عشق؛ یا جنگ
عشـق را بازیگران سـرچپه تذیین می کنند
رنگ گل راجلوه گاه بوی سرگین می کنند
دوسـتی را می کـشند و دشـمنی می آورنـد
مهربـانی را فـدای وحـشـت کـیـن می کنند
از صـفـای دل نمی دانـنـد؛ لیکن در عمـل
دیـدۀ آیـینـه هـا را تار و چـرکیـن می کنند
رنگ رومانتیک را باجنگ وخون آمیختند
قلب پاک عاشقان را بسکه خونین می کنند
خلـوت و آرامش دل هـا اگـر بـرهـم زنـند
آتش تردیـد و وحشت در شرایین می کنند
دیـدۀ خـوشبین دل را میل آتـش می کشـند
نسل انسان را بهم از ریشه بدبین می کنند
خاک بازان را نـویـد بال گرگس می دهند
تـا همـای عـشـق را از قله پایـین می کنند
تا زمین را کـورۀ آتـش فـشـانی کـرده انـد
خانۀ را آلـوده با باروت و بنزین می کنند
نوریزدان تا به طور دل می گردد خموش
عقل و دین را آلت دست شیاطین می کنند
از متاع گـوشـت و خون آدمی اشغالگران
سفرۀ افراطیت را چرب ورنگین می کنند
از بهاران قصه میگویند لیکن چون خزان
غارت شمشاد وسروویاس ونسرین میکنند
پنبۀ غفلت بـه گـوش پیر و بـرنـا می زنند
گوش خر را پرزچیغ سرد یاسین می کنند
گنج کشورهای مظلوم را به یغما می برند
خلق را آواره و تبعـیدـ و مسکـین می کنند
نه فقط تنها زمین باجنگ می گردد خراب
تیره گون بخت سپید ماه و پروین می کنند
8/5/2019