غیر پشتونها در دام کوچیها، اسماریها، گجرها، طالبان و داعش
انتقال پشتونها بهنام کوچی، گجر و اسماری بهمناطق سبز کشور
بر اساس روایت تاریخ، هرچند نسلکشی و به حاشیه راندن اقوام بهصورت جدی در زمان عبدالرحمن خان شروع میشود، اما در آنزمان سران قوم پشتون بیشتر در پی حذف فزیکی بیگانهها یا همان اقوام غیر پشتون بودهند. بهحاشیه راندن و همچنان نابودی هویت، تاریخ همزمان با حذف رهبران اقوام دیگر در زمان نادرشاه و سپس توسط برادران نادر بهصورت جدی پیریزی و عملی میگردد. میگویند حکومت ظاهر شاه مالیات را بر زمینهای مردم شمال آنقدر سنگین ساخته بود که قرار بود اگر زمین داری از یک سیر تا صد سیر گندم مالیه بپردازد، باید شخصن آنرا در انبار حکومتی در کابل انتقال دهد. از این طریق میخواستند زمیندار را مجبور کنند تا به دلیل مشکل انتقال مالیه به مرکز زمیناش را رها کند. و از این طریق حکومت مرکزی بتواند پشتونها را تحت نام کوچی، گجر و اسماری به شمال کشور انتقال بدهد و صاحبان زمینهای سبز بگرداند. گجرها و اسماریها بیشتر در مناطق کوهی جا به جا می شوند و کوچیها در دو سمت شاهراه عمومی و مناطق سبز، در واقع در بهترین و مهمترین مناطق شمال کشور. طرح مسکن گزینی گجرها و اسماریها در کوهستانهای شمال و مسکن گزینی کوچیها در دو طرف شاهراه بزرگ را میتوان به محاصره نیروهای مقاومت علیه حکومت مرکزی دانست. انتقال شوندهگان بهشمال کشور دارای تفنگ و وسایل جنگی بودند حتا در بسیاری موارد در همان زمان با رویکار آمدن هر رژیمی که سردمدار پشتون داشت بیشتر از همه اینها دست به تفنگ میبردند و مردم را مجبور به پذیرش حکومت مرکزی میکردند، حالا چه آن حکومت کمونیستی بود چه رژیم افراطی مجاهدین و طالبان…
ماجرای دویمه سقاوی
همزمان با سقوط حکومت مجاهدین در کابل و شکلگیری جبهه مقاومت ملی توسط فرماندههای شمال کشور و ظهور طالبان، کتابی در محافل سیاسی دست بهدست میشد بهنام سقاوی دوم که ترجمه نام پشتوی دویمه سقاوی بود. در آنزمان گفته میشد که دستور ترجمه این کتاب را بهزبان فارسی شخصن خود مسعود فرمانده جبهه مقاومت داده است تا مردم شمال را از طرح پشتونسازی افغانستان آگاه کند. سقاوی دوم در واقع تیوری کامل پشتونسازی کشور است که از آغاز حکومت پشتونی در تاریخ این کشور تا دوره مجاهدین را تحلیل و ارزیابی کرده بر مبنای برنامههای قبلی و راه حلهای ممکن فعلی، برای پشتون سازی کشور برنامه ریخته است. دویمه سقاوی حکومت حبیب الله کلکانی که یک غیر پشتون بود را اغتشاشی میخواند و تمام نیروهای مقاومت غیر پشتونی را بی ارزش و غدار میداند. نویسنده سقاوی دوم تاکید میکند که باید در تمام مناطق مرزی افغانستان پشتونها جایگزین شوند چون اقوام غیر پشتون بیغیرت و وطنفروش اند و اینگونه حکومت نمیتواند استقلال و تمامیت ارضی کشور را حفظ کند. همچنان خاطر نشان میسازد که در تمام افغانستان باید زمین های زراعتی و سبز در اختیار پشتونها قرار بگیرد چون این قوم همیشه از عزت و استقلال کشور دفاع کرده است و این حق طبیعی شان است، در حالی که این ادعا با خواندن تاریخ افغانستان کاملن برعکس تفسیرخواهد شد. نویسنده سقاوی دوم ربانی و مسعود را هم وطن فروش و غدار میداند اما این در حالیاست که حرفی از حکمتیار و دیگر پشتونهای همنسل مسعود و ربانی بر زبان نمیآورد. در این کتاب حتا پشتونهای را که به لحاظ فرهنگی فارسی زبان شدهاند را غدار و قوم فروش میداند.
دلیل سقوط حکومت برهان الدین ربانی و سران اقوام غیر پشتون
آنطور که معلوم است جهاد برای مبارزه علیه نیروهای متجاوز شوروی در افغانستان شروع شد و همزمان منشأ ایدیولوژیک هم داشت. حکومت مرکزی افغانستان بهصورت مستقیم از منشأ فکری کمونیزم آبیاری میشد و این اصلن به مزاح یک کشور اسلامی و بهشدت سنتی بر نمیخورد. بههمین دلایل جهاد از اطراف کشور و با سرباز گیری از میان مردم عامه و بیسواد شروع میشود و به آرزوی استقلال و اسلامیسازی کشور ادامه مییابد. پرسش اصلی اینجاست که چرا با وجود سقوط حکومت کمونیستی و برون شدن شورویها از افغانستان و بهقدرت رسیدن مجاهدین و حکومت اسلامی امنیت برقرار نمیشود و جنگ همچنان ادامه مییابد. آنچنان که اسناد و شواهد گواهی میدهند، مجاهدین همزمان با نزدیک شدن به کابل، با فرماندههای ارتش ملی که متعلق به تبارشان بوده رابطه برقرار میکنند. در این میان حکمتیار شاخۀ افراطی مجاهدین مربوط حزب اسلامی با فرماندههای پشتون ارتش رابطه برقرار میکند تا حکومت را بهوی تسلیم بدهند تا سنت اقتدار قومی پشتونها پا برجا بماند. از سوی دیگر گفته میشود چنین تماسهای را فرمانده مسعود نیز با فرماندههای غیر پشتون ارتش ملی داشته است. در نتیجه مسعود بهدلیل نزدیک بودن به کابل و اینکه بیشتری فرماندههای ارتش در آنزمان متعلق به اقوام غیر پشتون بودند کابل را سقوط میدهد. حکومت شکل میگیرد و حکمتیار سمت صدراعظم کشور را بهدوش دارد. اما این مسئله حکمتیار را قانع نمیکند، وی در آنزمان بهشدت توسط فرماندهان چپ ارتش و سران قبیلههای پشتون مورد انتقاد قرار میگیرد که چرا حکومت را پس از سالها بهیک تاجیک تبار تسلیم کردهاست. در اثر نا رضایتی حکمتیار و شرارت پیشهگی برخی دیگر از مجاهدین و فرصت طلبان جنگهای داخلی شروع میشود و با همکاری پاکستان که حکمتیار توانسته بود رضایتش را جلب کند کابل به میدان بزرگ جنگ بدل میشود و اینگونه است که یک غیر پشتون نمیتواند حکومت را برای مدت بیشتری بهدوش بگیرد. فرماندههای مجاهد و غیر مجاهد پشتون میدانستند که از این پس و با قدرمند شدن اقوام دیگر نمیتوانند بهاین صورت دوباره حکومت سنتی شان را احیا کنند. اینجاست که تئوری طالبسازی شکل میگیرد و با همسویی و با در نظرداشت منافع کشورهای دخیل در قضیه افغانستان طالبان رسمن پا به عرصه وجود میگذارند.
طالبان بهعنوان یک نیروی ایدیولوژیک قومی
گروهی از مجاهدین ناراضی بر علاوه بخشی از نیروهای قومی بازمانده از حکومت کمونیستی و بخشی بزرگی از حزب اسلامی که قریب به اکثریت مطلقشان پشتونتبار بودند با همسویی با استخبارات پاکستان طالبان را به وجود آوردند. حتا گفته میشود تئوری ایجاد طالبان بهعنوان گزینه جایگزین احتمالی مجاهدین طرحاش در ذهن استخبارات پاکستان و شاید استخبارات آمریکا وجود داشته است. رویهمرفته، طالبان با داعیه تطبیق اسلام واقعی و شرعیت غرای محمدی پا برعرصۀ وجود میگذارد و با سربازگیری از میان مردم به این بهانه بهزودی در تمام افغانستان پخش میشود. طالبان پیش از به کابل رسیدن یک تصویر کاملن اسلامی و نهچندان خطرناک از خود نشان داده بودند. اما پس از ورود به کابل و با ترور فرماندهان معتدل خودی و کشتن دکتر نجیب الله رییس جمهور مربوط به دوران حکومت کمونیستی صورت دیگری از خود نشان دادند. آنها زنان را خانهنشین ساختند، درب مکاتب را بستند. شنیدن موسیقی را حرام دانسته و میلشان را برای تسخیر مناطق سبز شمال با هیچ شرط و شروطی بیان کردند. طالبان و استخبارات پاکستان با درک این که افغانستان کشور به شدت سنتی است و مردم جنوب به شدت بی سواد و در دام شؤنیزم قومی شکل گرفتند و بهصورت مستقیم داعیه پشتون خواهی با مایۀ اسلامی را سر منشأ کار خود قرار دادند. طالبان با استفاده از دین و قوم نزدیک به نود در صد خاک افغانستان را تسخیرکرده بودند. اما همزمان با تغییر معادله سیاسی در منطقه و کشته شدن فرمانده جبهه مقاومت، دوران ختم وظیفهشان محک زده شد و به حاشیههای خاک افغانستان کشانده شدند.
حکومت کرزی و تکیه بر سنتهای قبیلوی
همزمان با سقوط حکومت طالبان آمریکا و جامعه جهانی بهصورت مستقیم وارد مسایل افغانستان میشوند. جلسه بن شکل میگیرد و از سران جبهه مقاومت ملی و کادرهای افغانستانی دخیل در مسایل افغانستان به این جلسه دعوت بهعمل میآید. اکثریت خارج نشینان شرکت کننده در جلسه بن را پشتونهای مختصص تشکیل می دهند که سالها پیش برای تحصیل از طرف حکومتهای قومی به بیرون فرستاده شده بودند. اما بر عکس نمایندههای نیروهای مقاومت که بیشتر شان مربوط اقوام غیر پشتون بودند از جمع تنبل ترینها، کم سوادترینها و معاملهگرترینها بودند که سر کردهگی این گروه را محمد یونس قانونی بهدوش داشت. نتیجه جلسه بن ایجاد حکومت مؤقت، ساختن قانون اساسی و راهاندازی انتخابات و تقسیم حکومت بین هم بود. سهم نمایندههای اقوام غیر پشتون با تسلیم دادن چوکی ریاست جمهوری و گرفتن چندتا وزارتخانه خلاصه شد. گفته میشود وقتی قانونی به کابل میآید، به دوستان سیاسیاش می گوید: رفتیم یک پشتون بیهویت و بیمصرف را بر کرسی نشاندیم اما حکومت از ماست. اما رفته رفته این پشتون بیمصرف حکومت مؤقت شکل میدهد، قانون اساسی را بهمیل دل و قومش میسازد، انتخابات راه میاندازد و بهصورت قانونی بر کرسی مینشیند. اما دیگر اثری از قانونی و دوستاناش در حکومت نیست. تا جاییکه میتوان به سادهگی قانونی و دوستان متحدش را خیانت کاران بزرگ بر ملت شان دانست. اما کرزی بسیار هوشیارانه کارش را پیش میبرد… طالبان را بهعنوان یکخطر دوباره وارد میدان میسازد تا از جامعۀ جهانی باج بگیرد و مردم را در هراس نگهدارد. اکثریت ولایتها را بین اقوامش تقسیم میکند، از استاندار تا معاون استاندار، از شهردار و فرمانده امنیه و… کرزی حتا در سطح مرکز نیز بیشترین و بهترین وزارت خانهها را بهقوم خویش میسپارد.
شروع جنگ در شمال کشور بهدلایل قومی و سیاسی
دور دوم انتخابات کرزی با کسب تجربه از انتخابات اول نگران است. او دور اول انتخابات را به رقیبش واگذار کرده بود که بهوسیله تقلب به پیروزی رسید. کرزی دیگر میدانست که قوم او اکثریت نیستند. و باید بههر وسیله که شود، توهم اکثریت بودن را میان قومش زنده نگهدارد تا سلطهجویی قومی و حیثیت پشتونی اش را حفظ کند. در اینصورت گزینه نخست جلب رضایت جامعه جهانی بود و بعدن نا امن سازی تمام افغانستان و ایجاد تصور خطر در صورت نبودن کرزی در قدرت. همچنان از طریق ایجاد نا امنی میتوانست به سادهگی اقدام به دستبرد در انتخابات بزند. پیش از انتخابات کرزی ناامنی را بهشمال افغانستان میکشاند. تمام مناطق پشتوننشین شمال یک شبه نا امن میشوند… از بغلان مرکزی تا تخار دو طرف شاهراه و از پلخمری تا سمنگان. جوزجان، فاریاب. حتا دورترین منطقه در تخار، نزدیک دریای آمو به دلیل داشتن خانوادههای پشتون نا امن میشود و مردم محل را تهدید میکنند. در آنزمان حتا گفته میشد که چرخبال های ارتش ملی طالبان را از جنوب کشور به شمال کشور انتقال میدهند که بعدها کرزی بهدلیل وخیم شدن رابطه اش با آمریکا این مسئله را به دوش آمریکا میاندازد. با این همه کرزی انتخابات را با حیله و ضعف و معاملۀ طرف انتخاباتیاش می برد و برای پنج سال دیگر بر قدرت تکیه میزند و مصروف طرح برنامه برای ادامه قدرت شخصی و قومی اش می شود.
غنی فاشیست اصلی و تطبیق کننده تیوری دویمه سقاوی
اشرف غنی احمدزی از کادرهای به نام پشتونها به حساب میآید و برخیها او را از مهمترین لابی پشتونها در سیسال گذشته در غرب میدانند. گفته میشود غنی در طرحریزی طالبان بهعنوان یک نیروی ایدیالوژیک پشتونی نقش به سزای داشته است. اشرف غنی در حکومت کرزی پستهای مهمی را کار کرده است، به عنوان وزیر مالیه پولهای زیادی را در راستای عقایدش مصرف کرده. او همچنان مسوولیت ریاست دانشگاه کابل را هم بهدوش داشته است. دیوار کردن چهارسوی دانشگاه کابل و ساختن دانشگاه کابل مثل یک زندان از کارهای اشرف غنی بهحساب میآیند. قوت گرفتن دانشکدۀ شرعیات بر مبنای عقاید سلفیگری نیز پایههایش در زمان ایشان قوت میگیرد. اشرف غنی مسوولیت انتقال صلاحیت های نظامی را از نیروهای خارجی به نیروهای داخلی نیز به دوش داشت و از این طریق بر مناطق مهم استراتیژیک افغانستان آشنا و منابع قدرت را بیشتر شناخت. اشرف غنی احمد زی در سومین دور انتخابات بهظاهر دموکراتیک افغانستان با تقلب گسترده و با بدنام ترین نوع انتخابات تاریخ بشریت بر اریکه قدرت تکیه زد. وی با کمال پر رویی و پر کردن صندوقها بهنفع خودش که گفته میشود انگلیسها همسویش بودند، در مرحله دوم انتخابات به مراتب بیشتراز رقیبش رای به دست آورد، در حالی که رقیب کمتر از مرحله اول رای آورده بود. غنی در یکی از سخنرانی هایش در قندهار تاکید میکند که در زندانهای افغانستان همه مربوط یک قوماند و اگر به قدرت برسد عدالت را مراعات را رعایت خواهد کدر. او به وعده وفا می کند، همزمان با نشستن در کرسی ریاست جمهوری جمع زیادی از فرماندهان پشتون طالبان را رها میکند که مدتی بعد همین فرماندهان به چهار سوی افغانستان تقسیم شده و دست به تفنگ میبرند. اشرف غنی فاشیستترین و بدنامترین افراد در دوران حکومت کرزی را دور خودش جمع میکند. حنیف اتمر که متهم به جاسوسی به انگلیس و تقسیم تفنگ در مناطق شمال افغانستان است، مسوولیت مشاوریت شورای امنیت ملی را به دوش می گیرد. عمر زاخیلوال مرد زن باره و فاشیست بزرگ که متهم به دزدی از دارایی ملت است نیز به عنوان مشاور در ارگ استخدام می شود. غنی با زیر رفتن از قرارداد حکومت وحدت ملی اکثریت کرسی های حکومتی را به قوم خودش اختصاص می دهد. امروزه جنگ در تمام افغانستان به عنوان یک خطر جدی مال و جان مردم را تهدید می کند. اگر ارتش ملی بخواهد به ساده گی می تواند در شمال افغانستان دامن این جنگ را بچیند. اما این اتفاق نمی افتد. روزانه ده ها موتر از مردم پاکستان و جنوب افغانستان به شمال افغانستان در حال سرازیر شدن اند. حتا به عنوان کارگر نیز با تفنگ های شان وارد مناطق شمال کشور می شوند. غنی از متعهدترینها به تئوری دویمه سقاوی به حساب می آید. او این روزها موفق شده است تا رهبران اقوام غیر پشتون را به حاشیه بکشد، و تاریخ و هویت اقوام غیر پشتون را زیر سوال برد. غنی هم چنان این روزها از طریق طالبانی کردن و داعشی ساختن شمال افغانستان در پی نابودی اقوام غیر پشتون افغانستان است. وضعیت به اندازه وخیم است که هیچگونه راهکار صلح با طالبان موثر نیست. گمان نمی رود خطر جدی جنگ را با گفتگو از شمال افغانستان و سایر نقاط افغانستان دور ساخت. راه حل اصلی این است که حکومت دست از توطئهچینی قومی اش بردارد و طالبان را که می توان به ساده گی در هم کوبید از شمال افغانستان و تمام افغانستان به دور برهاند. اما از آن جایی که طالبانی سازی و داعشی سازی حکومت بیشتر برای سرکوب نیروهای غیر پشتون اهم از سنی وشیعه است، این مهم را باید مردم بدانند که خود دست به کار شوند و ریشه این سلطه طلبان و قاتلان مردم اصلی و شریف افغانستان را کوتاه کنند.
تازمانیکه افغانستان در منجلاب سیاست قوم محور غرق باشد، هر گز روی ترقی و خوشبختی را نخواهد دید. افغانستان وقتی به جاده ترقی پا خواهد گذاشتف که زمامداران سیاست انسان محور را جا گزین سیاست قوم محور سازند به مردم اجازه دهند تا زمامدار دولت را خود مردم بارای خود بدون مداخله و تطمیع و تقلب، انتخاب نمایند.
بصورت کل چیزیکه نویسنده محترم فکر کرده و نوشته است، قرین به حقیقت و حقیقت میباشد. جوهر موضوع که نویسنده محترم خواسته است مردم را به آن آگاه سازد کاملاً حقیقت میباشد. برنامه اشرف غنی حاکم ساختن عام و تام افغانها(پشتونها) بر سرنوشت افغانستان میباشد. که این برنامه یک برنامه کهنه و غیر عملی و غیر اخلاقی و مضر بتمام اقوام ومردم افغانستان یعنی حتی مضر به خلق برادر پشتون نیز میباشد. بدلیل اینکه تجربه ثابت کرده است که در یک جامعه هیچکس احساس خوشبختی نخواهد کرد تا تمام جامعه خوشبخت نباشد.
اگر غنی واقعن به وحدت ملی و افغانستان باثبات و کثیرالملیت باور دارد باید افراد متعصب را از دور خود دور کند.