شعر

زخم خون

 

تیغ را در دست قاتل داده اند

همچنان پول ووسایل داده اند

سـرنـوشت مـردم بیچـاره را

پـاک در چنگ اراذل داده اند

امنیت را با قشون ویران کنند

مـیری با دزد قـوافـل داده اند

انتحـاری را بـه عـنوان شهید

رتـبـــۀ والا و کامــل داده اند

داعـش ســوریـه و بغــداد را

در فـغانـسـتان مـنـزل داده اند

طالبان را دالر و شهد و ریال

خلق را زهر هلاهـل داده اند

خاک درچشم وطن پاشیده اند

سرمه ازتیزاب وفلفل داده اند

سالها درزیر نام جنگ وصلح

زخم خون جای سُلاسِل داده اند

تـیــغ کاریـدنـد بـا اســم جهــاد

جنگ بی پایان حاصل داده اند

حـق را کـردنـد پای مال سـتم

منصب عالی به باطل داده اند

سنگ قانون برسر مردم زدند

ظالمـان را نـام عـادل داده اند

جهـل افـراطی بـه ما آورده اند

حکم بر سنگسار عاقل داده اند

دف بـدریـدنـد در بـزم نـشـاط

سـرمه در کام جلاجل داده اند

آدمی را غـرق دریـا کـرده اند

ماهیان را جا به ساحل داده اند

عـقـده میکارنـد در دنـیـای دل

تا قلم در دسـت جاهـل داده اند

کینه جو خالی بود ازسرّ عشق

چون ورا عنوان غافل داده اند

22/2/2018

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا