پژوهشی - سیاسی

سراب آزادی؛ آیا افغانستان عراقِ پاکستان خواهد شد؟

اعجازالحق عتید
اعجازالحق عتید          پژوهشگر روابط بین الملل

پس از تصرف کابل توسط طالبان و فروپاشی ارتش کشور، صفحه تازه ای در تاریخ افغانستان باز شد. اقدامات اولیه طالبان و اظهارات سخنگوی این گروه مبنی بر عفو عمومی و عدم دخالت در امور شخصی مردم، فرصت دادن به تمام اقشار جامعه از جمله زنان، در ابتدا روزنه های امیدی را برای مردم باز نمود اما با گذشت زمان و اقدامات عملی طالبان، ثابت شد که این همه خوشبینی ها سرابی بیش نبود. رویدادهای اخیر کشور حکایت تلخ از نقشه های شبیه دارند که استعمارگران پیر چون امریکا و انگلیس در کشورهای نظیر عراق، سوریه و یمن ترسیم نموده و با جنگ های نیابتی شان جام ذلت ملت های پرغرور را به سر می کشند.

افغانستان در حالیکه تازه از زیر یوغ اشغال امریکا قامت راست می کرد دوباره زیر استثمار نوین کشورهای منطقه قرار گرفت. مگر نه خصلت استعمارگران آنست تا حتی پس از خروج عمالان شان از دولت های دست نشانده، دست حقد و کینه شان را همچنان دراز نگهدارند. خروج امریکا نوید خوبی برای آزادیخواهان کشور بود اما آیا در حقیقت اسارت و بردگی برای همیشه از این کشور رحل سفر بسته است؟ با یک مقایسه ساده میان حوادث عراق و افغانستان می توان به پاسخ این پرسش رسید.
رویدادهای اخیر کشور حکایت تلخ از نقشه های شبیه دارند که استعمارگران پیر چون امریکا و انگلیس در کشورهای نظیر عراق، سوریه و یمن ترسیم نموده و با جنگ های نیابتی شان جام ذلت ملت های پرغرور را به سر می کشند.
حمله امریکا به عراق و حوادث متعاقب آن می رسانند که امریکا جز برده سازی ملت های نیرومند و چالش زا، هدفی دیگری ندارند. ثمره حمله امریکا به عراق، پارچه سازی ارتش نیرومند عراق، ریشه کن سازی زیربناهای اقتصادی و وابسته سازی سیاسی آن بود. بدیهی است که ایران از بزرگترین کشورهای ذینفع پس از حمله امریکا به عراق بوده است. همانگونه که امریکا پس از حمله بر عراق و تار و مار کردن نظام سیاسی و نظامی این کشور، آنرا به چنگ ایران گذاشته زمینه مداخله های فزاینده نظامی و سیاسی تهران را در بغداد مساعد کرد، افغانستان را نیز پس از خروج افتضاح آمیز خود تسلیم پاکستان نمود. در نتیجه حمله امریکا به عراق و مداخلات بی رویه متعاقب تهران در امور بغداد با دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی، این کشور را آبستن وحشتناک ترین گروه های تروریستی نمود که در پی آن داعش زاده شد. بازی که تازه در افغانستان آغاز شده تفاوت چندانی با شرایط عراق ندارد. دسترسی بی قید وشرط پاکستان به کلیه دستگاه های حکومتی افغانستان نتایج مشابهی را در پی خواهد داشت.

در حال حاضر، جبهه مقاومت ملی در شمال کشور بصورت بالقوه مستعد گسترش داعیه جدایی طلبی این مناطق از بدنه افغانستان و تشکیل حکومت مستقل است.

از سوی دیگر، اعلام کابینه مؤقت طالبان که در آن هیچگونه ترکیب قومیتی، طبقاتی و تخصصی لحاظ نشده است، به مثابه نواختن دُهل جنگ با سایر اقوام و طبقات اجتماعی دیگر است. شکل گیری جبهه مقاومت ملی و اتخاذ رویکرد تهاجمی از سوی طالبان، داعیه جدایی طلبی را نیرومندتر خواهد ساخت. کردهای شمال عراق نیز در نتیجه به حاشیه رانده شدن از جانب حکومت مرکزی و سرکوب شدن توسط ملیشه های ایرانی داعیه جدایی طلبی شان را بیشتر از پیش تقویت نموده تا جاییکه این اقلیت بزرگ قومی تا سرحد برگزاری رفراندم و اعلام کشور مستقل بنام کردستان به پیش رفته اند. هرچند، جدایی طلبی کردها در عراق ریشه در صد سال پسین دارد اما پس از تسهیل مداخلات ایران در این کشور و حمایت دولت از گروهک های نظامی چون حشد شعبی علیه این گروه قومی، انگیزه استقلال خواهی شدت یافت. وضعیت شمال افغانستان نیز متفاوت از وضعیت شمال عراق نیست. در حال حاضر، جبهه مقاومت ملی در شمال کشور بصورت بالقوه مستعد گسترش داعیه جدایی طلبی این مناطق از بدنه افغانستان و تشکیل حکومت مستقل است.

روی دیگر ناهنجاری های موجود اختلاف درون قبیله یی میان سران طالبان است. به درازا کشیدن اعلام کابینه از سوی این گروه ریشه در اختلافات ذات البینی قبیله یی داشت. در حالیکه ملا عبدالغنی برادر معاون ملا هیبت الله از قبیله درانی است، سران شبکه حقانی متعلق به قبیله غلجایی می باشند. با یک نگاه کلی به تاریخ خونین کشور در سه صد سال پسین، واضح می شود که اختلافات قومی سیاسیون – در میان قبایل و نه قوم – بیشتر از آن چیزی است که تصور می شود. در کل به نظر می رسد که روی دیگر جنگ افغانستان اختلافات قومی باشد که به حقیقت نیز قرین است، اما اختلافات قبیلوی از ابتدای تهداب گذاری حکومت در قندهار توسط میرویس هوتکی و سپس احمدشاه درانی به عمق این فاجعه افزوده است. تقابل شبکه حقانی از قوم غلجایی با ملا برادر و ملا یعقوب از تبار درانی، زمینه ورود رییس استخبارات پاکستان به کابل را مساعد ساخت و اندکی پس از مصالحه میان طرفین، کابینه طالبان بدون در نظرداشت عدالت اجتماعی اعلام گردید. حوادث پسین، اعتراف جوبایدن مبنی بر اینکه جنگ امریکا در افغانستان به هدف ملت سازی نبوده است، را به خوبی بازتاب داد.
با توجه به حقایق موجود و رویدادهای جاری در کشور، به نظر می رسد صفحه کنونی تاریخ افغانستان نیز در آینده نزدیک ورق زده خواهد شد. پس از ورود طالبان به ارگ، این گروه در هر دو جبهه (مقاومت مسلحانه و اعتراضات غیرمسلحانه) از خشونت کار گرفته و بدون تحمل اندکترین اعتراض از میل تفنگ استفاده نمودند. سران طالبان فورًا پس از تصرف کابل، در عوض دولت سازی و سروسامان دادن به اوضاع، به سرعت خود را درگیر مسائل کوچک و سمبولیک (اما حساسیت زا در میان مردم) چون حذف نام رسمی دولت، پرچم، سرودملی و سایر آثار و بقایای دولت قبلی، ممنوعیت فعالیت زنان و پرده کشیدن در صنوف درسی نمودند. در حالیکه بر مبنای حکم عقل ستراتیژیک و سیاسی می بایست با زمینه سازی بسوی وضعیت مطلوب بصورت تدریجی گام بر می داشتند. بدون شک تغییرات (ولو منفی) بوجود آمده در بیست سال گذشته حاصل کار یک شب نبوده است. مفکوره اینکه همه چیز باید به سرعت باد در ظرف یک شب به وفق مراد امیرالمؤمنین تغییر کند، محکوم به شکست خواهد بود.
خروج نیروهای خارجی در آستانه سالروز استقلال کشور از انگلیس نوید خوشی برای ملت افغانستان بود. اما سرعت بلعیده شدن این کشور به بطن استعمارگران نوین، استقلال کشور را همچون یک رویا مجسم نمود. تسهیل مداخلات پاکستان در افغانستان، تسریع ظهور جنبش های جدایی طلب در شمال کشور، تشدید اختلافات قبیلوی و ترویج الیگارشی (گروهک سالاری) حاصل اشغال بیست ساله کشور توسط امریکا بود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا