خبر و دیدگاه

‘ تعدد تعلیم دیده ها در پنجشیر از خیرات «مصاحب شاه » نیست’

sistani

 

مقتضای نیل به حقیقت آن است که در ارائۀ آرأ ودیدگاه خود و دیگران؛ صرف آموزاندن و آموختن را لحاظ داریم، نه هجو ودشنام را؛ چه می دانیم که هجو ودشنام چند روزی بیش دوام نه می کند. دیده ایم که هیچ نوشتۀ آگنده از دشنام تاریخ نه شده است وهیچ توهین نامه یی مأ خذ ومنبع برای آینده گان نه گردیده است. اما نه می توان هر دشنام نا مه یی را بی پا سخ گذاشت ویا همیشه به دشنام نویس به مِهر نگریست؛ چه رموز فهمی در طرف شاید غایب تر از آن باشد که معنای لبخند وسکوت را درک کند. هر بحثی که در خدمت روشن گری نباشد؛ باید هدر دادن نیروتلقی گردد، بر عکس اختلافات عقیده را به عنوان واقعیت زنده گی اجتماعی پذیرفتن، ارج گفتار درست وکردار به جا را از هر سو که باشد؛ داشتن وادب سیاسی را رعایت کردن؛ در یک کلام از فضای لجاجت قبیله ای به سپهر تعامل شهر وندی درآمدن است. متمدن کردن بحث در آمدی بر متمدن کردن جامعه است؛ یعنی چیره شدن روحیۀ تحمل بر فرهنگ استبدادی ومطلق اندیشی وتصاحب حقیقت. هر کس حق دارد بدون لکنت وخود سانسوری نظرش را ارائه نماید. اما بانگ منادیان کاروان به صحرا سر گردان کسانی که جز کینه های متمرکز دیرینه ونفرت وبیم از عدالت ومساوات و ترس ازآزادی راحمل نه می کنند؛ نه باید بی جواب بماند.

تقلا برای تسلیب محبوبیت شخصیت های قابل احترام دیگران، آرزوی حذف نخبه گان وکارشناسان ملکی وارتشی وچهره های مطرح اقوام غیر از قوم “خودی”؛ در بسیاری از عقده مندان وحسودان زنده است. این اشتیاق گاه به سرحد سودا زده گی می رسد وبه یک در مانده گی سیاسی مانند می شود. این واپس مانده گی وابتذال وذهن هایی به این ساده گی؛ دشمن «خودی » های خویش اند. این ها اوهام مکرر، یکی افزوده بر دیگری را به مخاطبانی که در جامعۀ منقسم و گسسته غیر از “خود ی” ها دیگری نیست؛ تحویل می دهند وبر خرد گریزی سخت جان وریشه دار خود شان؛ اوهام سیاسی دیگری را نیز می افزایند. این ادعا ها وخیالات غیر از سرگردانی مضاعف وسوزش مداوم مدعی وحواریون وپذیرنده گان آن؛ ثمر دیگری نه دارد.

(هر چند برای مهار این ادعا ها وخیالات؛ دیگرا ن نیز باید هزینه های گزافی بپردازند.) خرد پذیران سیر دگرگونی ها را با آزادی وخون سردی د نبال می کنند واز تکان های عصبی باز مانده گان یک دوران روبه مرگ باکی نه دارند. رونده گان پیام شان را با ندای پیش رفته ترین بخش جمعیت یکی می سازند وبدین سان با پذیرش بر خورد عقلانی ومتمدن؛ دست بالا می یابند. امروزنگرش حذفی به دیگران در همه جلوه هایش روبه نابودی است. «ظاهر دگرگون شده های اصلاح نا شدۀ فکری» با خرد گریزی وپناه جستن به روایات واهی وخشکی در اندیشه وخشونت در گفتار وعمل؛ نزد جامعه تفاوت بنیادی با طالبان نه دارند. آن کس که باروحیۀ خشن مخالف سیاسی اش را “شیطان” می نامد ودگر اندیش را “دشمن” می خواند؛ در تفکر با طالبان تمایزی نه دارد.

زبان وسیاستی که از مفاهیم شعار گونۀ دشنام و حذف ملیت ها واقوام مایه می گیرد؛ ویژۀ انسان های درهم شکسته وسر گردانی است که در وادی آرمان های مفقودۀ برتری جویی شان به ماتم نشسته اند وتوان «امروزی» سازی تفکرات سنگک شدۀ دیروز شان را نه دارند واگرتعزیه خوانی از سر استیصال را کنار نهند؛ فُسیل شده هایی بیش نیستند.

یکی از کسانی که سیاه وسفید دیدن را به عنوان فلسفۀ سیاسی وشخصیت کُشی وتوهین به دیگران را به عنوان شیوۀ مبارزه بر گزیده است؛ محمد اعظم سیستانی بارکزی   است. اودر پیروی از تز امنیتی معروف وقدیمی کی.جی.بی .دوران استالین می خواهد برای مخالفان اش؛ تاریخ سازی نماید وبا واه واه ومرحبا مرحبای از خود ناچار تر ها؛ خود را در ردیف موُرخان؛ تصور نماید. گذشتۀ سیاسی اش اورا به چنان طپش هایی وا می دارد؛ تا برای تعمیر وجهۀ ویران شدۀ شخصی اش؛ کاری لا اقل در خورقبول برتری جویان قومی انجام دهد. خیزش مقاومت چنان عقده های ناشی از شکست خوار مایه شده گی را در جان وروان این آرمان خواه برتری طلب ایجاد کرده است که راه برون رفت از تنگنا و فشار و باز گشت به آرامش گاه خیالی خود را در توهین ودشنام دیگران جست وجو می کند. سیستانی برای نهادینه کردن تعصب وقبولاندن تفکرات برتری جویانه اش به هر هیچ و پوچ متوسل می گردد. این آسان طلبی های فکری وگریز از دشواری های تحقیق واندیشیدن؛ نوشته های اورا به تبلیغات سیاسی که درآن حد اقل آداب بحث رعایت نه شده است؛ تنزل می دهد.

چه اندیشیدن محصور که نه تواند از مرز های سیاسی عبور کند واز سیستم های بستۀ عشیره یی خارج شود؛ صاحب آن اندیشه خویشتن خویش را زندانی شناخت ودانش محدود خود می سازد. سیستانی برای اثبات پیش داوری هایی که اهداف اصلی اورا می سازند؛ دست به تحریف حقایق می زند وتاریخ نویسی او تکرار گفته های غیر مستند وسیاه وسفید نمایاندن قضایا می باشد و روشن می سازد که وی پریشانی های سیاسی خود را با تاریخ عوضی گرفته است. چنان که غیظ وغضب او در برابر پنجشیری ها از آن جا ناشی می شود که این ها (پنجشیری ها) نه در شناخت دشمن غلط کرده اند، نه مرعوب شده اند، نه طمع ورزیده اند، نه غافل شده اند ونه منفعلانه عمل کرده اند ونه بده وبستان کرده اند نه دست نگر دیگران بود ه اند. این سوز ودرد اورا درلفافۀ الفاظی می توان دید که چگونه شده است که پنجشیری ها نسبت به «خودی» های سیستانی تعداد بیشتری تحصیل کرده داشته اند؟

سیستانی برای دریافت پاسخ به این سوال به کوتاه ترین وآسان ترین راه که به اندیشه نیازی نه دارد؛ توسل جسته وبه ساده گی به این نتیجه گیری بی پایه می رسد که موجودیت یک پنجشیری در مصاحبت محمد ظاهر شاه؛ موجب آن بوده است که تعداد زیادی از پنجشیری ها به وساطت او به موُسسات تحصیلات عالی معرفی وجذب شده اند. با این نتیجه گیری واهی که از خیالات سیاسی حذف گرایانه او ناشی شده است؛ یک بار دیگر وهمی را بر اذهان مخاطبان خود که از قبل نیز دچار اوهام انباشته اند می افزاید. با این نتیجه گیری « کُردَکی» اش؛ اگر در آینده فرصتی برای سیستانی درتجدید نظر در دید گاه های سیاسی اش میسر گردد؛ درک خواهد کرد که فضای فکری وسیاسی عاطفی عشیره یی اش؛ چه زمینۀ را برای زیاده روی های پشیمانی آور سیاسی وقومی برایش آماده کرده است. اوکه تاریخ را همان تخیلات تاریخی خودش می پندارد؛ قادر به درک آن نیست که چه عواملی باعث آن شده است تا مردم پنجشیر بیش تر به تحصیل روی آورند. اونه می داند که موقعیت جغرافیایی وکمبود منابع وزمین همراه با اشتیاق مردمان این دیار؛ شمار زیادی از ساکنان این دره را درمقایسه به نفوس آن به تعلیم کشانیده است.

سیستانی نه می داند که مردمان این دره بعد ازیک روز کار با مشقت؛ آرامش خواب شبانگاهی شان را بعد از شنیدن سروده های حافظ و بیدل می یافته اند وچگونه شهنامه خوانان با آهنگ ویژه وحرکات مناسب؛ شنونده گان شان را همراه با جهان پهلوانان به میدان های نبرد وکار زار زنده گی سیر می داده اند. «کتاب خوانی» آئین دیرینۀ این دیار است که از یک سو علاقۀ مردمان آن را به سواد وخوانش نشان می دهد واز جهت دیگرشنیدن جنگ نامه ها و رشادت ها؛ روحیۀ استغنا وغرور را که کوه های سرکش ودریای پر تلاطم وجهنده؛ در وجود شان نهاده است؛ می پروریده است.

(شرمندۀ روح پدر بی سواد خویش ام؛ بعد از آن که برادرم برای تحصیل به اروپای شرقی رفت؛ آرزوی خود را برای ادامۀ تحصیل من به فرانسه همواره تکرار می کرد .به این منظور مرا به لیسۀ استقلال فرستاد. اما حوادث ناملایم سیاسی مانع تحصیلات عالی من در فرانسه؛ شد)

به صراحت می توان گفت که در هر مرحله یی؛ مردان ارج مند وقابل اعتنا وصاحب نظروعلمای جید در عرصۀ علم دین و تصوف و چه نخبه گانی در ادب وسیاست؛ از این دره ظهور کرده اند. اما آن چه به چند دهۀ اخیر بر می گردد؛ مردمان این دره، در حوادث و رویداد های تاریخی این برهۀ حساس کشور سهم برازنده وقابل دید داشته اند: در دهۀ دموکراسی تاجدار سلطنتی پنجشیر کانون گرم مبارزات سیاسی و انتخاباتی بوده است که هراس از به ثمر رسیدن خواست های سیاسی مردم در این دره و رخنه آن به دیگر نقاط کشور؛ کاخ نشینان سلطنت را به اتخاذ تدابیر «خاص» واداشته بوده است.

حوادث این استان که ریشه در دل مشغولی های سیاسی ساکنان آن داشته است؛ در دوران جمهوریت سردار محمد داوود؛ یکی از مشغولیت های بحث انگیز رژیم

بوده است؛ چنان که نا رضایتی از رژیم در همین دره بود که با خشونت از پرده افتاد وآفتابی شدولشکر کشی های متعدد ارتش وپولیس ویژه برای سرکوب وتعقیب مخالفان رژیم در پنجشیر در تمام این مدت ادامه یافت.

جهاد و مقاومت مردمان این دره؛ بحثی طولانی است، قامت های افراشتۀ جهاد و مقاومت در این دره زینت بخش مفهوم مردانه گی وعزت اند که مقالی است طولانی و پایا که در این مختصر نه می گنجد.

بعد از کنفرانس «بن» وسقوط وحشت طالبان تا کنون در هر مرحله یی یک تن از فرزندان پنجشیر بوده است که پست معاون رئیس جمهور را به عهده داشته است.

اولین رئیس انتخابی مجلس نماینده گان بعد از سر نگونی انحراف مذهبی طالبانی؛ محمد یونس «قانونی »؛ در دامان همین دیار زاده شده است که با تمام مخالفت های حلقات قوم گرای متعصب و دسیسه و سنگ اندازی آنان؛ این مقام را با کسب آرای اکثریت نماینده گان منتخب مردم به دست آورد وقبل از آن اگر جهت گیری های جانبدارانۀ بیرونی ها در امور انتخابات نه می بود؛ آرای به دست آورده اش برای احراز مقام ریاست جمهوری برایش کافی بود. (رئیس مجلس نماینده گان نقاش ورزیده یی نیز است. هر چند مصروفیت های سیاسی فرصت پرداختن مستمر به این هنر را از وی گرفته است).

در آخرین انتخابات ریاست جمهوری داکتر عبدالله عبدالله؛ (والد محترم جناب داکتر از محززین جنوب است اما تعلق خودش با این دره تا حدی است که هیچ کس نتوانست بپذیرد که او یک غیرپنجشیری است) پروردۀ همان کوه پایه ها بود که با گام های استوار و مصمم و اقدامات سنجیده و مرحله به مرحله در راه تحقق نظام دموکراسی و پایه گذاری آئین انتخابات شفاف و بدون غش؛ چنان استقامت از خود نشان داد که مدعییان انحصار سیاست و صاحب نظران علاقه مند به جریانات سیاسی افغانستان در برون مرز ها او را «سیاست مداری توانا وبا وقار» خواندند که فقط قدمی از رسیدن به مقام ریاست جمهوری فاصله داشت. امروز نیز «تغییر و امید» شعار کسانی است که وضعیت بن بست کنونی سر خورده و دل گیر شان ساخته است.

بعد از سرنگونی وحشت طالبان، مسوُلیت تشکیل و سازمان دهی دوبارۀ اردوی از هم پاشیدۀ کشور و سوق و ادارۀ قوت های مسلح افغانستان به عهدۀ یک پنجشیری (ستر جنرال بسم الله محمدی) افتاد، اوکه در برابر حملات سازمان یافتۀ پاکستان والقاعده همراه با سائر سر به کف های شمالی در زمان مقاومت، خود را دیوار مدافعه از شمال کابل ساخته بود؛ در چارچوب مسؤلیت جدید، در تمام جبهات جنگ علیۀ هراس افگنی طالبان وحامیان آن ها حضور یافت و بی هراس در دورترین نقاط کشور خود را با وضعیت آشنا کرد. همان سان که وظیفۀ خود می دانست، جلو افزون خواهی ها را در صفوف ارتش سد نماید.او است که امروز مصروف اصلاح و زدودن مُهر فساد از سیمای وزارتی (داخله) است که در زیر امر « پرمدعا ترین ها» به فاسد ترین و نا کارا ترین اداره تبدیل شده است.

با تمام کوشش های تمامیت خواهانه ای که در جریان بوده است و با وجود حمایت هایی که از این افزون خواهی ها در حلقات سیاسی وامنیتی کشور همسایه صورت می گرفته است؛ توانایی های کاری، صراحت و انگیزۀ مبارزه با تروریزم؛ در شخصیت امر الله صالح بوده است که وی وظیفۀ رهبری سازمان امنیت کشور را در لحظات حساس به عهده داشته است. این شخص نیز اولین نفس های حیات اش را درهمان کوه پایه ها کشیده است. آن جا آب دیده شده است و در همان پنجشیر به پخته گی رسیده است و در برابر دسایس و توطئه های سازمان های جهنمی استخباراتی منطقه؛ آزمون باز می داده است. در جامعه ای که وسوسۀ مقام؛ تعدادی از انسان ها را به زیر پا گذاشتن ارزش ها؛ وادار می سازد؛ کناره گیری وی از این مقام و پابندی اش به اصول وآرمانش؛ یک بار دیگر بر جسته گی یکی دیگر از فرزندان این دره را به تماشا گذاشت. ابراز نظر های افراد مصروف در قضایای افغانستان نشان داد که چه تلاش هایی برای دور سازی این چهرۀ جوان و مصمم در مبارزه با هراس افگنی و مُخل منافع آزمندانۀ کشور همسایه در دستگاه سیاسی و امنیتی آن کشور در جریان بوده است.

همین مرد موقعیت های دشوار؛ رئیس کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان؛ فضل احمد «معنوی» نیز فرزند همان کوه پایه ها است.

اگر این سلسله را در سطح معاونان وزرا و رئیس های مستقل، جنرال ها،نویسنده ها، دیپلومات ها، سیاست مدارها، مهندس ها، حقوق دان ها، طبیب ها، روز نامه نگار ها، اقتصاد دان ها، ارتش مرد ها، پولیس، امنیت،سپورت و هنر ادامه دهیم؛ سخن به درازا می کشد. امروز عرصه یی را نمی یابید که حضور پنجشیری درآن محسوس نباشد. فرزندان پنجشیر در اکثر این رشته ها در حد تخصص و کارشناسی حضور دارند. آن چه امروز در خور فهمیدن است این است که پنجشیری و پنجشیر از جملۀ مردمان و جغرافیای مطرح در حوادث و تصامیم کنونی اند. (شاید تعجب انگیز باشد وقتی می بینیم که دوتن از کاندیدا های مطرح در انتخابات اخیر ریاست جمهوری؛ وقتی حمایت و معاونت این مردم را به دست نه می آورند از کاندید اتوری خود انصراف می نمایند.) آنچه در پردۀ واقعیت های امروز کشور دیده می شود؛ مبرهن است که هیچ ادارۀ کارأ در کشور که قصد عرضۀ خدمات و رعایت اصول دولت داری عصری را درنظر داشته باشد و متعهد به حفظ تمامیت ارضی و دفاع از حاکمیت ملی کشور باشد؛ به وجود نه خواهد آمد که تحصیل دیده ها و کارشناسان عرصه های گونا گون فرزندان این دره را نادیده گرفته بتواند. این کارشناسان مُکمِل قابل اعتنای نیاز مندی های کادری در کشور هستند که بدون حضور آن ها رفع کمبود کادری میسر نه خواهد بود.

فرزندان جویند ه و هد ف مند این درۀ دشمن شکن؛ امروز از با اعتبار ترین موسسۀ تحصیلات عالی نظامی در تکزاس آمریکا سند دیپلوم کار شناسی استراتژیک و مدیریت حرب را به دست آورده اند. این موسسه تئوریسین های نظامی چون رامزفیلد و پاول و تعدادی از جنرال های رهبری کنندۀ ارتش آمریکا و بهترین ارتش های دیگر دنیا را فارغ داده است.

امروز فرزندان پنجشیر از کالج سلطنتی برتانیه اسناد ختم تحصیل در دست دارند وعده یی نیزهمین اکنون در این موسسۀ با اعتبار مصروف درس اند.

امریکا، کانادا، برتانیه، فرانسه، آلمان، ایتالیا، هند، ایران، اردن و کشور های دیگری اند که جوانان پنجشیر در آن مصروف تحصیل اند.

در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق؛ تعدادی از جوانان پنجشیر برای تحصیل به کشور های سوسیالیستی اعزام شدند و موفقانه بر گشتند. هرچند داغ کُنده و زندان و روان پریشی و اعدام عدۀ دانش مندان، استاد ها و نخبه گان پنجشیر در آن دوران در زندان های رژیم؛ درقلب ساکنان آن دایمی خواهد ماند.

درک ضرورت اندوخته های علمی در میان باشنده گان این دره تا حدی است که برنامه های موازی دروس و آموزش زبان برای آماده سازی جوانان برای تحصیل در داخل و خارج کشور؛ به صورت مداوم فعال است.

با قدر دانی از کوشش های یک عده از پنجشیری های خَیر؛ عدم توجۀ صلاحیت داران دولتی در امر انکشاف تعلیم و تربیه در این ولایت جای شکوه دارد. هر چند تلاش جوانان با استعداد و تشویق خانواده های شان جای دل گرمی و امید است و آیندۀ بهتر از این را نوید می دهد. امروز جوانان پنجشیر اعم از دختر و پسر در بنگاه های خبر رسانی جهانی، کمپنی های بزرگ مخابراتی و ادارات مهم دولتی در کشور های محل اقامت شان در خارجه مصروف کار و کسب تجربه اند. همان سان که مردم پنجشیر در گذشته برای «مصاحب شاه» که خیال نماینده گی از ایشان را به سر داشت؛ « نه» گفتند و خود راه دشوار اثبات وجود خویش را در اتکا به اراده وعزم شان؛ پیمودند؛ امروز نیز این تعلق خاطر مردم به دانش عصری است که برای شان انگیزۀ رجوع به کسب تحصیل را می دهد. تمایل قوی مردمان این استان به تعلیم چه در داخل و چه در خارج از کشورمایۀ مباهات است و اطمینان؛ که فرزندان آگاه و با رسالت این دره در آمیزش و تعامل با مطالبات معقول زمان موجبۀ هیچ نوع سر خورده گی و مزاحمت ذلت بار تاریخی برای خود و دیگران، نخواهند شد و مطالبۀ برحق سهمگیری در تصامیم کلان کشوری را نه با نشان دادن چنگال و دندان بل با توسل به متمدنانه ترین روش محمول آن؛ ارائه خواهند داد. کاندیداتوری زیاده از چهل تن از فرزندان پنجشیر اعم از زن و مرد؛ از کابل و ولایات برای احراز عضویت در مجلس نماینده گان کشور؛ هر چند به پراگنده گی قومی تعبیر خواهد شد، اما در حقیقت قدرت اعتماد به خویشتن خویش و روحیۀ پیش قراولی و پیشتازی ایشان را آن هم در شهر های غیر از زادگاه شان به تماشا می گذارد. راه یابی تعدادی از این کاندیدا ها از کابل و ولایات به مجلس نماینده گان نقیصۀ سهمیۀ کم تعداد، نماینده گان این ولایت در مجلس را با یک شیوۀ شایستۀ سیاسی؛ مرفوع خواهد کرد.

جنگ های دوامدار دوران جهاد و مقاومت؛ تعداد کثیری از خانواده ها را از داشتن نان آوران جوان محروم ساخت و نو جوانان و کودکان مستعد به تعلیم؛ قبل از آنکه انگشتان شان به قلم آشنا گردد؛ راه بازار کار وکسب را در پیش گرفتند.امروز نیز تعداد زیادی از خانواده ها به علت بُعد مسافه و ناتوانی اقتصادی برای پرداخت مصارف تعلیم؛ قادر به اعزام اطفال شان به مکتب نیستند و اطفال منحیث مُمد نان آور خانواده و حتا یگانه متکفل خانواده به مشغولیت های کاری یی مصروف می شوند که آیندۀ بهتری را برای شان نوید نه می دهد.

ارتقای پنجشیر در تقسیمات اداری کشور به ولایت؛ هر چند زمینۀ اشتغال بیشتری از کادر های محلی را میسر ساخت؛ اما مزیت دیگری جز یک جادۀ اسفلت شدۀ غیر معیاری را؛ نصیب ساکنان آنجا نه کرد. هنوز هم ساکنان دره های دور افتادۀ آن ولایت برای رسیدن به مرکز، مسیر های دشوار گذاری را باید بپیمایند.               برای دست یابی به روشنائی برق مردمان قریه های اطراف دریای پرسخاوت پنجشیر به احداث سر بند های کوچکی مبادرت ورزیده اند و با استفاده از وسایل تخنیکی ابتدائی و بقایای وسایط باقی مانده از حملات متعدد قوت های شوروی وقت؛ برق را تولید می کنند اما این سربند ها در برابر اژدهای خروشان پنجشیر؛ در موسم مستی و سر کشی تاب مقاومت نه می آورد و بار دیگر قریه ها به تاریکی فرو می روند. پنجشیر از داشتن برق منظم و دایمی با وجود ثروت آبی رشک آورش؛ بی بهره است. دل تنگ دولت مردان متعصب امروز؛ “امتیاز” تنویر بخشی از شمال به شمول پایتخت را با برقی که از دریای پنجشیر تولید شود؛ برداشت کرده نه توانسته است.

امروز پنجشیر با امنیت تام، زیبائی بی مثال مناظر، دریای خروشان، هوای صاف و گوارا، همراه با مهمان نوازی مردمان خوش قلب آن؛ تفرجگاه ساکنان گریزان از گرد و خاک و صدا های کسل کنندۀ پایتخت است که می خواهند در یک روز گرم تابستانی به محیطی آرام و دلپذیر در کنار آبی خروشان و روان و مصفا پناه ببرند و سفرۀ شان را با کباب ماهی ایکه در برابر چشمان شان صید می گردد و کباب گوشت نازک بره؛ زینت بخشند. هر چند این مهمانان شهری در باز گشت در محل اتراق شان؛ بقایای مواد مصرفی ایرا به جا می گذارند که با صفائی و نظافت طبیعی آن محل هم خوانی نه دارد، هم چنانی که توجه ناقص عده یی از این شهر نشینان به رسوم و آداب قابل اعتنا و احترام مردم محل؛ رنجش خاطر علمای محزز دینی و ساکنان پابند به رسوم محل را موجب می گردد؛ اما پنجشیر را از انزوای جغرافیائی آن به مثابۀ دره یی نا شناخته و دور دست در دل هندوکش مغرور؛ بیرون می سازد. امروز بهترین آواز خوانان داخلی و آواز خوانان کشور های همجوار؛ زیبائی های این دره را در کلیپ های اهنگ های شان؛ بر می گزینند و جاودانه می سازند. دیگر آن یاد فقط در خاطره ها باقیست که مردم پنجشیر انتظار نشر یگانه آهنگ قرصک را سال یکبار؛ از ورای امواج رادیوی دولتی کابل؛ می کشیدند. امروز کمتر محفلی خوشی از افغانستانی های درون و بیرون کشور است که آهنگ هایی به طرز موسیقی پنجشیر زینت بخش آن نه باشد. امروز مراجعه به هر جست وجو گری در انترنت؛ خواهنده را به دیدن و شنیدن صد ها پارچه اهنگ با طرز و لهجۀ پنجشیری فرا می خواند.

این حقیقت امروز جامعۀ ماست. روشن است که تنگ نظری وتعصب مانع تن دهی عده یی در برابر این حقایق می گردد، اما عدم اقرار به آن؛ این حقایق جان سخت را نه زایل می سازد و نه قادر به مستوری آن است. کوشش های زیادی برای کم اهمیت نشان دادن این دره درتقسیمات اداری کشور و پائین آوردن نقش مردمان آن در روند حوادث سیاسی، در ساختارها و پیوند های اجتماعی، در فعالیت های مؤثر درچرخۀ اقتصادی کشور و حذف کادر های آن به مثابۀ سیاستی مستمرکادری در حلقۀ تنگ نظران از پل مراد عبورکرده های دولت؛ از مدت هاست که در جریان است. اما درهیچ عرصه یی دست اندر کاران تعصب و تئوری پردازان آن ها؛ دست آوردی نه داشته اند.                                                                                               کوته نظری ،درک سطحی از قضایا، فقدان سیستم روش مند تحلیل مسائل، نق زدن های کودکانه وغوغاگری ها وآسان گیری جواب به پرسش های بنیادین؛ خصوصیت شخصیت های علمی و اکادمیک نیست. دانش وفهمی که بر اساس تحقیق ودلیل استوار نه باشد؛ یک خرافه است. بدون شناخت از قومی، بدون آشنائی با محیطی؛ با تفکرات نفرت انگیز، ملوث از ستم و تبعیض باتحلیل های ساده انگارانه، انتزاعی و خالی از مفهوم، در سایه هورا هورای دیگران؛ حکمی را صادر کردن؛ حماقتی مسلم است.

بیایید «سر تنبه گی» های بی جا را که کلمۀ مترادف بهتر از «جهل» نه می توان به آن یافت؛ کنار بگذارید. اگر خود را شخصیت روش مند وهدف مند می دانید؛ به جای تحقیر و دشنام به دیگران از سر حسادت؛ بهتر است مخاطبان «خودی» خود را به مسیر آموختن رهنما شوید. ادارۀ موجود در کشور خوش بین ترین اداره برای تحصیل فرزندان جنوب و شرق افغانستان است. شوق وعلاقۀ وافر آن هابرای پیوستن به نیرو های خارجی به صفت مترجم یا «رهنما !!» هر چند به ثروت عاجل ایشان را

می رساند؛ اما اساس تحصیلی آن ها که به دوام چند برنامۀ ناقص فرا گیری زبان انگلیسی خلاصه می شود؛ آیندۀ آنان را ضمانت کرده نه می تواند. «دل سوخته ها » اگر دراین راستا قدم بر دارند ویا قلم در جهتی رنجه دارند که مبتلایان به نا هنجاری های تعصب و سر خو رده ها از زنده گی را امید بخشند؛ ارجح خواهد بود؛ تا باشد اگر«خود کشی» مزیت زنده گی را احساس نماید. تا دیگران نیز هزینۀ این حماقت را با جان خود نه پردازند.

واما :

در جامعه ای که خط فقر هیچ گاه در آن از هشتاد فیصد پائین نه بوده است؛ زیستن در مسکنت باعث حقارت نیست بل این بی عُرضه گی مدعییان عنعنوی قدرت را نشان می دهد که فاقد کفایت لازم برای بهبود بخشیدن در وضعیت زنده گی مردم بوده اند. در چنین وضعی طعنه به «فقر» مردم؛ فراموش کاری را آشکار می سازد که طعنه دهنده ازیادبرده است، از کجا بر خاسته است؟ چه روزگاری را گذشتانده است؟ منسوب به کی است؟ در حالی که تعهد اش را به رژیمی که درآن به نوا رسیده است انکار می کند پس رسیدن اش درهیاَ ت رئیسۀ شورای انقلابی رژیم یا به رسم «تسلیم» بوده است یا برسبیل «انفعال». در جامعه ای که مداومت در مدرسۀ-

«ضابط پروری» محتاج وساطت «مصاحب شاه» باشد؛ رسیدن به شورای رهبری دولت مستلزم چه پیشکش های «لطیف » خواهد بود. هم چنانی که راحت خاطر امروزی ازغم «تیل ونمک» و به روز نوشته های صد برگه وخرام در سایۀ حضرات «غبار» و «فرهنگ» از یمن «تکس» روسپیان لایسنس دار است که درد «جان» آنان «راحتی» طعنه پردازی را به سیستانی ارزانی داشته است.

طعنۀ «آب فروشی» به انسان های زحمت کشی که نیت کرده بوده اند، با نیروی بازوی خود نفقۀ خانوادۀ خود را به دست آرند؛ شیوۀ مردانه گی نیست. چه فرزند همان سقای با همت امروز داکتر «نوشین» است و جوانی که در فرصت فراغت از درس دانشگاه؛ پشت اش با مشک آشنا بود؛ امروز حقوق دان با صلاحیتی است که سرنوشت انسانی به مُهر مسی مدورش گره خورده است.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا