خوان هشتم در تفسیر سفر کرزی به پاکستان
سفر رییسجمهور کرزی به پاکستان، آغاز فصل سردی روابط او با هندوستان خواهد بود. بهراستی نزد پاکستان چه متاعی است که رییسجمهور کرزی را به دنبال خود میکشاند؟ در حالی که من موهن سنگهـ در بازدید اخیرش از افغانستان- که بلافاصله پس از بازدید همتا و رقیب پاکستانیاش به عمل آمد- هزینههای هنگفتی را متقبل شده بود تا بتواند دل کرزی را به دست آورد. اما چنانکه دیده شد رییس جمهور افغانستان به آنها پشت پا زد و برخلاف پندار تحلیلگران، از پیشنهادهای صدر اعظم پاکستان نه تنها دلگیر و آزرده نگردید، بلکه به قصد دستیابی به «گوهر شب چراغ» به پاکستان شتافت تا از یک طرف او را در تاریکیهای آینده رهنمون باشد، از طرف دیگر از زیر بار احسان «شرق و غرب» رهایی یابد.
صدر اعظم پاکستان و در مجموع پاکستانیها میدانند که رییسجمهور کرزی چه تمایلاتی دارد؛ به عبارت دیگر آنان ارزش متاعی را که در کف دارند میدانند، و میدانند که رییسجمهور افغانستان برای به چنگ آوردن آن، حاضر است پیشنهادهای آنان را بپذیرد. پیشنهادات صدر اعظم پاکستان که بسیاری از صاحبنظران را برآشفته ساخته بود، پیش از این در مطبوعات و رسانهها آمده، که مهمترین اقلام آنها اینها بودند:
امتناع از عقد معاهدهی استراتژیک با امریکا، فرو رفتن به سازمان همکاریهای شانگهای، به رسمیت شناسی خط دیورند، خودداری از اعمار بند آبگردان روی دریای کابل، بستن قونسلگریهای هند، دور نگهداشتن نیروهای مقاومت از اقتدار، گرفتن مشورهی پاکستان در تعیین وزرای دفاع، داخله و ریاست امنیت ملی… . ظاهراً فقط مورد اول است که برای کرزی دستوپا گیری مینماید؛ بیحمایت امریکا از آن گوهر شب چراغ استفاده نمیتواند. ظاهراً سفر کرزی به پاکستان به دلیل نپذیرفتن همین امر از جانب او، بینتیجه خوانده شده است.
یکی از کارمندان عالیرتبهی امنیت میگفت: «وقتی رییسجمهور به من دستور داد تا فهرست افراد بلند رتبهی طالبان را که با ما در ارتباط اند، در اختیار او بگذارم، همهی افراد شامل آن فهرست را میشناخت؛ با این حال با اشاره به نام دوتن، از من خواست که آنان را حاضر کنم. روزهای بعد آن دو را به محضر رییس بردم و پس از احوالپرسی، رو به یکی از آنان کرد و با جدیت پرسید: چرا طالبان بهدنبال ملا عمر میروند
و با من میجنگند. آن مرد گفت طالبان؛ بچههای اصیل این ملکاند؛ آنها لشکر خدا هستند که افسوس مثل تو یک رهبر ندارند. رییس جمهور از جایش برخاست و او را در آغوش گرفت و احساسات او را ستود. سپس رو به من کرد که این مرد حقیقت را چه خوب درک کرده است، بهراستی اگر طالبان به قوماندهی ما باشند، با فرستادن دو نفر لنگی سیاه به حیرتان، منطقه را امنیت میکنیم، آنگاه ضرورتی به قبول منت احسان شرق و غرب نیست.»
رییسجمهور کرزی در یکی از مصاحبههای خویش نیز این آرزو را بیان کرده بود؛ البته مقدم بر اینها، اودر آغاز به همین منظور به عضویت جنبش طالبان درآمد. به راستی لشکر متهور و کممصرف طالبان که طی پانزده سال گذشته مورد استفادهی پاکستان بوده، اگر در اختیار کرزی قرار گیرد، او را به آرزوی دیگرش که قرار گرفتن در رأس «خاننشین از سند تا آمو» است میرساند. یکی از خبر نگاران کانادایی که وقتی با کرزی مصاحبه داشت، گفته بود که رییس جمهور افغانستان خود را همچو یک خان میپندارد که نیازی به مزاحمهایی چون پارلمان نمیبیند.
رییسجمهور کرزی میپندارد که با کسب رضایت پاکستان میتواند رهبری طالبان را به عهده بگیرد؛ و به این ترتیب، پس از خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان- که اینک پس از مرگ اسامه قریبالوقوع مینماید- تضمین قوی برای ادامهی حکمرانی بر افغانستان به دست خواهد آمد؛ داشتن حمایت پاکستان، و داشتن لشکری چون طالبان.
بنابرین، به نظر من ادعای کسانی که میپندارند «کرزی استراتژی ندارد»، یاوه مینماید؛ او استراتژی مشخصی را دنبال میکند، فقط عیب کار او سه چیز است: ابتدا کسب رضایت پاکستان تا آن کشور فرمان ادارهی طالبان را به او بدهد؛ در ثانی، جمع میان اهداف امریکا با تفکر طالبان؛ و بالاخره چگونگی جمع میان طالبانیزم – مخصوصاً مولفههای قومگرایانهی آن – با خواستهای سایر اقوام (مخصوصاً خواستهای روشنفکران همهی اقوام) که البته ناممکن به نظر میرسد.
یعنی رییس جمهور کنونی افغانستان، نمیتواند امیرالمؤمنین آینده نیز باشد؛ مگر او میتواند پروسهی گذار به نظام فدرال را رهبری کند که ادارهی حد اقل یک ایالت آن را طالبان به عهده داشته باشند.
___
برگرفته از روزنامه ی ماندگار