پدی اشداون: هژمونی غرب به پایان رسیده است
اخیراً پدی اشد داون یکی از سیاست مداران کهنه کار و صراحتگوی بریتانیا در همایشی Guardian Hay festival تحت عنوان:”پایان هژمونی غرب” صحبت نموده است که فراز های از سخنرانی وی در روزنامه گاردین چاپ لندن مورخ 25 ماه می به چاپ رسیده است.
به عقیده پدی اشد داون گذار از نظم کهنه جهانی به نو از فرایند خیلی دشوار عبورمی کند. “ما در لبۀ یکی از آن عصر تاریخی قرار داریم که نظم نوین جهانی بجای نظم کهنه در حال ظهور است. اینها تقریباً مثل همیشه ترساک ترین ومتلاتم ترین لحظات زمان هستند.”
اشداون رکود اقتصادی کنونی را برای جهان غرب خانمانبرانداز می شمارد که در نتیجه آن غرب قدرت و برتری خود را به شرق روبه شگوفا خالی می کند. ” این رکود کاملاً با رکود های قبلی تفاوت دارد. این بار ما نخواهیم توانست از سقوط برخیزیم و دوباره بطور راحت در همان نقطه اولی به پا ایستیم. این در واقع چیزی ژرفتر است. زیر ساخت های قدرت ما یعنی اقتصاد ما تغییر مسیر داده اند و ما ملت های غربی نسبت به ملت های شرق نسبتاً ضعیف شده و آنها برعکس قوی تر شده می روند.”
اما نگرانی اصلی اشداون را سقوط هژمونی و برتری ارزشهای فرهنگی غرب در برابر ارزشهای روز افزون قدرتهای شرق تشکیل می دهد که با فرهنگ و ارزشهای غرب تفاوت بنیادی دارند. ” در سده گذشته ما شاهد تعویض قدرت در سطح رهبری جهانی از قدرت های کهنه اروپایی به قدرت نو ظهوردر اتلانیک شمالی به ایالات متحده بودیم. ما همه بیاد بیاوریم که زوال امپراطوری ها و ظهورنظم جدیدی جهانی چه پیامد های دارد. در آن وقت با تعویض قدرت ارزشها تعویض نکرد. اما این بار ما صرف با تغییر نظم جهانی مواجه نیستیم، بلکه با تغییر ارزشها نیز هستیم.”
اشداون راجع به مشکلات داخلی چین و هند بحیث قدرت های برتر جهان شرق چنین اشاره می کند:”این بسیار مهم است تا بطور روشن دقیقاً بدانیم که چه اتفاقی می افتد و یا نمی افتد. من نمی گویم که صعود ملت های چین و هند آسان، راحت و بدون مشکلات خواهد بود. چین بطور ویژه با یک مشکل بزرگ مواجه است؛ این کشور اقتصاد خود را آزاد کرده است[بازار آزاد]، اما آزاد سازی جامعه چینی کاری آسانی نخواهد بود. پیکنگ ازین بسیار ترس دارد و آنها دلایل زیادی برای ترسیدن هم دارند. تاریخ چین مثالهای زیادی ازینگونه کم ندارد، زیرا؛ این ملت بزرگ از لحاظ تباری مثل اروپا خیلی متنوع است یک زمانی به اوج بزرگی می رسد اما زمانی دیگر در تجزیه و هرج و مرج فرو می رود.”
وی در ادامه می گوید:” هرچند این بحرانات می توانند مقیاس زمان و مسیررفتار چینایی ها را تغییر بدهند، اما سر انجام نخواهند توانست سرنوشت چین را بحیث قدرت بزرگ جهانی دگرگون سازند.”
اشداون راجع به زوال امریکا بحیث ابر قدرت کنونی جهان دیدگاه های متضاد و متناقض ارائه نموده و برخلاف چپی هامعتقد است که امریکا برغم رکود اقتصادی تا یک و دو دهه دیگر بحیث ابرقدرت باقی می ماند: “برخی ها در میان دوستان بسیار چپی من گاهی برایم با مسرت می گویند ما شاهد آغاز سقوط امریکا بحیث ابرقدرت جهانی هستیم. من با این نظریات هم عقیده نیستم. علائم مرض زوال یک ملت مثل مرض انسان است که در برابر تغییر التهاب می کند، واکنش نشان می دهد و مقاومت می کند. اماجامعه ایالات متحده هیچ یکی ازین علائم امراض را نشان نمی دهد. انتخاب چشمگیر بارک اوباما به بسیار روشنی سالم بودن جامعه امریکا را نشان می دهد. “
وی در ادامه می گوید: ” در واقع برای من چنین معلوم میشود که احتمالاً امریکا برای یک یا دو دهه دیگربحیث ابرقدرت جهان باقی خواهد ماند. در عمل امریکا از همه پیش قدمتر است و بر مبنای این دلیل می توان این پیشگویی را نمود. ازینرو به نظر نمی رسد با توجه به موقعیت امریکا بحیث یک ابر قدرت برجسته دچار دگرگونی شود؛ زیرا چهارچوبی را که امریکا در حال حاضر اختیار کرده قطعی است.”
پدی اشداون معتقد است غلیرغم اینکه امریکا تا هنوز بحیث یک ابرقدرت برتر جهان است، اما عصر جهان یک قطبی به پایان رسیده است.” از مدتیست که ما شاهد یک ابر قدرت تک تاز جهانی طوریکه در بیشتر از نیم سده گذشته بودیم، نیستیم. گرایش اساسی جهان ما بسوی یک قطبی شدن طوریکه در گذشته شاهد آن بودیم، تشکیل نمی دهد.”
وی در ادامه می گوید: “مراکز متعدد قدرت در جهان بمعنای اینست که جهان ما چند قطبی است طوریکه اروپا در سده نزدهم بود. این چند قطبی بودن یک تعداد پیامد های خیلی مهمی خواهد داشت.”
اشداون برخی ازین قدرت های نو ظهوررا در سطح منطقوی چنین معرفی می کند:” یکی ازین قدرت ها نوظهور در سطح منطقوی خواهد بود. تجربه تاریخ شکل گیری اتحادیه اروپا نیز نشان داد که اتحادیه مذکور در ابتداء به شکل ناقص ظهور نمود.
قطب دوم احتمالاً شامل روش پروتکشنیسم و برعکس جنبش تجارت آزاد که در نیم سده گذشته نقش مخرب بخصوص برای کشور ها و همسایگان فقیر را بازی نمود، دوباره افزایش خواهد یافت. “
اشداون اروپا را بحیث سومین قطب قدرت جهانی بحیث الگو می شمارد.
اشداون معتقد است که اروپاییان در نظم نوین جهانی امریکا را که در نیم سده اخیر بحیث تکیه گاه و چتر امنیتی برای شان بود دیگر از دست داده اند. چنانچه می گوید: ” در جهان بیشتر چند قطبی نگاه های ایالات متحده احتمالاً کمتر به غرب بسوی اوقیانوس آرام ولی بیشتر به شرق بسوی اتلانتیک دوخته خواهد شد. روابط حوزه اتلانتیک روابط کلیدی باقی خواهد ماند، اما این روابط طوریکه در طول نیم سده گذشته بود بیش ازین محور همه پالیسی ها نخواهد بود. ضمانت امنیتی ایالات متحده امریکا طوریکه همه ما بعد از جنگ جهانی دوم در زیر چتر آن پناه برده بودیم و بسیاری همسایگان اروپایی برای حفظ امنیت ملی شان بر شانه های کاکا سام(Uncle Sam) آزادانه سوارمی شدند، دیگر وجود نخواهد داشت. آنعده سربازان امریکایی که در اروپا باقیمانده اند برای حفاظت ما نی، بلکه به منظور حمایت ازعملیات در عراق و افغانستان قرار دارند.”
وی در مورد از دست رفتن اهمیت اروپا برای رهبران آینده واشنگتن ولی احساس کمبودی به جورج بوش چنین می گوید: ” تصورمن اینست که اروپا برای همه رییسان جمهور آینده امریکا بشمول بارک حسین اوباما در مقایسه با رییسان جمهور سابق امریکا بشمول جورج بوش کمتر اهمیت خواهد داشت. واقعیت اینست به خیال من باوجود اینکه دوست داشتیم از بوش نفرت کنیم، ما اروپاییها برای مدتی زیادی کمبود وی را احساس خواهیم کرد.”
اشداون بگونه مثال از عدم مطابقت منافع اروپا و امریکا در افغانستان یاد می کند. شاید هدف اشدوان این باشد که اروپاییها به مشکل حاضر می شوند با وصف تقاضاهای رهبران واشنگتن سربازان شان را به جنگ با تروریسم درین کشور بفرستند. ” شاید روزی ازجورج بوش بحیث آخرین رییس جمهوری امریکا به خوبی یاد شود که روابط هیجانی با اروپا ایجاد کرده بود. ممکنست روابط آینده ما با واشنگتن نه بر بنیاد تاریخ قضاوت خواهد شد، بلکه بر اساس منافع مشترک با سردی و حتا با رویکرد خشن سنجش خواهد شد. بگونه مثال در مورد مسئله افغانستان با بی تفاوتی گذر می شود.”
در ادامه اشداون رهبران اروپا رابه سیاست های زیرکانه نسبت به واقعیت های جهان چند قطبی و رویکرد جدید با امریکا فرا می خواند. چنانچه می گوید: ” ایالات متحده امریکا منافع فزاینده خود را در جهان دارد که حتمی نیست همیشه با منافع اروپا مطابقت داشته باشد. به همین ترتیب ما منافع خود را در جهان داریم که می تواند با منافع امریکا مطابقت نداشته باشد. این بدین معناست که اروپاییها نیازمند سیاست خارجی خیلی زیرکانه و پیچیده نسبت به دوستان همسایه و یگانه ابرقدرت جهانی هستند.”
” اما این پایان تاریخ نخواهد بود. ما اروپاییها در حال از دست دادن امریکا بحیث بزرگترین نگهبان و پناهگاه و دوست در تمام شرایط و در دشوار ترین اوقات هستیم.”
وی در مورد بازی روسها و قدرت روز افزون چینایی ها نیز اشاره می کند : ” ما حالا با یک روسیه بلند پرواز روبرو هستیم که آماده است از انرژی بحیث ابزار ماهرانه تفرقه به انداز و حکومت کن با تکیه بر دوکتورین کهنه بریژنف برای تعقیب منافع شان استفاده می کنند و اگر لازم به زور باشد نیز هرگز دریغ نمی ورزد. و هم چنان ما با چین رو به شگوفایی و قدرت روز افزون اقتصادی در شرق مواجه هستیم.”
اشداون هم چنان به رهبران اروپایها توصیه می کند که درک درست از واقعیت های جهان نو داشته باشند : ” اگر ما اروپاییها درک نکنیم که واکنش درست به این شرایط جدید ژرفتر سازی همگرایی نهاد های ما و بویژه در امور دفاعی، خارجی و اقتصادی می باشد، در آنصورت ما احمق خواهیم بود و چند دهه آینده برای ما خیلی دردناک خواهد گذشت. من می دانم که این را نمی توان در یک مدت کوتاه و یا در یک هفته و یا با انتخابات اروپایی به پیش برد.”
اشداون در مورد پایان سیطره چند قرنه قدرت سیاسی، نظامی و ارزشهای فرهنگی غرب در برابر قدرت های نو ظهور شرقی در نظم نوین جهان چند قطبی چنین می گوید:
” شاید مهمترین پیامد این شکل جدید قدرت جهانی متساویاً دراماتیک باشد. ما احتمالاً در حال نزدیک شدن به آغاز پایان پنح قرنه طولانی هژمونی قدرت غرب،نهاد های غربی و ارزشهای غربی در سطح جهانی باشیم. “
وی در پایان سخنانش چنین نتیچه گیری می کند: ” ما به زودی با حرف نی برخواهیم خورد، هر چند ما قبلاً پی برده ایم اگر بخواهیم چیزی را انجام بدهیم بطور مثال نقشه نظم جدید اقتصادی جهان یا در آوردن صلح مداخله کنیم، نمی توانیم این کار را صرف توسط باشگاه اتلانتیک انجام بدهیم. ما مجبور هستیم متحدین جدید برای حل آن جستجو کنیم، چیزیراکه هرگز در گذشته فکر نکرده بودیم. واقعیت اینست که حل مسائل کمتری به میل و خواست ما صورت خواهد گرفت. چنانچه بحران مالی فعلی جهان این را به وضاحت نشان داده است. اگر ما خواهان جهان دارای نظم در عصر بی ثباتی ها باشیم، ناگزیر هستیم جای برای گفتگو با ملتهای دیگر که نه با ما فرهنگ مشترک دارند، نه تاریخ مشترک، نه جهان بینی مشترک و حتا نه ارزشهای مشترک ، فراهم کنیم.”
برگرداننده: هارون امیرزاده