شعر

آتشفشان خون

رسول پویان
رسول پویان

دنـدان گـرگ حلـقــوم آهـو گـرفته است

کفـتـار پـیـر لاشــۀ بـد بــو گـرفته است

شـیر ژیان اگـر بـه شجاعـت بـود شهیر

روبه بترس وحیله گری خو گرفته است

جنگ و فسـاد و وحـشـت و بیداد مافـیـا

راه نجـات خلـق ز هـرسـو گـرفته است

تسـلیم زور و زر شـده انـد رهـبران پیر

هریک دوخم دسـت به زانو گرفته است

در بسـتـر کـشاکـش و آتـشـفـشـان خـون

نسـل جـوان ز تجـربـه نیرو گرفته است

دوران رهبری بـه جـوانان رسـیده است

دشـمن اگـر چـه راه تکاپـو گـرفته است

نسـل جـوان به عـرصۀ رزم و دلاوری

نیروی دل ز رستم و برزو گرفته است

قفل طلسم کهنه بمیدان شکست و ریخت

بیهـوده ارگ جمبل و جـادو گرفته است

در روزگـارِ تــازه جــوانِ غـیـــورِ مــا

از عـقـل و علـم قـوّت بازو گرفته است

یک دست با کتاب و یک دست با سلاح

ذهـن جـوان تـوازن هـردو گـرفته است

روشنگری که هسـت به آزادگی رفـیـق

ازخون لاله شهرت و آبرو گرفته است

امواج خـون نسـل جـوان در نبرد حــق

از شش جهت تحـرّک آمـو گرفته است

از بهر عـدل و داد و مساوات در عمل

مرد و زن وطن چه هیاهو گرفته است

4/8/2016

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا