خبر و دیدگاه

پژوهشگران عرب و تاراج تاریخ ملت های دیگر

persian_legends

 

می گویند روزی انوری شاعر معروف زبان پارسی از جایی می گذشت که دید گروهی از مردم، پیرامون مردی تجمع کرده اند. وقتی که نزدیک رفت دریافت که این مرد یکی از قصیده های او را می خواند. انوری از آن مرد پرسید: این شعر از کیست؟ گفت: از خودم. انوری گفت: ولی این شعر از انوری است. مرد گفت: درست است چرا که من انوری هستم. انوری با صدای بلند خندید وگفت: تا حالا شعر دزدی شنیده بودم ولی شاعر دزد ندیده بودم. حالا حکایت ماست با کسانی که دانشمندانی را که خاستگاه شان خراسان بزرگ یا ایران تاریخی بوده است به نفع خود مصادره می کنند و از آن خود می دانند و هیچ ابایی از دروغ پردازی و جعل و تزویر ندارند.

بنده چندی پیش هنگام بازدید از پایگاه خبری الجزیره به گزارشی برخوردم که از دانشمندی لبنانی سخن می گفت که در زمینه تمدن عربی و میراث فرهنگی عرب ها، پژوهش هایی انجام داده است.

این پژوهشگر لبنانی که بر اساس گزارش پایگاه خبری الجزیره، از دهه پنجاهِ سده گذشته تا بدینسو در زمینه میراث فرهنگی و تمدن عرب، پژوهش و تحقیق می کند در اظهارات خود همیشه سعی دارد که همه دانشمندان اسلامی را «عربی» معرفی کند و اصرار عجیبی هم برای این کار از خود نشان می دهد.

من در ابتدا برگردان برش های مهم این گزارش را در این جا می آورم، سپس دیدگاه های خود را مطرح خواهم کرد.

نکات مهم این گزارش به شرح زیر است:

دکتر یوسف مروه پژوهشگر لبنانی تاکید می کند بر این که شواهد متقنع وجود دارد دال بر این که تمدن و دانش های عربی بر تمدن مغرب زمین، تاثیر فوق العاده ای داشته است. از جمله این شواهد می توان به این موضوع اشاره کرد که عددهایی که در اکثریت زبان های جهان، متداول است عددهای عربی است و همه آن را پذیرفته اند.

شاهد دیگر این که: همه زبان های اروپایی، هزاران وام واژه تازی را در خود جای داده اند. در زبان فرانسه 3100 واژه عربی یافت می شود. در زبان انگلیسی 2800 وام واژه عربی وجود دارد. زبان آلمانی حدودا 3000 واژه عربی را پذیرا شده است.

دلیل سوم در خصوص تاثیرپذیری تمدن مغرب زمین از تمدن عربی این است که در کتاب هایی که راجع به فلکیات نوشته شده 120 کلمه عربی وجود دارد که در مورد ستارگان اطلاق شده است و در حدود 90 واژه دیگر هست که در مورد منظوم های فلکی به کار برده شده و اصالت عربی دارد.

وی در بخشی از سخنانش ضمن تاکید بر این که دانشمندان غربی مدیون تمدن عربی هستند، به موضوع مهمی اشاره می کند و آن این که اکثریت دانشمندان غربی، اکتشافات و پژوهش های دانشمندان عربی را به نفع خود مصادره کرده اند و دزدیده اند. این موضوع، چیزی است که در حدود 120 مرجع غربی به اثبات رسیده است.

آقای مروه در ادامه می گوید: مورخان باختر زمین در قرن نوزده و قرن بیست، کمیته ویژه ای را تشکیل دادند زیر نام ” کمیته علوم عربی” تا در خصوص سرقت های علمی انجام شده تحقیق کنند. از باب نمونه، آن ها دریافتند که کوپرنیکوس نظریه ای را که در مورد نظام شمسی ارائه کرده، در واقع از دانشمندان عربی همانند بغدادی و ابوریحان بیرونی و مهانی گرفته است و خودش چیز تازه ای را کشف نکرده است. این مورخان هنگام وارسی کتابخانه کوپرنیکوس به مخطوطاتی عربی دست یافته اند که تا هنوز هم در موزه نگهداری می شود. همین طور، بحث های دکارت در مورد علم نور که روی انعکاس و انکسار نور متمرکز است، برگرفته از ابن هیثم بصری است چرا که مخطوطاتی از ابن هیثم را در نزد دکارت یافتند که راجع به انعکاس و انکسار نور بحث می کرد.

عین سخن را می توان در باره اسحاق نیوتن زد. بررسی ها نشان می دهد که اسحاق نیوتن که از جمله بزرگ ترین دانشمندان فیزیک و ریاضیات در دو قرن اخیر در مغرب زمین محسوب می شود، تئوری خود را که به اسم تئوری ” دو جمله ای” در جبر و مقابله معروف است از دانشمند عربی موسوم به غیاث الدین کاشی گرفته است. کاشی 340 سال پیش از اسحاق نیوتن می زیسته است.

در پایان این گزارش آمده است: دکتر یوسف مروه یک تن از مهم ترین متخصصان فیزیک هسته ای است و در بزرگ ترین پایگاه هسته ای جهان(پایگاه پیکرینگ کانادا) سال ها کار کرده است. با وجود این، توانسته در عرصه میراث علمی عربی، پژوهش هایی انجام دهد و کتاب های متعددی تحریر کند. از جمله این کتاب ها می توان از این ها نام برد:« تاریخ پیدایش اعداد عربی»، «تاثیر عرب در دانش جدید»، «تاثیرات تمدن عرب بر تمدن غرب». همچنان ایشان کتابی دارد به عنوان « آسیب شناسی پیشرفت علمی و برنامه ریزی صنعتی». نیز در مورد فعالیت های هسته ای اسرائیل، مقالاتی نوشته است.

همان طور که ملاحظه کردید آقای یوسف مروه، ناشیانه اصرار دارد بر این که دانشمندانی همانند ابوریحان بیرونی و محمد بن عیسی مهانی و غیاث الدین کاشی را دانشمندانی عربی معرفی کند و دانش هایی را که در دامان تمدن اسلامی پرورش یافته یک سره “دانش های عربی” بداند. می بینیم که ایشان در اظهاراتش چندین بار از عبارت”تمدن عربی” استفاده می کند گویی همه این دانش هایی که در دوره اعتلای تمدن اسلامی شکل گرفته مرهون تلاش های علمی دانشمندان عرب بوده است، و دیگران کمترین نقشی نداشته اند.

گفتنی است، تنها یوسف مروه نیست که چنین نگاهی تعصب آلودی به تاریخ تمدن اسلامی دارد، بلکه بسیاری از پژوهشگران و مورخان عرب همین حرف های آقای مروه را تکرار می کنند.

طبعا در این جا این پرسش به ذهن می آید که انگیزه آقای یوسف مروه و امثال او برای مصادره کردن فرهنگ اسلامی به طور عام و فرهنگ ایرانی( منظورم ایران تاریخی است) به طور خاص به نفع عرب ها چیست؟

اتفاقا یوسف مروه به انگیزه خود اشاره ای در طی این گزارش داشته است. وی در بخشی از اظهارات خود می گوید:” از دیر زمانی بدینسو ملاحظه کرده ام که جوانان عرب هنگامی که به کشورهای غربی مهاجرت می کنند گرفتار شوک و تکانه می شوند چرا که این جوانان از کشورهای عقب مانده آمده اند و موقعی که پیشرفت های چشمگیر غربیان را مشاهده می کنند جا می خورند و دچار سردرگمی می شوند. من این پژوهش ها را انجام می دهم تا ثابت کنم که تا چه اندازه تمدن عربی بر تمدن غربی تاثیر گذاشته است تا بدین وسیله جوانان عرب را روحیه بدهم و اعتماد به نفسشان را تقویت کنم”.

بنده آقای یوسف مروه را برای این نیتی که دارد تحسین می کنم، ولی از وی و امثال وی می پرسم که شما برای جوانان خود به چه قیمتی می خواهید اعتماد به نفس بدهید؟ به قیمت انکار کردن حقائق تاریخی و بی اعتنایی به واقعیت ها؟. آیا به خاطر آبرو خریدن به خود، آبروی دیگران را بردن و سرمایه های فرهنگی آن ها را تاراج کردن، کار شایسته ای است؟

جالب این جاست که این پژوهشگر از دزدی های علمی دانشمندان غربی حرف می زند، ولی خودش همان کاری را می کند که دانشمندان غربی را به خاطر آن سرزنش و عتاب می کند، با این تفاوت که دانشمندان غربی به قول ایشان”دانش” را دزدی می کنند ولی وی سعی در دزدیدن “دانشمندان” دارد( همان حکایتِ شعر دزدی و شاعر دزدی که انوری از آن سخن گفته است). آقای یوسف مروه نخستین پژوهشگر عرب زبان نیست که این کار را می کند. تقریبا همه پژوهشگران عرب زبان نقشی در مصادره مفاخر فرهنگی ملت های دیگر به نفع خود دارند. کتاب های کشورهای عربی در مدرسه ها و دانشگاه ها پر است از مطالبی که مدعی می شود دانشمندان بزرگی همچون ابن سینا و فارابی و خوارزمی و… مربوط به تمدن عربی!! هستند.

واقعا ستم بزرگ و تحریف آشکار تاریخ اسلام است اگر کسی بیاید و به جای تمدن اسلامی که اقوام و ملل گوناگون در بنای آن سهم داشته اند، از تمدن عربی حرف بزند.

من وقتی که این گزارش را خواندم برای بیان دیدگاه خود در خصوص اظهارات یوسف مروه در پای این گزارش چنین نوشتم:

” چرا این همه دکتر یوسف مروه کوشش دارد تا دانشمندان اسلامی را که در واقع به همه فرهنگ بشری تعلق دارند، دانشمندان عربی محسوب کند؟. چه طور به خود اجازه می دهد که ابوریحان بیرونی و غیاث الدین کاشی و محمد بن عیسی مهانی را هویت عربی ببخشد. واقعیت آن است که عرب ها سهم اندکی در بنای کاخ تمدن اسلامی داشته اند. دانشمندان غیر عربی به ویژه دانشمندان پارسی عمده ترین نقش را در پرورش تمدن اسلامی ایفا کرده اند- همانند همان دانشمندانی که آقای یوسف مروه از آن ها نام برده است: ابوریحان بیرونی، غیاث الدین کاشی، محمد بن عیسی مهانی. از یوسف مروه تقاضا می کنم که حق را بپذیرد هر چند پذیرفتن آن برایش ناگوار باشد. البته این که می گویم دانشمندان غیر عربی نقش بیشتری در رشد دانش ها در دوره اعتلای تمدن اسلامی داشته اند، به این معنا نیست که نقش عرب ها را به کلی نادیده بگیریم یا آن ها را بدین وسیله تحقیر کنیم و بی فرهنگ بدانیم. آن چه که می خواهم بگویم این است که نژادهای غیر عرب، نقش بزرگی در تمدن اسلامی داشته اند- به هر دلیلی که بوده. آفتاب را نمی توان به دو انگشت پنهان کرد”.

پس از این که من دیدگاه خود را در پای گزارش مزبور نوشتم، کسانی از بازدیدکنندگان سایت در پاسخ به نظر من دیدگاه های جالب توجهی ابراز کردند. یکی از بازدیدکنندگان نوشت:” حضرت رسول فرموده: کسی که به زبان عربی سخن بگوید, عربی محسوب می شود. از این رو، این دانشمندان، عربی به شمار می روند و اشکالی ندارد که ما آن ها را عربی بگوییم”. دیگری هم نوشت:” عرب ها بودند که مردمان دیگر را مسلمان ساختند و به آن ها انسانیت یاد دادند تا این که دانشمندان بزرگی از میان مردمان دیگر ظهور کرد. از این رو، دیگران مدیون عرب ها هستند “.

ببینید تعصب و سخت سری، آدم را به کجاها که نمی کشاند. تعصب باعث می شود که برای انکار حقیقت های مسلم تاریخی به روایات غیر قابل استناد، چنگ بزنیم یا حتا به جعل روایت بپردازیم. همچنان گرفتار شدن در دام تعصب باعث می شود که با طرح این سخن که عرب ها اقوام دیگر را مسلمان ساختند، به این نتیجه برسیم که همه دانشمندان اسلامی عرب بوده اند. از این منطقی تر سخنی به نظرتان رسیده است؟ صغری و کبری کردن و به نتیجه رسیدن یعنی همین!

این نکته را هم متذکر می شوم که تنها دانشمندان و پژوهشگران معاصر عرب نیستند که مفاخر فرهنگی حوزه تمدنی ما را مصادره می کنند. پژوهشگران و حتا سیاست مداران کشور ترکیه نیز دست به چنین اقدامی می زنند. از باب نمونه، یک بار رجب طیب اردوگان نخست وزیر ترکیه به صراحت اظهار داشت که مولانا ترک است!.

همچنان او در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به طور تلویحی یاد آور شد که ابن سینا، فارابی، خوارزمی دانشمندانی ترک بوده اند. بگذریم از این که محققان ترکی چه قدر زحمت می کشند تا ثابت کنند که دانشمندان یاد شده، ترک یا حتا ترکیه ای! بوده اند و اساسا ترکیه کنونی ناف زمین به شمار می‌آید.

بنده مدعی نیستم که دانشمندان اسلامی در طول تاریخ، ترک یا عرب نبوده اند. ولی آن چه که آزارم می‌دهد این است که مشاهده می کنم کسانی با دیده درآیی و پررویی و بی اعتنایی به شواهد تاریخی، حرف می زنند و برای شخصیت های فرهنگی ما اصل و نسب، درست می کنند.

این را هم به خوبی می دانم که بزرگان دانش و فرهنگ از هرجایی که باشند و از هر تبار و طائفه ای که برخاسته باشند، متعلق به همه فرهنگ بشری هستند. ولی این را هم به درستی می دانم که ما در وضعیت کنونی خود بیشترین نیاز را به این داریم که از گذشته خود آگاه شویم و سرمایه های معنوی خود را دو دستی بچسپیم و نگذاریم دیگران با مصادره کردن تاریخ و سرمایه های فرهنگی ما برای خود در سطح جهان، آبرو و اعتبار کسب کنند.

آری! در وضعیتی که ما داریم افغانستان یکی از بدنام ترین کشورهای دنیاست. اسم کشور ما به انفجار و انتحار و خشونت و مواد مخدر وفقر وفلاکت وعقب ماندگی و جهل وبی سوادی، گره خورده است. برای این که برای خود آبرویی در سطح جهان بخریم، باید گذشته خود را به رخ جهانیان بکشیم و به آن ها بگوییم که ما مردمی بی فرهنگ و بی اصل و نسب و وحشی وددمنش نیستیم. به جهانیان بفهمانیم که ما هم می توانیم مثل ملل دیگر دنیا برای توسعه و ترقی کشور خود کار کنیم و با مردمان دیگر کشورها تعامل مثبت داشته باشیم همان گونه که پیشینیان ما سهم بزرگی در اعتلای فرهنگ و تمدن بشری داشته اند وبرای سعادت بشر گام‌های بلندی برداشته اند.

آگاه شدن ما از تاریخ گذشته خود و آگاه شدن از این موضوع که تاریخ ما بزرگانی را در عرصه فرهنگ و دانش در خود جای داده که جهان به آن ها افتخار می کند؛ بدون شک هویت ما را زنده می کند و به ما اعتماد به نفس می دهد و ما را از خطر ازخود بیگانه شدن می رهاند و برای آغاز کردن دوره ای جدید آماده می سازد؛ مرحله ای که در آن خردورزی و تعقل و مدارا و تسامح و عشق و صلح خواهی، فرمانروا باشد و از خشونت و مدنیت ستیزی و جهل، خبری نباشد.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا