خبر و دیدگاه

شکست استراتژیک طالبان مستلزم بسیج ملی است

amrullah_salehspeech

 

استراتژی نظامی امریکا برای افغانستان بعد از به قدرت رسیدن باراک اوباما بر چهار مرحله استوار بود که عبارتند از:

۱) شکل‌دهی ذهنیت؛ 

۲) عملیات‌های تصفیوی نظامی؛ 

۳) حفظ ساحه؛ 

۴) انکشاف اقتصادی و اداری.

به نظر من مرحله اول این استراتژی مهم‌ترین بخش آن بود.  قبل از آغاز عملیات‌ها باید تمامی نیرو‌های سیاسی افغانستان ـ جامعه مدنی و دولت افغانستان می‌پذیرفتند که به‌خاطر آوردن ثبات مجدد در نقاط ناامن راه دیگری جز از افزایش قوا وجود ندارد.   عملیات‌هایی که اکنون ادامه دارد باید از پشتیبانی سیاسی این نیرو‌ها در سطح ملی و محلی برخوردار می‌بود. از همان آغازین روز‌هایی که امریکایی‌ها خواستند تجربه عراق را در افغانستان پیاده سازند، هیچ نیروی سیاسی در سطح جامعه افغانستان، دولت و کشور‌های منطقه از آن پشتیانی نکردند. علت اساسی که این حمایت ساخته نشد برمی‌گردد به تفکر ارگ که نمی‌خواست و نمی‌خواهد طالبان از مجرای نظامی شکست بخورند. تلاش‌هایی جدی و پیهم صورت گرفت تا به کشور‌های منطقه هم گفته شود که این نسخه امریکایی‌ها مال خودشان است و دولت افغانستان در آن خود را شریک نمی‌داند. به  این صورت این برنامه عظیم که شامل ابعاد مختلف می‌شد در کابل راهکار سیاسی  پیدا نکرد. مرحله دوم این استراتژی آغازش خام بود. یکی از قدیمی‌ترین نظریه‌های سیاسی که حالا جزو الفبای استراتژی جنگ شمرده می‌شود حکم می‌نماید که قبل از ساختن قلعه و داشتن پایگاه قوی سیاسی، دست به تهاجم نباید برد. رفتن به دهکده‌های جنوب و شرق کشور ـ جایی که طالبان توانسته بودند مجددا هسته‌گذاری نمایند ـ این اصل را زیر پا گذاشت. قلعه سیاسی که همانا صحنه ملی سیاسی بود ازین اقدام حمایت علنی نکرد و جنگ بدون برنامه سیاسی آغاز گردید. اکنون از آغاز مرحله دوم این استراتژی ماه‌ها می‌گذرد و بعضی نقاط که تبدیل به پایگاه طالبان شده بودند، دوباره تصفیه گردیدند. جنرال پتریوس در جهت همسو ساختن حامد کرزی، رییس دولت افغانستان با این برنامه‌ها دو سه بار او را در سفر به کندهار ترغیب کرد و همراهی‌اش نمود اما این سفر‌ها کدام بستر سیاسی برای عملیات‌های نظامی نیز به‌وجود نیاورد. عدم موثریت این سفر‌ها نشان می‌دهد که زعامت دولتی دیگر توان ایجاد شبکه‌های سیاسی را در آن مناطق ندارد یا عمدا  رییس دولت نخواست در حمایت از جنگ دست به ابتکارات سیاسی بزند تا مردم را به طور نسبی بسیج نماید.

با درک این دو موضوع، امریکایی‌ها مجبور شدند دست به ابتکارات خودی بزنند که شامل ساختن نیرو‌های محلی پولیس و ایجاد شورا‌های معاش‌بگیر در سطح ولسوالی‌ها است. چون دولت افغانستان در یک عمل انجام شده قرار گرفت، مجبور شد نیرو‌های ساخته شده توسط امریکایی‌ها را در چوکات وزارت داخله شامل سازد اما شورا‌های معاش‌بگیر هنوز معلوم نیست که بالاخره به یک نیروی سوم سیاسی تبدیل خواهد شد یا خیر. تلاش‌های بسیار ضعیفی وجود دارد که این شورا‌ها با نیرو‌های سیاسی در بقیه افغانستان رابطه ایجاد نمایند اما معلومدار است که تا حرکت‌های سیاسی بومی نباشند، مشکل است مورد اعتماد مردم قرار گیرند. مرحله دوم استراتژی امریکا از دید نظامی  بسیار به‌خوبی پیش می‌رود ولی آنها نمی‌دانند به نمایندگی از چه کسانی ساحه را تصفیه می‌سازند. در ولایت کندهار این محدودیت‌ها تا حدی است که امریکایی‌ها مجبور شدند با تعدادی از چهره‌های به حاشیه رفته دوباره وارد کار و معامله شوند. همان چهره‌هایی که تا دیروز به عنوان ناقص حقوق بشر، قاچاقبر، بی‌سواد و یا هم بی‌کفایت دور شده بودند.

چنانچه گفته شد مرحله دوم این استراتژی بدون حمایت سیاسی آغاز گردید، هرچند ادعا می‌شود که تعداد کثیری از فرماندهان میان‌رتبه طالبان در اثر این عملیات‌ها از بین رفته‌اند. حالا سخن از مرحله سوم این استراتژی در میان است؛ یعنی حفظ ساحه تصفیه شده. این کار در مرحله اول توسط نیرو‌های ناتو باید صورت گیرد و بعد دفاع مستقلانه توسط نیرو‌های افغانستان عملی شود. در این نباید تردید داشت که حضور دوامدار نیروی بیگانه به هر بهانه‌ای که باشد، در دهکده‌ها واکنش منفی مردم را در پی خواهد داشت و باید نیرو‌های افغانستان جای آنها را بگیرند. اما نیرو‌های افغانستان نیز با همین سوال ابتدایی مواجه‌اند؛ یعنی به نمایندگی از کدام دیدگاه و برنامه سیاسی می‌رزمند؟! منطقی‌ترین روش این بود که مرحله سوم کلا یک مرحله استوار بر برنامه‌های سیاسی می‌بود یعنی حفظ ساحه به عوض این‌که بازهم اتکا به قوای نظامی می‌داشت و در اصل با یک تفکر و برنامه سیاسی حفظ می‌گردید. چنانچه معلوم است هیچ تفکر دیگری جز ارزش‌های دینی و تباری در دهکده‌های افغانستان جایگاهی ندارد و با درنظرداشت تحولات ده سال اخیر و شدت گرفتن تنش‌های قومی، برای کابل ایجاد بسیج قومی کار مشکلی است. توصل به ارزش‌های دینی هم ضرورت به یک نیروی فکری دارد که خود اعتقاد به تفکر دینی داشته باشد، نه این‌که از آن به عنوان یک وسیله استفاده نماید. ارزش‌های دیگری که تلاش شد بستر حمایتی برای خود  بسازد مانند دموکراسی و مردم‌سالاری بنابر گسترده بودن فساد و فردسالاری، در سیاست‌های اداره ولایتی ریشه نگرفتند و جامعه مدنی  هم که نمی‌شود در چنین فضای اختناق و تشنجی جان بگیرد. به پیش‌بینی من، مرحله سوم به عوض این‌که راه را برای انکشاف اقتصادی و اداری باز نماید، به احتمال بسیار قوی به یک بن‌بست می‌انجامد. یعنی ما به مرحله چهارم نخواهیم رسید. مرحله چهارم به عوض این‌که رشد اقتصادی و اداری را دربرداشته باشد یک بن‌بست خواهد بود و من قراین و دلایل این تخمین خویش را ذیلا می‌نگارم.

تمامی نیرو‌های سیاسی که تفکر ضدطالبانی دارند در محاسبات بلند ملی و بین‌المللی در حاشیه قرار دارند. آنها شامل در مشوره‌های «چه باید کرد؟» امریکا قرار ندارند. امریکایی‌ها با تمام مشکلاتی که در رابطه‌شان هست هنوز هم نزدیک‌ترین رابطه کاری را با رییس جمهور افغانستان دارند و رییس جمهور خود خواهان توقف عملیات‌ها و خواهان سازش با طالبان است.  ناتو هر برنامه‌ای را که تا امروز در افغانستان تطبیق کرده است، در اساس کدام تغییر بنیادی در زیربنای حمایوی طالبان که عبارت از پاکستان است، نیاورده است. رهبری طالبان تحت فشار قرار ندارد و شبکه‌های اکمالاتی و پول‌رسانی آنها توام با زیربنای حمایوی در پاکستان دور از تفنگ‌های ناتو فعال‌اند. زیربنای حمایوی عبارت است از همسو بودن نظام و جامعه پاکستان با طالبان به‌خاطر شکست دادن ناتو. تا این همسویی تحت فشار یا امتیاز سیاسی از بین نرود، طالبان شکست‌ها و رنج‌های تاکتیکی زیادی را متحمل خواهند شد ولی شکست استراتژیک نخواهند خورد.  شکست استراتژیک طالبان مستلزم بسیج ملی در افغانستان و تقویت تفکر ضد طالبان در سطح ملی است که اکنون ارگ به آن اعتقادی ندارد. روی همین دلیل است که در ادبیات طالبان تغییری نیامده و آنها هنوز هم از خشونت حرف می‌زنند و از جنگ. لهذا ما در ۱۸ ماه آینده شاهد خونین‌ترین خشونت‌ها خواهیم بود تا این بن‌بست شکل بگیرد.

شکل‌گیری بن‌بست وقتی هویدا خواهد شد که طرفین توان آزار دادن یک‌دیگر را خواهند داشت ولی امید به پیروزی مطلق را از دست خواهند داد. تجاربی وجود دارد که بن‌بست‌های آزاردهنده بازهم با ابتکارات نظامی به نفع دولت‌ها شکسته‌اند، مانند سریلانکا، ولی از قراین برمی‌آید که در افغانستان برای شکستن بن‌بست استراتژیک راه نظامی جستجو نخواهد گردید. دقیقا روی همین پیش‌بینی و تخمین است که ناتو می‌خواهد قبل از رسیدن به بن‌بست استراتژیک آخرین ضربه‌هایی را که می‌تواند، با هماهنگی یا بی‌هماهنگی با ارگ، بر طالبان وارد نماید تا آنها در مرحله بن‌بست ضعیف باشند. به اساس تخمین‌ها فرضیه من این است که از امروز الی ۱۸ ماه دیگر ما به بن‌بست استراتژیک می‌رسیم. هیچ امکان ندارد که ناتو افزایش قوا را برای بار دوم تجویز نماید و یا این‌که سطح موجود قوا در افغانستان را حفظ کند. آنها مجبوراند که بعد از ماه جولای قوای خود را کاهش دهند. تحولات شرق میانه نیز اولویت‌های جدیدی را به‌وجود آورده و چند ساحه دیگر را در سایه روشن جهانی  که در ده سال اخیر صرفا مال ما بود، شریک ساخته است.

مختصر می‌پردازم به فرضیه بن‌بست استراتژیک که از امروز تا ۱۸ ماه دیگر شکل خواهد گرفت: اولا کشور‌هایی که می‌خواهند ناتو و دموکراسی در افغانستان با شکست مواجه شوند، کوشش خواهند کرد که از شکست استراتژیک طالبان و یا تضعیف استراتژیک طالبان جلوگیری نمایند. یعنی آن‌عده از رهبران طالبان که دارای اعتبار در بین این گروه‌اند محافظت خواهند شد و اجازه نخواهند یافت تا با ارگ مذاکره مستقیم ویا غیرمستقیم بامفهوم را آغاز نمایند. اما به‌خاطر این‌که ارگ مایوس نگردد و متوصل به برنامه دیگری نشود یک سلسله از معاملات کوچک را انجام خواهند داد. این معاملات کوچک که هیچ تحول بنیادی را در پی نخواهند داشت، باعث خواهند گردید که روحیه جامعه ضعیف گردد و بی‌باوری نسبت به دولت افزایش یابد. طالبان از این بی‌باوری بهره‌گیری بزرگی خواهند نمود ولی در عین زمان نیرو‌های دیگر خودجوشی به‌وجود خواهند آمد تا از سقوط ارزش‌ها دفاع نمایند. اما برای این نیرو‌ها قرار گرفتن تحت تهدید مضاعف دولت و طالبان مشکلات عظیمی را به‌وجود خواهد آورد. شکستن بن‌بستی که احتمالات آن را تشریح نمودم از مجرای مذاکره، خطرات بزرگی را متوجه افغانستان خواهد ساخت. خطر در این است که نیرویی که به نیابت از پاکستانی‌ها علیه وطن خود می‌جنگند، فرصت‌های عظیم انکشافی را برای افغانستان از بین ببرند و ما مجبور شویم تحت نام صلح، در اصل سرحدات وزیرستان را تا سینه کابل پهن بسازیم. خطر دوم سقوط دستاورد‌های آسیب‌پذیر سال‌های اخیر است. مگر این‌که نیرو‌هایی که در اصل و ذات خود به یک افغانستان پررنگ و کثرت‌گرا می‌اندیشند و در تفکر با طالبان مخالف‌اند، در برابر این معامله قیام نمایند. اگر دولت افغانستان منافع ملی را به خاطر انجام یک معامله با طالبان زیر پا نماید، احتمال بسیار وجود دارد که کنترول مرکزی فرو ریزد و مردم به‌خاطر دفاع از شرف، عزت، تاریخ و ارزش‌ها پناه به نهاد‌هایی غیر از دولت ببرند.

آیا راهی برای جلوگیری از بن‌بست وجود دارد؟ 

اکثریت قاطع ملت افغانستان از هرتبار و قومی که استند، نمی‌خواهند طالبان مسلط شوند. این اکثریت فاقد چتر سیاسی‌اند و من یقین دارم که توصل به اکثریت قاطع ملت افغانستان با یک برنامه اساسی و هدفمند سیاسی، طالبان را به حاشیه می‌برد. کاری‌که تا حال نشده است. این کار در اوایل صورت گرفت اما بعد‌ها اتکا به برنامه‌های دیگری شد و خلا را در بعضی نقاط طالبان پر ساختند. گاهی که این فکر ترویج می‌شود بعضی‌ها فکر می‌کنند که شاید من از خط تباری حرف بزنم که کلا آن را رد می‌نمایم. جفای بزرگی را که طالبان در سال‌های اخیر در حق جنوب و شرق کشور انجام داده‌اند، شدیدتر است از جنایت‌شان در دیگر مناطق. این‌که ارگ توانایی و یا وسایل بسیج مردم را ندارد به این معنی نیست که ما برای جنوب و شرق کشور خود هویت طالبانی بدهیم. اگر این نیروی عظیم نظامی که در اختیار نظام است از حمایت شبکه‌های سیاسی در سطح محلات برخوردار گردد، ما می‌توانیم از رفتن به بن‌بست جلوگیری نماییم و طالبان را به عنوان یک گروه شکست‌خورده به پناهگاه‌شان در پاکستان برانیم. آن‌گاه اگر مذاکره صورت می‌گیرد باید بین یک دولت قوی افغانی و پاکستانی‌ها روی معضلات بزرگ بین دو کشور صورت گیرد. ما باید تلاش نماییم که با پنجابی‌ها معضله خود را حل نماییم نه این‌که نماینده آنها در میز مذاکره یک لنگوته‌پوش با قبای فریبنده مذهبی از تبار خود ما باشد. هنوز شانس‌ها و فرصت‌ها از بین نرفته‌اند و می‌شود از آنها بهره ملی گرفت. یکی از این فرصت‌ها مراوده عظیمی است که امروز مملکت ما با دنیای بیرون دارد. سال‌هاست که ما گلایه از نداشتن دسترسی به سیاستگذار‌های بزرگ به‌خصوص غربی‌ها داشتیم. اصطلاحی در افغانستان رایج شده بود که گویا غرب همیشه از عینک پاکستان به ما نگاه کرده است. اما اکنون ده سال است که غرب با ما مستقیم در تماس است و دولت ما  آگاهانه یا ناآگاهانه دارد به آنها می‌گوید که بروید و باز از عینک پاکستان به ما نگاه کنید.

 

__

مطلب مرتبط:

پیام امرالله صالح: بیائید طرح بسیج ملی را بریزیم

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا