سوال مردم:«خرابی» نخواهد شد؟
سردرگمی و نگرانی یکبار دیگر جامعه را فرا گرفته است و عامل آن انتخابات است. اگر در دیگر کشورها انتخابات ثبات، شور و امید میآورد، در افغانستان خلاف آن اتفاق میافتد، پس از هر انتخاباتی مردم را تشویش و اضطراب به ستوه وادار میکند. فردا چه میشود؟ کی رییس جمهور خواهد شد؟ آیا جنگ داخلی اتفاق نخواهد افتاد؟ این سوالها شوخیبردار نیستند، از عمق درون یک ملت همواره در تشویش بیرون میشوند. ملتی که سالهای سال در خط بحران و اضطرار زیسته اند. هر لحظه امنیت و ثبات نسبی را حادثهیی تهدید کردهاست. هر لحظه امکان داشته که مسالۀ حتا کوچک باعث شود که مشکلی بزرگ به وجود بیاید. امروز نیز چون سال ۲۰۱۴ مردم نگران سرنوشت انتخابات اند. گاهی حتا به این که چه کسی برنده و یا بازنده انتخابات باشد، فکر نمیکنند و بیشتر به این میاندیشند که «خرابی» نشود. خرابی را کیها به بار میآورند، همانهایی که سوگند میخورند مردم را خوشبخت میسازند. همانهایی که دم از آینده روشن و مرفه میزنند. «خرابی» را مردم عادی کوچه و بازار رقم نمیزنند. آنها به دنبال لقمه نانی حلال، همان قدر که شکمهای خود شان و فرزندان شان سیر شود، از صبح تا به شب سرگردان اند. حتا گاهی فرصت نمیکنند که به سیاست فکر کنند. اما، ناگزیراند که بپرسند، نتیجه انتخابات چه میشود؟ چون این پرسش به هستی شان رابطه تنگاتنگ دارد. آنها از انتخابات میپرسند به این دلیل که ببینند، نظم و ثبات نسبی و شکنندۀ فعلی چقدر دوام میآورد؟ آیا همان لقمه نان خشک هم از دسترخوان های شان به یغما خواهد رفت؟ آیا فرزندان و خانه شان آماج توپ و راکت قرار خواهد گرفت. میگویند مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد. مردم افغانستان هم مار گزیدهاند. بارها مار سیاست آنها را گزیدهاست. بارها طعمه زیادهخواهیها و قدرتطلبیهای سیاستمداران خود شدهاند. بارها برای شان وعده داده شده که « فردا روز دیگرست»؛ اما فردایی در کار نبوده است. فردا بدتر از امروز بوده. مردم میترسند که باز تاریخ تکرار نشود. باز خیابانهای کابل به آتش و دود آلوده نشود. هر چیزی امکان دارد. انتخابات در افغانستان امید نه بل ناامیدی میآفریند. دوستی میگفت کاش به جای انتخابات و این همه جنجال یک راه و رسم دیگری وجود میداشت که این قدر استرسزا نمیبود. شاید حرف این دوست درست باشد. شاید او هم از پیامدهای انتخابات بترسد. کی هست که چنین ترسی ندارد. همه در ترس و هراس به سر میبرند. چون یک عده انتخابات را بازی سیاسی خود ساختهاند. یکعده میخواهند به هر شکل ممکن حکومت کنند، حتا بر قبرستانیها، حتا بر مردهگان. برای آنها هیچ فرقی نمیکند که چه اتفاقی میافتد. فرزندان، پولها و جان خود شان در امنیت است. پشه هم در اطراف شان گشته نمیتواند. در ارگ زندهگی میکنند، در ارگ میخوابند، در ارگ بیانیه میدهند و در ارگ لاف میزنند. مردم اینها را میببینند و به شدت از آنها نفرت دارند. مردم میببینند که فرزندان این افراد در میان شان زنده گی نمیکنند؛ آنها در امریکا و اروپا از بهترین امکانات برخوردار اند. آنها دغدغۀ نان، دغدغۀ فرزند، دغدغۀ آینده ندارند. آیندۀ آنها تضمین شدهاست. اما اینجا آمدهاند که از خود رهبر و رییس بسازند. این جا محل خوب پولدار شدن و سرمایه اندوزی است. اگر این سرمایهها و امکانات نباشد، یک نفر شان هم برای یک روز در این کشور زنده گی نمیکنند. میروند دوباره در همان کشورهای آرام و مرفه شان. استاد دانشگاه میشوند، در بانک جهانی کار میگیرند و یا هم به صورت عادی از پولهایی که به دست آوردهاند از زندهگی شان در کنار خانوادههای شان لذت میبرند. برای آنها انتخابات یک وسیله است. وسیلهیی که میشود با آن به قدرت دستیافت. میگویند بزرگترین لذتها در قدرت نهفته است. آنها خواهان قدرتاند. انتخابات را وسیله بازی خود میسازند تا به قدرت برسند. مردم اما در صف مقابل ایستادهاند. مردم انتخابات را راهی میدانستند که میشد، با آن سرنوشت خود را رقم زد و زندهگی بهتری برای خود در همین کشور ساخت. اما دیگر به این جنبه اشرافی انتخابات فکر نمیکنند. فقط به این میاندیشند که باز» خرابی» نشود. آیا واقعا باز خرابی نخواهد شد؟ هیچ معلوم نیست. تاریخ این سرزمین با خون نوشته شده است و اگر روزی دوباره در خیابانهای کابل جاری شدن خون را دیدید تعجب نکنید، حتما کسانی در ارگ همان لحظه باده سر میکشند.