خبر و دیدگاه

مذاکره با طالبان؛ گامی به پس

taliban_sitting

باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده امریکا بعد از ماهها انتظار و مشورت های فراوان با ژنرال های ارشدخود و با تبلیغات گسترده، استراتیژی این کشور را در قبال افغانستان اعلام نمود. راهبرد جدید آمریکا در افغانستان عبارت بود از افزایش نیروهای نظامی به بیش از صدهزار نفر، تعیین یک جدول زمانی برای خروج از کشور و هم یک اولتیماتوم جدی به دولت افغانستان برای ایجاد نهادهای کارآمدسیاسی و نظامی تا هنگام خروج نیروهای چند ملیتی از این کشور.
با چنین پیش فرض و در حالیکه همگان منتظر برخورد جدی غرب با هراس افگنان و نیروهایی که به زعم غرب تهدیدی جدی بر منافع ملی و حقوق بشر شمرده می شدند، بودند. در اجلاسی که به ابتکار انگلستان در لندن برای بررسی مشکلات موجود بر سر راه ثبات و امنیت در افغانستان دایر شده بود.

موضوعی در رأس همه موارد به بررسی گرفته شد که ظاهراً به هیچ وجه با استراتیژی و راهبرد جدید امریکا و افزایش سی هزار نیروی تازه نفس هم خوانی و سنخیت نداشت. «مذاکره با طالبان» فرستادن بیش از سی هزار نیروی تازه نفس از سوی امریکا و ده هزار نیروی دیگر از جانب پیمان اتلانتیک شمالی «ناتو» این گمان را در اذهان متبادر نمود که اکنون غرب می خواهد تکلیف طالبانی که در پیوند مستقیم با تروریسم جهانی «القاعده» هستند را یکسره کرده یا لا اقل این گروه را در چنان موقعیتی ضعیف قرار دهد که بدون هیچ پیش شرطی حاضر شوند هم صف خود را از القاعده جدا کنند و هم سلاح خویش بر زمین نهاده و به زندگی روزمره خود برگردند.

صلح با مخالفان مسلح برای ایجاد ثبات و امنیت پایدار در افغانستان پسندیده و مطلوب است. اما مذاکره با طالبان را نباید ساده انگارانه آسان پنداشت و بدون یک نقشه و پلان از قبل بررسی شده به دیدار آنان رفت. مذاکره و مصالحه با طالبان و مخالفان مسلح دولت را از چند منظر می توان ارزیابی کرد.

اول اینکه؛ برای دولت و هم غرب هیچ تصور خاصی از اینکه با کدام طالب چگونه و با چه مکانیزمی می توان مذاکره کرد وجود ندارد در حالیکه حامدکرزی بر جذب حد اکثری و حتی جلب سران طالبان نظیر ملا محمد عمر، ملاحقانی و … اصرار دارد و خواهان حذف نام آنها از لیست سیاه سازمان ملل شده است اما امریکا و سازمان ملل خواهان مذاکره با طالبان میانه رو است لذا فقط لیست تعدادی از افرادی را از لیست سیاه حذف نمود که از رتبه بالایی نزد طالبان برخوردار نیستند و مهمتر اینکه آنطوریکه به سادگی جناب رئیس جمهور این گروه را دارای انسجام و یکدستی می بیند، نیستند و حتی به نظر می رسد از رهبری واحدی نیز برخوردار نباشند. جالب آن است که برادران ناراضی جناب کرزی به هیچ روی تا کنون حاضر نشده اند مشروعیت دولت وی را بپذیرند و باری باب مذاکره را با وی بگشایند.

دوم اینکه: مذاکره و مفاهمه دو ایدئولوژی که از اساس با هم در تعارض اند چگونه امکان پذیر است؟ آیا می شود دو ایدئولوژی متضاد را در ظرف واحدی ریخت و حاصل و ثمره معتدل و میانه ای را بیرون داد؟ در حالیکه مخالفان دولت خواهان نظامی هستند که به هیچ روی سنخیتی با نظام موجود ندارد. چگونه می توان آنان را به حضور در یک دولت ائتلافی که وضعیت سیاس و اجتماعی کنونی جامعه را بربتابد متقاعد و پایدار نمود، در حالیکه طالبان تمام مظاهر تمدن غربی نظیر آزادی های مدنی، رسانه و حقوق بشر را از اساسی رد کرده و پیش شرط اصلی آنها خروج نیروهای خارجی است.

آیا دولت افغانستان آمادگی پذیریش چنین خواسته هایی را دارد و مهمتر اینکه آیا دولت های غربی بدین صورت افغانستان را ترک خواهند کرد؟ شعار اصلی طالبان پیاده کردن حکومت الهی با سبک و سیاق و برداشت خود آنان از اسلام و جامعه افغانی است. چیزی که مردم ما تجربه آنرا در چند سال حکومت آنان با پوست و استخوان لمس کرده اند حال آیا طالبان می توانند شعارهای خود را به کناری نهاده و بسته مالی، حمایتی حامدکرزی را در قالب پول و زمین و مقام بپذیرند؟ باید گفت تا زماینکه طالبان در جبهه های نظامی در موقعیت ضعیف قرار نگیرند و مسأله مشروعیت دولت کنونی برایشان حل نشود به جنگ و جنایت ادامه می دهند. اکنون طالبان خود را در یک موقعیت برتر و بالاتر و نه مساوی با دولت و مردم احساس می کنند. لذا پیش شرط هایی برای طرف مقابل خواهند گذاشت که به هیچ روی مذاکرات را به سرانجام درستی رهنمون نخواهد شد دیگر اینکه چه مکانیزم معقول و منطقی سنجیده شده است که طالبان برگشت پذیر دوباره سلاح بر دست نگرفته و به جنگ ادامه ندهند؟

آیا پاکستان به عنوان مادر و حامی و خط دهنده اصلی طالبان در جریان مذاکرات نقش خود را به درستی و صادقانه انجام خواهد داد؟

دولت افغانستان و جامعه جهانی باید بر این مسأله به خوبی واقف باشد که اتحاد استراتیژیک طالبان و پاکستان به این سادگی ها قابل گسست نیست.

تجربه سال ۲۰۰۱ برای همه گویای درسی این ادعاست. هنوز مشخص نیست رژیم طالبان که در سال ۲۰۰۱ تنها توانست چهار روز در برابر حملات موشکی کاخ سفید مقاومت کند چگونه در دره های افغانستان خود را باز تعریف نمود. هیچ چیز در افغانستان در محل صحیح و طبیعی خود قرار ندارد. فضای سیاسی و امنیتی افغانستان پر است از سوالات و ابهاماتی که حل و فصل آن برای بسیاری از تحلیل گران سیاسی دشوار است. هنوز چرایی عدم دستگیری بن لادن آنهم در حالیکه نیروهای امریکایی در صدمتری کمنیگاه وی قرار داشتند، مشخص نگردیده است. و از آن زمان تا کنون تروریسم و القاعده نه تنها خود را باز تعریف نموده بلکه حیطه کاری خویش را به سایر نقاط جهان نیز گسترش داده است.در چنین شرایطی که طالبان ادامه حیات سیاسی خویش را مدیون کمک های مالی و تسلیحاتی القاعده و پاکستان بوده است آیا این گروه می تواند به یکباره کمک و مساعدت های برادر بزرگتر خویش را نادیده بگیرد و به اتحاد استراتیژیک خود با این برادران پایان دهد؟

اما چنین به نظر می رسد بازگشت طالبان به عنوان شهروندان عادی و معمولی جامعه نخواهد بود. بلکه آنچنان که دولت و جامعه جهانی امتیازات هنگفت سیاسی و اقتصادی را برایشان تدارک دیده است عملاً باعث سیطره آنان در تمام شئون جامعه در پوشش جدید خواهد بود و این موضوع کمکی به بهبود وضعیت آشفته کشور نخواهد کرد جز گامی به پس. برای جامعه جهانی و طالبانیزه کردن دولت و جامعه افغانستان.

 

برگرفته از پیام مجاهد


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا