در دیکتـاتـوریِ آقـای غنـی چـه میگـذرد؟

روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته، زمانی که علیاحمد عثمانی وزیر انرژی و آبِ افغانستان میخواست برای افتتاح یک پروژۀ برق عازم ولایت بلخ شود، در میدان هواییِ کابل به دستور ارگ ریاست جمهوری مأموران امنیتی مانعِ سفرِ او به این ولایت شدند. مأموران امنیتی در توضیحِ این رفتارِ خود گفتند که از شخص رییس حکومت دستور دریافت کردهاند که از سفر وزیر انرژی و آب به بلخ جلوگیری کنند. به این شکل، آقای عثمانی دوباره به خانهاش در کابل برگشتانده شد.
سال پیش نیز وقتی پروژۀ بزرگِ تاپی که هنوز هیچ اقدام عملی برای ساخت آن صورت نگرفته، به صورتِ نمادین در شهر هرات گشایش یافت، آقای عثمانی در آن شرکت نداشت؛ درحالیکه بخش بزرگی از پروژهایی که همزمان با تاپی قرار است به کار آغاز کنند، به وزارت انرژی و آب کشور مربوط میشود. سوال اینجاست که اگر آقای عثمانی وزیری شایسته و مدبر است ـ که اکثر مردم و دیگر اعضای کابینه این مورد را تأیید میکنند ـ چرا مورد خشمِ آقای غنی قرار گرفته که حتا در داخل کشور برای افتتاح پروژههایی که ساخته است، رفته نمیتواند؟ آیا او در عین وزیر بودن، در حصر خانهگی و یا دفتـری قرار دارد؟ آقای عثمانی در برابرِ آقای غنی چه کرده که باید با او اینگونه رفتار صورت گیرد؟ اگر او وزیر شایسته و درسـتی نیست، پس چرا همچنان به کار در وزارت انرژی و آب ادامه میدهد و آقای غنی با ادله و شواهد نشان نمیدهد که آقای عثمانی به درد کار در وزارت انرژی و آب نمیخورد؟
این سوالها بیپاسخ اند، چرا که هیچ موردی هنوز بهدست نیامده که بر عدم لیاقتِ این وزیر صحه بگذارد. اما گویا مسایلِ دیگری وجود دارند از جمله اینکه: آقای غنی در یک خصومت شخصی، در پی کنار زدنِ آقای عثمانی است و از آنجایی که آقای عثمانی از سوی بخش دیگری از قدرت به این سمت معرفی شده، آقای غنی در بر کناریِ او تا هنوز موفق نشده است؛ اما او اقدامهایی را برای این کار انجام داده و از جمله اینکه با مصرفِ دهها هزار دالر تلاش کرد که از طریق مجلس نمایندهگان آقای عثمانی را سلب صلاحیت کند.
در کشوری که به گفتۀ رییس حکومتش بیش از شانزده میلیون انسان زیر خط فقر بهسر میبرند، همین رییس حکومت دهها هزار دالر را صرفِ این میکند که وزیری را از کرسیاش کنار بزند. آیا با این برخوردها و رفتـارها میتوان انتظار افغانستانی آباد و سالم را داشت؟
همیشه آب از سرچشمه گلآلود بوده است. همیشه سرانِ قدرت با برخوردهایشان این کشور را به سوی افتراق، جنگهای قومی و زبانی و ناامنی کشاندهاند. نمونۀ روشن آنهم عملکرد دومین مغز متفکرِ جهـان با یک وزیر کابینه میتواند باشد. آقای عثمانی در حالی مورد غضبِ رییس حکومت قرار گرفته که بدنام ترین چهرههای سیاسی که در سطح جهانی آوازۀ اختلاس و سوءاستفادههایِ آنها رسانهیی شده و چندین نهاد معتبر بینالمللی در موردشان گزارش نشر کردهاند، آزاد و با گردنهای افراشته در چهار طرفِ آقای غنی میپلکند و بر اسپ مراد میرانند و نام وزیر را نیز یدک میکشند.
گفته میشود که کُل مشکل آقای غنی با وزیر انرژی و آب بهخاطر صداقت و وطندوستیِ اوست. آقای غنی از وزیر انرژی و آب خواسته که با این دو صفت در حکومتی که او رهبریاش را به عهده دارد، خداحافظی کند تا بتواند محبوبِ دربار ایشان شود. نخستین مشکلِ آقای عثمانی از آنجا آغاز شد که در مورد کمیسیون تدارکات، دست به افشـاگری زد و گفت که برنامههای وزارت انرژی و آب از سوی این کمیسیون با مانعتراشیهای عمدی و غیرقانونی مواجه میشوند. مورد دیگری که خشم سرانِ قدرت در کشور را علیه آقای عثمانی برانگیخته، عدم تمکینِ او در برابر زورگویی و عملکردهای غیرقانونی است. او از پذیرش چندین تن آدمِ بیسواد که وابستهگیهایی با خانوادههای برخی از قدرتمندان داشتند، در سمتهای مختلف در وزارت انرژی و آب خودداری کرد. از این جمله، یکی هم برادر معصوم استانکزی رییس عمومی امنیت ملی بود که به زور تلاش داشت که در یک پُست خوب و پُرآب و نان در این وزارت گماشته شود. اینها موارد جُرمی آقای عثمانی در برابر یکهتازیهایِ آقای غنی و اطرافیانِ او هستند و گفته میشود که بیش از اینها، او هیچ جرمی را مرتکب نشده است.
آقای غنی که به بددهنی و دادن دشنامهای رکیک و بسیار مستهجن به اطرافیان و برخی وزرای کابینه شهرت دارد، موفق نشده که چنین برخوردی را با آقای عثمانی داشته باشد. گفته میشود که آقای غنی در نشستهای کابینه با برخی از وزیران چنان برخوردهای جلف و تحقیرآمیزی صورت میدهد که فقط همان وزیر بدبخت افتخارِ تحملش را دارد و لاغیر. اما در برابر کسانی که از او بیشتر در عرصۀ کاری خود میفهمند، آقای غنی عاجل موضعِ دشمنانه میگیرد و تلاش میکند که چنین افرادی را از کابینه بیرون بیـندازد.
به طور یقین، آقای غنی دروغ میگوید که به دنبال افراد متخصص و جوان است. او به دنبال افرادِ حقیر و فرمانبر است و از جوانان فقط استفادههای ابزاری میجوید و میخواهد چنین بنمایاند که استعدادهای جوان را فرو نگذاشته است. او با هیچ طرحِ ابتکاری برای بهتر شدنِ وضعیت کشور همصدایی نشان نمیدهد که هیچ، بل به فکر براندازی آنها نیز میافتد. آقای عثمانی چوبِ فهم، درایت و صداقتِ خود را میخورد. او از معدود افراد کابینه است که در عرصۀ کاریاش کارشناسی ارشد دارد و چندین رساله و کتاب نوشته است. آقای غنی با این چیزها موافق نیست. او افرادی کمسواد و یا کاملاً بیسواد میخواهد که به وسیلۀ آنها برنامههای قومی خود را پیش ببرد.
یکی از دلایلی که در زمانِ آقای غنی دامنۀ اختلافهای قومی گسترش یافته و جنگ به صورت لجامگسیخته تا دروازۀ خانههای مردم در شهرها نفوذ کرده، عدم توجه ریاست جمهوری به اصلاح و کارآمد شدنِ دستگاههای حکومتی بوده است. جنگی را که ما امروز تحمل میکنیم و عزیزانِ خود را در آن از دست میدهیم، ناشی از تعصب و نگاه قومی در ارگ ریاست جمهوری به مسایل کشور است.
دیکتاتوری شاخ و دم ندارد. هیتلر، استالین و موسولینی شاخ و دم نداشتهاند. آنها حتا در رفتار خود با زیردستانشان، خیلی خوشرفتارتر و خوشبرخوردتر از بسیاری از سیاستمدارانِ ما و از جمله آقای غنی بودهاند. گفته میشود که فرزند استالین به عنوان سرباز در جنگ شرکت داشت و حتا روزی که اسیر شد، او حاضر به معاملۀ او با یک جنرال آلمانی نشد. گفته میشود زمانی که مسکو در محاصرۀ نازیها قرار گرفت، افسران ارتش از استالین خواستند که شهر مسکو را ترک کند اما او پاسخ داد که ترجیح میدهد در کنار باشندهگانِ مسکو بمیرد. آیا آقای غنی یکی از این صفات را دارد؟ آیا او حاضر است برای دفاع از کشور، فرزندش را از امریکا به افغانستان بخواهد؟
وطندوستی و عشق به کشور با شعار ثابت نمیشود. آقای غنی به این کشور تعلقِ عمیق ندارد، از همینرو فرزندانش را در ناز و نعمت در خارج نگه میدارد و خودش برای مردمِ مصیبتزدۀ افغانستان شعارهای حماسی سر میدهد. میزان وطندوستیِ آقای غنی و از آن مهمتر میزان تعلق خاطرِ او به افغانستان را میتوان از رفتارهای شخصی و سیاسیِ وی درک و دریافت کرد. رفتارهای او ثابت کردهاند که او به منصب ریاستجمهوری و استبداد از آن طریق، بیشتر تعلق خاطر دارد تا آزادی و آبادی و آرامیِ آن و مردمانش.
ماندگار