خبر و دیدگاه

نامه به روشنفکران دینی

نامه دوازدهم

در آن بحری که خظرانند ماهی      در او جاوید ماهی جاویدان آب

اگر گاهی با فزیکدانی ملاقات کنید و از او بخواهید فضا را برای شما تشریح کند، او مثال آب و ماهی را بیان خواهد کرد. همچنانکه عرفا قرن ها قبل موجودات را به ماهی و فضا را به آب تشبح کرده اند. چون از این بهتر بیان نباشد. موجودات در فضا اند ولی فضا را درک نمیکنند. اکثر مردم فکر میکنند که فضا فقط در کائنات واقع است و نمیدانند که خودشان هم در فضا واقع اند. فضا همه جا را فرا گرفته است به شمول ما و زمین ما و تمام اجرام سماوی  وجهان ما از اتم ها ساخته شده است و اتم ها در حقیقت فضای خالی اند. اگر فضای بین اتم های وجود شما برداشته شود شما به موجود میکروسکوبیک تبدیل میشوید. اما جرم شما باقی میماند. همینطور تمام کائنات را فکر کنید. فضا حقیقت غیر قابل لمس است اما تمام اتفاقات در فضا اتفاق میافتند. عارفانِ بسیار قبل از نیوتن و البرت انشتین به این مسئله پرداخته اند. آنها مثل فزیکدانان امروز وسایل بیشرفته در دست نداشتند ولی با واردات از عقل کل مسئله را درک کرده و به مردم انتقال داده اند. مولانای بلخ در مورد بیخبری انسان از فضا چنین میگوید.

همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور    وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست

چنانچه دیده میشود مولانای بلخ بسیار مسایل علمی و فلسفی را به زبان زیبای شعر بیان کرده است. اما دریغ مورد تعصب عالمان دین قرار گرفته و به او مهر کفر و شرک زده اند. البته از اعمال خود در دنیا و آخرت جوابگو خواهند بود.

مسئله دیگر که بخصوص مولانای بلخ و بیدل دهلوی بار ها به آن پرداخته اند.و البرت انشتین فقط در قرن اخیر متوجه آن شد و آنرا دست آورد خود قلمداد کرد مسئله نور است. او گفت حرکت همیشه درزمان است و در فضا اتفاق میافتد و سرعت بالای فضا تاثیر دارد. در سرعت بلند نزدیک به سرعت نور زمان کند تر میگذرد و در سرعت نور زمان اصلا نمیگذرد و فضا فشرده میشود. در این حال ماضی و مستقبل و مکان معنی خود را از دست میدهند. او همچنان فرمود که زمان و مکان با هم عمل میکنند. آنها دو چیز نیستند و نام فضا زمان را بر آن نهاد.

حالا برویم سراغ مولانا ببینیم آن حضرت در این مورد چه فرموده است.

لازمانی که در او  نور  خداست      ماضی و مستقبل و حال از کجاست

ماضی و مستقبل نسبت به توست    هردو یک چیزند پنداری که دوست

چنانچه از شعر بالا معلوم است او ارتباط بین نور و زمان و مکان را خوب تشریح کرده است. سرعت نور را که اتفاق عجیبی است. به نور خدا تشبیه کرده است. چنانچه از فزیک میدانیم سرعت نور واقعا اتفاق عجیبی است و به حرکت اجسام ربط ندارد و همیشه ثابت است. او میگوید اگر جسمی به سرعت نور حرکت کند لازمان میشود یعنی زمان بر او نمیگذرد. در آن حالت ماضی و مستقبل معنی خود را از دست میدهند. بعد در بیت دوم میگوید ماضی و مستقبل یا گذشته و آینده برای توست چون تو در جسم هستی و سرعت در اطراف تو پایین است. بعد میگوید هر دو یک چیزند پنداری که دوست یعنی در سرعت نور ماضی و مستقبل وجود ندارند و آنچه برتو میگذرد توهم است. تو تصور میکنی که زمان گذشته و آینده دارد اما آنها هر دو یک حقیقت اند و آن رول فضا زمان است که ما در آن واقع شده ایم.

یک مسئله دیگر که در علم امروزی موضوع میخانیک کوانتم است این است که عالمان علم فزیک میگویند اگر شما ذرات را از اتم دور کنید باز هم در داخل اتم ذراتی از عدم به وجود میایند و بسیار زود به عدم بر میگردند. آنها به این باور اند که عالم مااز عدم یا ازهیچ به وجود آمده است. باید یک بار دیگر یادآور شد که عالمان علم فزیک فقط در قرن گذشته متوجه این امر شدند در حالیکه مولانای بلخ هشتصد سال قبل از آن آگاه بود.او میگوید.

عدم را در وجود آری از این تبدیل افزونتر     تو نور شمع میسازی که اندر شمعدانستی

یعنی همان ذراتی که از عدم میایند و وجود را میسازند همان ها هم نور شمع را میسازند و هم شمعدان را به وجود میاورند. اینجا بد نیست نظر حضرت بیدل دهلوی را هم جویا شویم.او میگوید.

عدم تعطیل جوش  هستی  مطلق  نمیگردد    نَفَس چون نبض بیدار است در اعضای خوابیده

یعنی خداوند که هستی مطلق است عدم را تعطیل نکرده است و در هر لحظه عدم در وجود ظاهر میگردد و دوباره به عدم بر میگردد مثل نَفَس و نبض که اگرچه انسان خواب باشد و از آنها آگاه نباشد اما آنها به فعالیت خود ادامه میدهند.

عالمان علم فزیک به این نظر اند که انرژی تاریک جهان را چنان انبساط خواهد داد که کهکشان ها از هم خواهند پاشید و همه چیز از بین خواهد رفت. حتی اتم ها از هم خواهند پاشید. اما آیا خالقی که تمام ثوابت فزیکی را به اندازه میکروسکوبیک محاسبه کرده است از آن آگاه نیست؟ آیا دنیای ما یگانه دنیای ممکن است؟ آیا آنچه از طریق حواس پنجگانه به ما میرسد یگانه حقیقت ممکن است؟ یا سایه و انعکاس حقیقت است.

آنچه عارفان به ما گفته اند اینست که جهان آیینه است که حقیقت در آن انعکاس یافته است. یعنی جهان حقیقت نیست بلکه سایه حقیقت است. این نظر برای دانشمندان علم فزیک بسیار جالب به نظر آمده و آنها با تقلید از عارفان میگویند جهان ما جهان هولوگرافیک است. امروز تحقیقات جدی در این باب جریان دارد. البته از قبل معلوم است که از بابت سست اندیشی عالمان اسلامی این نظریه هم به نام غربی ها ثبت خواهد شد.

جهان هولوگرافیک یعنی من و شما و تمام کائنات عکس معلوماتی است که در فاصله های بسیار دور در سطح دو بعدی وجود دارند. مثلا در سطح حفره سیاه. اگر جسمی داخل حفره سیاه افتد معلوماتش در سطح حفره سیاه باقی میماند. مثل اسناد شما که در آرشیف کمبیوتر شما باقی میماند. یعنی حفره سیاه اجسام سه بعدی را به دو بعدی تبدیل میکند. و آن معلومات دو بعدی قابلیت ساختن اجام سه بعدی را دارند. آنها میگویند که عالم سه بعدی انعکاس عالم دو بعدی است. این به این معنی است که چه در داخل حفره سیاه چه درخارج آن خاصیت فضا یکسان باقی میماند و آن وجود است. از اینجا اصل وحدت وجود که عارفان به آن باور دارند ثبوت میشود. چون جهان ما عکس سه بعدی معلوماتی است که از دو بعد نشئت کرده است. مولانای بلخ در مورد آن عالم دو بعدی میگوید.

منبسط    بودیم  یک جوهر  همه        بی سر و بی پا بدیم آن سر همه

یک  گهر بودیم   همچون   آفتاب        بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره        شد عدد  چون  سایه های  کنگره

کنگره  ویران  کنید  از منجنیق          تا  رود  فرق  از  میان این فریق

چنانچه میدانید عالم صورت عالم سه بعدی است و مثل عدد یک که کثرت پذیر است و اعداد زیادی از عدد یک میتوان ساخت. اما معدود یکی است و آن معلوماتی است که از واحد نشئت کرده است. آنچه از کثرات دیده میشود توهم من و شما است. مثل آیینه های منکسر که وقتی بخواهید خود را در آن ببینید شما را به کثرات تبدیل میکند و شما خود را چند تا میبینید.

چون مغز یابی ای پسر از پوست برداری نظر   در کوی عسی آمدی دیگر نگویی کو خرم

اندیشه مولانا بر این بناشده است که ماهیت هر جسمی که در تاریخ به وجود آمده است و خواهد آمد در جایی بوده است. که عالم از آنجا نشئت کرده است. و به آنجا بر خواهد گشت. و آن عالم قدس است.                                   

به نظر مولانای بلخ عشق تمام رذایل را از انسان دور میکند دروغ، خیانت، بزرگنمای، فخر فروشی چیز های اند که نفس را مریض میسازند و دوای آن عشق میباشد. عشق ارتباط بین جسم و جسم نیست بلکه ارتباطی است که در عقب دیوار ماده و جسم شکل میگیرد. بدان که تا عاشق نباشی این را ندانی.

مثنوی معنوی مولوی کتاب عظیمی است. در این کتاب مولانای بلخ مسایل مهم فلسفی، علمی، اجتماعی و عارفانه را به زبان زیبای شعر و تمثیل بیان کرده است تا کمکی باشد برای شناخت حقیقت.

عبدالرحمن جامی که خود از اکابر فلسفه و عرفان میباشد و زبانزد خاص و عام در تمام جهان است کتابِ مثنوی معنوی را قران به زبان پهلوی میداند. از آنجا که در جوامع اسلامی فقط پیغمبر میتواند کتاب داشته باشد. مطلب را به مردم رسانده است.

مثنوی  معنوی  مولوی   هست قران در زبان پهلوی

یا

من نگویم وصف آن عالی جناب   نیست پیغمبر ولی دارد کتاب

مولانای بلخ نه تنها برای فارسی زبانان شخصیتی مهم است بلکه در تمام جهان به اندیشه های علمی، فلسفی، عارفانه و انسان دوستانه او احترام میگذارند. به ویژه انسانهای امروزی از کثرت گرایی، فرارفتن از ظاهر مذاهب و داخل شدن در عمق اندیشه و انسان دوستی و معنویت مولانا تقدیر میکنند. خلاصه کسی بخواهد یا نخواهد او پیغمبر دلهاست. از آنجا که دل انسان خانه خدا است. مولانای بلخ پیغمبر عشق و خدا است. همچنان اگر او را پیغمبر بخوانیم با قران در تضاد نیست. چون مطابق آیت چهارم سوره ابراهیم خداوند برای هر قومی به زبان خودشان پیغمبر فرستاده است. البته در آیت چهلم سوره احزاب آمده که محمد(ص)خاتم انبیا است ولی این آیت مربوط میشود به قوم عرب و عرب زبانان. همچنان میدانیم که بعد از محمد(ص)در عربستان بعضی ها دعوی پیغمبری کردند ولی دعوی شان باطل بود.

مولانا میفرماید که عشق به خداجهشی است از خود به بیرون نه جمع آوری مال و جلال دنیا. مولانا کسی است که به علوم زمان خود و علوم قرن ها بعد از خود تبحر کامل داشته است و پیام خداوند از سینه او بیان شده است و آن پیام چنین است که اگر خداوند را دوست داری تمام مخلوق او را دوست بدار بدون درنظرداشت دین، مذهب، قوم، قبیله و غیره. فقط در اینصورت عبادت شما قبول میشود و انسان میتواند زندگی آرام و خوش در دنیا داشته باشد.

امید این امانت به مستحق برسد.       

-22-9-2018

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا