خبر و دیدگاه

نامه به روشنفکران دینی

نامه هجدهم

ناگهان پرده بر انداختهی  یعنی  چه     مست از خانه بیرون تاختهی یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شدهی     اینچنین با همه  در ساختهی یعنی  چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آید یار    خانه  از غیر  نپرداختهی   یعنی  چه

حافظ عزیز از خداوند سوالی میپرسد که قرن هاست هر انسان متفکر را به خود مشغول ساخته است. یعنی چه شد که آن مطلق بی زمان و مکان یا به فرموده عارفان کامل و اکمل یا به فرموده فزیکدانان آن قوه بی مرز و بی سرحد که در توازن مطلق به سر میبرد تصمیم آفرینش گرفت. علم هرگز به این سوال جواب نخواهد داد. اما آنچه عارفان در این مورد بیان کرده اند اینست که او خواست تصویر خود را در آئینه وجود ببیند. یعنی او آئینه خلق کرد که تصویر آگاهی را به نمایش بگذارد. اما آنچه ما بنام ماده تا حال میشناسیم فقط چهار فیصد کائنات است. این تصویر در عوالم دیگر یا در ابعاد دیگر چگونه است؟ تا حال نمیدانیم. اما میرویم که بدانیم و فزیک در این باب دست آورد های خوبی داشته است. آنچه تا  امروز معلوم است اینست که فزیکدانان نمیتوانند به قبل از زمان پلانک نفوذ کنند. قرار توضحات پلانک،  علم قادر نیست روش اتم ها را تحت تاثیر قوای جازبه قوی توضح دهد. در شروع آفرینش قوه ها با ذرات نخستین ابتدایی که وجود شان وابسته به قوه های برق مقناطیسی و قوای هستوی بود یکجا بودند. در این حالت قوه جاذبه قوی در تحقیق موانع ایجاد میکند. به این ترتیب حقیقت آنطرف دیوار پلانک برای فزیکدانان نهفته باقی میماند. اما اسرار حقیقت مطلق همانجاست. تمام کثرات کائنات ظهورات اوست. هرچه معلول است شان آن علت است. مثل باران که شکلی از ابر است.مثل اعداد که همه شان تکرار عدد یک هستند و تا بینهایت لباس تبدیل میکنند.یعنی مجمع اسما مجمع ذات است. اسما اعیان ثابته اند در حضرت علمیه(ذات).همانطور که علم انسان خارج از انسان نیست علم خداوند هم خارج از او نیست. بس واحد حقیقی وحدت تمام اسما است. به این ترتیب عالم نیستی به حق که هستی  مطلق است هست شده است.و غیر او هیچ چیزی نیست.

ابوسعید ابولخیر میگوید:

گردون کمری ز عمر فرسوده ماست     دریا اثری ز اشک  آلوه  ماست

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست     فردوس دمی ز وقت آسوده ماست

اگر به تاریخ خلقت نظر اندازیم ظاهرا فقط دگرگونی ماده را در طول زمان میبینیم که هوش بسوی تکامل سوقش میدهد. اما در حقیقت خود همان هوش است که هر لحظه لباس نو میبوشد.

هر لحظه به شکلی بت عیار برامد     هر دم به لباس دیگر آن یار برامد

*****

خود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه    خود  بر سر آن  کوزه خریدار  بر امد

 

اگر دقیق شویم شباهتی بین ما و او است چون ما هم ظاهرا مادی هستیم ولی هوش داریم. اتم های وجود ما از همان اتم های وجود اولیه سرچشمه گرفته اند. این اتم ها گاهی جزء سیارات دیگر بوده اند. بعد زمین را تشکیل داده اند. بعد به ما و جهان ما جسم بخشیده اند. اگر ماهمان هوش  اولیه هستیم بس دریاها و کوه ها اثر وجودی ما هستند. چون درکثرات ظاهر شده ایم هوش ما هم محدود شده است. در این حال دچار اشتباه میشویم و از اعمال غلط ما شر و رنج نصیب ما میشود. ما عذاب خود را به شکل دوزخ تصور کرده ایم و وقتی حال ما خوش باشد تعریف جنت کرده ایم. به نظر میرسد هر چه از دوزخ و جنت تعریف کرده ایم حالات خود ما است. ما تا اینجا  راه دور و درازی را آمده ایم و راه درازی را هم در پیش رو داریم.

قوانین فزیک در تمام حالات کار آمد دارد به جز دو حالت.یکی در آن کوره داغ نخستین و یکی در سیاه چاله ها. به این لحاظ فزیک با تمام طول و عرضش توان بیان حقیقت مبدا و معاد را نخواهد داشت. آنچه برای فزیکدانان شروع خلقت است. بحر انرژی است که از هیچ یا عدم میاید. عارفان عدم را وجود مطلق مینامند. هر چیزیکه ما شناخته و میشناسیم در حقیقت از آنجا میاید.

مطابق نظریه کوانت کائنات لرزش امواج خیلی کوچک از بحر انرژی خیلی بزرگ است. به این ترتیب کائناتی که ما میشناسیم با قوانین فضا زمان وذراتش همه از بحر انرژی به وجودآمده اند و دائم از آن تغذیه میکنند.

همچنان از قوانین منظم فزیکی چنین معلوم میشود که عقب دستگاه هستی ناظمی خود نمایی میکند. آن ناظم شعور کل است که فضا زمان را خلاقانه به سوی تکامل سمت و سو میدهد.

میدانیم که خالیگاه مطلق چنان که در آن ماده و انرژی نباشد وجود ندارد. حتی خالیگاه های که کهکشان ها را از هم جدا ساخته اند کاملا خالی نیستند. آنجاهم اتم ها و اشعه های مختلف وجود دارند. آنجاست که انرژی که خودش از عدم به وجود آمده است به ماده تبدیل میشود. در حقیقت خالیگاه یا عدم فابریکه تولید ذرات است. همان خالیگاه بود که زمان را افتتاح کرد. در خود او دگر گونی نیست. او در زمان مطلق و بدون دگرگونی است. یعنی زمان به گذشته و آینده  تقسیم نشده است. اما در تصویری که از او به وجود میاید دگرگونی و تقسیم زمان به گذشته و آینده دیده میشود.به این لحاظ هم زمان و هم هستی قدیم اند. ماده را که ما به صورت کثرات مختلف و دور از هم میبینیم.زمانی در قبل از خلقت در وحدت و توازن بود.بعدا قوه ها از هم متفرق شدند و ذرات به وجود آمدند.آنچه به نظر میاید خلقت در بطن خود سازماندهی شده است.و نیروی خارجی در کار نیست.به این لحاظ خداوند را نمیشود از مخلوق جدا دانست. او در ما و با ماست. به عبارت دیگر او ذات ما است. از اینجا نعره اناالحق منصور حلاج به اثبات میرسد.اگر چه کوردلان او را به دار آویختند.

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند   جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

پس ذات یگانه است و مرکب نیست. چون مرکب نیست فرامادی است. اما ظهورات او مرکب اند و در کثرات ظاهر شده اند.چون ذات مطلق و واحد است قائم به ذاتی در عرض او وجود ندارد. خداوند قدیم ذاتی و زمانی است ولی تجلی او حادث زمانی است.و ذات موجودات قائم به ذات خداوند است. پس توحید ذاتی چنین است که خداوند یا آگاهی قابل تجزیه و تقسیم نیست و کثرات در او نیست. او بسیط است و واجب دیگری در عرض او وجود ندارد. اما در توحید صفاتی میشود گفت که صفات او عین ذات او است و آن ظهور علم اوست.

آنچه از این نامه نتیجه میشود اینست که ماده همان شعور اولیه است که درهر لحظه تغییر شکل میدهد. او از وحدت کامل به کثرت آمده است. ما به من های کوچک تبدیل شده است. راه نجات بشر این است که من های کوچک با هم متحد شوند. در این راه باید از ادیان و مذاهب مختلف دوری کنند و به بیرنگی که اصل ذات انسان است بر گردند. بدانند که حقیقت و ذات تمام کائنات یکی است. جهان باید یک ملت شود و تمام منابع طبیعی و علم در اختیار همه قرار گیرد. چه علم و آگاهی و چه منابع طبیعی همه مال خداوند است. چون در عرض او چیزی نیست. به این لحاظ همه باید از آن مستفید گردند. به این ترتیب فاصله بین فقیران و اغنیا از بین خواهد رفت. دروغ گفتن و خیانت کردن به مخلوق.  زیر نام های  مختلف خدای واحد که در حقیقت همش برای استثمار واستعمار است از بین خواهد رفت. مردم فرق بین فرهنگ های بشری که زاده ذهن انسان است و خداوند که حقیقت بسیط است را خواهند شناخت. آنچه از ادیان مردم پیروی میکنند بیشتر پیروی از فرهنگ قرون وسطی است نه از خدا. نامش خدا پرستی است ولی حقیقت اش فرهنگ پرستی است.زیر نام خدا فرهنگ خود را ترویج میدهند و به ملت ها مسلط میشوند بعد از ایشان بهره کشی میکنند. خداوند خدای همه زمین و آسمانها است و تمام مخلوق خود را دوست دارد. ما باید فقط او را بشناسیم و به او ایمان داشته باشیم همینقدر کافیست وقتی به انسان مفادی رسد گوید خدا مرا محترم شمرد و قتی زیان کند گوید خدا مرا محترم نشمرد. بدان که خوبی و بدی و هرچی نصیب تو میشود نتیجه اعمال توست. به خدا ربطی ندارد. خداوند را دوست داشته باشید.ترس شما از خدا باید مثل ترس عاشق از معشوق باشد نه مثل ترس از شیطان.اومهربان تر از پدر و مادر به شما است. او صاحب وجود شماست. اوست که به پدر و مادر شما زندگی عطا نموده است و رجعت همه شما به سوی اوست. آنها که ترس شیطانی از خدا را ترویج میکنند خود شان نمایندگان شیطان اند. شما هم خدا وهم مخلوق خدا را دوست داشته باشید. این بهترین عبادت خواهد بود.به این ترتیب انسان همان جنت از دست رفته خود را دوباه به دست خواهد آورد.

بدان که خداوند از این امر واقف است.اگر متوجه شده باشی جهت تکامل عقلی بشر به همین سو در جریان است. این را در تکنالوژی میتوان دید که با گذشت هر روز فاصله بین انسانها کمتر میشود و تبادل معلومات به سرعت برق در جریان است. ما باید بدانیم که ما جز این تکامل هستیم و در مقابل آن مقاومت نکنیم.مقاومت ماجای را نخواهد گرفت فقط باعث درد و رنج بیشتر ما خواهد شد. او وجدان ماست وجدانی که بخاطر زر و زور چند روزه در دنیا از او فرار میکنیم.به ندای اوگوش کن تا خوشبختی دنیا و عقبا نصیبت گردد.

امید این امانت به مستحق برسد. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا