خبر و دیدگاه

نقش مردم در بازپسگیری استقلال کشور

AfghanistanMap_flag

سوگوارانه در روزگارانی بسر می بریم بس غریب و بس دور از انصاف! آری روزگارانی که حقایق تحریف می شود، رویداد ها وارونه جلوه گر می گردد، اقتباس ها (آنهم بصورت ناقص که سر و ته آنرا بریده اند) به عنوان اثر نابِ شخص نویسنده، به خورد مردم داده می شود و… و….

 گاهی هم در نوشته یی می بینیم که قسمت هایی از یک اثر عیناً و بدون کوچک ترین تغییری کُپی برداری شده ولی نویسنده برای اینکه خود را محقق و پژوهشگر نشان دهد، مأخذ این نوشته ها را آثار مختلف معرفی میکند، در نوشتۀ دیگری به هر دلیلی که شخص نویسنده خود در نظر دارد، نقش کسانی را در حادثه یی کمرنگ می نمایاند و گاهی هم کلاً منکر این نقش میشود و برای موجّه نشان دادن عقیده اش اثری را به شهادت می گیرد که کوچک ترین ارزش تاریخی ندارد….

 به طور مثال اگر در یکی از آثار معتبر تاریخی بخوانیم : [ اگر مردم افغانستان در لحظات خطرناک مقدراتِ خود را تابع رفتار امراء و شهزادگان می نمودند، شک نیست که افغانستان با تمامیت خود معدوم شده بود. ولی این طور نبود، وقتیکه حکومات افغانی شمشیر دفاع را بر زمین می گذاشتند، مردم شمشیر از نیام می کشیدند. ] آیا می توانیم حقایق فوق را نادیده بگیریم و بگوییم که این نتیجه به هیچ وجه مورد تایید تاریخ پس از دعوت بیگانگان به افغانستـان تا به رویداد های امـروزه نمی تواند باشد. آیا می توانیم منکر حد اقل همین لشکر کشی شوروی سابق به کشور شویم که به دعوتِ گماشتگان خودش، کشور را اشغال کرد ؟ آیا میشود کشوری بدون دلیل تراشی در این عصر و زمان به کشور مستقلِ دیگری حمله کند ؟ پس باید نخست به هر طریقی که شده شرایط حمله را مهیا نماید و این مقدور نیست مگر اینکه اول گماشتگان بومی خود را به قدرت برساند، آنگاه به بهانۀ اینکه برای تأمینِ امنیت، توسط دولتِ این کشور دعوت گردیده، کشور مورد نظر را اشغال نظامی نماید….

 از طرفی آیا همین مردم نبودند که برخلاف میل سردمداران داخلی و خارجی، با تقدیم صد ها هزار شهید و معلول و مفقود، دولت و ارتشِ تا بن دندان مسلح شوروی سابق را به ورطۀ شکست و نابودی کشانیدند و آنان را مجبور به ترک این دیار نمودند ؟ و آیا این بدین معنی نیست که ( زمانی که دولت دست نشانده و غیر مردمی یک کشور در مقابل اشغالگر سلاح در دست نمی گیرد، همین مردم اند که تا پای جان برای دفاع از سرزمین خویش به مبارزه می پردازند و با ریختن خون خود از استقلال و تمامیتِ ارضی خویش دفاع میکنند)؟

 اگر نقل قولی از خاطره نویسِ مرتجع و ضد مردمی بنام ظفر حسن آیبک هندی همکاسۀ نادرشاه غدار را در مورد جنک تل که دروغ بزرگی بیش نیست و چنین نوشته : ( سرانجام در نماز شام نزد سپهسالار « نادر شاه » رسیدم و از ایشان دریافتم که همه سپاهیان پیادۀ انتهای دریای کرم و سپاهیان مسلح، ماشیندار ها و توپ ها را در سنگر های خود گذاشته و از دستور افسران خود سرکشی نموده، بطرف اردوگاه حرکت نموده اند. باقی لشکر با دیدن این وضع مورال خود را از دست داده و هر کس خودسرانه جهت عقب نشینی به طرف مرز افغانستان آمادگی گرفته است… برای ما علت رویۀ بد و سرکشی و فرار آنها معلوم نشد. از جملۀ آنها نه کس شهید شده بود و نه کسی جراحت برداشته بود. برای من هـویدا گردید که همه بزدل بودند ) ملاک روحیه و رویۀ مردم قرار دهیم که فاتحۀ ما خوانده است، ولی خوشا که حقیقت چیزی است و دروغ و تحریف چیز دیگری….

 بلی اگر صفحات تاریخ حقیقی کشور را ورق بزنیم در مورد واقعۀ تل چنین می خوانیم: [ سپهسالار محمد نادر خان در ۲۶ می ۱۹۱۹ بطور ناگهانی با ده هزار لشکر« ملی » از مردم خوستی و وزیری و غیره و سه هزار عسکر منظم و دو توپ « هاوتزر » و هفت توپ دیگر در محاذ تل رسید. این قوا بلادرنگ نقاط حاکمه و قصبۀ تل را اشغال و در ۲۸ می در زیر باران گلوله طیاره هـــای دشمن ( در طی همین بمباران طیارات انگلیسی بود که احمـد جان خان کمیـدان کابلی شهیـد شد. )، قلعـه جنگی تل را زیر آتش « هاوتزر » ها قرار داد و بسرعت ذخایر تیل و چوب و آذوقه قلعه را با استیشن های بیسیم و ریل آتش زد. قطعات « فرانتیرکاستبلری » دشمن ازموضع خود فرارکرد و ذخیره آب مورد خطر واقع شد. آتش باری توپخانه افغانی دیگر گـُــل شدنــی نبــود، تا فصیل قلعه تل و قشله های قلعه منهدم گردید. ملیشیایی ها انگلیسهارا ترک گفتند و از تل خارج شدند. بالاخره قوای انگلیس تاب نیاورده دست از جنگ کشید و بیرق تسلیم برافراشت. مهاجمین افغانی متوجه بیرق تسلیم نشدند و یا نخواستند بشوند پس هجوم دوام کرد وسپاه وافسران انگلیسی ازدروازه دیگر قلعه فرار کردند. قشون فاتح افغانی داخل تل شده بیرق افغانستان را برفراز آن افراشتند. در عوض، قومندانی اعلی انگلیس جنرال اوستاس قومندان مدافع و ناکام تل را معزول و در هند احضار کردند و بعد ها جنرال دایر در عوض او منصوب گردید.]

 با مطالعۀ این پاراگراف از تاریخ حقیقی کشور می بینیم که کسبِ استقلالِ این سرزمین، برخلافِ حرف های ظفرحسن خان آیبک که مردمِ سلحشور و شجاعِ این مرز و بوم را « بُزدل و جبــون » خطاب میکند، محصولِ جانفشانی و شهامتِ هزاران هزارآزاده مردِ این آب و خاک میبـاشد نه حاصلِ درایتِ شــاه امــان الله که سرزمین های فتح شده را مجدداً به دشمن مسترد نمود یا شجاعتِ نادر خــان که در شروع مبارزۀ مردم علیه دشمن، طبق دستورِ اربابانِ خــود میخواست از جبهۀ جنگ عقب نشینی کند که بـا دخالــتِ شمس المشایخ اجبارً در صحنۀ جنگ باقی ماند وبعد ها استقلال و آزادی کشور را در بدلِ بدست آوردنِ تـاج و تختِ ننگینش، به دشمن فروخت که بازماندگانِ این خاینانِ به کشور و ملت هنوز هـم حلقـۀ غلامی دشمن را در گوش دارند و از استقلال و آزادی فقط نامش را یدک میکشند و بس.

 و اما در مورد نحوۀ بازپس گیری استقلال کشور در زمان سلطنت شاه امان الله به واسطۀ مردم سلحشور این مرز و بوم از دست بیگانگان و تاریخ اعلام رسمی استقلال از طرف شاه به مردم، سری می زنیم به کتاب مستند و ارزشمند « افغانستان در مسیر تاریخ ».

 قبل از اینکه در این مورد به بحث بپردازیم، باید یاد آور شد که این آب و خاک بر خلاف ادعای بعضی ها که همچون سید مهدی فرخ یا جواهر لعل نهرو این کشور را قسمتی جدا شده از پیکرۀ سرزمین خود به حساب می آورند و سابقه یی بیش از دو سه قرن برایش قایل نمی باشند، دارای سابقۀ بیش از سه هزار سال تمدن و بنا بر شواهدی ده تا بیست هزار سال تاریخ میباشد. بنابراین آیا مضحک به نظر نمی آید اگر سابقۀ تمدن هزار و پانصد سالۀ آریانا نادیده گرفته شود ؟ آیا باید از تمدن درخشان پانزده قرنۀ خراسان بزرگ چشم پوشید، و آیا فقط به همین زمان کوتاه ( از زمان سلطنت امیرعبدالرحمن خان تا به امروز به آخرین نامی که بنا بر مصلحت هایی بر این سرزمین نهاده شده ) به عنوان سابقۀ تاریخی کشور بسنده نمود؟

 همه میدانیم که این آب و خاک در درازنای تاریخ فراز و فرود های زیادی را پشت سر گذاشته، گاهی زیر سیطرۀ غیر به سر برده و زمانی بر دیگران حکومت کرده، گاهی توسط دیگران بر این کشور تاخت و تاز های وحشیانه یی صورت گرفته که در نهایت با ناکامی و سرشکستگی این دیار را ترک کرده اند و روزگارانی حکام این کشور بر دیگران حمله برده و باعث قتل و کشتار آنان گردیده اند. تاریخ حملات فارس ها، هندی ها، یونانی ها، مُغول ها و اعراب بر این سرزمین را در سینه اش ثبت و ضبط کرده، همچنین حملات شاهان این کشور همچون سلطان محمود غزنوی، احمدشاه ابدالی و… و… را به کشور های دیگر در حافظه دارد.

 برگردیم به اصل مطلب، در صفحۀ ۷۴۱ جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ میخوانیم : [ شب پنجشنبه بود و ۱۸ جمادی الاول ۱۳۳۷ ( مطابق شب ۲۱ فروری ۱۹۱۹ ) در ساعت سه بعد از نصف شب مردی مسلح – شاید با معاونی – یک گوشه از دامـن خیمه را بالا زده به سرعـت داخـل خیمه بـزرگ گـردید، در حـالیکـه شـاه « امیر حبیب الله » آرام و بیصدا خفته بود. مرد دهن تفنگچه خود را در نهایت خونسردی در بن گوش امیر گذاشته آتش کرد و بسرعت از راهی که آمده بود بدر رفت. ] و بدین ترتیب امیر حبیب الله خان به قتل رسید و پس فردای آن شاه امان الله اعلام سلطنت نمود.

 در صفحۀ ۷۵۲ همین جلد چنین آمده : [ امیر امان الله خان در ۲۳ فروری سلطنت خود را اعلام و در ۲۸ فروری توسط اعلامیه های چاپی مردم افغانستان را مخاطب نموده مرام خود را شرح داد. ] در صفحۀ ۷۵۳ چنین ادامه یافته : [ فردا ۲۴ فروری مردم کابل و قشون پایتخت در میدان مرادخانی اجتماع بزرگ نمودند، امیر امان الله خان سواره و تنها در بین جمعیت داخل شد در حالیکه شمشیر برهنه در کمر آویخته بود، در همین جا بود که او نطق مشهور و تاریخی خود را نمود، او استقلال خارجی افغانستان و آزادی فردی را در داخل کشور اعلان کرد، و از مساوات و برادری و برابری، آزادی ملت و تامین عدالت و صداقت دولت جدید حرف زد. غریو شادی و تهنیت از جمعیت برخاست. امیر برگشت و به این صورت دولت جدیدی بمیان آمد که در ظرف ده روز از طرف تمام ولایات کشور شناخته شد.]

 در صفحۀ ۷۵۶ تاریخ مورد نظر چنین میخوانیم : [ دولت افغانستان بعد از جلوس امیر امان الله خان به ده روز، نامه یی در ۳ مارچ ۱۹۱۹ به لارد چلسفورد نایب السلطنه انگلیسی هند فرستاد و گفت که بایستی در معاهده ۱۹۰۵ دولتین افغان و انگلیس تجدید نظر بعمل آید و افغانستان برای عقد یک معاهده جدید با دولت انگلیس به اساس حقوق مساوی طرفین آماده است. ] در ادامۀ همین مطلب از به رسمیت شناخته شدن استقلال کشور توسط دولت شوروی ذکری بعمل آمده و میخوانیم : [ دولت شوروی هم توسط اعلامیه یی در ۲۷ مارچ ۱۹۱۹ به حیث نخستین دولتِ جهان استقلال افغانستان را شناخت.]

در صفحۀ ۷۷۴ جلد اول کتاب افغانستان در مسیر تاریخ در مطلبی زیر عنوان ( قرار داد صلح راولپندی ۸ اگست ۱۹۱۹ : ) چنین می خوانیم : [ بعد از یک سلسله مکاتبات بین حکومت افغانستان و حکومت انگلیسی هندوستان بالاخره یک هیئت صلحیه افغانستان به ریاست علی احمد خان وزیر داخله پسر خوشدل خان لوی ناب در ماه جولایی عازم هند گردید. وزارت خارجه افغانستان طرفدار اعزام علی احمد خان نبود و هم عبدالهادی خان داوی که جزء اعضای این هیئت بود از قبول همکاری با علی احمد خان ابا ورزید. در حالیکه علی احمد خان بواسطه خویشاوندی نزدیک مادر شاه، طرف اعتماد شاه بود. داکتر عبدالغنی خان هندوستانی « از شاملین حزب مشروطه خواهان قدیم » که قبلاً تحت اشتباه روشنفکران افغانستان قرار گرفته بود، نیز بحیث ترجمان شامل این هیئت شد. هیئت در ۲۵ جولایی وارد راولپندی گردیده با سرهملتن گرانت فارن سکرتری و رئیس هیئت انگلیسی داخل مذاکره شد. در نتیجه در ۸ اگست ۱۹۱۹ معاهده صلح دولتین از طرف علی احمد خان و هملتن گرانت در پنج ماده بقرار ذیل به امضا رسید :…]

 در صفحۀ ۷۷۵ همین مجلد چنین آمده : [طبق این معاهده انگلیس بشکل یک دولت غالب در عوض صلحیکه خود خواهان آن بود، شرایطی را بر دولت افغانستان غالب تحمیل کرد، یعنی حق ترانزیتی مهمات جنگی او را از راه هند سلب کرد و از نظر سوق الجیشی کوه حاکمه « زمان چپر » متعلقه افغانستان را در شمال دره خیبر با منبع آب آنروی تورخم بگرفت، و در عوض یک پارچه زمین باریک و محکوم و بی آب را به افغانستان گذاشت. یعنی انگلیس شکست نظامی خود را با یک فتح سیاسی تلافی کرد. برای جلوگیری از جنگ دیگر افغانستان گرانت یادداشتی به علی احمد خان داد و در آن نوشت که : طبق معاهده مذکور و این یادداشت افغانستان رسماً در امور داخلی و خارجی خود آزاد باقی ماند، بعلاوه تمام معاهدات قبلی توسط این جنگ منسوخ شده است. ] در صفحۀ ۷۷۶ این موضوع چنین ادامه می یابد : [ علی احمد خان با وجود چنین هدایات صریح « وزارت خارجۀ افغانستان با تصویب مجلس وزرا و تصدیق پادشاه یک دستورالعمل مفصلی برای او داده بود »، معاهده صلح را به ضرر ملت افغانستان امضاء کرد و اختیار تعیین حدود یک کشور غالب را بطرف مغلوب کذاشت و خود به کابل برگشت.]

 در پایان باید یاد آور شد که طبق بررسی نوشته هایی، بعضی ها بر این عقیده اند که : در جریان مذاکرات راولپندی که بین علی احمد خان وزیر داخلۀ وقت افغانستان و سر هملتن گرانت سکرتر امور خارجۀ هند برتانوی در هند بوقوع پیوست انگلیس ها استقلال افغانستان را مورد تأیید قرار دادند که امضای این قرار داد تاریخی مصادف بود به ۱۸ اسد سال ۱۲۹۸ هجری خورشیدی. چند روزی را در بر گرفت تا این سند در داخل کشور از طرف شاه امان الله خان توشیح و منظور گردید. به روز ۲۸ اسد سال ۱۲۹۸ آخـرین سنـد استـرداد استقـلال کشور در قصر زرافشـان واقـع در بوستان سرای سابق کابل ( پارک زرنگار امروز ) از طرف شاه امان الله خان منظور گردید و شاه بعد از امضای این سند از مردم کشور خواست تا از این روز بمثابۀ « جشن ملی» استقبال نمایند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا