شعر

نجات مام وطن

بهـر نجـات مـام وطـن پاچـه ور زنید

بر جـای تـیغ و بـم قلـم بـر کمـر زنید

اززندگی بزیر لحاف مرگ بهتر است

والا بــود که دل بـه مــوج خطـر زنید

پروای کوسه وحشت توفان بکارنیست

سنجیده دل به بحـر و قـدم برگـدر زنید

افراط اگر زخنجر و خون نعره میکشد

بی پرده حرف علم و سخن ازهنر زنید

لاف و گزاف از همه افزون شنیده اید

روشـنگری کنید و سخـن مختصر زنید

خرمهره را به جای گهرعرضه میکنند

ای زرگران محک به طلا و گهر زنید

خـر از طـویلـه شـیهۀ اسـبان می کـشـد

بر پشت رخش بار دیگر زین زر زنید

تـا پـایمـال حـمـلـۀ افــراط می شــویــد

خـود را به قلـب معـرکه و لشکر زنید

شـب های تیره را بگـذاریـد پشت سـر

خورشـید گـونه باده به بزم سحر زنید

دروازه های مهر اگـر بـسته می شـود

همـت کنـید دوباره بـه ابـواب در زنید

گوش کسان زهمهمۀ جنگ کر شدست

ازعمق سینه نعـره به گوشهای کرزنید

توپ و تفنگ و وحـشت افـراط تابکی

حرف تمـدن از دل صاحب نظر زنید

آوازۀ تـمــــدن ایـــن ســـرزمـیــن را

از خاوران فـراتر و تـا بـاخـتـر زنید

در زیر تیغ و چکمۀ اشـغال ننگ باد

فـریاد حـرّیت به هـر بـوم و بـر زنید

قاطع شوید بهر مساوات و عدل و داد

نه حـرف شـایـد و نـه کلام اگـر زنید

شهروندان، تابع و مزدور کس نه یید

سـیلی بـر سـتمگـر و بـیـدادگـر زنید

امـروز در مقـابلـه با دشـمنان شـتاب

مشت پس از نبرد وطن را بسر زنید

9/5/2017

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا