افغانستان از انتخابات تا ناکجا آباد
سر انجام بعد از بگو مگو های رسانه یی و عربده جویی های سیاسی، نتیجۀ ارزیابی کمیسیون شکایت ها، اعلام شد. آقای کرزی نتوانست رأی لازم برای احراز کرسی ریاست جمهوری انتخابی را بدست آورد. او در اثر پا درمیانی و مداخلۀ پنهان و آشکار نماینده گان جامعۀ بین المللی و بخصوص “جان کری” سناتور برجستۀ امریکا به نتیجه تن داد؛ با جان کيری روی پردۀ تلویزیون ظاهر شد و از برگزاری دور دوم انتخابات در 16 عقرب و چیز های دیگر سخن گفت.
جامعۀ بین المللی و کارشناسان زبدۀ!! داخلی این موضع گیری آقای کرزی را ستودند و حتی ارزیابی های بلند بالایی ارائه کردند. در حـالی که این امر بدون شک پذیرش سادۀ حکم قانون بود. خوب، جامعۀ بین المللی سعی دارد تلاش های خود را در وادار کردن وی به قبول نتیجۀ تفتیش با قدر دانی از آقای کرزی دست آورد بلند جلوه دهد. اما کارشناسان ما یا این امر را نادر ترین و اولین تبعیت از قانون تصور کرده اند و آن را ستوده اند و یا در مسابقۀ اظهار هماهنگی با جامعۀ بین المللی قیمت حاتم وارانه به این عمل عادی داده اند. به هر حـال من درین مورد مصداق همان گفتۀ مردمی را می بینم ” په گازر یی نه یو، په خرپ یی یو “.
اما آیا؛
الف- دور دوم برگزار می شود؟
ب- اگر آری، چگونه خواهد بود؟
ج- کی برنده خواهد بود؟
د- عملکرد و قابلیت های رهبری هر نامزد پیشتاز کدام هاست؟
این ها و سوال های دیگر ذهن مردم را به خود مشغول کرده است. به این پرسش ها جواب پرداخته می شود. الف- برگزاری دور دوم، با توجه به عطالت و وقت کشی کمیسیون انتخابات در جریان آماده گی های اولی، اکمـال تخنیکی و لوژستیکی، اوضاع امنیتی و جوی دور از امکان به نظر می رسد. زیرا مقایسه این همه حـالت ها با دور اول نشان می دهد که در محدودۀ ده روز به هیچ روی کارهای لازمی انجام شدنی نیست. بگذریم از این که پیشی و پسی کارمندان پائین رتبه و بلند رتبۀ کمیسیون های دو گانه و تغییر روا ل کار آنها نیز در زمرۀ پیشنهاد و موردی از چانه زنی هاست.
عامل دیگر، حـالت روانی مردم می باشد. چاه کن هایی که مجلس های ساخته گی را در این یا آن ولایت به راه می انداختند و از دهن آنان بیزاری از گذار به دور دوم و احتراز از رأی دهی را تبلیغ می کردند، درین دور خود به چاهی که کنده اند، یعنی برزخ عدم مشروعیت اجتماعی فرو خواهند غلطید. با توجه به این اقدام های ناشیانه و نا عاقبت اندیشانه من حتم دارم که این بار عدۀ کمتر از آنچه در دور اول بود، حاضر به رأی دهی می شوند. (البته اگر انتخابات دایر شود.)
ب- چنانچه انتخابات دایر شود، بازهم غیر عمومی، غیر مستقیم، غیر آزاد و یا با ترکیب کمی بدون غیر های ذکر شده خواهد بود. زیرا بنابر تبلیغ های ضد اشتراک در دور دوم، عدم امنیت، و نبود محبوبیت عمومی پیشتازان دور اول، انگیزۀ عمومی برای اشتراک در انتخابات وجود ندارد. اما بازهم کسانی که در قرارداد های نوشته و نا نوشته شده تعهدات دو جانبه برای احراز فیصدی کرسی ها در بدل رأی دارند، کما کان اشخاص زیر قیمومیت شان را به رأی دهی می کشانند. برعلاوه توزیع مجدد پول های مجهول المنبع می تواند نقش داشته باشد. اما آنچه مهم تر است، شکل گیری “مشارکت ها و اتحاد” های جدید، خاصتاً با نامزدان ردیف سوم و چهارم تا کسانی که رأی قابل ملاحظه را در دور اول از آن خود کرده اند، می باشد. چگونگی این کنار آمدن ها و سوق طرفداران شان به نفع یکی از نامزدان پیشتاز می تواند حـالت و میزان آرا را تغییر دهد. بدون شک تناسب آرای قبلی دو نامزدی که در دور دوم به رقابت می پردازند، ثابت باقی نمی ماند. تغییر جهت رأی دهنده گان قبلی، تمایل به رأی دهی دو باره، و رو آوری به یکی از رقیبان به هر علتی که باشد، عوامل این تغییر تناسب تواند بود.
در عین حـال موضوع تقلب های گسترده و استتار آن از سوی مسؤولان روند انتخابات، عدم شفافیت در صراحت دادن میزان و عاملان تقلب و بالاخره عدم جرأت اخلاقی و قانونی در معرفی تقلب کننده گان و هوا داران آنها به مؤسسه های عدلی و قضایی می تواند تا حد زیادی بر سهم گیری مردم اثر گذار باشد. در غیر این صورت هیچ ضمانتی به میان نخواهد آمد که از تقلب مجدد جلوگیری کند و مایۀ امید عدم تکرار تقلب باشد.
یکی از تشویش هایی که گاهگاه ابراز می شود، قومی شدن انتخابات دور دوم است. باید خاطر نشان شود که به هیچ روی شاهد رویکرد سرخ و سفید درین مورد نه خواهیم بود. دلایل زیادی وجود دارد که از قومی شدن رأی دهی دور دوم می کاهد. (البته منظور رأی آگاهانه است، آرای توجیه شده که تا حدی کاربرد دارد، ازین محاسته جداست). در هر دو طرف، نماینده گان اقوام مختلف وجود دارد. موزائیک طرفداران نامزدان پیشتاز نمایانگر تجمع آرای اقوام مختلف است. از جانب دیگر باید متوجه بود که هیچ یک از نامزدان مستحق نامزدی در دور دوم و هیچ یک از متحدان آنها، حق و صلاحیت رهبری و زعامت بلامنازع یک قوم خاص را ندارد.
در هیچ جایی از تاریخ نوشته شدۀ ما و در هیچ خاطرۀ هموطنان ما این نکته درج نیست که قومی یکی را رهبر و زعیم خود برگزیده و اعلام کرده باشد. پس ادعای رهبری یک قوم و نماینده گی از حقوق و وجایب آنها در این یا آن زمینۀ حیات ملی و اجتماعی ابلهیی بیش نیست. اما سوق دهی آرای ناآگاه بااستفاده های عوام فریبانه و ابزاری و نیش و نوش منتفی نمی باشد.
پاسداران منافع علیای ملی کشور، شخصیت های ملی،جامعۀ مدنی و رسانه ها بائیست با نظارت از عملکرد اشخاص، تلاش های قوم گرایی را در مجموع و قومی کردن انتخابات را بطور خاص افشا و از توسعۀ این سوء استفاده ها جلوگیری کنند.
ج- علی الاصول، در جهان در هر انتخاباتی نامزدی برنده می شود که بهترین برنامۀ متناسب با اوضاع اقتصادی- اجتماعی و سیاسی- فرهنگی کشور خود را ارائه کرده باشد. اما در افغانستان امروز، قضیه به گونۀ دیگریست. تجربۀ انتخابات اسد سال جاری نشان داد که کسی برنده می شود که پول بیش تر توزیع کند؛ بیشترین امکانات مادی- تخنیکی و اداری را در معامله و قمار قرار دهد؛ آرای توجیه شده به وسیلۀ سرکرده گان جنگی، قومی – تنظیمی و مالی را نه در چهارچوب اصول برنامه یی، بل بر اساس نیش و نوش ها، تطمیع و وعده وعید ها، جلب کند؛ و بالاخره جامعۀ بین المللی حاضر در صحنۀ نظامی، اقتصادی و سیاسی افغانستان را با خود همنوا کند. سقوط روز افزون محبوبیت نامزدی که هشت سال سکان ادارۀ مملکت را به عهده داشت و قرار گرفتن او در سطح اول در انتخابات، تناقض عجیبی را ترسیم می کند. نمی توان صرف تقلب گسترده را عامل یگانه پنداشت. در واقع بخش کلان مردم میان “بد” و “بدتر” همانا “بد” را ترجیح می دهند.
به عبارۀ دیگر سایر نامزدان توانایی ایجاد جاذبۀ نیرومند را نداشتند. انگیزه های این جاذبه هر چه باشد ،باشد اما فقط یکی از نامزدان توانست این انگیزه ها را خوب بشناسد و درست بکار برد. تـأیید نمی کنم که کاربرد این انگیزه ها معقول و حتی متمدن بوده است. هرگز چنین نبود؛ اما نتیجه آن است که یا مردم از درک ماهیت برنامه ها و شناخت اخلاص مندان برای خدمت هنوز فاصله دارند و بنا بر آن ابراز کننده گان آن رأی قابل ملاحظه کمایی نمی کنند و یا رأی توجیه شده و خریداری شده توسط قیم ها نسبت به رأی آگاه پیشی دارد. در هر حـال کامیابی نامزد برتر از نظر رأی، از دیدگاه اصولی و تجربی بر نمایش کار کرد ها و برنامه های بعدی اتکا ندارد. این برتری در تردستی مجموعۀ از عوامل مانند تقلب، معامله، قمار کرسی- رأی، تطمیع وغیره استوار است. یک عامل دیگر از نظر نگارنده نبود رقیب قوی و دارای جاذبه نیز می باشد. رقیب یا رقیبان ضعیف تر، هم آورد ضعیف را به طور طبیعی بالا می کشد. چنانکه در گزینش بد و بدتر به آن اشاره شد.
د- اگر سناریوی غیر از انتخابات عملی نشود، به گونۀ واضح ،نامزد برنده یا آقای حامد کرزی یا آقای عبدالله عبدالله است. حـال باید دید قابلیت ها، اراده ها، ضعف ها و امکانات هر یک در پنج سال آینده با توجه به ظرفیت های بالفعل و بالقوه چگونه است و تا چه حد مورد استفاده و توجه قرار داده خواهد شد.
1- چنانچه آقای کرزی کامیاب شود، یک نظر این است که همان “ستاتسکو” یا حـالت هیچی و پوچی که در هشت سال بر کشور مستولی بود، ادامه داده می شود. بر بنیاد این نظر، تیم پیروزمند با تبختر و غرور ریشه دار قومی و ترسب های قبیلوی ضد دموکراتیک و ضد مردم سالاری راه برگزیده را می پیماید و هیچ تغییری در حیات ملی افغانستان رونما نمی شود. حاملان این اندیشه بر آنند که نباید درختانی را که میوه آنها برچیده شده است تکانید و امید ثمری دو باره داشت.
این فکر تا حدی بدبینانه است و شانش آموزش تاریخی از تجربۀ مثبت و منفی و استفاده از درس ها و تجربه تاریخی را نادیده می انگارد. در واقع انسان به مثابۀ موجود اجتماعی، صرف نظر از اینکه در کدام سطح هیرارشی و سلسله مراتب قرار دارد، پیوسته در حـال تکامل و تطور فکری و جسمی است. انسان واقع بین بر دست آورد ها و بازدهی عمل خود مرور نقادانه می کند، اگر بخت یاری کند به اشتباه ها اعتراف می کند و در جبران آنها می کوشد. سیر آمد و شد انسان ها، نظام ها، تمدن ها و حاکمیت ها در تاریخ بشر چنین است. هیچ مانعی و استثنایی در مورد هیچ کسی موجود نیست؛ در صورت پیروزی در دور دوم، ارادۀ قاطع رویکرد به اصول آموزش از گذشته و درس های تاریخی، می تواند آقای کرزی را تا سرحد شخصیت ملی شدن بلند کند. تلافی و جبران گذشته های نا خوشایند از عین جایگاه و امکانات،نصیب همه گان نمی شود. اما اگر از شانش دوم هم استفاده نشود و بازهم راپور خیریت نویسان، مداحان و هیچ کاره های دربار گرداگردش خط غیر قابل عبور بکشند و حی خواسته های نفسانی خود را عملی کنند، نظریۀ اولی مصداق پیدا می کند.
نگارنده به حدس ،گمان زنی و پیش گویی در مسایل اجتماعی و سیاسی باور ندارد؛ گفتار را ملاک تغییر و تحول نمی داند؛ عمل خوب یا بد را زمینه و اساس قضاوت می پندارد. بنابر آن هر دو راه – راه صواب و راه خطا حاضر است، یا به صواب می رود که خیر و فلاح، نیک نامی و خوش کامی مردم و شخص او در آن مضمر است و یا مسیر خطا میل می کند که بدتر از گذشته می شود.
بائیست بر عملکرد گذشته صلوات بلند گفت و جز در موارد آموزش دستی به آن نزد. مسایل احمقانۀ گذشته ذهن را مشغول می کند و یاد آوری آن عرق شرمگین می آورد و جرأت رفتن به آینده را سلب می کند. ترس تکرار گذشته های نا قابل، شخص را به انزوا و کم کاری و محافظه کاری می کشاند. در حـالی که تاریخ بازی عجیبی کرده باشد و شخص را از همان امکان های اجرایی و موقعیت های گذشته برخوردار کند، حیف است که با نیروی دو چندان هم به جبران پرداخته نشود و هم به سوی آیندۀ نوین گامی برداشته نشود. تاریخ این درس را به همه گان داده است، استثنا در آن مربوط به نادرات است و قاعده شمرده نمی شود.
2- در صورت پیروزی آقای عبدالله، بازهم نظریه پردازان او را شخص محاصره شده در چنگـال جبهۀ متحد ملی می داند که بازیگران آن عمدتاً شانش خود را در حوادث بعد از سال های1371، که پیام نکبت باری در قبـال داشت، آموزده اند. تعهد درازمدت او به خواسته های عمومی را زیر سوال می برند؛ قابلیت های مدیریتی و آگاهی های تبارز داده شده در کار زار انتخاباتی او را برای رهبری کشور بعد از بحران ناکافی می دانند.
برنامۀ او را فدا شده در احساسات تبلیغاتی و حمله بر ضعف رقیب می شمارند و آن را فاقد اصل های که قادر به بیرون رفتن از اوضاع باشد، ارزیابی می کنند. سر نخ مصارف هنگفت تبلیغ های انتخاباتی وی را به کشور های دور و نزدیک همسایه می رسانند و از شک و تردید هایی در عزایم تمویل کننده گان سخن می گویند. برخی ها با توجه به نمایش های تلویزیونی، او را مدافع قشر خاصی می داند که با فریب کاری به تجزیه و تحریک این قشر می پردازد. (اگرچه منبع مصارف تبلیغ ها و تطمیع های آقای کرزی نیز هنوز روشن نه شده و در صف او نیز نماینده گان برجستۀ این قشر دیده می شود.)
اگر این رویکرد عامل نیرو مند برنامۀ آقای عبدالله باشد، واضح نیست که به حیث رئیس جمهور مملکت عمل خواهد کرد یا رئیس جمهور قشر خاص که بائیست در کل در مردم افغانستان حل شده پنداشته شود و رویکرد ها بر اساس شایسته گی و تساوی حقوقی افراد تنظیم شود. درغیر این صورت با بخش طرفدار آقای کرزی که ازهمان قشر است، چه تعاملی صورت داده می شود. این نظریه راهی به هدف داشتن دولت-کشور دموکراتیک نمی برد.
بوی قشر گرایی، ایدیالوژی گرایی و عوام فریبی از آن به مشام می رسد. برعلاوه از لحاظ این که معاونان آقای عبدالله در رسانه ها ظاهر نه شده اند و از شیوه های همکاری و برنامۀ احتمالاً مشترک شان سخن نگفته اند، این نگرانی را تقویه می کند که آقای عبدالله با وجود همه دشواری ها و کمبود ها در رفتار های رهبری، یکه تازی می کند و در صورت پیروزی قادر به تشکیل تیم های نیرومند مسلکی نخواهد شد. اما چنانکه تذکر دادم این نتیجه گیری هنوز قبل از وقت است.
باآنهم آقای عبدالله هم اگر کامیاب شود، مانند آقای کرزی می تواند و امکان آن را دارد که از قابلیت های بالفعل و بالقوه موجود کشور و زمینه های مساعد خارجی کمال استفاده کند. حتی اگر حامیان جبهۀ ملی وی هم در کنارش باشند،حتمی نیست که راه بعد از سال 1371، کما عینه پیموده شود. اوضاع داخلی، منطقه و بین المللی به گونه یی نیست که بتوان مانند گذشته ادامه داد. راه هایی که در بالا در بارۀ حامد کرزی ذکر شد، در مورد عبدالله عبدالله نیز می تواند مصداق داشته باشد؛ تکرار آن درین جا لزومی ندارد.
و سخن آخر؛ رهبری مؤثر و با ارادۀ امور افغانستان کار ساده و آسان نیست؛ کار یک شخص، یک تیم، یک حزب و تنظیم نیست. چون همه به مصایب کم و بیش حاد در گیریم، رفع آن اشتراک مساعی همه را می طلبد. اگر اراده واقعی وجود داشته باشد رئیس جمهور می تواند به عنوان کتلست یا هماهنگ کننده مساعی همه گانی خدمات خوبی را درین زمینه انجام دهد، نه بیش از آن. مسؤولانی که مسؤولانه می اندیشند مردم را به حرکت می آورند و کار های ملی- مردمی را با اشتراک عملی، قولی و فعلی مردم متحقق می کنند. من به پیروز انتخابات تبریک نمی گویم؛ زیرا احساس مسؤولیت خطیر این برهۀ زمانی کشور ما و دشواری های انباشته شده کمر او را خم می کند. می دانم که با چه دشواری هایی مواجه است؛ با همه کمبود ها و نواقص، با همه خوشباوری ها و آرزومندی ها، باید خواب خوش و زنده گی آرام نداشته باشد تا بر همه دشواری ها فایق آید. لذا کسی که به استقبال خطر می رود باید برایش با دلسوزی صبر، تحمل و حوصله مندی طلب کرد. اگر در پست مسؤولیت ملی- سیاسی و اداری خدمتی انجام داده نشود،کلاه دلکش آن به بدنامی تاریخی و ذلت مرگبار نمی ارزد….
متأسفانه باید بود که دوران طفلی و نو جوانی انتخابات افغانستان که مرحله های بنیادی و اساسیت، از هر لحاظ در بستر نا مناسب افگنده شده است و ارادۀ شخصی، ترسب برخورد های قبیلوی، روحیۀ ملک الطوایفی، قشری گری و فاسد پروری زمینه ها و امکانات خوب مردم افغانستان را هدر داده است؛ و خدا نکند که آینده نیز بر بستر گذشته جاری و ساری شود.
مستلزم جامعۀ دموکراتیک، موجودیت دموکرات هاست و دموکراتان در محیط دموکراسی پرورش می یابند. من با نگاه مسؤولانه در اطراف خویش و از جمع و ضرب هیاهو و رعد وبرق های تصنعی و عاریتی تا هنوز این هر دو را نه دیده ام. گر تو دیدی سلام من برسان.
اما از جانب دیگر، انصاف باید داد که ایستاده گی و مقاومت تیم عبدالله عبدالله وهمچنان آقای رمضان بشردوست به تنهایی، در شفاف کردن تقلب و درعین حـال به حیث آلۀ فشار سمت دهی انتخابات تا نتیجۀ نهایی درخور قدر دانی است. در حـالی که سایر نامزدان با دیدن رأی اندک شان، پشت سر خاریدند و پی کار خود رفتند. این مقاومت ها حد اقل نشان داد که یک تیم نمی تواند خود کوزه گر و خود کوزه خر و خود گل کوزه باشد. اگر این حرکت زنده بماند و با سعۀ صدر و افق وسیع دید، توسعه داده شود، تولد یک اپوزیسیون سراسری، اصولی، متعهد و مجهز با اهداف ملی را مژده می دهد.
برگرفته: آرمان ملی