خبر و دیدگاه

ما همه بازنده ايم

lost_generation

 

انتخابات دور دوم ولسي جرگه با تمام تقلب تخطي و انتقادات گذشت و در این میان ما بازنده ایم، ما تحصیلکردگان! ما نویسندگان! و ما لایه های حاشیه نشین قدرت که مدعی ترقی و پیشرفت کشور خود بوده و هستیم. بی شمار نیستیم، در شهرها پرسه می زنیم، در روزنامه ها ويب سايت ها و وبلاگ ها مقاله و یاداشت می نویسیم، به برکت فیس بوک و چتينگ از حال یک دیگر خبر داریم. گاهی شوخی می کنیم و گاهی دل خود را به سخنی کوتاه خوش می نماییم. اما همه نا امید هستیم، زیرا، بازنده تاریخ هستیم و هنوز بما باور ندارند.

بازنده تاریخ؟ در حاشیه قدرت و اجتماع، چند کس بی رمق از “نسل ما ” درزیر بار تراژدی و اشتباهات “نسل گذشته” با یکدیگر مکالمه می نمایم. دیالوگ های منقطع، گاهي خشونت بار، بی سرانجام و فاقد یک انسجام گفتمانی. این جماعت ما به نقد چه ساختاری، چه فرهنگ و ارزشی قلم مي زنند چه کسی يا چه كساني را نقد می کنيم و در کدام افق آینده قرار داريم ما“چند کسِ بی سر و كله و بي رمق” و نا امید پاسخی به آنچه كه گفتم نداريم.

پس امید بی فروغ ما چشم به چه کسی دوخته است؟ این پادشاهان قلمرو سخن و جملات تند تند سیاسی، وقتی از تغییر، اصول دموکراتیک، اصول قانون اساسی، اصلاحات در حكومت …. حرف می زنيم، منظور و اميد ما چیست؟ مخاطب ما كيست ؟ از چه کسی توقع حرکت و باور داريم؟ مردم همان توده های انبوه و بی شکل که نه “لفظ و قلم” ما را می دانند و نه از این ایدیولوژی ها و مباحثات تلويزيوني ما سر در می آورند و نه سخن فرسایی های ما پیوندی با فقر و گرسنگی روزمره ی شان دارد و نه لقمه نان براي شان فراهم مي سازد.

ما بازنده ها در حاشیه قدرت و اجتماع، چشم به تغییرات دموکراتیک و بیرون از ظرفیت تاریخ کنونی اجتماعی و سیاسی خویش، در انتخابات دور دوم ولسي جرگه دوخته بوديم.

هر كدام ما شعوري و يا غير شعوري نیز به بلای “کنایه نمادین و غير عملي و بي مفهوم گرفتار ايم. انتخابات و دموکراسی در افغانستان براي فعلاً منتقدان فراوان دارد. منظور از این دسته از منتقدان، افرادی نیستند که از تقلب و تخطي نوشتند و برای برگزاری یک انتخابات شفاف و عادلانه هشدار مي دادند و تلاش مي کردند. منظورم کسانی است که از بنیاد این سیستم را در افغانستان قبول دار نبودند . دموکراسی اسلامی! دموکراسی جنگي دموکراسی مافيايي دموكراسي قبيلوي  بی سر و سامان   این تعبییرات بدون درك از آنچه كه است ، نشان بلوغ سیاسی و تاریخی نیست، نشان درماندگی و بي چاره گي “نسل من” است که در اثر خشم و کینه ای که حاصلِ تاریخ مملو از حرمان و ستم می باشد، هوش و انرژی خلاق خود را از دست داده است. یعنی، در عین حال که ناتوان از خلق یک سیستم و یا وضعیت دلخواه برای مردم خود است، بصورت افراطی در موضع نفی، سخنسرایی می کند.  شاید آنچه که هست نافهمي و بس نا فهمي باشد، اما آیا نسلی که با شور و شیدایی کلاسیک شعر می سرايد ، قادر به بهبود وضعیت هستند كه هرگز نيستند.

من از این خشم و کینه ی میراثی، از این بلوای نسل خود می ترسم. پتانسیل عظیم خشونت، عدم تساهل و نیروی بیکران ضد یت با خرد در قالب اساطیر سیاسی- تاریخی و مذهب را در خود دارد. این نسل بدون ترديد اشتباهات نسل قبلی خود را يك بار ديگر تکرار می کند. از این سبب، “نسل جدید” دو واژه بی معنا برای نسل ما ست. انگار ما نیز قربانی طاعون خشونت و قتال نسل پیشین خود هستیم که در اثر ستم، فقر و حرمان تاریخی رادیکال شده بود.

باید آن چیزی که از تاریخ پر از خشونت خود یاد بگیریم، تساهل و مدارا، صلح و همگرایی است. اما برعکس نسل ما دارد خشونت، افراطیت، عدم تحمل و تساهل، رفتارهای غیر عقلانی، اسطوره سازی را از نسل پیشن فرا می گیرد. آیا براستی تاریخ گذشته، در ذهن نسل من معنای دردناک دارد؟ چرا تاریخ گذشته نمی تواند یک نگاه نو، افق تازه و درک جدید را در نسل من به وجود آورد؟ ما قربانی افراطیت فعالان سیاسی چپ و راست در دهه گذشته بوده و هستیم، ولی چرا فعال سیاسی و روشنفکر جوان امروز آن افراطیت را دنبال می کند؟

یک نگاه به وبسایت ها، وبلاگ ها و فیس بوک ها کافی است که به چگونگی و کیفیت مکالمه و نگاه “نسل جوان امروزي ” پی ببریم. در اکثر مکالمات، خشونت، نفرت پراگنی، توهین، اتهام زدن، تقدس خشونت زیر نام سلحشوری، عدم تحمل عقاید مخالف و پرخاش با آن، ستایش از کاراکترهای خشونت طلب وبه وفور دیده می شود.

با چنین روان های متمایل به خشونت، “نسل جوان” در انتخابات دور دوم ولسي جرگه و دموکراسی بازنده است. زیرا نخواست از خشونت ساختاری و عدم شکیبایی گذر نماید بلکه گاه آن را در قالب ایدیولوژی تیوریزه كرد. این درست است که این روان های پرورده همان ساختارهایی اند که از آن بصورت تاریخی آسیب دیده اند. ولی “آگاهی جمعی” بایستی در یک تحلیل تاریخی دریابد که بدیل “خشونت ازلی” دموکراسی و تساهل است، اگر نه ما همچنان قربانی ساختارهای خشونت بار و کثرت ستیز  خواهیم بود.در نسل جدید این آگاهی انتقادی از “خشونت ازلی” شکل نگرفته است و نمی تواند شایسته به عهده گرفتن مسوولیت های دموکراتیک خود باشد.

این نسل در ظاهر ادعای ضدیت با دموکراسی و تساهل را ندارد، ولی در گفتار عمومی به باز تولید خشونت و انکار مخالفان پرداخته، امکان گفتگو و تفاهم را در کمترین حد خود تقلیل داده است. روشن است که این نسل از فقدان فرهنگ دموکراتیک رنج می برد و تا وقوف بنیادین بر آن، اشتباهات فاحشی را مرتکب خواهد شد كه جبران آن بزودي ها امكان پزير نيست بايد سال هاي سال انتظار كشيد تا نسل به وجود آيد كه امروز را به گذشته ها معامله نكند و فردا را به امروز.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا