خبر و دیدگاهدیدگاه ها - اجتماعی

کاذب ترین واژه یی که میشناسم … (وحدت ملی)

كاذب ترين واژه يي كه ميشناسم

(وحدت ملي)؟؟؟

من شاعرم و مهندس ! در موقعيت يك شاعر سر وكارم با عواطف و احساسات انسانهاست ، دوست داشتن آدمها ، زندگي و خوشي هاي آنها ، عشق به همه چيز و همه كس جز اساسي آن است و در موقعيت مهندس رابطه ام با سازندگي و خلاقيت و هنر و شگوفايي ست تا از اين طريق بتوانم با آن رابطه ي عاطفي و ميانه ي خوبي داشته باشم و هميشه زمينه ي آرامش را به آدمها فراهم كنم به همين سبب رابطه ام با سياست هميشه خراب بوده و از سياسيون نابكار و هيله گر متنفرم و از هر آن كسي كه بخاطر اهداف سياسي با عواطف آدمهاي دور برش بازي ميكند نفرت دارم و آنانيكه حاصل زحمات مرا با فشار يك كليد ويران و نابود ميكنند به حد انزجار متنفرم به همين سبب سالهاي سال است كه ، از هر دو ناحيه رنجهاي بزرگي را متحمل شده ام ، با درد هموطنانم درد كشيده ام و با غمهاي شان در غم سوخته ام ولي در اين سالهاي اخير از بركت حكومت هاي مزدور و غلام اجنبي و عمال جنايت پيشه و سياه انديش شان به حدي از آدمهاي دور و برم متنفرم كه حتي نميشود براي خودم نام آدم بدهم.
در اين مدت اينقدر زير بار دشنام و اهانت خود را خمير شده ميبينم كه در هر تنوري ميشود از من نان نفرت بپزند آنهم بخاطر اينكه من تاجكم و فارسي زبان و تولد شده در شمال كابل و زيسته ام در سرزميني كه معجوني از اقوام و قبيله هاي مختلف است قبيله هاييكه هيچوقت باهم برابر وبرادر نبوده اند و هيچگاهي هم نتوانسته اندنفرت شانرا از همديگر پنهان كنند.
من در خانواده ايكه زاده شدم از جمع تبار هميشه محكوم و گويا (اقليت) تاجك اين سرزمين بوده و به زبان حافظ و سعدي ومولانا سخن ميزدند در حاليكه انتخاب اين تبار دست خودم نبوده و از پدر به من به ارث رسيده است البته اگر دست من بود شايد قبولش نميكردم. چون من هم ميخواستم مثل آدمهاي ديگر سرزمينم در رده هاي قابل توجه باشم نه در جمع اقليت هاي ستم ديده و محكوم به هرحال اين اهانت ها و حقير شمردن ها را نه تنها از يك تعداد محدود به جان و دل ديده ام بلكه تا كه ميبينم نسل اندر نسل ما قرباني اين بزرگ بيني ها و برتر انديشي ها شده ايم به همين لحاظ براي رهايي از اين درد راه حل هايي بر ذهنم شكل گرفته است كه ميخواهم باشما در ميان بگذارم تا اگر شود اين نسل سوخته از بلاهاي بيشتر و بزرگتر نجات يابد.
وحدت ملي بزرگترين مشكل اين نسل است كه بايد به آن پرداخت.
بهترين راه رسيدن به وحدت ملي فقط و فقط گذشتن از همه سجاياي انساني ، تباري و تاريخي است .
اگر ميخواهيد ملت واحد داشته باشيد همه يكصدا شعار افغان ملت سر دهيد زبان رسمي كشور را پشتو بسازيد و تمام اختيارات مادي و معنوي سرزمين را به حاكمان پشتون بسپاريد مادران تانرا دودسته به باباهاي پشتون تقديم كنيد مكتب هايي كه به زبانهاي ديگر تدريس ميكنند تعطيل كنيد دانشگاه ها و دانشكده ها را فقط به زبان رسمي بسازيد.
اقوام غير پشتون در اين كشور مهاجرين آمده از تاجكستان ، ازبكستان و ايران استند براي شان شناسنامه نه بلكه كارت هاي موقت پناهندگي بدهيد و در امور مملكتي اصلن راه شان ندهيد. و هر كدام را بعد از سپري نمودن مدت ده سال با گذشتاندن امتحان پشتون والي تابعيت افغاني بدهيد به شرطي كه ديگر دعواي شراكت در اختيارات مملكتي نداشته باشند و نه هم خواب و خيال عدالت اجتماعي و برادري و برابري ، نشنيده ايد كه ميگويند در نظام طبيعت ضعيف پامال است. وقتي اينان نميتوانند براي داشتن حق برابر انساني شان بهتر بيانديشند و برتر عمل كنند و براي دريافت حق شان از هيچگونه تلاش دريغ نكنند دگر ضرورت به موجوديت شان نيست بگذارند اين برادران روز آور حاكم باشند و راحت و آرام زندگي كنند. نشنيده ايد كه بارها گفته اند اين كشور نامش افغانستان است و خانه ي تمام افغانهاي دنيا حالا كه خداوند شما را افغان نساخته دعواي بيجاي همكشوري چرا داريد. يا برويد افغان ( پشتون) شويد يا بگذاريد كه برادران پشتون تان كشور خود شانرا طوريكه ميخواهند اداره كنند.
تمام آثار فرهنگي و تاريخي كه به زبانهاي ديگر است نابود كنيد و آتش بزنيد تا هرگز ديگر در جايي از فرهنگ ها و افتخارات فرهنگي ديگر در اين سرزمين يادي نشود بدون آن هم به اين اثار ضرورتي نيست و كشور همسايه ايران همه را جز لاينفك تاريخ و فرهنگ خود ميداند و بطور رسمي وعلني در رسانه ها كتب ونشرات شان ياد ميكنند .
وقتي اين كشور از خور آثار ارزشمند تاريخي و فرهنگي دارد ضرورت به آثار ايراني و پخش و اشاعه ي زبان و فرهنگ شان نيست . چرا برادران پشتون تانرا زحمت ميدهيد تا هر روز تحقيق كنند و دنبال تاريخ و ريشه ي كلمه ي افغان رساله ي دكترا بنويسند و ثابت كنند كه اين واژه از دوهزار سال قدامت تاريخي دارد و باشندگان اصلي اين سرزمين بوده اند و زبان شان نيز قدامت بيشتر از سه هزار سال دارد اگر در يك سرزمين برادري برابري باشدضرورت به سند كشي و شجره كشي نيست چرا با برادران خود اين همه زحمت ميدهيد بروند سراسر دنيا را بگردند و از منابع مختلف كمياب و نادر كمك گرفته كتابهاي جعلي بنويسندو زبان ، قوميت و فرهنگ تانرا به شاخه هاي مختلف تقسيم كنند گاهي دري زبان خطاب تان كنند و گاهي زبان تانرا زبان ايراني بگويند به نظر من اين جفاي بزرگيست كه در حق هموطنان تان كه صاحبان اصلي اين سرزمين اند ميكنيد. بگذاريد ايسان بجاي تحقيق در اين موارد و نوشتن و پرداختن به اين موارد بروند و زبان زيباي پشتو بسط و توسعه بدهند و كارهاي علمي و پژوهشي در موارد علمي ، تاريخي و فرهنگي كنند تا باشد در آيند يك زبان معيار و شناخته شده در جهان داشته باشند و هم عزيزان ما براي كسب دانش بيشتر از كتابها زبان هاي ديگر و زبان شما (اقليتها) استفاده نكنند.
برويد جسد هاي مشاهير اين اقوام را به كشور هاي اصلي شان بفرستيد مثلا رابعه بلخي و سنايي و ناصرخسرو عبدالله انصاري و امثالهم را به تاجكستان بفرستيد گوهر شاد و بابر و غيره را به ازبكستان چون از اين سرزمين نبوده و پناهنده ي سياسي در زمان شان بوده و به افغانستان تاريخي پناه آورده اند.
اماكن تاريخي ايكه نام غير پشتو دارند ويران كنيد و بجاي شان معابد و مقابر از بزرگان تاريخي پشتونها بسازيد .مثلا از خوشحال خان ، امير كرور ، رحمن بابا، حميد مومند وغيره.
تمام آثار و آبدات تاريخي ايكه زبانهاي غير پشتو در آن استفاده شده ويران كنيد و يا انفجار دهيد.
نامهاي شهر ها و اماكن تاريخي و غير تاريخي را مكمل تغير دهيد و نام هاي سچه ي افغاني بگذاريد.
هر افغان وطنپرست كه براي نوشتن و سرودن ميخواهند اثري داشته باشند حق استفاده از زبان هاي ديگر را ندهيد و فقط با زبان زيباي افغانستاني بايد بنويسند. و اگر بازهم رعايت نكردند بعد از محاكمه صحرايي به اعدام محكومش كنيد يا بفرستيدش به كشورهاي ديگر كه انتحاري كنند در تمام نشرات صوتي و تصويري استفاده از زبان هاي ديگر را ممنوع قرار دهيد و متخلفين را تا سرحد اعدام محكوم به جزا كنيد تا ديگر ازين زبانها اثري باقي نماند.
در ادارات رسمي دولتي و شخصي هيچكس را حق استفاده از زبانهاي ديگر ندهيد تا باشد همه يكرنگ و يك زبان شويم و يك ملت واحد بوجود بياوريم.
ياد گرفتن زبان ملي براي همه اجباري شود و هركي نتواند به اين امر موفق شود از يك تا سه سال محكوم به زندان شود تا در مدت حبس بتوانند بخوبي زبان ملي را فرا گيرند.
طبق روال گذشته رتبه هاي بالاي نظامي و دولتي غير از برادران اكثريت به اقوام ديگر داده نشود ودر موسسات تحصيلي هشتاد فيصد براي برادران بزرگ و بيست فيصد براي اقليت ها در نظر گرفته شود و هيچكس حق اعتراض نداشته باشد.
هزاره ها طبق معمول گذشته ميتوانند بهترين كراچي هاي كمپيوتري بسازند و با استفاده از تكنالوژي جديد براي طرح ريسمان و غيره وسايل كاري استفاده كنند آناني كه مدارك تحصيلي فوق تخصصي ، دكتورا و يا كمتر از آن دارند دوباره در كسب تخصص حمالي اقدام بورزند ويا اسناد تحصيلي شان آتش زده شود و هر كه علاقمند فراگيري دانش بيشتر بود بفرستيدش به مدارس پاكستان تا شستشوي مغزي شوند بعد از آن به كشور هاي ديكر براي انتحاري بفرستيد شان تا از يكطرف ديگر درد سري براي وارثين اصلي اين سرزمين نشوند و از سوي ديگر آهسته آهسته نسل شان منقرض كردد .
تاجكان و يا درست تر بگويم فارسي زبانان در كنار ساير اقليت ها ميتوانند با روحيه ي برادري و برابري زيست كنند و مسلك مقدس سقاوي و پنچر ميني را دوباره با شيوه هاي نوين فرا گيرند و در خدمت برادران بزرگ اكثريت شان باشند هيچكسي حق ندارد در انحصار اين شغل ها در مقابل ايشان بايستد و يا مبادرت به اجراي اين وظايف بورزند.
برادران ازبك كه پاي شانرا خيلي از گليم شان بيشتر دراز كرده و از نفر خدمتي براي صاحب منصبان شريف برادران بزرگ ابا ورزيده و به يگان كرسي بالاتر سعود كرده اند لطفن هرچه زودتر آمادگي بگيرند و كورس هاي اختصاصي براي فراگيري اين شغل شريف ايجاد كنند بعد يك دوره ي معين دوباره طبق روال سابق زمان عالشان اعلي حضرت همايوني باباي ملت به اين وظايف گماشته شوند.
تمام املاك قانوناً و تاريخاً متعلق به برادران اكثريت است و هيچكس غير از ايشان حق مالكيت خصوصي به نامهاي خودشان ندارند دستور داده شود بدون هيچ گونه درد سر و تعلل اسناد و قباله ي شرعي اماكن شانرا به اسم برادران بزرگ كه در محله ي شان زيست ميكنند بسپارند و خودشان بدون اعتراض در خدمت شان باشند.
زمينهاي درجه يك زراعتي سمت شمال و غرب و مركز كشور به برادران ناقل از جنوب و جنوب شرق كشور قرار داده شود و بدون معطلي براي هر خانواده يي كه افتخاراً به اين مناطق نقل مكان ميكنند از پنجصد تا يكهزارجريب زمين درجه يك قرار داده شود و در مقابل از خانواده هاي متوطن درين مناطق ده ده نفر به طور دهقان و باغبان در خدمت شان گماشته شوند.
تاريخ نگاران دروغين كه با كتمان حقايق باعث ايجاد نفاق در سرزمين مان شده و حقايق را وارونه نوشته و بر وقار برادران بزرگ صدمه زده اند از مقابر شان بيرون كشيده شوند و بعد از محاكمه جسد هاي شان سوزانده شوند و هم تاريخ نگاران واقعي و فرزندان صديقي كه تاريخ حقيقي را بدون كم و ماست در تحت قيادت باباي ملت و جد و آباي بزرگوار شان نگاشته اند با اعزاز و احترام به اماكن جديد منتقل و آرامگاه هاي مجلل براي شان ساخته شود.
براي تمام برادران انتحاري كه در جهاد مقدس براي ازبين بردن اقوام ناخلف و حرامي ديگر جام هاي شهادت نوشيده اند يك قبرستان اعزازي درست شود و جسد ملا محمد عمر آخوند نيز با شان و ديدبه ي شاهي بعد از مراسم مجلل به تپه ي نادر خان در پهلوي برادربزرگش باباي ملت دفن گرددو نام تپه ي نادرخان هم به تپه ي وحدت ملي تغير داده شود.
براي تمام برادراني كه براي تحقق داعيه ي ملي افغانستان خيلي شجاعانه و بي دريغانه هميشه با درايت و وقار اقوام ناخلف ديگر را متوجه اشتباهات تاريخي شان نموده و به ايشان فهماندند كه در اين سرزمين يك اقليت مهاجراند و بيشتر ازين حق ندارند جوايز نوبل پيشنهاد شود و يا حد اقل مدال هاي طلايي امير امان الله خان غازي، وزير اكبرخان ، و مدال افتخاري كرزي بابا تفويض شود تا ديگر برداران نيز تشويق شوند و اين اقوام خورد و كوچك كه “حرامي “هايي بيش نيستند تا سرحد جنون تحقير كنند و زن و مرد شانرا فحش ناموسي بدهند.
تلويزيون هاي محترمي كه در اين امر خطير و بزرگ فعالانه سهم گرفته و خستگي ناپذير شب و روز برنامه هاي عالي پخش نموده و افغانستان عزيز را خانه ي افغانهاي (پشتونهاي) عزيز دانسته اند جوايز بزرگ فرهنگي تفويض بداريد بخصوص جناب عمر خطاب را كه واقعن با بزرگي و متانت هميشه در اين راستا خدمت نموده و اين اقليتهاي ناخلف را بالاتر از حق شان تحقير ميكند.
براي جلالتماب جنرال طاقت يك پست اعزازي بسازيد بنام لوي مشر و قصر دارالامان را در اختيارش قرار دهيد تا همه روزه بروي برادران اقوام وقبايل باز باشد و در نشر پخش دشنام نامه هاي شان ايشانرا كمك و ياري برسانند چون با اين دشنام ها كوچك اين اقليت ها حق شانادا نميشود.
يك آبده يمجلل يادگاري بنام لوي استاد اسماعيل يون هم فقط در بلندترين قله ي كوه سليمان بسازيد كه تا تاريخ است وبشر است نامش جاويدان بماند.
تمام هنرمندان پشتون كه به زبانهاي ناخلف ديگر اثار هنريترليد كرده اند آتش بزنيد و آشيف راديو و تلويزيون رانيز باز نگري كنيد و از لوث عناصر بيگانه پاكسازي كنيد.
از آرشيف ملي همتمام آثار غير پشتورا حذف كنيد و در قول آبچكان آتش بزنيد.
از گالري ملي و موزيم ملي هم تمام آثار اين اقليت هاي ناخلف را بيرون كنيد و آتش بزنيد. و هم تمام كتابخانه هاي شخصي و دولتي را كه كتابهاي غير پشتو در آنها است مسدود كنيد و كتابهاي شانرا آتش بزنيد.
وزارت اقوام و قبايل را لغو كنيد و بجاي آن وزارت اقليت ها بسازيد تا امور دشنامدهي و مجازات ومكاكات اقليت ها را رسيدگي كند.
(گل مرجان )را با تمام دار و دسته اش را از چوكي هايي كه به زور تقلب غصب نموده اند عزل نموده و در خدمت باني استقلال افغانستان جناب امرخيل بگماريد و جنرال دوستم را نفر خدمت آقاي نورستاني بسازيد.
براي اينكه حق بزرگمرد تاريخ سياسي افغانستان دومين مغز متفكر جهان ادا شود يك منار افتخار بسازيد كه حق اقل برابر به برج ايفل فرانسه باشد تا آيندگان ما بدانند كه اين مرد شايسته ي تاريخ به چه قيمتي بر اريكه ي قدرت تكيه زد و درزمان زمامداري اش بيشترين تعداد اقليتها كشته شده و خانمان شان به خاك يكسان شده است در حقيقت اين مرد بزرگ تاريخي ترين خدمت را براي ساختن يك افغانستان عاري از تبعيض و تعصب انجام داده و اين سرزمين را از لوث بيگانگان مهاجر پاك كرد. ببينيد اين جنگ نفس گير چهل ساله و مخصوصاً جنگ تباه كن پانزده سال اخير فقط و فقط هدفش پاكسازي اين سرزمين پاك و مقدس از وجود اين اقليت ها ناخلف است ورنه برادران طالب و پرچمداران عزيز و تكنوكرات هاي گرامي با هم فرقي ندارند مگر شما نمي بينيد كه افراطي ترين كمونيست سور خلقي بخاطر منافع ملي از برادران طالب دفاع ميكنند و طالبان عزيز هم از گريبان شان سر بيرون ميكشند.
مگر چه فرقي ميان حضرت گلب الدين و شهنواز تني است ؟ اين اقليت هاي (حرامي) استند كه نميدانند ورنه تحمل اينهمه قتل و كشتار كه هرروزه دامنگير شان است به جان ودل نميخرند.
سرور دانش و محقق و غيره وغيره را براي مدت يكسال از پاي آويزان كنيد تا بدانند كه ديگر هرگر خيال مشاركت در دولت را در سر نداشته باشند و براي اينكه آيندگان شان پند بگيرند يك يك كراچي خركي براي شان بدهيد كه تا زنده اند از كارته سه تا دشت برچي پاروكشي كنند.
پنجشير را براي عبرت گرفتن ديگران پنزه گيدر نام بگذاريد و جسد احمد شاه مسعود قهرمان دروغين را به درياي پنجشير بيندازيد تا به پاكستان برود و تا ابد الابد بسوزد و بجايش جسد بزرگوار عبدالرحمن خان را انتقال دهيد و يك مقبره ي باشكوه برايش بسازيد تا همزمان در دوجاي آرامگاه داشته باشد.
به پاكستان هدايت بدهيد تا هرچه زود تر ايالت سرحد و بلوچستان را دوباره به افغانستان واگذار كند در غير آنصورت يك لشكر يك مليوني از اقليت هاي مفت خور تشكيل دهيد و حمله نظامي به پاكستان را آغاز كنيد البته در اين امر زنان و مردان اقليت ها مكلف اند سهم بگيرند برادران بزرگ در مقامات قومانده قرار گرفته و جنرالان و صاحب منصبان همه بايد بدون استثنا از جنوب باشند و عسكر ها پياده از شمال و مركز و غرب اعزام جبهات جنگ شوند و هر كه از جنگ رو گشتاند در همان محل قومانده محاكمه ي صحرايي و اعدام شوند تا اين نسل هاي اضافي از اين سرزمين مقدس گم شوند بعدا ازاجساد كشته شده گان اين اقليت ها يك تپه ي بزرگي بسازيد و بالاي آن تپه آرامگاه لوي بابا احمد شاه دراني را بسازيد.
خلاصه قانون اساسي ديگر از نو تدوين كنيد و در آن اقليت ها را كاملن حذف كنيد و (د لوي اففانستان واحد هيواد ) اساسي قانون بنويسيد.
حالا ديگر اين واژه هاي وحدت ملي و غيره اصلن ضرورت نخواهد بود و كشور در امن و امان زندگي عادلانه و شرافتمندانه را آغاز خواهد كرد نه دگر جنگي خواهد بود و نه هم قتل عام .
آنوقت هركي پادشاه ميشود شود و هرگي غلام ميشود شود هدف همين است و بس.
البته حرف و قصه و دستور و راه هاي ديگري هم است كه ميشود ازين بحران بيرون رفت ولي من ترجيح ميدهم به هم اكتفا كنم.
البته آنچه نوشتم بازتاب دردهاييست كه سالها من و امثالم بر جگر ميكشيم و براي اينكه مهر تعصب بر پيشاني مان نخورد و هم دوستان و عزيزاني كه با ايشان روابط عاطفي و دوستي داريم از ما نرنجند از گفتن حقايق ابا ميورزيديم .
من دوستان خيلي خوبي دارم كه از تبار پشتون هستند وسالها باهم روابط خيلي نزديك و حسنه داشته ايم افكار ما باهم نزدك بوده و دل هاي مانيز بهم خيلي نزديك اين دوستان در عين حالي كه روشنفكر و تحصيل كرده و قشر بالاتر جامعه استند خيلي هم آگاه و خردمند اند ولي هرقدر ديدم در اين سالها و رويدادهاييكه كه بوقوع مي پيوندد با سكوت شان در برابر فاشيزم جفاي بزرگي در حق سرزمين شان ميكنند اصلن نه صدايي بلند ميكنند و نه هم نظري مينويسند گويي همه يكصدا با همين روند موافقند و تصميم حذف (اقليت ) هاي سرزمين را دارند بدون اينكه بپذيرند خود نيز جز اقليتهاي جامع استند به همين لحاظ وقتي بار اهانت ها ظلم استبداد و سياه انديشي بر شانه هايم بيشتر ازپيش سنگيني كرد خواستم اين متن را كمي با كيانه و استعاره كه آب از حقايق جامعه ميخورد بنويسم ببينم دوستان پشتونم چه مينويسند و چه خواهند گفت.
دشنام دادن آزاد
تحقير و توهين كردن آزاد
فقط در جاده ي اخلاق باشد بهتر است .
البته از تمام هموطنانم كه با تعبير (اقليتها) زيرتيغ قلم آمده و كنايه وار دردهاي شان بيان شده است و هم از همه عزيزان پشتون تبار كه با فاشيزم و برتري جويي مخالف اند معذرت ميخواهم چاره يي نيست.
وهم:
حرف هاي دروغ و خلاف واقعيت هاي عيني جامعه را حذف خواهم كرد فقط منظور من در اين شرايط حساس كه وطن دارد رو به نابودي ميرود به عنوان فرزندان راستين اين كشور بدنبال راه هاي منطقي و فراگير ملي باشيم بهتر است.

ع ف
سپتامبر ٢٠١٦
اورليان فرانسه

علی احمد فایز

مختصری از زندگی من! زادگاهم درۀ زیباییست در شمال شهر کابل، وادی شکردره سرزمینی پر از سیب و انگور و باغهای پُر از گل و میوه و دره هایی همراه با انبوه سپیدارها و چنارهای سبز و قامت کشیده که با دیدنش هردلی شاد و مالامال از عشق وسرشاری میشود. دورۀ ابتدائیه و ثانوی را در زادگاه خویش به پایان رسانیدم و دورۀ عالی را در لیسۀ غازی شهرکابل خوانده ام از آن پس شامل دانشکدۀ مهندسی دانشگاه کابل شدم ودر سال های آغاز ین جنگ از آن سند فراغت حاصل و مدتی را در شهرداری کابل به صفت مهندس و شهرساز ادای دین کردم بعد از آن دوره های سربازی را در خدمت میهن بودم و از سال 1368 به صفت مراقبت کنندۀ ماستر پلان شهر کابل در(پما) ی وقت و بعداً در وزارت شهر سازی اجرای وظیفه کرده ام. از سال 1375 آغاز دوره غربت را احساس کرده و کشور های ایران تاجکستان و پاکستان را دوره گردی کردم در آنجا هم به کار های فرهنگی و مهندسی پرداخته و بعد از ختم غربت با تغیرنظام کشور دوباره به وطن برگشتم که ابتدا سمت ریاست یک ارگان غیر دولتی را داشته بعدا به صفت رئیس انکشاف دهات در ولایت های تخار وبغلان ایفای وظیفه کردم از آن پس معاونیت شرکت ساختمانی علی نیسان را داشته هم زمان عضویت و ریاست اتحادیۀ مهندسان افغانستان را به عمهده گرفتم. از 2009 میلادی مسئولیت مشاوریت تخنیکی را در وزارت شهرسازی و بعدا تا اواخر 2013 سمت ریاست زیربنای تخنیکی وزارت امورشهرسازی را عهده دار بودم وازاواخر 2013 بنابر جبر زمان تن به مهاجرت داده در کشور فرانسه زندگی دارم. از سال 1352 به نوشتن پرداخته با جراید و روزنامه ها همکاری آغاز کـــــــــردم در سال 1364 عضویت اتحادیۀ نویسندگان افغانستان را کسب نمودم که بعداً بنابر شرایط دشوار ارتباط دائمی نداشته ام در ایام جوانی نایل به اخذ جوایزی نیز شده ام که موجب علاقه مندی هایم در زمینۀ سرایش شعر شده است. اکثر نوشته هایم محتوای میهنی و مناسبتی داشته و گاه گاه روی مسایل عاطفی مکث کرده ام آنهم با شرایطی که در آن بزرگ شده و بسوی پیری قدم گذاشته ام عاشقانه هم نوشته ام که بی شعر عاشقانه شعر بی کیفیت است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا