شعر

کاویدنی

تا که این باور نا پرسیدنیست
تا که این فرهنگ نا کاویدنیست
تا که باشد اصل دزدت پیشوا
این سخن ازمن شنو که گفت نیست
اگهی محصول علم و دانش است
تا نه اندیشی تفکر خفتنیست
دین معقول است اگر فردی بود
گر گروهی شد فساد افگندنیست
بنده گان بنده عیانند ببین
داغ پیشانی ننگ بندگیست
سر بلند بودن مقام ادم است
نانکه سر رابر زمین ساییدنیست
زخم ناسوری که دست غیر زد
با طبیب خویش درمان کردنیست
شخصیت را جبروحکم روزگار
بر نجات مردمان پر وردنیست
شاخه را هر چند زنی سر میکشد
ریشه را زن شاخه خود پژمردنیست
انکه با غول زمان سر میزند
نام او در سنگ خارا ماندنیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا