دین شناسی

سخنی چند در مورد جهان بینی اسلام در نحوه حکومت داری

islam_sword

 

اگر در داشته های قرآن کتاب آسمانی مسلمین توجه شود خداوند همه گونه حالات مردمان را با اندیشه ها و عقاید متفرق از قبیل یهود و نصارا و صائبین(زرتشت) و غیره را بیان داشته است و حتی در بعضی موارد پیغامبر اکرم (ص) در زمان فتح مسلمین بخاطر احیا و گسترش اسلام به جنگ آوران دستور داده اند که به اطفال زنان و پیر مردان مدارا داشته باشند کسانی که در کنیسه ها بهر اسم و رسمی به عبادت مصروف هستندنباید مورد آزار قرار گیرند و یا با آنها به هشام و بزرگواری رفتار شود، و جنگلات نباید پی شود و منابع آب آشامیدنی از بین برود . ولی متأسفانه ما در جنگها چه جنگهای مسلمین با کفار و چه جنگهای کفار با مسلمین و جنگ های که بخاطر تغیر اوضاع سیاسی و اقتصادی و حتی جنگ های ایدیو لوژیک از این امر مستثنی شده نمیتواند، زیرا بگواهی تاریخ همه گونه جنگها در پی خود مصیبت های هولناکی را منحیث یک میراث شوم به انسانها گذاشته است.

زیرا خداوند در قرآن تصریح دارد : قدرت پاداش و دادن پادافره از آن اوست(از آن خداوند است) . فرمانروای همه فرمانروایان اوست . فرمانروایی زمین بهر که خواهد دهد و چون اراده کند از او باز می ستاند، این صفات و توانایهای اصلی موجود حاکم و خود مختار ، صرفاً بخدا تعلق دارد .[۱]

تعالیم سیاسی قرآن که در زیر گفته می آید به سردمداران و گردانندگان کشوری و فرماندهان گوشزد میکند:

