پروسۀ غنی؛ تجزیۀ تاجیک به هویتهای تکواره
در خبرها خواندم که اشرفغنی احمدزی، رییس حکومت وحدت ملی، با مسوولانِ نهادی موسوم به “شورای هزارههای اهل سنت” دیدار کرده و برای تقویت آنها وعدۀ کمک و همکاری نموده است. گفته میشود این دیدار به وساطت شاهحسین مرتضوی، معاون سخنگوی ریاستجمهوری، انجام یافته است.
«شورای هزارههای اهل سنت»، نهاد مجعول و خودخواندهیی است که چند سال قبل توسط برخی عناصر معلومالحال و منزوی در کابل اعلام موجودیت کرد. این شورا مدعی است که اکثریت قریب به اتفاقِ مردم تاجیک در برخی ولایتها، از جمله بغلان، هزارۀ سنی هستند؛ ادعایی که بهشدت از سوی مردم آن ولایات رد شده و پارادوکسیکال خوانده میشود.
من اگرچه اسناد و ثبوتهای محکمهپسندی دال بر وجود دستهای نامرئی و مغرض در عقبِ ایجاد این شورا دارم و میدانم که این نهاد توسط عناصری خارج از این اجتماع مردمی مدیریت و کارگردانی میشود، اما آنچه را در این مقاله میخواهم بدان بپردازم، اهداف و نیات غنی از این دیدارها است؛ اهداف و نیاتی که در یک جمله خلاصه میشود: کالبدشکافی تاجیکها.
تاجیکها در افغانستان، یک اجتماع فرهنگی ـ قومی هستند که بهخاطر گستردهگی جمعیت و سلطه بر مناطق استراتژیک کشور، همواره و در هر برهۀ تاریخ نقش یک بازدارندۀ قوی را در برابر تحکیم شؤونیسمِ قومی ایفا کردهاند. آنچه به جامعۀ تاجیکان، در کنار گستردهگی نفوس و جغرافیای استراتژیک، این ظرفیت را بخشیده است، تواناییشان در بازتعریفِ خود به مثابۀ یک هویت فرهنگی است، نه بیولوژیک و تباری. تاریخ گواهی میدهد که این اجتماع فرهنگی همواره هویتِ خود را در چارچوب زبان و مدنیت فارسی تعریف کردهاند، نه خون و ژنتیک. همین اکنون نیز وقتی شما از هر عضوی از این اجتماع فرهنگی کیستی و چیستیاش را بپرسید، در پاسخ فقط خواهید شنید که “فارسیوان/فارسیزبان” هستند!
هویت فارسی، هویت اکثریت مردم افغانستان است و التزام تاجیکان به این هویت باعث گردیده است که با اکثریت مردم پیوند داشته و توانایی به چالشکشیدنِ هرگونه شؤونیسم قومی را داشته باشند. از مقاومت و ایستادهگی جامعۀ تاجیکان، خوشبختانه همۀ ملیتهای محروم و ستمدیده سود بردهاند. همۀ ناظران بر این اتفاق نظر دارند که اگر در یک سدۀ اخیر تاجیکان ایستادهگی نمیکردند، مدنیت و زبان فارسی زیر سُم اسپان فاشیسم در این سرزمین لِه شده بود و حتا از هویتهای فرهنگی دیگر نیز آثاری باقی نمیماند.
اشرفغنی احمدزی که به تعبیر جانکری، وزیر خارجۀ پیشین امریکا، یک ناسیونالیست قومی است، در طول چهار سال حکومت وحدت ملی آجنداهای قومگرایانهیی را دنبال کرده است. دیدار با شورای مجهول و مجعولی به نام “هزارههای اهل سنت” نیز از همین تفکر قومگرایانه آب میخورد. غنی به دنبال کالبدشکافی جامعۀ تاجیک است و میکوشد این اجتماع فرهنگی ـ قومی را بر اساس خطوط موهومِ خون و بیولوژی تقسیم و تجزیه کند و توان و ظرفیت مقاومتشان را به تحلیل ببرد.
فروکاستگری و تقلیل هویت انسانها به “هویت تکواره” در سراسر دنیا یکی از بزرگترین اسلحۀ کنشگران فرقهیی بوده است و غنی نیز به حیث یکی از مجریان مانفیستهای قومگرایانه در افغانستان تلاش دارد برای تجزیۀ کلیت تاجیکان از این اسلحه استفاده کند. به رهبران جامعۀ تاجیک هشدار میدهم که این تحرکات را جدی بگیرند و اجازه ندهند که یک فاشیست زیر عناوین مختلف این اجتماع قومی ـ فرهنگی را به جان هم بیندازند. آتشی را که امروز غنی در ارگ برافروخته است، اگر نجنبیم/ یا دیر بجنبیم دامنِ جامعۀ تاجیکان را خواهد گرفت و ما را به جان همدیگر خواهد انداخت. میدانم بسیاریها شاید فکر کنند که مدنیت فارسی آنقدر پُرتوان و غنی است که اجازه ندهد یک فاشیست جامعۀ تاجیک را به جان هم بیندازد، اما به باور من آنها چیزی را که فراموش میکنند، قوت خرابکارانۀ تصمیمات سیاسی ـ اداری است. وقتی سیاست از تجزیۀ یک ملت به هویتهای تکواره پشتیبانی کند، تهدید خصومت و نفرت جدی است.
نمونهیی را که اولیویه روآ در این خصوص یاد میکند، ساخت گروه نژادی جدید مسلمانان در هند توسط بریتانیا است. او میگوید در اوج تعدد و تکثرگرایی دینی و فرهنگی در هندوستان، بریتانیا سرشمارییی راه انداخت و در آن گروههای کوچک دارای هویتهای متعدد و پیچیده را در زیرمجموعۀ مسلمانانِ هند گنجاند. این تصمیم اداری و سیاسی روی عالم واقعیت تأثیر گذاشت و آنهایی که قبلا دارای گرایشهای هویتی مختلف بودند، خود را یکباره مسلمان خواندند و کوشیدند آداب، رسوم و عنعناتِ گذشته را ترک گفته و از اینپس برای تعیین هویتشان از نشانههای دینی استفاده کنند. مثلاً مسلمانان بنگال تا پیش از این سرشماری اغلب از نامهای هندو و برای اشاره به “خداوند” از واژگان مخصوصِ خود استفاده میکردند، اما پس از این رخداد، نامهای اسلامی برگزیدند و از واژۀ «الله» استفاده کردند و حتا کوشیدند ظاهرشان را نیز اسلامیسازی کنند و به جای لباسهای محلی، لباس عربی بر تن نمایند. بگذریم از اینکه حتا زبان هندی بر بنیاد تقسیمات مذهبی دارای دو الفبا شد: اردو و زبان هندی.
نتیجۀ این تصمیم اداری، رشد گروههای افراطی شد که سرانجام هند را تجزیه کردند.