نوکری که از راه غلامی سروری کند
از سالهاست که نشریه ای تحت کلیشه “پلوشه” بر تاریخ و فرهنگ خجسته و شخصیتهای این سرزمین دشنام میباراند. از لابلای نام تان فکر میکنم که یک خانم هستید، اما خانم بی عاطفه، خود خواه وحتی بدور از اخلاق قراردادهای اجتماعی کشوری چون افغانستان. زیرا زنان در افغانستان از ادامه چالشها بیشتر احساس غم واندوه مینمایند ونمیخواهند بدست خود در جویبار دوستی وبرادری اقوام کشور زهرنفاق وجنگ بیفشانند.
نشریه “پلوشه” در واقع کاریک شبنامه مجاز را برخلاف منافع ملی همه مردم افغانستان، ومنافع فاشیستهای انجام می دهد که شما سنگ وفاداری وتعلقیت واشترکات بیشتر با آنها را به سینه میکوبید. من که از زمانی شیوه کار نشراتی شمارا پیگیری مینمایم، شمارا مردمان متعصب، مریض، عقده ای، بی مسئولیت وومانده درد ورنجهای خود کوچک بینی وحقارت تاریخی یافتم. شما چشمان خودرابسته وبسوی عامه مردم مشمول یک قوم، سرزمین، تاریخ وفرهنگ آنها تیر های بی خردی، دشنام وشماتت میپراگنید. آیا بنظر شما درجامعه اقوام افغانستان کسی وجود نخواهد داشت، که حریم شخصیت اورا ازگزند الفاظ رکیک واحاله اتهامات ناجوانمردانه خویش درامان دارید واز گفتن هرچی بی ادبی واهانت خودداری کنید؟
بد اندیشی وپتیاره گویی شما این را مینمایاند که با فرهنگ وآموزشهای اجتماعی این کشور بیگانه هستید، یا مثل خیلی از دلقکهای سیاسی کنونی از آستین استخبارات آشنای قدیم تان به صحنه مطبوعات افغانستان پرتاب شده اید، تا با هرزه گوییهای روسپیانه خویش مطبوعات را به صحنه هرزگی ومهملات بکشایند و بساط دشمنی ومصافهای تن وخون بگسترانید.
درین نبشته مخاطب من بجز مشتی از عناصر خود فروخته وهمیشه مزدوربیگانه کس دیگری نیست. من بخاطر احترام ومصئونیت فردیت هر هموطن خوب پشتون دیواری به بلندی هندوکوه میکشم وخاضعانه به آنها مراجعت مینمایم که جلواستفاده عناصر ناباب ومعامله گرراکه بنام نماینده سیاسی شان، همواره آبروی آنها رامورد دستبرد وسرقتهای سیاسی قرار میدهند، خود بگیرند. به تجارت دایمی وسرشار از سرمایه های معاملاتی که بخون پشتونهای جنوب درجنگهای گویا ضد طالبان والقاعده رنگ میگیرد، ومناسبات صمیمانه هموطنی واسلامی آنها راباسایر اقوام برادرشان در افغانستان ضربه میزند ، نطقه پایان بگذارند.
اصولاً پلوشه وظیفه خودرادرفضای بد آموزیهای سیاسی مربوط بدوران رکود وکساد وبخاطراجرای وظایف استخباراتی معینی گذشته آغاز کرده، وتا کنون عمیقاً در بند همین کهنه کاریها وخوش خدمتی به بیگانگان باقی مانده است. زبان فحاش، طبیعت ناسازگار، بیان ناسزا وسخن بی پیرایه ودشمن سازآن، درطول مدت از ابزارهای اصلی کار پلوشه بوده اند، وچنین بد آموزی از سرشت بی مایه وشقاوت جاودانه پلوشه وگروه همکار”سیاهگران” اخبارش پیام میرسانند. اگر چنین نیست، از روزیکه این نسخه شیطانی ببازار کاغذهای سیاه شده عرضه میشود، آب تعصب وبیخردی در جویبار پندار وکردارگرداننده گان آن همواره جاریست، واز کمیسیون نظارت رسانه ها تا هر مرجع کنترول قانونی وحقوقی ازین نشریه بی عفت و بی مسئولیت نمیپرسند که چرا حریم مناسبات ومنافع اقوام افغانستان راصحنه زد وبندهاومنافع کوچک گروهی و فاشیستی قرار داده ونقطه محوری وحدت ملی راآماج تیردشمنان مردم افغانستان قرارداده است. بگمان غالب خانم پلوشه ویاران ومشاوران متعصب او نمیدانند که در مدت استخدام وفعالیتهای جاسوسی ایشان به سود شبکات معلوم الحالی درهمسایگی افغانستان، چهره سیاسی دنیا ومناسبات فرهنگی واجتماعی کشورها عوض شده اند،اما کوچکترین اندوخته متناسب با تحولات زمانهای پسین به چارچوب ذهن سنگی وخواب آلود خانم(!) راه نیافته است. این کهولت ذهنی پلوشه همان شعر معروف رابیاد میاوردکه:
خرعیسی گرش به مکه برند
چون بیامد هنوز خرباشد
درینحال نشخوارهذیانبارشعارهای دوران باطل، جزدل خالی کردن ودشمن اندوختن چه مشکل جامعه مربوط باین خفاشان شب پرست راحل میکند؟ اینگونه برخوردها مشتهای بعد از جنگ را میمانند که بایست برفرق خود بکوبید. درطول مدت اجحاف کاریهای شب نامه پلوشه از نقش شخصی بنام شاه وریج ستانکزی که فکر میشود شوهرخانم پلوشه باشد(!) باجان نحیف وتن لاغری ودل پرعقده خود درحول وحوش این فحاشنامه پرسه میزند والفاظ اتهام ودشنام از حلقوم بدطینتانی میچیند که در بازار معاملات وخود فروشی اشکمهای پندیده شان ازآبشخورالفاظ باسی وگندیده ملتهب گردیده، وفضای زندگی شان رامتعفن وکراهیتبار نموده است. فکر میکنم خانم پلوشه هم دست پختهای ناپاک رادرین تابستان داغ معامله وچاکرمنشی به خورد همفکران خود عرضه کرده وآنها رابا وبای تعصب دچارقی دشنام واسهالات جنون ودیوانگی نموده است. یکی ازین تشناب ریزها در شماره31 سرطان چنین زشت و بویگین صدا میدهد: “ای افغانهای غیور وباشهامت، ای نواده های احمد شاه ابدالی، میرویس نیکه وشاه امان الله نگذارید که بنیادگراها وستمی های بیوطن برنده شوند، باهم متحد شوید وبیک کاندید واحد رای دهید.” خواننده بلافاصله از سیاق مطلبی درذیل این نسخه اهریمنی درمیابد که درد وغم نویسنده از استقبال داکتر عبدالله در شهر باستانی هرات توسط مردم مجاهد وغیورآنجاناشی شده است. معلوم میشود که نویسنده پلوشه وهمکارانش دچارتکلیف اعصاب هم هستند،وتا آخر یکبار هم متوجه نشده اند که کسانی چون فهیم تاجیک، دوستم ازبک، محقق ورسولی هزاره درتیم انتخاباتی کرزی برای تحقق مطامع نویسنده گان پلوشه مشغول کمپاین هستند، ندانستیم که اینها چه وقت فرزندان احمدشاه ابدالی شده اند؟
پلوشه جان! شما که باباهای شاخدار دیگرهم چون نادرخان غدار، محمد گل خان فاشیست، تره کی خان کودن، امین خان جلاد و آخند ملاعمردیو یک چشم را داشتید، این بارمگر از آوردن نام آنهادرکنارنامهای احمد شاه ومیرویس شاه شرمیدید؟ شما که در مانیفیست فاشیستان نقابدارتان بنام “سقاوی دوم” که آنراچون تومارجنون بگردن آویختید، بروح نادرخان میرغضب وهمکار فاشیستش محمد گل مومند اهداء کرده بودید. در آن زمان این خدمت تاریخی شما بحدی مجاهدین راتکان وانگیزه مقاومت داد، که هرگز سنگرها رارها نکردند، تا دشمنان داخلی رابحیث راه نمایان اشغالگران خارجی از حریم کشور جاروب نکردند. در واقع این کتاب سنگرداران مدافع عزت ونوامیس ملی رادر مقابله با فاشیستان چپ وراست به پیروزی رسانید.
اتهامنامه پلوشه باین هرزه گوییهای لجوجانه خود نشان میدهد که هنوزدر خواب خرگوشانه زمان هذیان می لافند وبازهم “چون گاو پیر کنجاره خواب میبینند”، اما یقین وبازهم اطمینان داریم که راه این اعرابی به ترکستان میرود، وباینگونه کژاندیشیها جز خود کسی را به تهلکه خفت وزبونی تاریخ نخواهند انداخت.
پلوشه جان! شما هنوزهم باینگونه خود فریبی های هولناک تان “زیره به کرمان میبرید”. معلوم میشود که پتیاره جهل وتعصب مانع از آن شده است، تامفهوم “وطندار”و”بی وطن” را درنیافته اید. قبلاً بایست پرسید که قباله ملکیت این کشوررا کدام شیردل روباه نشان بنام شمااهداء کرده است؟ آیاشما ونوازشگران پندیده از باد های تعصب وبد خواهی، سواد خواندن تاریخ ودرک معنی “وطن” و”صاحب وطن” و”ملکیت” رادارید؟ آیا گاهی به مفاهیم وثیقه ملی، هویت ملی وهویت تاریخی روبرو شده اید؟ آیا میدانید که اگراصلاحات دستگاه فاشیستی نادردرغصب ملکیت مردمان بومی درمناطق زمیندارکشورواسکان سازی ناقلین آنسوی خط دیورند با صدور”نظامنامه ناقلین” نمیبود، حال شما درکدامین بادیه وصحرا همنفس شترمیبودید وهویت “کوچی” حمل میکردید. برای یک لحظه فکر کنید که امروزتعدادی از کوچیهادرکشورهنوز سرزمین وزادگاه معینی ندارند، گیریم بالفرض، کسانی مثل شما در حق آنها اشک تمساح بریزد وزمین آباد کرده و مسکون شمارا به آنها اهداء نماید، یا تقسیم کند. آنگاه این نو واردان خودرا مالک و شما را “بی وطن” خطاب نمایند، برایشان چه خواهید گفت؟ معلومست که در قدم اول از آنها وثیقه حقوقی وسابقه توطن درین زمین را مطالبه خواهید نمود، حال آنها باین بیریشگی تاریخی هرگز نخواهند توانست خودرا “صاحب وطن” وشمارا “بی وطن” تثبیت نمایند. چگونه ممکنست کسیکه نتواند نشانه قبر اجدادی خودرادرگذشته دور ونزدیک سرزمینی نشان بدهد، ونام خودرا درتاریخ حد اقل پنجصد ساله این سرزمین دریابد، به کسانیکه تاریخ وفرهنگ آنرا در هزارساله های تاریخ با هیمه جان شان مشعل داده اند، کلمه بی وطن راخطاب کند. اصلاًچنین بگومگوهای باوهمچو اشیایی که روی دوپای آدمی ایستاده اند، وجمجمه های آنان ازخرد تهی واز تعصب وخیالات تجاوزکارانه برحق دیگران پراست، به شنیدنش نمی ارزد، بلکه چاره کار راغیر ازگله گوییها باید جست. اگرطالبان شما بتهای بامیان رامجسمه های اجداد ونیکان خود میدانستند، هرگزآنها رامنفجر نمیکردند، بنا برین “بی وطن” ووطندار بااعمال وافعالش خود هویت خویش را تثبیت میکند، که کرده است.
در دنیای پهناور ما، غیراز فاشیست مشربان “طالبانی” و… کسان دیگری نیزهستند که بین حق وباطل قضاوت لازم نمایند. ایمان والای این مردم بارها خاک درچشم حریصان ومتجاوزان چه داخلی بیگانه منش وخارجی غاصب افشانده وغیرتمندانه ازخانه وخاک خود دفاع نموده اند، هنوز شربت هستی در رگهای تاک باقیست.
حال دریافت خانم پلوشه از تاریخ، فرهنگ، ساختار وبافت اجتماعی افغانستان یک برداشت پلوشه منشانه وخیلی هم مسخره وناقص ودر محدوده چاردیوار قبیله باقی مانده است. اینها بخاطرحسادت جنونبارشان با روشنفکران عدالتخواه افغانستان از میان اقوام غیر پشتون، هر فرد دارای بینش ومنش ملی ومیهنی رابنام “سقاوی” و”ستمی” یاد کرده اند. ایشان نمیدانند که اینگونه تسمیه سازیها عیناً درموازات با نوشته “سقاوی دوم” در برجسته ساختن اندیشه ها وراه وروش سیاسی آنان نیز خدمت مینماید. مردم از همچوخطابها بی محابا بر والایی بینش واندیشه آنان وبرتعصب مفرط لاک شده گان کپسولهای قبیله بیشتر پی میبرند. بعقیده من بحران دیر پای افغانستان، به تعبیر دیگر بحران فروپاشی مناسبات قبیلوی از حریم تاریخ افغانستان وسیاست میباشد، این پروسه بر خلاف جذمیت، دسیسه وتقلب قبیله سالاران توقف نمیکند، بلکه تاریخ با دست هواداران قبیله در مجمرسوزان بیعدالتی که خود برپا داشته اند، بازهم پطرول تعصب میریزد، تاآنرازود تر منفجر سازد. از آن روزکه درکارزار سیاسی کشورکسانی ازنیات شوم کارگردانان استراتیژی سیاسی خود، بوسیله نماینده گان قبیله درافغانستان مشعل آگاهی را بخون خود افروختند، تا امروز در تمام چرندیات “پلوشه” های معلوم، از “نظامی” تا “ناظمی” واز “غبار” تا “داکتر عبدالله” همه فرهیخته گان فرهنگ وسیاست مارا راکه جزوی از ارزشهای تاریخی وفرهنگی مردم و جامعه ماهستند، عناصر قشری وقبیله گرا،همینگونه عناوین رابر ایشان چسپانیدند. این در حالیست گه گذشت زمان همه سیاهکاریهاراافشاء نموده واز تره کی چپ افراطی تا ملاعمر راست افراطی، در پناه حمایت حلقاتی چون پلوشه داران، طالبانو… شناخته شده، چهره واقعی خودرامبنی بر کارنامه های ننگین شان در آیینه قضاوت مردم به جامعه ملی وبین المللی نمایانده اند.
خانم پلوشه در حالیکه خودممثل بنیادگراترین عنصرفرورفته درمحتوای سنتهای قبیله وعقبگراییست، ازتهدید بنیادگراها وستمی هادر کارزار انتخابات ترسیده است، اماعجب ترسی. واقعاًدروغگوحافظه ندارد. مگرشما موجودیت رسول سیاف رابحیث تجسمی ازبنیادگرایی درروابط روزمره تان در کمپاین انتخاباتی آقای کرزی درکنار خویش نمیبینید؟ واز استخاره های پیر مجددی که درحق پیشوای شما آقای کرزی انجام داده اند، خبر ندارید؟ آن ستمی که درکارزارانتخابات تف درگلوی شما خشکانیده است، جز داکترعبدالله پشتون قندهای تبارکی میتواند باشد؟ که اوراهم بخاطر منسوبیت وپیوندش بخانواده وسرزمین جهاد ومقاومت”ستمی” خوانده اید. درینحال همه مردم جامعه وهمان داکتر عبدالله از ضعف درک ومجروحیت باورملی وبرعکس قوت تعصب شما تازه به یک مکاشفه سیاسی در افغانستان پی خواهند برد. آنگه ژرفای درجه نفرت ملی شمارابا یک روشنفکری که از پدر ومادر تاجیک یا ازبک وهزاره و… در بدخشان یا میمنه وهزاره جات و… بدنیا آمده ولزوماً بااستفاده از حق قانونی شهروندی خویش دست به فعالیتهای سیاسی وفرهنگی میزند، بدرستی درک خواهند نمود. اینست تمام “رشته” های طنیده اسلاف شما (از عبدالرحمن میرغضب تاریخ تا کرزی شاه صابونی) در دستگاههای دروغ پراگنی شوینیستان عظمت ، بنام “وحدت ملی” که به آسانی “پنبه” میشود. زاغ راگفتند حرف بزن. گفت، “گُه- گه” وسخنان نفاق انگیز، فاشیستی وعصبیت بار پلوشه هم دراوج جنون وافسون قبیله گرایی تکرار همان فرموده زاغ است.
امروز درپراتیک زندگی مردم افغانستان ماهیت گروههای رنگ شده باچهره وشعارهای دروغین قوم وتبارراشناخته اند ومیدانند که کی، کیست وچه میگوید. مردم هذیانهای تب آلود شمارا دال بر تردد ووسواس در حفظ قدرت “قبیله” درک میکنند. تقلبهای عدیده پاسداران منافع قبیله را از تدوین قانون اساسی تا تقلبات مشهود در انتخابات دوره گذشته درنگهداری قدرت، که برای حفاظت آن حاضرهستید همه ارزشهای دینی ودنیوی رازیر پا بگذارند، از عقب صفحه میخوانند، وبر دیده درایی وتقلبات پیهم ودر عین حال خام وبی ملاحظه مدعیان دوام حاکمیت قبیله، نفرین میگویند. گروه های پاسدار سنتهای قبیله که چون موروملخ بدورکندوی قدرت، رییس جمهوررادرمحاصره گرفته اند، با همچوژاژخاییها ورجز خواندنها برزخ بین خود ومردم رابطورمشخص خط کشی خواهند نمود. در نتیجه اینگونه تحرکات مردم رادر تصمیمگیریهای انتخاباتی شان در طرد کاندید “قبیله” و انتخاب کاندید دلخواه خودشان کمک خواهد نمود. زمان از مردم ما دقت، درایت وهوشیاری میخواهد، تا با اعطای رای متکی به ساده وسهل اندیشی شان، روزگار هشت سال گذشته، تجربه ناکام رابار دیگر تجربه نکنند.