  • حاکمیت در این عالم بجز خدا بهیچ کس دیگر تعلق ندارد و نمیتواند داشته باشد و نیز هیچکس دیگر ی در این حاکمیت شریک خدا نیست .[۲]
  • بر پایه مفهوم از عالم، قرآن قایل است به اینکه فرمانروایی واقعی       صرفاً بخدا تعلق دارند . [۳]
  • پروردگار انسان همان پروردگار عالم است و انسان باید این مقام را برای خدا در یابد و بپدیرد. [۴]
  • فقط خدا حق حکم کردن       و فرمان دادن را دارد . انسان جز در برابر او سر تسلیم فرود آورد . راه راست جز این نیست. [۵]
  • حق حکومت مختص       خداست زیرا او آفریدگار جهان است .[۶]
  • حق فرمان دادن و حکومت کردن از آن خداست . زیرا او فرمانروای عالم است.[۷]
  • حکم او درست و عادلانه است فقط اوست که واقعیت را میداند و هیچکس جز او در مقامی نیست که رهنودی بدهد که از خطا بری باشد. [۸]
  • به این دلایل قرآن می گوید که اطاعت محض فقط سزاوار خداست ، حکم او باید برتر از همه حکم ها باشد . و اطاعت از دیگران بر پیروی امیال شخصی در برابر حکم خدا ، راه صواب نیست. [۹]
  • قرآن همچنین می گوید : هیچکس حق ندارد       از حدودی که خدا برای تنظیم امور بشری مقرر فرموده است تخطی       کند. [۱۰]
  • قرآن خاطر نشان میکند که همۀ تصمیم ها و احکامی که با قانون الهی تعارض دارند نه فقط نا صواب و نا مشروع است ، بلکه ظالمانه و شرک آمیز است.       چنین احکامی را ضد اسلامی می شمارد و اطاعت از آنها را منافی دیانت       می داند. [۱۱]
  • قرآن می گوید تنها از طریق پیامبران الهی میتوان قانون الهی را دریافت . و فقط پیغامبران حاصل وحی الهی اند و میتوانند رهنمود ها و فرمانهای پروردگار را به آدمیان برسانند. و نیز خداوند به ایشان حق این را داده است که این فرمانها را به گفتار و کردار خود تفسیر کنند. بنا بر آن پیغامبران تجسم حاکمیت حقوقی       خدایند و بدین دلیل است که اطاعت از پیغامبران عین اطاعت از خدا و ناگرویدن به ایشان از کفر شمرده شده است. [۱۲]
  • بر طبق دستورات قرآن ، فرمانهای خدا و پیغامبر اسلام بر ترین قوانین اند ، و مسلمان ، اگر مسلمان باشد ، جز تسلیم محض در برابر این قوانین کاری نمیتواند بکند . مسلمان حق ندارد در مسائلی که حکم صریح و قاطعی از سوی خدا و رسول او دارد ، از تصمیمات شخصی خود پیروی کند ، زیرا این کار منافی دین است. [۱۳]
  • بر طبق دستور قرآن ، صورت صحیح حکومت برای انسان حکومتی است که در آن دولت دعوی حاکمیت شخص را در برابر حاکمیت الهی کنار می نهد، و پس از آنکه تبعیت خدا و رسول او را در امور حقوقی پذیرفت ، مقام خلافت را تحت حکومت «حاکم حقیقی»(خدا) احراز میکند . و بدین عنوان ، قوای مقننه ، مجریه و قضائیه حکومت، همه تحت قید هایی که در بالا بیان کردیم قرار می گیرند. [۱۴]
  • هر ملتی که قدرت       و حق حاکمیت بر قسمتی از جهان را بدست می آورد در واقع خلیفه خدا در آن قلمرو ها است ؛ مشروط بر اینکه این خلافت تنها در صورتی درست و مشروع است که تابع اوامر حاکم حقیقی باشد . هر دولتی که بخدا وابسته نباشد و از او فرمان نبرد خلیفه خدا نیست بلکه یاغی بر خداست .[۱۵]
  • نظر به نص صریح ایه ۵۵ سوره نوح هر مسلمان صالحی میتواند خلیفه شود. و این جنبه خلافت اسلامی ، آنرا از سلطنت ، حکومت خواص و تئوکراسی متمایز می کند. حکومت اسلامی حتی با دیمو کراسی جدید تفاوت دارد : بنای دیموکراسی بر پایه حاکمیت مردم استوار است ، اما در خلافت اسلامی مردم از استقلال خود در برابر حاکمیت الهی چشم می پوشند و قدرت خود را طوعاً   در مرز های که قانون الهی معین کرده است محدود میکنند و وعده خلافت الهی فقط در صورتی به ایشان داده میشود که عمل صالح داشته باشند.
  • حکومت دولتی       که میخواهد خلافت اسلامی باشد ، نباید از مردم توقع اطاعت مطلق و بی حد و حصر داشته باشد ، بلکه مردم باید از این دولت فقط تا آنجا اطاعت کنند که قدرت خود را مطابق قانون الهی که در طبیعت و قرآن بر ما وحی شده است بکار می برد . و در گناه و تجاوز نه اطاعت       معنی دارد و نه تعاون. [۱۶]
  • مسلمانان باید       در همه امور حکومتی ، از تشکیل حکومت گرفته تا انتخاب رئیس       حکومت و اعضای مجلس آن و نیز در امور تقنینی       و اداری ، قاعده مشورت با یکدیگر را رعایت کنند. [۱۷]
  • در انتخاب اشخاص       که مسئولیت گرداندن مملکت بدست شان سپرده میشود ، باید شرایط و خصوصیات زیرین را در نظر داشته باشد
  • به اصولی که میخواهند       امور خلافت را مطابق به آن بگردانند اعتقاد داشته باشند. و روشن است که یک نظام عقیدتی نمیتواند بدست کسانی که به اصول آن معتقد نیستند اداره شود. [۱۸]
  • نباید ظالم و بی بند و بار و غافل از خدا باشند و از حدود الهی تجاوز کنند . بلکه باید شریف و امین و خدا ترس و با فضیلت باشند.[۱۹]
  • نباید بی خرد و جاهل باشند ، بلکه باید درس خوانده و خردمند و با هوش واز لحاظ جسمی و روحی       برای سکان داری حکومت شایسته باشند.[۲۰]
  • باید مردمان امین و صالح باشند، تا بتوان مسئولیت امور عمومی را با اطمینان بدست ایشان سپرد. [۲۱]

قانون اساسی چنین دولتی مبتنی بر اصول زیر خواهد بود:

  • خطاب به اهل ایمان: «ای اهل ایمان خدا را فرمان برید و رسول و کار داران خویش را فرمان برید و چون در چیزی اختلاف کردید ، اگر بخدا و روز جزا ایمان دارید ، آنرا بخدا و رسول ارجاع کنید که این بهتر و سر انجام آن خوبتر است.» [۲۲]

این پنج نقطه اساسی از لحاظ دولت اسلامی روشنی میکند:

  1. باید اطاعت از خدا و رسول او مقدم بر اطاعت هر کس دیگر باشد.
  2. اطاعت از قدرتمندان تابع از اطاعت خدا و رسول اوست.
  3. رئیس دولت باید از جمله مؤمنان باشد .
  4. مردامان میتوانند با حکومت و رهبران آن اختلاف نظر داشته باشند.
  5. در مورد اختلاف ، مرجع نهایی که باید میان ایشان حکم کند قانون الهی و رسول اوست.
  • قرآن هیچگونه قواعد قطعی و لایتغیری در مورد نحوۀ انتخابات و شوری تعین نمیکند ، بلکه اصول کلی آن را معین میکند بلکه تصمیم گیری در مورد مسائل مربوط به اجرای عملی آن را به مقتضیات زمان و نیاز مندیهای جامعه وا میگذارد.
  • در موردی که خدا و رسول او حکم صریح صادر فرموده اند یا اصول معینی بر قرار ساخته اند ، قانونگذار فقط حق دارد که این احکام و اصول را تفسیر کند و قوانین جنبی و دستورالعملهایی برای اجرای آنها وضع کند. اما در مواردی که قانون الهی ساکت است ، قانونگذار حق دارد که با در نظر گرفتن اصول کلی و روح اسلام برای همه مقاصد و نیاز های جامعه قانون وضع کند و در این گونه موارد شارع مقدس تصمیم در مورد آنرا به تشخیص مؤمنان واگذارده است.
  • قوای قضائیه از هر گونه فشار و نفوذ فارغ باشد تا بتواند بی آنکه تحت تإثیر توده مردم یا قدرتمندان منحرف شود.، بیطرفانه حکم کند. مهمترین وظیفه این قوه این است که فقط بر طبق قانون و مقتضیات عدالت حکم صادر کند ، بی آنکه عواطف و پیش داوریهای خود، افراد این قوه یا دیگران آن را از راه راست بدر کند.[۲۳]
  • این دولت بدو منظور بوجود می آید : اول اینکه در امور و روابط بشری عدالت و انصاف حکمفرما شود. [۲۴] و دوم اینکه تواناییها و منابع دولت برای بهزیستی مردم ، یعنی برای ترویج خوبیها و از بین بردن منکرات بکار رود. [۲۵]
  • باید حقوق اساسی زیر برای همۀ شهروندان ، چه مسلمان و چه غیر مسلمان تضمین شود وظیفه دولت است که جلو هر گونه تجاوز و عوام فریبی به این حقوق را بگیرد.
  1. امنیت شخصی .[۲۶]
  2. امنیت مالی . [۲۷]
  3. امنیت حیثیت .[۲۸]
  4. حفظ حریم اشخاص.[۲۹]
  5. حق اعتراض در برابر ظلم . [۳۰]
  6. حق امر به نیکی و نهی از پلیدی که شامل انتقاد از کارنامه های دولت و اراکین و موسسات حراست از قانون هم می شود. [۳۱]
  7. آزادی اجتماعات ، بشرط آنکه برای مقاصد سازنده و نیکو بکار رود و بصورت ابزاری برای گسترش ناراضیها و پدید آوردن اختلافات بنیادی در جامعه در نیاید . [۳۲]
  8. آزادی اعتقاد و وجدان .
  9. حفاظت اشخاص از توهین به اعتقادات دینی ایشان . [۳۳] قرآن در این مورد صراحتاً میگوید که در مسائل مورد نزاع دینی میتوان بحث علمی کرد ، اما اینکار باید برعایت ادب و ملایمت صورت گیرد.[۳۴]

۱۰. مسئول شمردن هر کس فقط در برابر کرده های خودش . [۳۵]

۱۱. حفاظت اشخاص از اینکه بر پایه گزارشهای نا درست اقدامی علیه ایشان صورت گیر. [۳۶]

۱۲. حق بینوایان و تهی دستان به اینکه دولت ضروریات زندگی ایشان را فراهم کند. [۳۷]

۱۳. رفتار یکسان با همه شهر وندان از سوی دولت بدون هیچ گونه تبعیض.[۳۸]

حقوقی که دولت اسلامی بگردن شهروندان دارد بقرار زیر است :

  1. باید در برابر قدرت آن مطابق به مفردات قانون سر فرود آورند.[۳۹]
  2. باید مطیع قانون باشند و نظم و آرامش عمومی را آشفته نسازند. [۴۰]
  3. از کار های درست دولت پشتیبانی بدون چون و چرا کنند.[۴۱]
  4. باید در صورت لزوم مال و جان خود را در راه دفاع از دولت نثار کنند.[۴۲]

قرآن رهنمود های مهم زیر را در باره سیاست خارجی دولت اسلامی می دهد.

    • تعهد و پابندی       به تعهدات و پیمانها .[۴۳]
    • پابند بودن به شرف و امانت در همه معاملات و معاهدات.[۴۴]
    • عدالت بین المللی .[۴۵]
    • احترام به حقوق بیطرفها در جنگ .[۴۶]
    • صلحدوستی .[۴۷]
    • شرکت نکردن در اقداماتی که بمنظور توسعه طلبی و تجاوز       در جهان صورت می گیرد.[۴۸]
    • رفتار دوستانه با همۀ قدرتهای که سر دشمنی ندارند .[۴۹]
    • معامله منصفانه       با همه دولتهای که در معاملات خود امانت و انصاف را رعایت می کنند. [۵۰]
    • معامله به مثل با همۀ تجاوزات دیگران       و تجاوز نکردن از این حد.[۵۱]

 

دولت اسلامی الزامیت دارد تا طبق رهنمود ها و دستورات کتاب خدا و سنت رسول او مقام خلافت الهی را از هر گونه حوادث خود خواهانه و هر گونه دعاوی در برابر داعیه خلافت الهی حفاظت نماید. این دولت ابداً به طبقه خاصی از روحانیون تفویض نمیگردد و هرگز آرزو ندارد حکومت الهی بطرف مطلق العنانیت برود . زیرا حق خلافت مختص   به مؤمنان صالح است که از طریق شوری به جامعه مطرح وقانونمندی می یابد. تمام ساختمان اجرایوی این حکومت بسته به اراده عموم داشته و حقوق مردم در این نوع حکومت نمیتواند نا محدود باشد . و هرگز دولت اسلامی نمیتواند قوانین دولتی و ایدیو لوژی و سیاست داخلی و خارجی کشور و منابع آنرا بدلخواه خود تغیر دهد . زیرا قوانینی که بر اساس آن دولت اسلامی بمقام قدرت دست می یابد و نضج می گیرد متأثر از قانون متعالی خدا و رسول او بوده و قوانین حقوقی و اخلاقی آن دارای ضابطه های قوی و انکار نا پذیری است که هر گز در آن تغیری وارد شده نمیتواند و صرف قوه مقننه کشور میتواند آنرا تغیر دهد نه قوه مجریه ، نه قویه قضائیه حتی کل ملت هم نمیتواند آنرا تغیر دهد مگر آنکه تصمیم بگیرند که دین را رها کنند و تبعیت خود را با خدا بشکنند.

این حکومت را صرفاً کسانی می باید اداره کنند که ایدیولوژی و اصول اساسی آنرا از دل و جان قبول داشته باشد. در مورد کسانیکه به این طرز تفکر یا ایدیولوژی پابندی ندارند و در کشور اسلامی زندگی میکنند . دولت همان حقوق مدنی را که دیگر ساکنان از آن برخوردارند برای ایشان تضمین میکند بشرطی که آنها شهروندانی باشند که از قوانین مملکت پشتیبانی و پیروی نمایند.

در نزد دولت اسلام تبعیض های از قبیل نژاد رنگ ، ایل و تبارو لسان قابل قبول نیست زیرا این دولت در برابر عامه افراد کشور هیچگونه مرز زبانی و جغرافیایی را پذیرا نمیباشد . این نوع حکومت عقیدتی اگر در رهنمود های قرآنی صادقانه عمل کند و افراد و ارکان آن انرا مو بمو تقویه و تحکیم بخشند و در روابط بین المللی چنانیکه شایسته است از خود قابلیت و ارادت بالقوه حسنه نشان دهد میتواند تبدیل بیک حکومت جهانی و یا شبه آن شود. اگر این کشور ها که از یک جهان بینی معین اسلامی که مبانی آن در فوق ذکر شد پیروی نمایند میتوانند با قایم ساختن مناسبات نهایت برادرانه و حسنه یک جامعه بزرگتری را که در هر مورد همدگر شان را در مقابله با بلایا و فتنه های سیاسی و اقتصادی جهان مقابله نموده یک خط سبز مصئونیت را در دور کشور های خود می کشند و در واقع این گونه دولتها قادر میشوند تا همه گونه فتنه های ظاهر و باطن در جامعه خود را مهار نمایند. علاوه بر ان این دولت ها در ظرف مدت کمی قادر خواهند شد با ایجاد فضای برادرانه پر از صلح بیک دیگر پیوند نزدیک ایجاد کرده و یک اتحادیه جهانی را پدید آورند.

و این در صورتی امکان پذیر میباشد که سیاست را تابع اخلاق کند و امور مردم را از روی وجدان و خدا ترسی اداره کنند . در این گونه دولت ها برتری باید بکمال اخلاقی بستگی داشته باشد وبس. امانت و انصاف باید در جنب شخصیت های توانا بکمال برسد تا کشور زمینه های فرمانروایی را تا بستر عدالت اجتماعی با در نظر داشت نیازمندیهای جامعه مبانی خود را برای همیش تقویت و تحکیم بخشد.

در این نوع نظام راوبط میان جامعه و افراد آنچنان متوازن است که نه دولت مطلق العنان است و افراد بردۀ آن ، و نه به افراد حق داده شده است که بی بندو باری کنند و منافع جامعه را بخطر بیاندازند . از سوی این نظام با تضمین حقوق اساسی شهر وندان خود و با در آوردن قدرت حکومت در تحت تبعیت قانون شرع و جریان دیموکراتیک شورا ، فرصتهای بسیاری برای تکامل شخصیت افراد و حفاظت آن در برابر دخالت های ناروای دیگران فراهم می آورد و از سوی دیگر فرد را بدستورالعملهای اخلاقی خاصی مقید میکند ؛ او را مجبور میسازد که از دستور دولت ، اگر مطابق به قانون الهی باشد ، اطاعت کند ، دولت را از صمیم دل در راه نیکیها یاری کند ، آرامش آنرا بر هم نزند ، وحتی مال و جان خود را در راه دفاع از آن ایثار نماید.[۵۲]

_____


[۱] – اعراف/ آیه ۵۲؛طه / ۸ ؛روم/۲۶ ؛سجده/ ۵؛

[۲] -بقره ؟ایه ۱۰۷؛ ال عمران /۱۵۴؛انعام/۵۷ ؛ رعد/۱۶ ؛ نحل/۱۷ ؛ کهف/۲۶ ؛ فرقان/۲؛ قصص/۷۰

[۳] – بقره/۲۵۵،۲۸۴؛ آل عمران/۲۶،۸۳؛مائده/۱ ؛ انعان/ ۱۸ ؛ اعراف / ۱۲۸ ؛ یونس/۶۵ ،۱۰۷؛ رعد۹ ، ۴۱؛ مهف/ ۱۱، ۲۶، ۲۷؛ انبیا/۲۳؛ مؤمنین /۸۸؛یس/ ۸۳ ؛ حشر/ ۲۳ ؛ ملک / ۱؛جن/۲۳ ؛بروج/از ۱۳تا ۱۶ ؛ تین/ ۸

-[۴] انعام/ ۱۶۴؛ اعراف/۵۴ ؛ یونس/ ۳۱ ؛ ناس/ ۱الی ۳.

[۵] – آل عمرا. ۱۵۴؛یوسف/۴۰ ؛ شوری/ ۱۰.

[۶] – اعراف/ ۵۴.

[۷] -مائده / ۳۸ تا ۴۰.

[۸] – بقره/ ۲۱۶ ،۲۲۰،۲۵۵،۲۳۲؛ نساء /۱۱،۱۷۶ ؛ انفال /۱۷۵ ؛ توبه ؟۶۰ ؛ نور/ ۵۸، ۵۹ ؛ ممتحنه/۱۰.

[۹] – اعراف /۳ ؛ رعد ۳۷؛ محل/۳۶ ؛ زمر/۲ ،۱۱،۱۲؛ مؤمن /۱۸ ؛ بیّنه/ ؟

[۱۰] – بقره/ ۲۲۹ ؛ مجادله / ۴ ؛ طلاق/ ۱.

[۱۱] – اعراف /۶۹، ۷۴، ۱۲۹ ؛ یونس /۱۴.

[۱۲] – نساء /۶۴ ،۶۵،۸۰،۱۱۵؛ حشر/۷

[۱۳] نساء /۵۱؛ نور > 47؛ ۴۸؛ احزاب/ ۳۶.

[۱۴] – مائده /۴۸ ؛ ص/ ۲۶.

[۱۵][۱۵] – نور /۵۵؛فاطر/۳۹؛تکویر/ ۲۴، ۱۷ ؛ فجر /۱۱، ۶.

[۱۶] – مائده /۲ ؛ ممتحنه/ ۱۲ / دهر۲۴

[۱۷] – شوری / ۳۸.

[۱۸] – آل عمران/ ۱۱۸؛ نساء /۵۹ ؛ توبه/۱۶.

[۱۹] – بقره / ۱۲۴؛کهف/۲۸ ؛ شعراء/۱۵۱،۱۵۲.

[۲۰] -بقره / ۲۴۷؛ نساء /۵،۸۳ ؛یوسف/۵۵ ؛ ص/ ۲۸ ؛حجرات/ ۱۳.

[۲۱] – نساء /۵۸.

[۲۲] – نساء/۵۹.

[۲۳] – نساء /۵۸؛انعام/ ۴۸؛ ص/۲۴.

[۲۴] – حدید/۲۵

[۲۵] – حج/ ۴۱.

[۲۶] – اسراء /۲۴.

[۲۷] – بقره /۱۸۸ ؛نساء/۲۹.

[۲۸] – حجرات/۱۱،۱۲.

[۲۹] -نور /۲۷ ؛ حجرات / ۱۲.

[۳۰] -نساء/۱۴۸.

[۳۱] – آل عمران/۱۱۰ ؛ مائده /۷۸، ۷۹ ؛ اعراف / ۱۶۵.

[۳۲] – آل عمران / ۱۱.

[۳۳] – بقره / ۱۹۱، ۲۵۶؛ یونس/ ۹۹.

[۳۴] – عنکبوت / ۴۶.

[۳۵] – انعام/ ۱۶۶ ؛ اسراء /۱۵ ؛

[۳۶] – نساء/۵۸ ؛ اسراء /۳۶؛ حجرات / ۶.

[۳۷] – نساء /۱۶۴ ؛ اسراء ۱۵ ؛ فاطر/ ۱۸ ؛ نجم/ ۳۸.

[۳۸] – بقره /۲۲۹ ؛ مجادله/۷ ؛ طلاق /۱.

[۳۹] -نساء /۵۹

[۴۰] -مائده/ ۳۳ ؛ اعراف /۸۵.

[۴۱] -مائده /۲.

[۴۲] – مائده /۴۷ ؛ ص/ ۲۶.

[۴۳] – انفال /۴۲،۵۸؛توبه/۷ ؛نحل / ۹۴ ؛اسرا/۳۴.

[۴۴] – نحل / ۹۴.

[۴۵] نساء / ۹۰.

[۴۶] – نساء /۹۰.

[۴۷] – انفال /۶۱.

[۴۸] – قصص/ ۸۳.

[۴۹] -ممتحنه/ ۸.

[۵۰] – رحمن / ۶۰

[۵۱] – بقره /۱۹۴ ؛ نحل / ۱۲۶ ؛ شوری /۴۰و۴۲.

[۵۲] تاریخ فلسفه در اسلام ، میر محمد شریف، ج/ اول ، ترجمه فارسی زیر نظر نصر الله پور جوادی ،۱۳۶۲، تهران ، صص۲۶۶تا۲۸۰

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا