دین شناسی

رویکردی بر جامعه‌شناسی دین

religionrr

از زمانی که بشر در عرصه اجتماعی و جمع‌گرایی وارد شد بحث دین را به عنوان امری واقع مطرح کرد. نگاه علمی به دین درست از زمان بدو تأسیس علم جامعه‌شناسی بوجود آمد، یعنی در آثار کسانی همچون کنت، دورکیم، مارکس، ماکس وبر و که بخشی از کارهای مهم آنها درباره دین است به چشم می‌خورد و تا امروز این روند ادامه دارد که به نام «جامعه‌شناسی دین» نامیده می‌شود. جامعه‌شناسی دین ادعای بررسی علمی دین را دارد. این نگاه علمی در روش و مبنای کار با بررسی عالمانه دین تفاوت دارد، ولی نگاه علمی با روش پوزیتیویستی تفاوت بسیار دارد. ما در بررسی جامعه‌شناسی دین به ورطه کاهش و تقلیل‌گرایی امر دینی به امر جامعه‌شناسی نمی‌افتیم بلکه دین را به صورت یک پدیده اجتماعی بررسی می‌کنیم یعنی اینکه تجلی اجتماعی دین را در واقع بخشی از تجلیات دینی می‌دانیم.

اجتماعی بودن دین را می‌توان گفت که اولاً برخی از جنبه‌های زندگی انسانی در عرف اجتماعی نامیده می‌شوند و در نتیجه از امور غیر دینی متمایز می‌گردند، این بدان معناست که درک جمعی از عنصر دینی و غیردینی وجود دارد، زیرا مواجهه انسان با جنبه دینی یا قدسی کاملاً با مواجهه‌‌اش با جنبه‌های غیر دینی متفاوت است. ادیان مستلزم رفتارها و اعمال جمعی و مشترک افرادند و پدیده‌های دینی معمولاً‌ در میان افرادی که اعتقادات مشترکی دارند ظهور می‌نماید. زیرا نظام‌های دینی، مسبوق به زندگی اجتماعی حتی نظام وحیانی بدون نظام‌های بشری و نمادپردازی انسان‌ها قابل فهم نیست.

تعریف دین

دین، واژه‌ای است عربی که در معاجم و کتب لغت، معانی بسیاری برای آن ذکر شده است مانند: ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه، پاداش و جزا، عزت و سرافرازی، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش، ریاست و فرمانبرداری و

در آیات قرآن معانی لغوی دین بسیار بکار رفته است و در هر آیه‌ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند می‌فرماید:«هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق۱» که در این آیه دین به معنی کیش و شریعت آمده است و یا می‌فرماید: فاعبدالله مخلصاً له الدین۲ که در اینجا دین به معنای توحید و یگانگی می‌باشد. این موارد استعمال واژه دین در قرآن می‌تواند به عنوان راهی برای شناسایی و به دست آوردن تعریف دین از دیدگاه اسلام شمرده شود که دین به معنی اطاعت، گرایش، فرمانبرداری و تسلیم در برابر حقیقت می‌باشد و در این صورت، با معانی لغوی نیز سازگاری خواهد داشت.

تعاریف دین

واژه دین از مفاهیمی است که همواره در میدان آرا و نظرات گوناگون صاحبنظران قرار داشته و توافق مشترک درباره آن وجود ندارد. به صورتی که حتی عده‌ای از محققان آن را قابل تعریف نمی‌دانند. به هر حال می‌توان دین را اینگونه تعریف نمود: دین، مجموعه(سیستم) حقایقی هم‌آهنگ و متناسب از نظام‌های فکری (عقاید و معارف)، نظام ارزشی(قوانین و احکام) و نظام پرورشی(دستورات اخلاقی و اجتماعی) است که در قلمرو ابعاد فردی، اجتماعی و تاریخی از جانب پروردگار متعال برای سرپرستی و هدایت انسان‌ها در مسیر رشد و کمال الهی ارسال می‌گردد. به دیگر سخن، مجموعه‌ای است از عقاید و قوانین و مقرراتی که هم به اصول فکری بشر نظر دارد و هم درباره اصول گرایشی وی سخن می‌گوید و هم اخلاق و شئون زندگی او را تحت پوشش قرار می‌دهد.

تعاریف متعددی از دین ارائه شده است؛ دانشمند بزرگ اسلامی و مفسر گرانقدر مذهب شیعه، علامه طباطبایی،‌ دین را اینگونه تعریف می‌کند: دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده‌اند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است.۳

و نیز برخی از دانشمندان غربی گفته‌اند: دین، اعتقاد داشتن به موجودات روحانی می‌باشد. یا عده‌ای دیگر گفته‌اند: دین نظام یک‌پارچه‌ای از باورها و عملکردهای مرتبط به موارد مقدس است که از طریق آنها گروهی از انسان‌ها با مسائل غایی زندگی بشری مرتبط می‌باشند.

برخی دیگر گفته‌اند: دین اعتقاد به خدایی سرمدی است، یعنی اعتقاد به این که حکومت و اراه‌ای الهی بر جهان حکم می‌راند و بعضی دیگر می‌نویسند: جوهر دین، احساس وابستگی مطلق می‌باشد.

به هر حال هرکدام از دانشمندان اسلامی و غربی و علمای ادیان کوشیده‌اند تا بر اساس نگرش و اعتقاد خود تعریفی کامل از دین عرضه کنند. به همین دلیل آنها در ادراک دین بر جنبه‌های مختلفی تاکید نموده‌اند. بنابراین می‌شود تعاریف دین را به چند قسم طبقه‌بندی نمود:

تعریف دین از نظر دانشمندان اسلامی

این دانشمندان دین را به عنوان دین وحیانی و الهی می‌شناسند نه هرچه که نام دین بر او نهاده شود، منظور آنها دین بشری و ادیانی که ساخته انسان است و ریشه در نیازهای آدمی دارد، نمی‌باشد و منظور آنها دینی نیست که بر پایه بت‌پرستی یا اعتقاد به نیروهای جادویی و مانند آن باشد، بلکه منظور آنها از دین، ادیانی است که ریشه در غیب دارند و پایه و اساس آنها بر وحی و پیام الهی استوار است و انسان نه سازنده دین بلکه دریافت کننده پیام الهی است که باید به آن اعتقاد پیدا کرده و به محتوای وحی ملتزم شده و سلوک فردی و اجتماعی خود را بر آن اساس تنظیم کند.

علامه طباطبایی با بیان اینکه دین تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته، بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهایی جامع و مقرراتی مخصوص وضع نموده است می‌گوید:

دین، عقاید و سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آورده‌اند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است. ایشان در تفسیرالمیزان بعد از غیر تقلیدی دانستن پیروی از دین می‌نویسد: دین مجموعه‌ای از معارف مربوط به مبدأ، معاد، قوانین اجتماعی،‌ عبادات و معاملاتی است که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده،‌ نبوتی که صدقش با برهان ثابت شده و نیز مجموعه‌ای از اخبار که مخبر صادق از آن خبر داده، مخبری که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است. در جایی دیگر می‌نویسد: دین، نظام عملی مبتنی بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد،‌تنها علم نظری نیست، زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروی بر طبق مقتضای علم قطعی است.

ذیل آیه ۲۷ سوره روم نیز می‌نویسد: لیس الدین الا سنه الحیاه و السبیل التی یجب علی الانسان ان یسلک‌ها حتی یسعد فی حیاته فلا غایه للانسان یتبعها الا لسعاده. دین جز قانون زندگی و راهی که انسان باید برای رسیدن به سعادت بپیماید نیست و هدف نهایی انسان همان رسیدن به سعادت است و نیز بیان می‌کند، دین روش مخصوصی است در زندگی که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دایمی حقیقی باشد تامین می‌نماید پس در شریعت باید قانون‌هایی وجود داشته باشد که روش زندگانی را به اندازه احتیاج، روشن سازد.

استاد مطهری می‌نویسد: اصول مکتب انبیا یکی بوده که دین نامیده می‌شود و آن اسلام است و اسلام، نام دین خداست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شده و به آن دعوت نموده‌اند.

سیدمجید ظهیری می‌نویسد: دین مجموعه تعالیمی است که از طریق کسب معرفت یعنی وحی بدست می‌آید.

دکتر بیوک علیزاده در تعریف کاربردی از دین می‌نویسد: ادیان، علی‌العموم برای پیروان خود سه کار انجام داده‌اند:

۱- توصیفی از جهان هستی و جایگاه آدمی در آن بدست داده‌اند.(جهان بینی)
۱- بر اساس توصیف یاد شده شیوه زندگی خاصی را توصیه نموده‌اند.
۲- توصیف و شیوه زندگی مبتنی بر آن را در قالب اعمالی نمادین و سمبلیک که همان عبادیات هستند، متبلور کرده‌اند.

در جای دیگر می‌نویسد: ان الدین فی عرف القرآن هو السنه الاجتماعیه الدائره فی المجتمع و ان السنن الاجتماعیه اما دین حق فطری و هو الاسلام او دین محروف عن الدین الحق و سبیل الله عوجا. دین در عرف قرآن، سنت اجتماعی حاکم بر جامعه می‌باشد و سنت‌های اجتماعی یا دین حق و فطری است که همان اسلام یا دین منحرف از راه خدا و تحریف شده است.

آیت الله جوادی آملی می‌نویسد: دین مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان‌ها می‌باشد و نیز می‌نویسد: دین مجموعه عقاید و قوانین و مقرراتی است که هم به اصول فکری بشر نظر دارد و هم درباره اصول گرایشی وی سخن می‌گوید و هم اخلاق و شئون زندگی او را تحت پوشش قرار می‌دهد و به دیگر سخن، دین مجموعه عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره جامعه انسانی و پرورش انسان‌ها در اختیار انسان قرار دارد.

با توجه به این تعریف روشن می‌گردد، دینی که مبتنی بر وحی است از بخش‌های گوناگون تشکیل می‌شود یک بخش آن عقاید است یعنی حقایق و واقعیاتی که باور و اعتقاد به آنها از مسلمانان خواسته شده است مانند: خدا، وجود قیامت و معاد، نبوت و بهشت و دوزخ و امثال آنها. بخش دیگر آن اخلاقیات است یعنی تعالیمی که فضائل و رذایل اخلاقی را به انسان شناسانده و راه تهذیب نفس از رذایل و تخلق به فضائل را به وی ارائه داده است. بخش دیگر آن شریعت و مناسک و احکام و مقررات است که چگونگی تنظیم روابط اجتماعی حقوقی و مدنی و سلوک اجتماعی و کیفیت روابط اقتصادی و سیاسی و نظامی در این بخش قرار می‌گیرد.

استاد محمدتقی مصباح یزدی در تعریف دین می‌آورد: کلمه دین به مجموعه‌ای از عقاید، اخلاقیات، احکام و قوانین فردی و اجتماعی اطلاق می‌شود و ادیان آسمانی آیین‌هایی هستند که از طرف خدای متعال به پیغمبران وحی شده‌اند. در جای دیگر یادآوری می‌کند: دین برابر است با اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید.

محمدجواد باهنر می‌نویسد: دین، نظام اعتقادی، عملی و اخلاقی به هم پیوسته‌ای است که از جانب خدا بر پیامبران وحی شده است تا مردم را بر آن اساس، ارشاد و راهنمایی نمایند.

دانشمند گرامی فضل الله کمپانی می‌گوید: دین به معنای وسیع آن عبارت است از شناختن خدا و دانستن وظایف آدمی در برابر او و انجام آنها و دانستن تکلیف شخص نسبت به وجود خود و همنوعان خود و همچنین نسبت به حیوانات و بلکه سایر موجودات و همه این موارد از غریزه فطری انسان سرچشمه می‌گیرد، بنابراین دین شامل تکالیف ثلاثه می‌شود یعنی تکالیف الهی که شامل تکالیف نظری و عملی است که تکالیف نظری همان اصول اعتقادات است و تکالیف عملی همان عبادات می‌باشد، تکالیف اجتماعی که مبتنی بر تکالیف حقوقی و اخلاقی است و در نهایت تکالیف فردی که شامل تکالیف جسمی و روحی است.

تعریف دین از نظر علمای ادیان

علمای ادیان نیز تعاریف متعددی از دین ارائه کرده‌اند، به طور مثال در تعریف دین می‌گویند: دین عبارت است از ایمان و اطاعت به یک قول یا قوای مافوق انسانی که مستحق عبادت خالق و حاکم عالم می‌باشد.

یا تعریف می‌کنند: دین، سیستمی خاص از اعتقاد، اعمال و عبادات است که غالباً مشتمل بر مجموعه قواعد اخلاقی و فلسفی می‌شود. یا می‌گویند دین ایمان به موجودات روحانی است. و دیگر اینکه دین، تبیین احساسات قلبی انسان است و یا دین مجموعه‌ای کلی از اعتقادات، احساسات و اعمال انفرادی یا اجتماعی است و…۴

جان بی‌ناس، عالم علم ادیان نیز در کتاب تاریخ جامع ادیان، تعاریف متعددی از دین را ذکر می‌کند مانند: تعریف متکلمان که گفته‌اند: الدین وضع الهی لاولی الالباب، یتناول الاصول و الفروع. دین، نظامی الهی است که برای صاحبان خود وضع شده است و مشتمل بر اصول و فروع می‌باشد. او می‌گوید: در تعاریف متکلمان گاهی دین به ما هو دین مورد نظر قرار گرفته است.۵ وی همچنین می‌نویسد: در تعاریفی نیز غایت و اهداف مد نظر بوده است، مانند آنچه در دایره‌المعارف الاسلامیه آمده است: الدین وضع الهی سائق لذوی العقول باختیارهم ایاه الی الصلاح فی الحال و الفلاح فی المال. دین وضعی است الهی که صاحبان خود را به سوی رستگاری در این دنیا و حسن عاقبت در آخرت سوق می‌دهد.۶ از جرجانی نیز نقل کرده‌اند که: الدین وضع الهی یدعوا اصحاب العقول الی قبول ماهو عند الرسول صلی الله علیه و آله وسلم، دین قانون و قرارداد الهی است که خردمندان را به سوی قبول آنچه در نزد رسول اکرم صلی‌الله ‌علیه‌وآله است فرا می‌خواند.۷ ایشان بیان می‌دارد در بعضی دیگر از تعاریف،‌اصولاً حیثیت اعتقاد و التزام انسان، مبنای تحلیل و توصیف قرار گرفته است: الدین هو الاعتراف باللسان و الاعتقاد بالجنان و العمل بالارکان. دین عبارت از اقرار به زبان،‌ اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن می‌باشد.۸

عده‌ای از فیلسوفان معتقدند: دین هر مکتبی که سه موضوع زیر را قبول داشته باشد، دین نامیده می‌شود:

الف: عالمی ورای عالم طبیعت و محسوسات وجود دارد.
ب: جهان طبیعت، هدفدار است.
ج: جهان هستی دارای نظام اخلاقی است که این خود شامل دو بخش است:

– جهان هستی چنان است که نیک و بد اخلاقی را درک می‌کند.
– جهان هستی چنان است که نیک و بد اخلاقی را پاداش و کیفر می‌دهد.

بر اساس این تعریف مکتب مارکسیسم و لیبرالیسم و بعضی از شاخه‌های اگزیستانسیالیسم، دین نمی‌باشند.

تاریخچه جامعه‌شناسی دین

تاریخ جامعه‌شناسی دین را می‌توان به چهار دوره عمده تقسیم‌بندی کرد:۹

دوران اندیشه اجتماعی سنتی

مجموعه اندیشه‌ای را که همپای شکل‌گیری جامعه‌شناسی جدید تحول یافت و رنگ و بوی عرفی و دنیوی گرفت می‌توان به عنوان اندیشه سنتی قلمداد کرد. مشخصه اصلی این تفکر تلفیق بین تحلیل‌های اجتماعی و اخلاقی بود. این اندیشه اصولاً‌ منشأ جهانی و الوهی همه ارزش‌ها و نهادهای اجتماعی جا افتاده تاکید می‌کرد و همچنین انسان را موجودی اجتماعی و سیاسی می‌دانست. جریان اصلی این اندیشه، وحدت آلی و اندام‌وار جامعه را به زبان حق طبیعی بیان می‌کرد که این مفهوم و برداشت از آن به صورت مفهومی عرفی یا دنیوی تحول یافت و اساس علوم طبیعی و علوم اجتماعی اولیه را تشکیل داد.

دوران شکاکیت و نظریه‌پردازی

نظم و قانونمندی جامعه از مسائل مورد تحقیق در دوران قرون وسطی بود، نظمی که اساساً به کمال معنوی انسانی دعوت می‌کرد در خلال قرون هفده و هیجده، متفکران به جستجوی نظم و نظام در جامعه ادامه دادند، ولی نظم مورد نظر آنها نظمی بود که تبیین‌کننده تنوع و کثرت زبان‌ها، رسوم و ادیان، بر وفق هم‌نواختی‌های ساده و طبیعی بود. در طی این دوران،‌ اندیشه‌های دوره اول مورد انتقاد شدید قرار گرفت که از جمله این منتقدان می‌توان به ماکیاولی و توماس هابز اشاره کرد. همچنین این دوره، زمان بروز نظام‌های فکری و نظریه‌پردازانه بود که می‌کوشید هم جامعه و هم اقتصاد را بر شالوده‌های واقع گرایانه‌تری که کمتر دینی و یا اخلاقی است مبتنی سازد. در این دوران، پیدایش دولت ملی و ظهور طبقات سوداگر و یا متوسط تبدیل به عنصری شد که نگارش نظریه‌های اجتماعی و اقتصادی را از انحصار طبقات روحانی درآورد و قانون طبیعی زیر سوال رفت و به انتقاد کشیده شد. روحانیت ستیزی به شکل مشخصه رایج بیش‌تر انتقادهای اجتماعی درآمده بود به گونه‌ای که جستجو برای یافتن منابع جدید نظم اجتماعی آغاز شد و در نهایت، این تفکر که جامعه باید بر طبق طرح و برنامه‌های مقدر الهی و قانون طبیعی ساخته شود جای خود را به این اندیشه داد که جامعه بر اساس طرح و برنامه‌ریزی و تلاش خود انسان شکل می‌گیرد. در این زمان، نوعی اومانیسم عرفی- دنیوی و اجتماعی پدید آمد که به نوبه خود سرچشمه زاینده اغلب نظریه‌های فلسفی و اجتماعی دنیای جدید گردید. مهم‌ترین دستاورد این دوران، پروراندن مفهوم عرفی‌سازی یا دنیوی‌سازی بود.

دوران واکنش محافظه‌کارانه و رمانتیک

دوران نظریه‌پردازی به تدریج با واکنشی نه چندان شدید، بلکه محافظه‌کارانه و بیش‌تر رمانتیک مواجه شد. مصایب ناشی از انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه و عصر وحشت پس از آن، اعتقاد خوشبینانه عصر روشنگری را زیر سؤال برده بود و اعتقاد به اینکه می‌توان صرفاً بدون توجه به دین، اخلاق و حکومت، بر طرح و تدبیر خویش، جامعه را بهبود بخشید و آن را از مشکلات حاد اخلاقی رهانید؛ پس از رخداد واکنش‌های محافظه‌کارانه، رهیافت‌های موجود نسبت به جامعه و دین را به میزان بالایی تغییر داد. براساس این نظرات، دین نباید به عنوان خرافه طرد گردد و جامعه تنها بر اساس ساخته قرارداد گذران متفرد نیست، بلکه فرد دست پرورده جامعه و خود جامعه، مخلوق خداست. اینان کم‌کم ارتباط و مناسبت‌های اندام‌وار بین جامعه و دین و فرد را از نو کشف کردند و تجزیه و تحلیل آنها از دین به عنوان یک میانجی بین فرد و دولت از مباحثی بود که بارها در بررسی‌های جامعه‌شناسان پس از دورکیم مطرح گردید.

دوران نظریه جدید

در این دوره، دیگر با رد و انکارهای حاد و ضد روحانی فیلسوفان عهد روشنگری روبه رو نیستیم. در این دوران رد و انکارها جای خود را به تجزیه و تحلیل کمابیش خونسردانه و پذیرفتن نقش دین در حفظ انسجام اجتماعی و ارتقای تحول اجتماعی می‌دهد. نظرات افرادی چون آگوست کنت، ماکس وبر، امیل دورکیم، کارل مارکس، تالکوت پارسونز و در این دوره به چشم می‌خورد. برخی این دوران را دوران دینی ندانسته و انحطاط دین را امری محتوم تلقی کرده‌اند. برخی نیز عرفی‌سازی یا دین‌زدایی را امری غیرممکن شناخته و عده‌ای آن را لزوماً نه جهانی، نه محتوم و نه بی‌بازگشت شمرده‌اند.

رابطه دین با جامعه‌شناسی

بررسی دین در حوزه‌های متعدد علمی از جمله کلام، فلسفه، روانشناسی، جامعه‌شناسی و مردم شناسی با توجه به نگرش‌های‌ خاصی که در هر مجموعه معرفتی مورد نظر می‌باشد، موجب تعریف و برداشت‌های متفاوتی از دین شده است که عمدتاً به شکل وسیع، ریشه در تلاشی دارد که در غرب در جهت ارائه تعریفی برای دین انجام گرفته است، زیرا یافتن ماهیت متمایز و یگانه دین یا ارائه سلسله‌ای از صفات، که دین و‌ آنچه را مربوط به آن است از بخش‌های دیگر زندگانی انسان متمایز می‌گرداند، بیش‌تر رویکرد و رهیافتی غربی است که از زمان رنسانس به بعد، بخصوص در دوره اصلاح دینی با آن مواجه هستیم. در غرب طی یکی دو قرن تعاریف و تلقی‌های فراوانی از دین ارائه شده که حتی ارائه فهرست ناقصی از آن هم به راحتی ممکن نیست. برخی از آنها عمدتاً سعی در تمایز قاطع بین ابعاد دینی و غیر دینی فرهنگ دارند و گاه دین را با مجموعه اعتقادات، بویژه اعتقاد به موجودی متعال برابر گرفته‌اند. از سوی دیگر، عده‌ای عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و همچنین عوامل ارزشگذارانه و اخلاقی را جزو دین به حساب آورده‌اند.

با پیدایش و غنای رشته‌های نسبتاً‌ علمی جدیدی چون مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی، عامل مهمی وارد تعریف دین گردید و آن چیزی نبود جز ملاحظه زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی در نوع تلقی از دین، در نظر آنها دین هرگز مجموعه‌ای انتزاعی از اندیشه‌ها، ارزش‌ها یا تجربه‌ها که جدا از حوزه فرهنگی جامعه می‌باشند نیست، زیرا بسیاری از اعتقادات و آداب و رسوم و شعایر دینی با توجه به حوزه فرهنگی جامعه قابل درک می‌باشد و از اینجاست که رهیافت‌های جامعه‌شناختی به دین آغاز می‌گردد و جامعه‌شناسی دین رونق می‌گیرد، رشته‌ای علمی که شیوه طبیعی مطالعه دین و جامعه نیست، بلکه فرآوردی فرهنگی است که توسط تحولات تاریخی اندیشه غربی پدید آمده است و پژوهشگران را بر آن داشته است که از ادعاهای هنجارآفرین دین یا جامعه مورد پژوهش آنان فاصله بگیرند.۱۰

نظریات برخی از جامعه‌شناسان در مورد جامعه‌شناسی دین

۱- نظریه کارل مارکس

کارل مارکس با آنکه به دلیل اظهار نظرهایش درباره دین مشهور است، ولی سهمش در جامعه‌شناسی دین ناچیز بوده است. او بر خلاف دورکیم، اگوست کنت و ماکس وبر، توجه عمیقی به دین نداشته، اما تاثیر واقعی او در این باره به طریق غیرمستقیم و از راه انتشار نظریه معروفش درباره همکنش روبنا و زیربنای جامعه بوده است. مارکس توجه اهل نظر را به شباهت‌های فرهنگی و کارکرد بین دین، قانون، سیاست و ایدئولوژی که همه جنبه‌های روبنایی جامعه بشری هستند، جلب کرده است. او معتقد بود که روبناها نهایتاً بر اثر روابط تولیدی که به نحو نهایی در کار است، تعیین می‌گردد. در نظر مارکس، دین از اهمیت ثانوی برخوردار است زیرا ایدئولوژی روبناست و در مکتب مارکسیسم، همه چیز بر اساس وضع اقتصادی شکل می‌گیرد و عامل تحرک همه چیز وضعیت اقتصادی است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونه‌ای که حتی فکر و مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه می‌باشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب، تصور یا آگاهی دروغینی است که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیت‌ها دارد. مارکس علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه می‌داند و بدین ترتیب اساساً آن را ساخته دست بشر می‌داند. وی می‌نویسد: انسان سازنده دین است و نه دین سازنده انسان، دین همان ناآگاهی به خود و احساس به خود برای انسانی است که هنوز بر خود فایق نیامده یا دوران خود را از دست داده است، اما این تحقیق محیرالعقول سرنوشت بشر است چرا که سرنوشت بشر واقعیتی حقیقی ندارد و در نتیجه، پیکار علیه دین به منزله پیکار علیه جهانی است که دین جوهر روحانی آن است. فلاکت دین در عین حال، بیانگر اعتراف به آن فلاکت واقعی است؛ دین به منزله آه موجودی مستأصل، قلب جهانی سنگدل و نیز روح یک هستی بی‌روح است، دین تریاک مردم است. ناپدیده دین، که به منزله خوشبختی وهمی مردم است اقتضای خوشبختی واقعی آنها به شمار می‌آید.»

هرچند ایدئولوژی به معنای مکتب حق و باطل به کار می‌رود، اما این مفهوم نزد مارکس معنایی تحقیرآمیز و منفی دارد. نزد مارکس، ایدئولوژی فقط به معنای مکتب باطل است و در آن هیچ مفهوم حقی نخوابیده است. در ایدئولوژی، مفهوم خطا، فریب، سراب‌آسا بودن، گول زننده بودن و از خود بیگانه شدن نهفته است. از نظر مارکس، دین، فلسفه، حقوق، اخلاق، علم سیاست و علم اقتصاد، ایدئولوژی است و سرلوحه همه آنها هم دین است. به عقیده مارکس، دین و ایدئولوژی از نظر واقع‌نمایی نیز نه تنها چیزی را نشان نمی‌دهند بلکه گاهی واقعیت را وارونه جلوه می‌دهند. و نیز زمانی هم خود واقعیتی وارونه است. لذا ایدئولوژی شناخت راستینی از حقیقیت روابط به دست نمی‌دهد، از آن رو که گاهی واقعیت را وهم‌آلود می‌بیند و درکی از واقعیت را نشان می‌دهد که بر توهم استوار است. شاید مارکس در عبارت معروف خود «دین افیون توده‌هاست» قصد داشته بگوید در جهانی که بهره‌کشی از انسان رایج است، دین برای انسان لازم است چرا که بیان دردمندی واقعی انسان و اعتراض علیه واقعیت دردمندی است. مارکس معتقد بود تا همه شرایط اجتماعی دین به مدد انقلاب زایل نگردد، دین محو نخواهد شد. در نظر مارکس، دین اصالت ندارد و تنها ابزاری در دست زورمندان برای تحمیل عقاید خود به ستمدیدگان است. در واقع، روی آوردن به دین به دلیل توجیه وضعیت موجود و عجز از مقابله با ناملایمات و تسکین دردهاست، زیرا انسان می‌خواهد در این جهان «سازگار» زندگی کند، زندگی‌ای بی‌تعارض و بی‌مزاحمت. بنابراین در این زندگی بی‌تعارض، انسان همیشه سعی می‌کند که جهان ذهنی خود را با جهان خارج سازگار کند. خلاصه سخن مارکس این است که انسان دین را می‌آفریند. دین، وارونه دیدن عالم است و وارونه دیدن خود انسان به دلیل اینکه انسان وارونه است. کسی که در محیط وارونه زندگی می‌کند، اندیشه‌های او هم وارونگی و اعوجاج پیدا می‌کند. در تحلیل نهایی مارکس، دین اساساً هم محصور از خود بیگانگی و هم بیانگر منافع اقتصادی است. دین هم ابزار فریب‌کاری و ستمگری به طبقه زیردست جامعه است و هم بیانگر اعتراض علیه ستمگری می‌باشد و نیز نوعی تسلیم و مایه تسلی در برابر ستمگری است.

۲- نظریه امیل دورکیم

در جامعه‌شناسی دین در دوره‌ای جدید، دورکیم از شخصیت‌های مهمی است که نه تنها تحت تاثیر سن سیمون و کنت، بلکه تحت تاثیر افرادی چون رابرستون و اسمیت و آثار او درباره ادیان سامی و نیز تحت تاثیر استاد خود فوستل دوکولانژ واقع شده بود. نخستین خدمت دورکیم به جامعه‌شناسی دین عبارت بود از تحلیل او از نقشی که دین در تکوین وجدان جمعی یعنی وجدان و آگاهی اخلاقی جمعی جامعه ایفا می‌کند، هرچند او با این انگاره زمانه‌اش همراه بود که می‌گفت: دین محکوم به این است که سهم هرچه کمتری در زندگی جدید داشته باشد.

ولی توجه او معطوف به بعد انحطاط و انتقادی دین نبود، بلکه توجه او به تحولش بود و اگرچه در نظر او ادیان اصالت دارند و دین دروغین وجود ندارد، ولی الوهیت از نظر او هرگز چیزی فراتر از جامعه تغییر شکل یافته و جلوه نمادین پیدا کرده، نبوده است. جامعه با همان اثری که بر اذهان آدمیان می‌گذارد، همه توانایی‌های لازم را برای بیداری احساس ملکوتی آنها نیز داراست، زیرا جامعه نسبت به اعضای خود همان مقامی را دارد که خدا نسبت به مومنانش دارد. به نظر او، تحقیق علمی نیز نشان می‌دهد که انسان‌ها هیچ‌گاه جز جامعه خویش را نپرستیده‌اند. تنها جامعه است که به خودی خود واقعیتی مقدس است؛ توجیه کننده تمایزی است که میان امر مقدس و غیر مقدس دیده می‌شود. روش تجربه‌گرایی دورکیم در باب واقعیت اجتماعی از اموری است که حتی به جامعه‌شناسی دینی وی نیز سرایت کرده است، به گونه‌ای که وی دین را نیز با عینک تجربه مطالعه می‌کند.

نگرش دورکیم به دین بیشتر کارکردگرایانه با کارکرد مثبت است و بر همین اساس، وی در تحلیل دین، خلط اساسی بین معنا و محتوای نمادهای دینی و معنا و محتوای کارکردهای آن کرده است. در نهایت دورکیم بیان می‌کند: دین عبارت است از نظام به هم پیوسته و متشکلی از باورها و اعمالی در رابطه با اشیای مقدس واین اعمال و باورهای تمام کسانی را که به آن می‌پیوندند در یک واحد اجتماعی اخلاقی به نام کلیسا پیوسته و متحد می‌سازد.

دورکیم معتقد است که هیچ چیز ذاتاً مقدس یا دنیوی نیست بلکه زمانی یکی از این دو خصلت را پیدا می‌کند که مردم یا بر آن پدیده ارزشی فایده‌مند قایل شوند و یا برعکس، صفاتی ذاتی به آن نسبت دهند که با ارزش وسیله‌اش هیچ ارتباطی نداشته باشد.

۳- نظریه ماکس وبر

وبر از معدود جامعه‌شناسانی است که با دین به شکل تقریباً بی‌طرفانه برخورد کرده است. او بر اساس نگرش و روش تفهمی در دین نیز به رفتار معنادار انسان دینی نظر دارد و به دنبال نقش دین در بروز برخی اعمال است. او مطالعات بسیاری در مورد ادیان گوناگون انجام داده است، از جمله یهودیت و مسیحیت و به طور ناقص در باب اسلام نیز به مطالعه پرداخته است.

نگاه وبر به دین، بر خلاف دیگر جامعه‌شناسان، بر هیچ طرح تکاملی در قالب مراحل خاصی مبتنی نیست و اصولاً این نوع نگرش را قبول ندارد و از سوی دیگر جامعه‌شناسی دین او بیش‌تر بیانگر جنبه عمده از اخلاق دینی یعنی ارتباط اخلاق دینی با نظم اقتصادی است.

جامعه‌شناسی دین از نظر ماکس وبر عبارت است از: علمی که می‌خواهد از طریق تفهیم تفسیری رفتار دینی که نوعی رفتار اجتماعی است به بیان علل و معلول‌های آن دست یابد. جامعه‌شناسی دین رفتار دینی را به عنوان نوعی رفتار اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد. روش جامعه‌شناسی دین نیز از نظر وبر، روش تفهمی است. در نگاه وبر فهم رفتار دینی تنها از طریق فهم تجارب در دین، عقاید و اهداف افراد و به عبارت کوتاه‌تر تنها از طریق فهم معنای رفتار دین امکان‌پذیر است. در جامعه‌شناسی دین، اساساً جوهره دین یعنی، اصول واحکام ‌آن و یا حقانیت و عدم حقانیت آن مورد بحث قرار نمی‌گیرد، مگر در مواردی که برای فهم و درک معنای رفتار دینی مفید باشد. جامعه‌شناسی دین رفتار متدینان را به عنوان نوعی رفتار اجتماعی که دارای معانی و کارکرد اجتماعی از نوع دینی است، مطالعه می‌کند.۱۱

ماکس وبر دین را چنین تعریف می‌کند: می‌توان روابط انسان‌ها با نیروهای فوق طبیعی را که به صورت دعا، زبان و عبادت در می‌آید، «آیین و دین» نامید.۱۲

موضوع اصلی جامعه‌شناسی دین وبر این است که ارتباط مستقیمی میان نظام اقتصادی و اصول اخلاقی جوامع وجود دارد که بر یکدیگر تاثیر و تاثر دارند. وبر در صدد این بود که اثبات کند رفتار انسان‌ها در جوامع گوناگون، زمانی فهمیدنی است که در چارچوب دریافت کلی آنان از هستی قرار گیرد. اصول جزمی دین و عقاید آنها جزیی از این جهان‌بینی است و برای درک رفتار افراد و گروه‌ها، به ویژه برای درک رفتار اقتصادی آنها، ناگزیر باید جهان‌بینی آنان را نیز درک کرد. عنصر مهم در جامعه‌شناسی دینی وبر، رفتار دینی یا رفتار انسان در برابر قدرت‌های فوق طبیعی است و از آنجا که این قدرت‌ها در تجربیات زندگی روزمره به چشم نمی‌آیند، انسان سعی کرده است از راه ایجاد نشانه‌های عادی با آنها رابطه برقرار کند تا بتواند آنها را برای خودش مجسم کند و از عملشان سر درآورد.

 

____________

منابع و مأخذ:

۱- صف، ۹
۲- زمر، ۲
۳- طباطبایی، محمدحسین، خلاصه تعالیم اسلام، ص ۴، و یا شیعه در اسلام،‌ص۴۱
۴- حکمت، علی‌اصغر، نه گفتار در ادیان، انتشارات ابن‌سینا، سال ۱۳۴۵، ج۱، ص۳
۵- جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی‌اصغر حکمت، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۷۹و۸۰
۶- همان، ص۸۰
۷- همان، ص۷۹و۸۱
۸- همان، ص۸۱
۹- الیاده، میرچا، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، جلد اول
۱۰- سایت دانشنامه، اسماعیل جلمبادانی
۱۱- تنهایی، ابوالحسن، درآمدی بر مکاتب و نظریه‌های جامعه‌شناسی
۱۲- وب سایت موسسه گفتگوی ادیانwww.iid.org.i

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا