاکستان در تماس شوند و به باداری و قدرت پاکستان بیعت نمایند. این رقم فکر میکنم کمی خوبتر از بیعت کردن به طالب می باشد. اگر به طالب بیعت شود، عین معنی را دارد یعنی به پاکستان بیعت نمودن. اما غیر مستقیم. مردم را زیاد اذیت میکند و طالب را بیعت کردن که طالب خود به پاکستان قبلا بیعت نموده است ، بمردم مشکل ایجاد میکند. بخاطر اینکه نوکر نوکر بودن، مشکل تر است تا مسقیما” آدم نوکر بادار باشد.
در اینصورت است که جنگی در افغانستان وجود نخواهند داشت. اگر قبول میکنید، خیلی ساده جنگ ختم میشود.
3- اگر گپ از استقلال و عزت و افتخار و آزادی افغانستان و عزت مردم آن دارید. طی یک هفته کمر را بسته همه به کوچه و جاده ها بریزید، مذاکره و طالب را رد نمائید. فقط غنی را برای مدت کمی حد اعظم سه ماه در راس دولت بکذارید و باقی شورای نخبگان تشکیل نموده و رئیس شورای نخبگان امور قوای مسلح و اجرات دولتی را بدست گیرد.
باور کنید اگر این کار را بکنید هم عزت و ناموس خود و هم استقلال و عزت افغانستان را حفظ خواهید کرد. باور کنید هرگاه متحد و نیرو مند عمل کنید امریکا هم کوشش خواهد کرد تا شما کمک امریکارا بپذیرید. و ده ها کشور خارجی در پی بر قرار کردن تماس و ارایه کمک بشما خواهد بود. یک پیز مثل آفتاب واضح و روشن میباشد و آن اینکه اگر همه یکدست و متحد باشید، زور هیچ ظالم و ابر قدرتی بشما نمی رسد.
اگر این شهامت و همت را ندارید. به پای پاکستان زانو بزنید و پاکستان جنگ را ختم و برنامه های تشکیل فدراسیون را گرفته و شما را از تشویش جنگ خلاص خواهد کرد. مذاکر یک موضوعِ کاملا بنفع طالب بوده شما و مردمان عادی جهان را فریب است و بس.