خبر و دیدگاه

رود خانه ی های خونین شمال

 

دنیا هر روز کوچک و کوچکتر میشود

ولی فاصله ها در سرزمین ما هر روز بزرگتر  و بزرگتر

گویی تیرباران سربازان کندز هیچ ربطی به کابل ندارد

و درسالنگ ها سیاستمداران عنکبوت وار میان جغرافیای شرق و غرب تار میتنند

تا فاصله ها را میان کابل و شمال قاره های جداگانه بسازند

آه چی درد بزرگی است

وقتی سربازی در کندز به همسرش آخرین کلامش را میگوید

قیمت خونم فقط سه هزار افغانی بود که نزد دکاندارسرکوچه پس انداز کردم

برو بگیر و برای فرزندانم لباس زمستانی بخر

برای همیشه خدا حافظ

به مادرم بگو به آن بدبختی که بزرگم ساخته بودی

به این آسانی میکشندم

ولی بت های را که آذر درکابل تراشیده است

مصروف اند

اهریمنان را به مهمانی دعوت کرده اند

تا طعمه های لذیذ دیگری را به مار های ضحاک سر و سامان بدهند

مردم از ترس ؟ یا ؟

خاموش اند گویی آب از آب تکان نخورده است

در سرزمین که آفتاب از خجالت پشت ابر های خونین پنهان میشود

سنگ پشت های پیر کنار ساحل دموکراسی آسوده لمیده اند

و تماشای مادران سوگوار وبیوه زنان ما را میکنند که غرق میشوند

از رودخانه های که لیلام کرده بودند سیلاب خون جاریست

تا نهنگ ها بتوانند با خاطر آرام ماهی ها را ببلعند

مگسک های که در امتداد شیره های عسل کنار رودخانه های خونین ترانه دروغین آزادی میخوانند

و اکت دموکراسی میکنند

ولی هیچ حسی جایگزین احساس آن زنی نمیشود که

صدای همسرش را ازسنگرخشک و خالی میشنود که میگوید چند دقیقه بعد تیر باران میشوم

عزیزم به مادرم بگو خدا حافظ

و در سخره های هندوکش بنویسید

بجای گنداب های طاعونی

روزی بار دیگر لاله های سرخ و ارغوان خواهد رویید

و موریانه ها به آشیانه های خود برخواهند گشت

سرانجام چابک سواران با شیهه اسپ های رخش دل کوهساران هندوکش را خواهند شگافت

مادر گریه نکن !

هنوز زنده ایم . گرچه زخمی و نیم جانیم .

ولی نمرده ایم

 

جلیله سلیمی

2017

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا