دین شناسی

زن و نبوت

aminsayedi_pashto

 

الحمد لله  رب العالمین  والصلاه والسلام  على سید  المر سلین  محمد صلى  الله  علیه وسلم وعلى آله  وصحبه  ومن  اهتدى بهدیه الى  یوم الدین اما بعد  .

ایا خلافت خدا در روى زمین  مخصوص مر دها  است  ؟ خداوند  پاک در قرآن  عظیم الشان میفر ماید : « إنى جاعــــل  فى الارض خلیفه » مــــــن  در روى زمین جانشین وخلیفه  قرار میدهم .

خلیفه به معنى جانشین است ، خواست پروردګار با عظمت ما چنین بود  که در روى زمین موجودى را خلق نماید که نماینده خدا در  روى زمین باشد ، مقـــــام وشخصیت اش بهتر وبرتر  از فرشتگان  باشد ،  خـــــواست خداوند پاک این بودکه تمامى  زمین  ونعمت هایش  را همه نیروها ، همه  گنجها ، معادن  و در نهایت امر همه ما فیهاى  آنرا   در اختیار  چنین انسانى  بگذارد ، چنین موجودى  باید عقل شعور وادراک واستعداد  خاصى داشته باشد  که بتواند زعامت و رهبرى دیگران را  بر عهده گیرد .

در اینجا  پرسش مطرح میگردد  که آیا  خلافت  الهى  مخصوص  مـــرد ها است ،  ومرد بودن  شرط و زن بودن  مانع آ ن  است ؟    ویا اینکه  نه  خلافت مشروط  به ذکورت  است  ونه ممنوع  بودن  به انوثت ، آنهایى هم که موافق شده اند  خلیفه الله  بشوند  ، انسانیت  آنها  زمینه خلافت را مساعد ساخته  ،  نه مرد  بودن آنها ، مرد خلیفه نشده ، بلکه آن کسیکه  خلیفه خدا در  روى زمین  شده است ،جسمى  دارد واین جسم ،  بدن مرد است .

از استدلال  فوق میتوان چنین استنتاج  بعمل  آورد  ، که مساله شخص معین مطرح بحث نیست کـــــه کى باید خلیفه الله  روى زمین بــــــاشد بلکه هــدف از خلیفه الله  روى زمین مقام انسانیت است  نه مرد بودن ، که تنها مرد ها میتوانند خلیفه روى زمین شود. خلیفه الله جان  انسان است ونه تن ، مسجود ملائکه  نیز جان  انسان   بود و نه مجموع جسم و جان .

بنٱ  مسجود ملائکه  ومعلم فر شتگان  ، عالم اسما ء   مقام  ا نسانیت  است ،  ومقام انسانیت  منزه  از ذکور  بودن وانوثیئت بود ن است . پس عالیترین  مقام کــه  مقام خلافت است ،  از آن انسانیت است  واختصاص  به مرد وزن ندارد.

درمورد  مقام ومنزلت  انسانى زن ،  همه علماى  اسلام  متفق  الرأى اند   وحتى برخى از علما  بر این امر معتقد اند  که حتى  زن میتواند  نبی  هم باشد .

خواهران وبرادران  محترم  !

دراین رسالهء میخواهم  موضوع« نبى بودن  زن » واینکه آیا  زنان   نیز به مقام نبوت رسیده  اند ، معلومات مختصر خدمت  خوانند  ه محترم تقدیم بدارم .

بنٱ  ء بهتر میدانم  که بحث  خویش را  به توضیح  مختصردو اصطلاح

« رسول  ونبى » آغاز نمایم :

فــــــرق بین رســــــــــول  ونبى  :

ازتحقیقات  وتفاسیر  علماى  مشهور اسلام که در باره رسول ونبى  بعمل  آورده اند  طورى معلوم میگردد  که مقام  رسول  نسبت به مقام  نبى  عزیز  تر است ، چرا که نبى  تنها  فر شته را در خواب مى بیند  واحکام را از او مى گیرد  ولى  مامور  به ابلاغ نیست . ولى رسول  علاوه  بر این که  فرشته را  مستقیمٱ  مى بیند  مامور  به ابلاغ  تکالیف  به مردم  نیز  میباشد .

درجلد ( ۱۳ صفحه ۹۲ تفسیر نمونه ) تعریف رسول ونبى چنین بیان گردیده است :

رســــــــول :

کسى است  که صاحب دین  ومامور به ابلاغ باشد ؛ یعنى وحى الهى را  در یافت  کند وبه مردم ابلاغ نماید .( یعنى که به او  وحى شود  ومامور  به تبلیغ گردد . نویسنده )

نبى :

کسى است که وحى را دریافت  میکند  ولى موظف  به ابلاغ نیست  بلکه تنها براى  انجام  وظیفه  خود  اوست  ویا اگر  از او سؤال کنند  به جواب  ان مى پردازد .

( نبى آنست که طرف  وحى قرار میگرد ،  ولى مامور  به تبلیغ  نمى باشد . نویسنده ) به طور  مثال نبى  به داکتر وطبیب ذکی وبا فهم مى ماند  که فقط  در محل کار خود آماده معالجه  مریضان  است وبه دنبال سایر مریضان  نمى رود ولى اگر مریض به او مراجعــــــه  کند از معالجه اش دریغ نمى ورزد.

اما رسول مانند طبیبى است  سیار وبه همه جا میرود بدون اینکه  منتظر مراجعه مریضان باشد  خود به سراغ دیگرا  ن واجتماع رفته  وبه هدایت  آنها  مى پردازد.    بدین اساس گفته میتوانیم  کـــه مقام رسالت  بالاتر از مقام  نبوت است .) ۱ (

پس هر رسول  نبى هست  ولى هر  نبى رسول نیست ، لذا  مقــــــــام رسالت  در بر گیرنده  مقام  نبوت هم مى باشد وخدا  نبوت  را قبل  از رسالت  عطا  فرموده است .

« خداوند پاک  اول ابراهیم را  به بندگى پذیرفت وسپس اورا  به نبوت  مفتخر  گردانید  وبعد مقام  رسالت  را به او داد  وبعد اورا  به حیث خلیل  خود بر گزید. « همچنان  پیغمبرعالم بشریت حضرت محمد صلى الله علیه والسلام   قبل از آنکه  به رسالت  مبعوث  شو د  داراى  مقام نبوت  بودند . »

امــــا مقام نبوت زن  در اسلام

در مورد اینکه  زن  نمیتواند  به  مقام  رسول  برسد  ،همه علمأ اسلام   متفق القول اند . ولى  در مورد  اینکه آیا  زن  میتواند مقام نبوت را داشته  باشد یــــــــا خیرعلما ومفسرین جهان اسلام  به سه دسته تقسیم گردیده اند :

گروه اول   از علمأ  بر نبى  بودن  زن  معتقد  میباشند  ، گروه دوم  از علمأ  با درنظر داشت  اینکه دلایل  قوى ومستدل  ندارد  نبى بودن زن را  هم  رد  مینمایند  ،   ود  سته سوم از علما در این بابت اصلٱ ساکت   اند و نمیخواهند چیزى بر زبان  اورند.

مولانا حفظ الرحمن سیو هاری دانشمند شهیر جهان اسلام  از جمله علماىى است  که بر نبى بودن زن  معتقد بوده  ودراین بابت  تحقیقات  جالبى را   بعمل آورده وبرخى از این تحقیقات را   به زبان  اردو نیز بنشر  رسانیده است .

مولانا حفظ الرحمن در یکى از مقالات خویش  در مورد  نبى بودن زن  استدلال علماى اسلام  را چنین   جمعبندى   نموده ،  مینویسد   : « محمد بن  اسحاق » ،« شیخ  ابو الحسن  اشعرى» ،« قرطبى » و« ابن  حزم » معتقد اند  که زن میتواند نبى  باشد  وابن حزم  ادعا  دارد که   :

« حضرت  ساره» ، « هاجره » ، « ام  مـوسى » ، « آسیه » « ومریم » علیهن  السلام  همگى  نبى  بودند .

هچنین « محمد بن  اسحاق » مى فرماید :

که اکثر فقها  بر این اعتقاد  دارند  که زن میتواند نبى  باشد  وقرطبى  نیز معتقد  به نبى بودن  حضرت مریم  است .

اما بر خلاف  نظر این  علما « حسن بصرى » رحمه الله علیه ، امام  الحرمین  شیخ  » عبد العزیز «  وقاضى » عیاض «  اعتقاد دارند  که زن نمى تواند  نبى باشد .

قاضى  وابن کثیر مى گویند که اکثر فقها  بر این امر  اعتقاد دارند . حتـــى « امام الحرمین» ادعاى اجماع را نیز  دارد.

اساس ومنشا ء  اختلاف :

اساس ومنشا ء اختلاف  علمأ  در مورد  نبى بودن زن از این  آیه متبرکه  سر چشمه میگرد . « وما أر سلنا من قبلک إلا رجالٱ  نو حی  إلیهم » ( النحل ) « وقبل از تو  ما نفرستادیم  مگر  مردانى  که به سوى  آنها  وحی  مى فرستادیم » سر چشمه  گرفته  وعلما که معتقد اند که زن  نمى تواند نبى  باشد  بر همین آیه استدلال میگردند .

ولى دسته دیگرى از   علمأ درمورد  آیه  متبرکه « ما  المسیح بن مریم  إلا  رسول قدخلت من قبله الرسل وأمه  صدیقه »  ( مائده ) « پس  ابن مریم  یک پیامبر است  که قبل  از او  نیز پیغمبران  بودند وما در او  راستگو  بود » میفرمایند که   حضرت  مریم  نبى نه بلکه از جمله  افراد است که مشمول  نعمت  الهى  بوده ،  طوریکه در سوره نسا  از آن ها   یـــــاد شده  ، که  مقام  ومنزلت   صدیقیت به مراتب  کمتر  ونازل  تر از نبوت  است .

ولى علمأ  که معتقد به نبى  شدن  زن هستند  مـى گویند  از واقعاتى  که قرآن  کریم  در باره  ساره ،  ام موسی ،  حضرت  مریم علیهن السلام  بیان  فرموده  است . به وضوح  دیده  مى شود  که از  جانب فرشته  هاى خداوند  بر آنها  وحى   نازل شده  واز طرف  خداوند  به آنها بشارت  داده شده است .

چنانچه  حضرت   ساره  در سوره هــــــــاى  هود  والذاریات ، ام مـوسى  در سوره مبارکه  قصص  وحضرت مریم  در سوره  هاى مبارک  آل  عمران ومریم  ،  به واسطه  ملا ئکه  یابى  واسطه آنها  مورد خطاب  خداوند  قرار  گرفته  اند،  اما  این وحى معنى واقعى  ، هدایت   وجدانى  واشاره  مخفى  را ندارد ،  زیرا  در قرآن کریم ، برزنبور عسل  نیز وحى  شده است.

دلیل  واضح  نبى بودن  حضرت  مریم  این است  که در سوره  مریم  همان  طور که نام سایر   پیامبران  ذکر  شده  نام  او نیز  آمده  ودر یک ردیف  قرار  گرفته است. مثلا :

« واذکر فى الکتاب موسى ،  واذکر فى  الکتاب ادریس ،  واذکر  فى الکتاب  اسماعیل ، واذکر فى الکتاب  ابراهیم  واذکر  فى الکتاب  مریم » یا مثلا  مى فرماید : « وأرسلنا إلیها  روحنا » ما به طرف  مریم ملائکه خود ، جبریل را فرستادیم .

همچنین  در باره  صدیقه  بودن  حضرت  مریم  مى  گویند که اگر قرآن  کریم  او را صدیقه  خطاب  کرده  این لقب  به هیچ وجه مانع  نبى شدن  او نمى  گردد. همان گونه  که در نبى  بودن  حضرت  یوسف  هیچ  شبهه  یى وجود ندارد  با آن هم  قرآن  کریم  مى فرماید : « یوسف أیها  الصدیق » پس  لقب هیچ ممانعتى  از نبى  شدن  ندارد ، چون  نبى حتمٱ  صدیق  هم هست  اما عکس  این ،  همیشه   صادق  نمى  باشد. در باره  این  مساله  طوری  که در کتاب  الفصل  محدث  مشهور ابن  محمد  حزم رحمه الله آمده است ، در جاى دیگر  با این  وضاحت  وصراحت  وجود ندارد .

زنبورعسل  ووحى   بـــرآن :

« و اوحى ربک الى  النحل ان اتخذى من الجبال بیوتٱ ومن الشجر ومما یعرشون . ثم کلى من کل الثمرات  فــاسلکى سبل  ربک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفا ء للناس ، ان فى ذلک لایه  لقوم یتفکرون »   « و وحى کرد پروردگار ت  بــــــه زنبور عسل  کــــه خانه  هایت  را در میان  کو هساران انتخاب کن  ودر میان  در ختان و ( صندوق هاى عسل ) که توسط  انسان ساخته میشود . سپس ) وحى فرمود بدو که ( از ) شکوفه ى هر (  میوه ،  بخور ورا ههاى  پروردگارت  را  هموار به پیما . از شکم  هـاشان آشامیدنى با رنگ هاى  گوناگون در مى آید ) که ( در آن  براى مردم  شفا ) نهاده  شده ) است . همانا  در این نشانه  یى است براى کسانى که مى اندیشند »  ( سوره نحل : ۶۸ –  ۶۹ ) این مخلوق  مفید وعزیز که مورد لطف ووحى الهى قرار گرفته است  واقعٱ زندگى وثمرات این   مخلوق از عجایب خاصى برخوردار است .

این مخلوق در صندوق  به دنیا مى آید  وبعد از اینکه  بدرجه   بلوغ میرسد  وبراى اولین  بار از صندوق تاریک  خویش  به دنیا  روشن  پرواز میکند  فاصله هاى دورى به  پرواز مى پردازد   وبدون اینکه راه از پیش اش  گم شود   دوباره با صندوق خویش  باز میگردد. یکى از عجایب دیگر این  مخلوق اینست از غذاى که بدنش  ضرورت  دارد  آنرا به مصرف میرساند  وبقیه  را ذخیره کرده  وغرض  فایده  انسان  در صندوق  ها میریزد . این غذاى تولید  شده از شکم  زنبور عسل  داراى چنان  حکمت است  که فاسد  وخراب نمیشود در حالیکه  غذاى دیگر  حیوانات  مانند شیر  بعد از یک زمان  معین مورد استفاده  قرار  نمى گیرد. لطافت ،  شیرنى ،  وخصوصیت دوائى  آن  از چنان قدرت خارق العاده بــــرخوردار است که پروردگار با عظمت ما  آنرا  شفا ء  مردم معرفى داشته ومى فرماید : « فیه شفا ء للناس » یا مى فرماید  که : « قال إنما أنا  رسول ربک » من بدون  شک فر ستاده پروردگار  تو   هستم .

ابن حــزم  و نبوت زنـان :

ابن حزم در ملل  ونحل  گفته است در مساله  نبوت  زن ،  علما  بر سه کتگورى منقسم گردیده اند :

« موافق ، مخالف ، ممتنع یا توقف » وسپس مینویسد : دلیل  صریح  بر نبوت  زنان آیاتى است  که در قصه  مریم  ومادر  موسى  نازل  کردیده است  در داستان  مادر موسى ، به مجردى که وحى برایش  مى رسد  دست به اقدم مى زند  وطفل  را در  دریا  مى  اندازد ودر داستان  مریم ، خداوند پس از آنکه مریم وانبیا ء  را بر شمرده  مى فرماید:

» اولئک الذین أنعم الله  علیهم من النبیین » ( الفصل فى الملل و الا هواء والنحل ، جلد ۳ صفحات ۱۸۶ – ۱۸۷ ، ) دار الکتب العلمیه ، بیروت )

ابن حزم در تعریف « نبوت » مینویسد  :  نبوت  از « انبا ء » گرفته شده است که معنى  اطلاع  دادن  را دارد ،  لذا نتیجه  مى گیریم  که هر شخصى  را که خداوند  قبل از وقوع  حادثه  یى  خبر  داده باشد  و او  را دربــاره  موضوعى  مطلع  ساخته  باشد ، در اصطلاح  مذهبى نبى گفته  مى  شود .  شما در این  مقام نمى  توانید  این گونه  تصور کنید  که وحی ، الهامى است  که در سرشت  انسان  به و دیعت نهاده  شده  است ،  طورى که به  زنبور عسل   وحى  شده است ، ومعنى  وهم  وگمان  را نیز نمى   تواند  داشته  باشد.

همچنین  وحى را   نمى توان  مانند  تجریبات  علمى ونجومى  تصور  کرد  که خود  انسان ها  آن ها  را  آموخته  اند  وبه دیگران  یا داده  اند ومعنى  خواب ورؤیا  را هم ندارد .  بل  جدا  از این همه معانى  ، وحى  به معنى  نبوت  ، این است  که خداوند   امورى  را به شخصى  اطلاع  دهد  که در گذشته  از آن  خبر  نداشته  باشد  وشخص  آن را  خواب  ورؤیا  تصور  نمى کند  ویا  قدرت  الهى  طورى  صورت  مى گیرد  که فرشته  مى آید  وبه شخص ابلاغ  مى کند  یا خداوند  به طور مستقیم  با خود شخص  صحبت  مى کند .

پس اگر  نزد  افراد  که منکر نبى شدن زن هستند  ، چیزى مغایر  با این  معنى  وجود دارد ، بیا ن فرمایند ، واگر  معنی  نبوت  همان  است  که ما بیان  نمودیم  ، پس  در قـــــرآن کریم  جا هایى  را جستجو کنند  که خداوند  به سوى   زن  ها   فر  شتگان  خود را فرستاده  وآن ها را  از « وحى حق » مطلع  کرد. چنانچه فرشتگان  از جانب  خداوند  به مادر  اسحق علیه السلام   ساره ، تولد آن حضرت  را بشارت  دادند.« وأمرأته قائمه فضحکت  فبشرنا ها  بإ سحاق ومن  ورا ء  اسحاق  یعقوب » در این  آیت  فرشتگان از جانب خداوند  متعال  تولد  اسحاق علیه  السلام  وبعد  یعقوب علیه   السلام  را  بشارت  دادند وپس از تعجب  حضرت  ساره  ، فرمود : « أتعجبین من امر الله » چطور ممکن است  که حضرت  ساره   نبى نباشد  واین  طور مورد خطاب  خداوند  قرار گیرد.

همچنین  مشاهد ه  مى شود  که خداوند  فرشته  خود جبرئیل  را به سوى  حضرت  مریم  ، مادر  عیسى  علیه السلام  فرستاد  وجبرئیل  او را  مخاطب  گردانیده  فرمود :

« وقال إنما أنا  رسول ربک لأ هب لک غلامٱ زکیا » پس اگر این وحى حقیقى  نیست چیست؟ وقتى حضرت   زکریا علیه السلام به خانه  حضرت  مریم  آمد  ورزق عطا شده  از جانب  پروردگار را دید  از بار گاه الهى یک فرزند صاحب  فضیلت  را براى مریم  خواست . همین  طور  در مورد  مادر  حضرت موسى  علیه  السلام مشاهده میشود  که خداوند  بر او وحى  نازل فرمود  که به طفلش  شیر دهد  واگر بر او بیمناک  شد  ، موسى  را  در در یا بیفگند  ، نترس  وغمگین  نشو  ،او را  به سویش  باز  خواهیم  گردانید . « و او حینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه  فى  الیم  ولا تخافى ولا تحزنى انا  رادوه الیک وجاعلوه  من المرسلین »  ( سوره قصص آیه : ۷ ) چه کسى  مى تواند  بگوید که این نبوت  نیست ؟  یک انسان  با عقل  وشعور  مى تواند  در آن تعمق کند  که اگر این  کار  مادر  موسى  ربطی  به نبوت  نمى داشت  ومحض  به خاطر  دیدن  خواب ورؤیا  مى بود یا به دلیل  پیدا شدن  وسوسه  در دل  او مى بـــــــــود ، این کار  او کاملا  مجنونانه   ومقهورانه  تلقی مى شد. پس میتوان گفت  کــه افگنده  شدن  حضرت  موسى  در دریا  توسط  مادرش  همان طور  بنا  بر وحی الهى بود که   حضرت  ابراهیم   در خواب   بعد  از وحى   از ذبح  کردن  اسماعیل  ، فرزندش اطلاع حاصل کرد. علاوه  بر این  یک دلیل  دیگر در اثبات  نبوت  حضرت مریم  علیها السلام   این است  که خداوند در  سوره   مریم   نام اورا  در کنار  دیگر انبیا  ذکر  نموده است  وبعد  از آن مى فرماید :

« اولئک  الذین أنعم  الله  علیهم  من النبین من ذریه آدم  وممن حملنا  مع نـــــــوح » پس مستثنى  قرار دادن  حضرت مریم  در این  آیه مبارکه  کار صحیحى  نیست. حالادر مساله  نبوت  حضرت  ساره ، مریم  وام موسى ، زن فرعون   یعنى أسیه  را نیز  شامل  کنید ؛  زیرا  محمد صلى الله علیه وسلم مـــــى فرماید :« کمل من الرجال کثیر ولم یکمل من النسا ء إلا مریم  بنت  عمران  وأسیه  بنت  مزاحم امرأه فرعون » بسیارى  از مردها  کامل  بوده اند ، ولى  در زنها  فقط  أسیه  ومریم  کامل  بودند از این حدیث  ثابت  مى شودکه اگرچه  بعضى  از زن ها  به نص  قرآن  نبى  هستند  لیکن  در بین  آن  ها فقط این دو  به در جه  کمال  رسیده  اند. فرق  میان  این در جات را  قرآن  کریم  این طور  توضیح مى دهد : « تلک الرسل  فضلنا  بعضهم  على  بعض » کامل  به کسى مى گویند که در  نوع خود کسى   از او  با لاتر  یا  با  او همتا  نباشد ، پس در مرد ها  نیز  چند تن   رسول هستند که  همسرى آنها  به دیگر  پیامبران  عطا  نگردیده  است  که بدون شک  حضر ت محمد  صلى الله علیه وسلم  وابراهیم  خیل الله جز ء  این افراد  هستند که در نصوص ( قرآن وحدیث ) از فضایل  کمال  آن ها یاد  شده  است . همین  طور در زن  ها نیز  این در جه  کمال  وجود دارد که حضرت  محمد صلی الله علیه وسلم در این  حدیث بیان  نمودند.

طوریکه  قبلٱ  در تعریف  نبى  گفتیم  که « نبوت » از« انبا» گرفته شده است  که معنى اطلاع دادن را  دارد  .

بـــــــدین اساس  نتجیه  میگریم  کـــــــه هر  شخصی  را خداوند  قبل از وقوع  حادثه یی  خبر داده   باشد  و او  را درباره  موضوعی  مطلع  ساخته باشد ،  در اصطلاح  مذهبی نبى گفته میشود .

ابن اثیر ونبوت زنان :

ابن اثیر  در کتاب خویش« البدایه والنهایه ، جلد ۲ صفحه ۷۰ » مینویسد :

« واصطفاک على نسا ء العالمین  محفوظ العموم فتکون افضل نسا ء  الدنیا ممن کان قبلها  و وجد بعد ها لانها ان کانت نبیه على قول بنبو تها  ساره ام اسحاق ونبوه ام موسى محتجا بکلام  الملا ئکه  والوحى الى ام موسى کما یزعم ذلک ابن حزم وغیره … » جمله « تو را بر زنان جهان بر ترى  دادم » بر این  اساس بر تر ین   زنان دنیا ، قبل  از خود وپس از آن  مى باشد . زیرا  اگر  پیامبر  باشد که برخى چون  ابن حزم  ودیگران  در باره  مریم ، ساره  ومادر  موسى  گفته وبه سخن  گفتن  فرشتگان و وحى بر آنها استلال  کرده اند … »

امام قرطبى ونبوت زنان :

امام قرطبى در تفسیر خویش ( الجامع فى احکام القرآن : جلد ۴ صفحه ۸۳ – ۸۴ ) مینویسد که مریم  وآسیه   نبى بوده اند وخود  امام قرطبى مریم  را  پیامبر وآسیه را  صدیقه خطاب نموده مینویسد : « قرآن واحادیث  اقتضا مى کند  نبوت  مریم  را  وآنانى  که  او را نبى نمى دانند مى گویند دیدن مریم جبرئیل  را مانند دیدن  صحابه  پیامبر  جبرئیل  را در  مثال دحیه کلبى بود ، ولى قول  اول روشن  تر است واکثر علما  بر آنند.»

ابن حجر ونبوت زنان :

ابن حجر در « فتح البارى  جلد ۶ صفحه ۵۱۵ » مینویسد :

ازحصر  حدیث  متبرکه « لم یکمل من النسا ء  إلا آسیه إمره فرعون  ومریم بنت عمران » بر مى اید که : « مریم وآسیه پیامبر  بودند زیرا کاملترین  فرد نوع انسانى  انبیا ء  هستند .»

ابو الحسن اشعرى ونبوت  زنان :

ازابو الحسن اشعرى نقل شده که فرموده است :« شش زن  به مقام  نبوت دست  یافتند : حوا ، ساره ،  مادر موسى ، هاجر ، آسیه ،  مریم » ( فتح البارى جلد ۶ صفحه ۵۱۵ )

کتاب مقد س یهود

و مقام  نبوت زن در آن

نبوت :


اصطلاح نبوت در ادیان  الهی با تعبیرهای متفاوت و گوناگونی مورد استفاده وبحث قرار ګرفته است . از جمله در دین یهودیت .

اصطلاح نبی و نبوت

در  « دایره المعارف الیاده » چنین تعریف ګردیده است :کلیمه انگلیسى اساسآ از کلمه یونانى Prophetes گرفته شده است، وبه معنای «کسى که سخن مى‏گوید» یا «کسى که اعلام مى‏کند» یا کسى که از پیش سخن مى‏گوید یا «کسى که از آینده سخن مى‏گوید»  (دایره المعارف الیاده: ۱۲/۱۶) Prophet

ریشه‏ى نبا « » عبرى در اکدى نبو Nabu است، به معنى تایید و اعلام و توبیخ کردن و در عبرى هم معنى جذبه‏اى خاصى دارد که ارزش اجتماعى پیامبرى را در اعلام کردن و دعوت کردن مى‏داند. ( ۲)

کلمه نبى بیش از سیصد بار در عهد قدیم آمده است. (۳) و عنوان نبى در بنى اسرائیل، معانى مختلفى دربرداشت. بیشتر منظور از آن، خبر دادن از احکام الهى و امور دینى و به تخصیص اخبار از امور آینده مى‏باشد. (۴ )

اصطلاح کلى که در تورات براى پیامبر به کار رفته است، اصطلاح مى‏باشد. در دوره‏هاى پیش از اسارت بابلى، لقب نوى Navi مخصوصا در اسرائیل شمالى (افرائیم) عمومیت داشت، در این جا اصطلاح مذکور، عنوان کلى براى هر شکل و حالت پیامبرانه بود و تنها لقبى بود که به پیامبران قانونى و مشروع گفته مى‏شد.
در یهودا و بالاخص در اورشلیم، اصطلاح بیننده « hozen » تصویر مرجحى بود این لقب، اصالتا در متونى که از جنوب نشات مى‏گیرد، ظاهر مى‏شود. Naba navi

در عهد عتیق گاهى از نبى با عنوان مرد خدا یاد مى‏کردند. در کتاب اول پادشاهان باب هفدهم آیه ۱۸ آمده است که زنى خطاب به ایلیا مى‏گوید: اى مرد خدا.

الیاده در همین زمینه مى‏گوید: عنوان و لقبى که از همه بهتر تصدیق شده «مرد خدا » مى‏باشد که در منابع شمالى وجود دارد، مخصوصا در حکایات پیامبرانه‏ى قدیم مربوط به حوزه‏ى الیاس الیشع در تاریخ سفر تثنیه. این لقب احتمالا در اصل به مردمى اطلاق مى‏شده که به تصور خود، مى‏توانسته‏اند قدرت الهى را در اختیار خود داشته و آن را در طرق خارق العاده‏اى (معجزه آسایى) به کار برند.اما این واژه بسیار گسترده بود و نهایتا به هر کسى که رابطه‏ى خاصى با خدا دارد، اطلاق مى‏شد» . ( داوران: ۱۳/۵، اول سموئیل‏۱: ۱۱. )

انتخاب نبى: Ishha Elohim

در کتاب مقدس، حقیقت نبوت امرى بدیهى و روشن است. به صورتى که خداوند اراده و خواست ‏خویش را به وسیله‏ى پیامبران به انسانها ابلاغ مى‏نماید. (۵) و انتخاب از جانب خدا و بر حسب مشیت و اراده او است. زمانى افراد پیش از انعقاد نطفه نظیر ارمیا برگزیده مى‏شدند. (۶) زمانى نیز از طرف نبى دیگرى به نبوت مسح مى‏شوند نظیرالشیع از طرف ایلیا. (۷)
درجات انبیا

در کتاب مقدس همه پیامبران در یک درجه نبودند، بلکه موسى علیه السلام از همه بزرگتر بود به صورتى که خداوند مستقیما با او حرف مى‏زد (۷) و دیگر پیامبران که خدا از طریق خواب و رؤیا با آنها سخن مى‏گفت. در بعضى موارد نیز نیرویى در وجود نبى وارد مى‏شده که او را وادار به سخن گفتن مى‏کرده است، اوحکمى مى‏کرده یا سخنان سودمندى مى‏گفته است‏ یا تدبیرى الهى انجام مى‏داده است و تمامى آن در حال بیدارى و تصرف حواس انجاممى‏شده است. به همین نحو داوود مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود سرودها را نوشتند و به همین شیوه کتاب دانیال و ایوب و دیگر کتب نوشته شدند و نیز مى‏گویند به واسطه روح القدس نوشته شدند و نظیر بلعام که خداوند کلامش را در دهان او قرار داد. (۹) و او به واسطه روح القدس سخن مى‏گوید. (۱۰)
بعضى از انبیا صاحب کتابند ولى بعضى نبوتشان به اندازه‏ى یک کتاب نبوده، مانند بئرى که نبوتش ضمیمه کتباشعیا شد. (۱۱)

بعضى از انبیا تنها به قرائت کتاب و خبر دادن از گذشته و آینده اکتفا مى‏جستند. هدیه‏اى مى‏پذیرفتند و سخنى مى‏گفتند. اما برخى در هدایت و مخصوصا در انذار مردم سخت کوشا و پر توان بودند. از روحى تند و سرکشى سخنمى‏گفتند که چون تازیانه بر پیکر و اعصاب شنوندگان اثر مى‏گذارد و بعضى هم سخت مورد تمسخر قرار مى‏گرفتند. (۱۲)
اطاعت از انبیا

در کتاب مقدس آمده است که خداوند نبى را از میان مردم مبعوث مى‏گرداند و هر آنچه امر فرماید به ایشان خواهد گفت و هر کسى که سخنان او را نشنود، خداوند او را مجازات مى‏کند. (۱۳) نبى نیز هر حکمى را دریافت کرد مکلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ مى‏کند. (۱۴) هر زمان که مردم سخنان نبى را نشنوند، خداوند بر آنها خشم مى‏گیرد «دلهاى خود را مثل سنگ، سخت کردند و نخواستند دستوراتى را که من با روح خود به وسیله انبیاى گذشته به ایشان داده بودم بشنوند. به همین دلیل بود که خشم عظیم خود را از آسمان بر ایشان نازل کردم‏» . (۱۵)

پیامبران زن


در عهد عتیق پیامبرى اختصاص به مردان نداشته، بلکه زنان نیز « نبیه‏» خوانده شده‏اند انبیاى مرد اسرائیل «پدر» و پیامبران زن نیز «مادر اسرائیل‏» خوانده شده‏اند.

آنان عبارتند از «ساره‏» زوجه ابراهیم و مادر اسحاق (  ۱۶  )  « میریام‏» (مریم) خواهر موسى و هارون دختر عمران، « دبوره‏» که رهبر و مادر اسرائیل و نبیه نامیده شده است. (۱۷ ) او همسر لفیدت بود که در زیر نخ دبوره بر مردم امور قضایی را پیش می برد . «حنه‏» مادر سموئیل نبى. «حلده‏» زوجه شلوم، آبشالوم خیاط دربارى که ساکن محله دوم اورشلیم بود.

در کتاب  مقدس  یهود کلمه نبى بیش از سه صد بار در عهد قدیم تذکر یافته است .  ولقب   نبى در بنى اسرائیل ، معانى مختلفى  در برداشت  . بیشتر منظور از آن ، خبر دادن از احکام الهى ) قاموس کتاب مقدس ، ص ۸۳۷ ) وامور دینى وبه تخصیص اخبار  از امور  آینده  مى باشد .( دایره المعارف الیاد ه : ۱۲ /۱۵ و ۱۶ ) )

در عهد عتیق مقــــام ومنزلت  پیامبرى اختصاص  به مردان  نداشته ، بلکــــه  زنان نیز بحیث  » نبیه «   معرفى شده اند .  انبیاى مرد  اسرائیل   بنام  » پدر «  شهرت  مى یافتند  وپیامبران  زن  اسرائیل  بحیث »  مادر اسرائیل «  مسمى میگردیدند.

تعداد پیامبران زن اسرائیل

در کتاب مقدس بنام زنانى بر میخوریم   که به مقام  نبوت دست یافته وطبق روایت کتب یهودان  تعداد  آن  به هفت  نفر میرسند ، این زنان  عبارتند از :

۱- ساره (همسر ابراهیم) :

گفته اند ساره مانند ابراهیم که مردان را به توحید دعوت میکرد، او نیز زنان را به خداوند یکتا فرا میخواند.
۲- مریم (میریام خواهر موسی)

وقتی که موسی بنی اسرائیل را از رود نیل گذراند در حالیکه قومش در حال خوشحالی بسر می بردند ،آنان را به ستایش یهوه فرا خواند.

۳- دبــــــوره :

دبوره (یکی از مشهور ترین قضات زن در اسرائیل ) به معنی زنبور عسل که مادر اسرائیل نامیده شده است. این زن در زیر درخت دبوره می نشست و برای قوم بنی اسرائیل قضاوت وامور قضایی را پیش می بر د.قابل تذکر است که در بنی اسرائیل زنان اجازه داشتند که به امور قضایی مصروف  شوند  وقضاوت  شان  برای مردم قابل  قبول هم  بود .

دبوره در زمان آن اسر ائیلیان « یا بین » پادشاه کنعان  را  بندگى  مى کردند .« دبوره » به واسطه  هدایت  و  وحى الهى « باراق » را که شخصى  ممتاز بود  نزد خود  خواست  وهمان طوریکه خداوند  به او  امر فرمـــــــود ه بــــــود  وى را امر کــــــرد تا به کــوه « تابور » بـــرود  وبا ده  هزار  نفر  که همراه او بودند بر« سیترا » رئیس  قواى « یا بین » حمله کند. ( کتاب مقدس ( عهد عتیق ) ، سفر  داوران ، باب ۴ ، آیه ۴ ، صفحه ۳۷۹ )

۴  – حنا :

حنا (مادر سموئیل یا همون شموئل) زنی نازا بود و از خداوند تقاضای اولاد نمود و دعای او مورد اجابت قرار گرفت او به هنگام زائیدن دعای را بعنوان به  عنوانی شکرانه ای  خواند ، طوریکه بعد ها این دعا به یکی از زیباترین سرودهای مذهبی بنی اسرائیل مبدل  شد .

۵- اوی گائیل (همسر داود) یا ابی جایل :

او زنی زیبا و هوشیاری  بود که در جنگ همراه داود بود و برای داود دو طفل به دنیا آورد.
۶- حلده (زن شائوم)

این زن پیامبری مشهور بود که در زمان یوشا پادشاه اسرائیل (اورشلیم) مورد مشورت پادشاه و کاهنان قرار می گرفت.


۷-استر (ملکه خشاریارشا) به زبان آکدی یعنی “ایشتار” یا ستراه:

این پیامبر دختر ابیجایل است که در دستگاه شاه بسیار نفوذ داشت ونکنه جالب این سان که قبر این ملکه یهودی در شهر همدان قرار دارد.

دلایل علماىى که در  مخالفت نبوت زن اند  :

تعدادى از علما ومفسرین اسلام در مخالفت  به نبوت زن  راى داده اند و دلایل خویش را بر آیات ذیل قرآنى مستند  مى سازند .

۱- « وما  ارسلنا  من قبلک الا رجالا نو حى الیهم  من اهل  القرى »« وماپیش  از تو  به رسالت  نفرستادیم  مگر مردانى را از  مردم  قریه  ها که به آنها  وحى کردیم » ( سوره نحل : آیه ۴۳ )

-۲ « وما ارسلنا من قبلک إلا رجالا نو حى الیهم فاسألو ا  اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » « اگر خود نمى دانید ،  از اهل  ذکر بپر سید  که ماپیش  از تو ، به رسالت  نفرستادیم مگر  مردانى را که به آنها  وحى مى فرستادیم » ( سوه نحل : آیه ۴۳ )

-۳ « ومــا ارسلنا  من قبلک  الا رجالا  نو حى  الیهم  فاسأ لو ا  اهل الذکر ان کنتم  لا تعلمون » « ماپیش  از تو ، به رسالت نفرستادیم  مگر  مردانى  را که به آنها  وحى مى کردیم  واگر  خود  نمى دانید از اهل  ذکر بپرسید» ( سوره انبیا : آیه : ۷ )

امام فخر رازى :

فخر رازى مفسر تفسیر « الکبیر » در جلد ۸ صفحه ۴۳ و جلد ۲۰ صفحه ۳۶ و جلد ۱۸ صفحه ۲۲۶مینویسد : « مریم ( ع ) جز انبیا ء نبود ، زیرا  خداى  متعال فرموده  ما قبل  از تو  مردان  را به  رسالت  فرستادیم وفرستادن جبر ئیل  کرامتى  بر  مریم بو د.»

طباطبایى   :

طباطبایى مفسر  تفسیر  المیزان در صفحات ( ۱۴۹  –   ۱۵۰ جلد ۱۴۵ ) تفسیر  المیزان  مینویسد  : « وحــــــى  بــــــر مادر  موسى  الهام قلبى  بود . در کلام  خداوند وحى ، منحصر  به وحى پیامبر  نیست  لذا  به زنبود عسل  هم وحى شده است .  اما وحى پیامبرى ،  زنان  از آن بى بهره  اند وبه آنان وحى  نمى شود . زیر  خداوند  فرموده ما مردان را  به رسالت  فرستادیم »

بیضاوى :

مفسر تفسیر  بیضاوى  مینویسد  که اجماع  بر این است که خداوند  زنى را  به پیامبرى  نگرفته است  وبر گفتار خویش آیه : « وما  ارسلنا  من قبلک  الا  رجالا » استدلال میاورد . ( تفسیر بیضاوى جلد اول  صفحه ۱۵۹ )

چرا زنان به مقام رسالت وپیامبری  نه رسیده اند ؟

در مورد اینکه چرا زنان  به مقام  رسالت  وپیامبری  نه رسیده اند  علما بدین  باور آند که :

زن و مرد از لحاظ خصوصیات جسمى و روانى دارایی تفاوت های  است ، و این تفاوت ها موجب شده است تا هر یک از زن و مرد ، براى مأموریت هاى خاصى در زندگى و جامعه صلاحیت داشته باشند .

پیامبر ، باید رهبرى جامعه را به دست گیرد . ممکن است ضرورت  ایجاب  کند که در جنگ ها اشتراک  نماید  وبخاطر اعلای  کلمه الله  ورساندن پیام آسمانی در جنګ مسلحانه با دشمنان بجنگد . اشتراک پیامبر اسلام در غزوات از جمله در غزوه ( احد ) وبرداشتند دهها زخم کارى ،اشتراک در مذاکرات  سخت ودشوار ، همه وهمه بر منطق این امر غلبه میکند که این رسالت را باید مردان بجا اورد .

مقام رسالت وپیامبری  ، از مشکل ترین  رسالتی است و نیاز به قدرت و سعه جسمى و علمى و وسعت ادراک و بصیرت عمیق و هوش سرشار و صبر جمیل و اراده قوى و کافى و تأثیرگذار بدون تأثر و انفعال منفى دارد ودر نهایت ګفته میتوانیم که مقامرسالت وپیامبری ، مسئولیت است و امتیاز نیست . زنان در پهلوی مسایل دیګر بنا ء بر رسالت مادری  ومسؤلیت متعلق به آن  نمی تواند  به وظایف رسالت کما حقه رسیدګی نمایند

همچنان علما بدین باور اند  که  : پیامبری و رسالت یک امر تشریعی و یک کار اجرایی است،‌ و رهبری جامعه، بیان حلال و حرام، واجب و مستحب، مکروه و مباح به عهده پیامبر الهی می باشد. از آن جایی که ایفای این مسئولیت ها تماس مستقیم و مداوم را می طلبد، تحمّل این وظیفه به عهده مرد گذاشته شده است. بنابر همین منطق است  که قرآن فرماید: “ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحی إلیهم؛ قبل از تو (ای پیامبر) هیچ کس را جز مردان به عنوان رسول نفرستادیم و به آن وحی کردیم” در پهلوی  تو ضحیات فوق در آنچه انتخاب  الهی است برای یک مسلمان اطاعت  کامل  از حکم  پروردګار  لازم  است .

علل تجدید پیامبران  وانبیا  :

اګر رسالت انبیاء با دقت تام مورد تدقیق ومطالعه قرار ګیر د ، به و ضاحت تام در خواهیم  یافت که نبوت یک جریان پیوسته است.

یکى از علل تجدید رسالت  وظهور پیامبران  وانبـیاى جدید، تحریف  وتبدیل هاىى  است  که در تعلیمات  وکتب مقدس  پیامبران  رخ  مى داده است وبه همین  جهت آن  کتا بها  وتعلیمات ، صلاحیت  خود را  براى هدایت  مردم  از دست  مى داده اند. غالبٱ پیامبران  احیاء کننده  سنن  فراموش  شده  واصلاح  کننده  تعلیمات  تحریف  یافته  پیشینیان خود بودند.

گذشته  از انبیائى که صاحب  کتاب  وشریعت  وقانون نبودند  وتابع یک  پیغمبر  صاحب  کتاب   وشریعت  بوده اند، مانند  همه پیامبران بعد از ابراهیم  تا زمان موسى  وهمه پیامبران  بعد از موسى  تا عیسى، پیامبران  صاحب قانون  وشریعت بیشتر  مقرارات  پیامبر  پیشین را  تایید مى کردند.

علماء  ومؤورخین  اسلامی بدین باور وعقیده  اند  که ظهور پیایى پیامبران تنها  معلول تغییر وتکامل  شرایط  زندگى ونیازمندى بشر به پیام  نوین وجدید  ورهنمایى نـوین نیست ، بلکه بیشتر معلول  نا بـو یها  وتحریف  وتبدیلهاى  کتب وتعلیمات  آسمانى بوده است.

قرآن یگانه  کتاب آسمانى است که در دست  بشر دست نخورده وبدون  تحریف  باقى مانده است .

مطابق هدایات قرآنى ، دین  از اول تا آخر جهان ، یکى بیش نیست  وهمه پیامبران بشر   را به  یک دین  دعوت کرده اند طوریکه ( آیه ۱۳ سوره  شورى ) این مفهوم را چنین بیان داشته است : « شرع لکم  من الدین  ما وصى  به نوحا والذى  او حینا  الیک  وما  وصینا  به ابراهیم  وموسى  وعیسى »  ( خداوند  براى شما دینى  قرار  داد که قبل به نوح  توصیه شده بود  واکنون  بر تو  وحى  کردیم  وبه ابراهیم وموسى  وعیسى  نیز توصیه  کردیم.

قرآن در همه جا نام این دین را  که پیامبران  از آدم  تا خاتم   انبیا ء انسانها را  بدان دعوت  مى کرده  اند « اسلام » مى نامد.

علماء ومفسران علل ظهور پیامبران پیاپی  ومتوقف شدن همه آنها بعد از ظهور خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه وسلم را چنین خلاصه وفور لبندی  نموده انـــد:

اولآ :

انسانهای ګـــذشته  به علت عدم بلوغ فکری قادر به حفظ  کتاب آسمانی خود نبودند ، معمولآ کتاب های آسمانی مورد  تحریف قرار می ګرفت ویا کا ملآ  از بین می رفت. از این رو لازم  میشود این هدیت آسمانی تجدید شود، زمان  نزول قرآن  یعنی چهارده  قرن قبل، مقارن  است  با  دوره ای که بشریت  دوران  کودکی خویش را سپری  مینماید  وتوانمندی  آنرا می یابد که مواریث دینی خویش را حفظ  نمایند . لذا آخرین   نور وکتاب  آسمانی ( قرآن عظیم الشان ) از تحریف مصؤن ماند. مسلمانان به هنګام نزول  هر آیه ، آنرا نه تنها   حفظ وآنرا  سینه به سینه انتقال  میداند، بلکه آنرا  مینوشتند  وامکان هر نوع تحریف از بین می رفت.

ثانیآ :

در دوره های قبل ، بشریت به واسطه عدم بلوغ قادر نبودند که نقشه وپلان کلی را  برای مسیر خود دریافت  کند ، تا با رهنمایی آن نقشه  زندګی  خویش را  ادامه  دهد ، بلکه لازم بود

مر حله به مرحله رهنمایی شود ورهنمایانی همیشه  اورا همراهی کنند ،  ولی آغاز رسالت  پیامبر بزرګوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم واز آن به بعد ، انسان  این رشد  را پیدا  کرد که  بتواند پروګرام  وبرنامه  کلی زندګی خویش را در یافت کند. بدین اساس  دریافت  رهنمایی های  مر حله  به مرحله متوقف شد .

وبه عباره دیګر ګفته میتوانیم  که قرآن کتابی است که روح همه  تعلیمات  کتب دیګر  آسمانی را در بر دارد . وکسی را توانی تغیر  درآن را ندارد طوریکه خود قرآن در ایه : ( ۱۱۵ ) سوره انعام این مطلب را با صراحت خاص بیان داشته میفرماید:

« وتمت کلمه ربک صدقآ وعدلآ لا مبدل لکلماته » ( پیام حقیقی ، واقعی  وموزون پروردګارت کامل  ګشت ، کسی را توانایی تغییر  دادن آنها نیست.)

همچنان در آیه : ۳  سوره  المائده  امده است  :

« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا » «امروز کامل کردم برای شما دین شما را و تکمیل کردم بر شما نعمت خود را و اختیار کردم اسلام را دین شما.»

بنآ با نزول قرآن قانون  جامع در تصرف بشر قرار ګرفت که با تطبیق  هدایات آن زندګی خویش را میتواند بطور منظم بسوی ترقی وتعالی  سوق  واداره  نماید . وعامل تجدید  نبوت ها  نیز منتفی ګشت.

ثالثآ :

غالب  پیامبران، پیامبران  تبلیغی بودند نه تشریعی ،  در عصر  خاتمیت  که عصر علم  است با پیروی از پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم  امت  توانمندی آنرا در یافت  که با  معرفت به اصول کلی  اسلام وشناخت شرایط زمان  ومکان ، آن کلیات را با مقتضیات زمان  ومکان تطبیق دهند وحکم الهی را استنباط  نمایند.

در نتیجه  ګفته میتوانم  که:  پیامبران حامل  یک پیام بودند ودر یک  مکتب تربیه دیده اند ، این مکتب  تدریجآ  بر حسب  استعداد  جامعه انسانی عرضه شده است تا بدانجا که بشریت رسید به حدی که آن مکتب  به صورت کامل وجامع عرضه شد وچون بدین نقطه  رسید نبوت  پایان  یافت. وضرورت  تجدید نبوت نیز از بین رفت.

مــــریــــــــم :

مریم دختر عمران  مادر  عیسى مسیح است .  مادر  مریم در حال که   حامله  شد طفل خویش را که دربطن  داشت نذر کرد ، ولـــى زمانیکه  طفل بــــــه دنیا امد دختر بود که از دیدن آن  ، بى  نهایت  متاثر شد ، او در فکر پسر بود ومیخواست که خداوند  برایش پسر عطافرماید. پدر مریم قبل از ولادت  اش  داعى اجل را لبیک  گفته بود . زمانیکه مریم بدنیا مى اید  مادرش  بنابر  وصیتى که کرده بود دختر را گرفته  به مسجد مى اورد واو را به  کا هنان مسجد که یکى از آنان  زکریا  نام داشت  تحویل  میدهد ، کاهنان  در موردکفالت  مریم  با هم با مشاجره  مى پردازند ، بعد ازجروبحث مزید فیصله بعمل مى اید تا در بین خودقرعه به اندزند ، قرعه  بنام زکریا اصابت میکند  واو عهده دار  تکفل مریم تا مر حله بلوغ میگردد. بعد از مرحله بلوغ  زکریا  حجابى بین مریم  وکاهنان   برقرار  مى نماید  ومریم  در داخل  آن حجاب  مشغول عبادت میگردد  وهیچ کسى به جز  زکریا با او رفت وامد نمى کند . میگویند هر زمانیکه  زکریا وارد  محل  محراب   مریم مى شد ، رزقى   را نزد او مى یافت . در یکى از  روز ها  از مریم پرسید :

این رزق از کجا نزد تو  مى آید : گفت  از نزد  خداوند  ،  وخدا به هر کس  که بخواهد  روزى بیشمار  عطا میکند . « کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عند ها  رزقا قال یا مریم انى ،  لک هذا  قالت  هو من  عند الله  یرزق من یشا ء بغیر حساب »   ( آل عمران : ۳۷ )

مریم ( ع) صدیقه بود ، طاهره بود ، اصطفا ء شده  بود ، محدث ومرتبط  با ملائکه  بود و ملکى  از ملائکه  به او گفت که خدا تورا  اصطفا ء  وتطهیر  کرده .

مریم از جمله زنان  قانتین  بود ویکى از آیات  خدا براى  همه عالمیان بود . خداوند پاک در سوره( آل عمران ، آیه : ۴۲ و ۴۴ ) میفرماید :

« واذقالت الملائکه یامریم ان الله اصطفاک وطهرک واصطفاک على نسا ء العالمین یا مریم اقنتى لربک واسجدی وارکعى مع الراکعین » ( وهنگامى را فرشتگان گفتند : اى مریم ، خداوند  تو را بر گزیده وپاک ساخته  وتو را  بر زنان  جهان بر ترى داده است . اى مریم ، عبادت  خدا کن  وسجده  کن  وبارکوع  کنندگان  راکع  باش (. بعد از اینکه  مریم  به مرحله  بلوغ میرسد  ودر حجاب ( محراب ) قرار گرفت ، خداوند متعال روح را ) که یکى از فر شتگان  بزرگ خدا است ( نزد او فرستاد  وروح  به شکل بشرى تمام عیار در برابر مریم مجسم شد وبه او گفت که فرستاده اى است از نزد  معبودش ، وپروردگارش وى را فرستاده  تا به اذن  او پسرى به وى  اعطا نماید ، پسرى بدون پدر ، و او  را بشارت  داد  به اینکه  بــه زودى  از پسرش  معجزات  عجیبى  ظهور خواهد کرد  :

« اذ قالت الملا ئکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح » « وهنگامى که فرشتگان  گفتند : اى  مریم  خداوند  تو را  به کلمه  اى  از جانب   خود که نامش  مسیح ، عیسى بن مریم است مـژده مى دهد » ( آیه : ۴۵ سوره آل عمران ) ونیز به مریم  خبر داد  که خداوند  متعال  بـه زودى  پسرش را به روح القدس تایید نموده ، کتاب  وحکمت  وتورات  وانجیلش  مى اموزد  وبه عنوان رسولى  خواهد  بود .( سوره آل  عمران ،  از آیه : ۳۵ الى ۴۴ سوره  انبیا ء  آیه ۹۱ سوره  تحریم ) وهمچنین   فرشتگان  با مریم سخن  مى گفتند  وسخنان  مریم  را هم  مى شنیدند  بلکه مشاتهه  ومشاهده  گفتار را با شهود مى آمیختند ، هم مریم  آنها  را مى دید  وهم  آنها    مرآى مریم  قرار  مى گرفتند ، ا ینها  تعبیرات بلندى است  که  قرآن در باره  مریم  دارد.

طوریکه قرآن عظیم الشان درمورد مقام والاى  مریم  مى فرماید : « واذ قالت الملائکه  یا مریم ان الله اصطفاک وطهرک واصطفاک  على نسا ء العالمین یا مریم اقتنی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین »  ( آل عمران : ۴۲ و ۴۴ )   « وهنگامى را که  فرشتگان  گفتند : اى مریم ، خداوند  تو را بر گزیده وپاک  ساخته  وتو را  بر زنان  جهان  برترى  داده  است . اى مریم ، عبادت  خداکن  وسجده  کن  وبا رکوع کنندگان  راکع باش »

ســـــــــــــــاره    :

حضرت  ابراهیم  علیه السلام  در  سنین  تقریبٱ  هفتاد سالگى  بود ، که  از جانب پروردگار هدایت در یافت کرد  تا از دیار  بت پرستان( بابل ) هجرت نماید.  بدین اساس  همسر خویش  ساره ، پسر  وبرادر زاده  خــــویش  حضرت لوط علیه السلام  وبرخى از پیروان خویش را با خودهمراه ساخت ، گرفت وبه منطقه » حران « که در ملک  جزیره بود ، مهاجرت  کرد . ساره بنت » بتوایل بن ناهور « اولین فردى  بود که بر ابراهیم علیه السلام  ایمان اورد. ساره از جمله زنان مبارزى  است که در  تـــــــاریـــــخ انبیا ( ع ( از مقام والایى در نشر وتبلیغ توحید ، بر خورد دار میباشد .

مورخین  مینویسند : « لا حج » پیامبر دختر دوگانه اى داشت که با یکى از آن پدر  ابراهیم ( ع ) وبا دیگر آن  کاکاى  ابرا هیم  ازدواج کرد. ابرا هیم ( ع ) از یک خواهر  وساره از خواهر  دیگرى  تولد یافت . بدین معنى که ساره هم دختر خاله  وهم دختر کاکاى  ابرهیم بشمار  میرفت . البته  مادر  ساره  پیش  از   ازدواج با کاکاى  ابراهیم با برادر  ابراهیم به نام  هامام  ازدواج کرده بودکه از آن  لوط علیه ا لسلام   متولد گردیده بود.

بدین اساس  لوط  هم برادر زاده  وهم پسر  خاله حضرت  ابراهیم  بود ،  وساره  ولوط  از طرف مادر ،  خواهر  وبرادر بودند.

مورخین تولد  ساره را  در سال ( ۳۳۶۱ ) بعد از هبوط آدم ( ع ) به زمین ،  مطابق  با ( ۲۸۵۵ ) قبل از هجرت نبوى  نوشته اند  . ( ریاحین الشریعه ،  ذبیح الله محلاتى ، جلد ۵ صفحه ۵۸ ) .

ساره  از جمله زیبا ترین  زنان بود ومانند حوریه از حوریون  جنت بشمار میرفت . ساره   ثروت زیادى  در اختیار داشت  . این ثروت شامل  زمین  هاى زراعتى  ، باغ ها ، رمه هاى گوسفند دارائئ  وچراگاه ها ى وسیعیى   میشود.  همه این ثروت خویش را در تصرف  شوهر خویش  حضرت  ابراهیم علیه السلام   گذاشت.

فدارکارى  ساره :

ابراهیم (علیه السلم  ) تا  هنگام  پیرى که سن اش  از یکصد سالگى هم  تجاوز میگرد ، اولاد نداشت .

ساره  با وفادارى که به ابراهیم ( ع) داشت کنیز خویش  بنام  هاجر  را در اختیار  همسرش خویش گذاشت  تا  طفل از آن بدنیا  بیاورد. به  روایتى  ، خود ساره این پیشنهاد ودرخواست را  به  ابراهیم ( ع) بعمل اورد .

وبه روایت دیگر این در خواست  ابراهیم بود  که ساره بدان  موافقت  خویش را ابراز داشت . ودر نتیجه  اسماعیل ( ع ) از بطن  هاجر  بدنیا امد . ولى دیرى نگذاشت  که لطف پروردگار  شامل  حال خود ساره هم شد . ساره بعد تولد   اسماعیل از بطن هاجر ( ۱۸) روزى از روز ها  به حضرت ابراهیم  گفت  :

نگو  که من پیر وناتوان  شده ام ،چراغ امید  در درونم  روشن  شده وبه این باور هستم که صاحب  طفل میگردم . اگرچه  ناتوانم ، ولى قدرت پروردگار  با عظمت میتواند  این نقص را برطرف کند . از تو میخواهم  برایم دعاکنى . ابراهیم پذیرفت  وبه درگاه  پروردگار دست دعا را بلند کرد وگفت : پروردگارا حـاجت  ساره را  بــراورده  بساز .

دعا حضرت ابراهیم بـــر اورده  ومـورد استجابت قــرار گرفت . وفرشتگان  به شکل  انسانهایى  بر حضرت ابراهیم  وارد شدند وابراهیم را به فرزندى  بشارت دادند. واین  بشارت را  ساره هم  به گوش ها ى خویش  شنید ؛  حتى  نام فرزندان اش  را به زبان آوردند وگفتند  : اسمش  اسحاق است وچراغ  فروزان  پیامبرى  در خاندان  ابراهیم به برکت  او تا مدتى  روشن  خواهند ماند. بشارت  فرشتگان  وجود  یعقوب را نیز بشارت دادند. ساره  فریاد کشید در حالیکه مى خندید  وبا ناباورى  به میان  فرشتگان  مى دوید  و با خود مى گفت : آیا  در پیرى  خواهم زائید ، در  حالیکه  شوهرم  پیر  است ؟ این چیزى  تعجب اورى است  ! به او گفتند :

آیا از  قدرت  خدا تعجب  مى کنى ؟ رحمت  وبرکت خداوند بر شما اهل این خانه  باد ! خدا ستودنى وبزرگوار  است. ( سوره هود: آیات ۲۸ – ۳۰ این حقیقت را مطرح کرده است .)

همچنان مفهوم این داستان در سوره ( ذاریات ) نیز تذکر  رفته است .« … وبشر وه بغلام علیم فأقبلت امراته  فى صره فصکت  وجهها  وقالت  عجوز عقیم قالوا کذلک قال  ربک  انه  هو الحکیم  العلیم » ( ذاریات ، آیات ۶۹ – ۷۳ ) وبدین ترتیب ابراهیم ( ع ) در سن ۱۲۰ سالگى  وساره  در سن ۹۰ سالگى بود که خداوند اسحاق را به آنان  اعطا کرد.

ساره به درجه  از ایمان  وتوحید ومعرفت  رسیده بود که با فرشتگان  هم کلام میشود . ابراهیم ( ع) شیخ  الانبیا ء  وپیامبر  بزرگ دعوت  به یکتا پرستى  بشمار میرود که  زوجه وشریک زندگى اش دوشا دوش با وى در این مبارزه  شرکت ورزیده است.

ساره بعد از ولادت فرزند خویش اسحاق  مدت ۳۰ سال  حیات  داشت ودر سن ۱۲۰ سالگى  به حق رسید.

مـادر مــوسى :

قرآن عظیم الشان براى مساله  غضب  ومبارزه علیه ستم  وبى عدالتى ،  مردانى را به عنوان قهرمانان  نمونه  مطرح نموده اند ، ام آنچه  که در جریان مبارزه  با ستم فرعونى  مطرح میشود ، مبارزات  زنان است . داستان  موسى  وفرعون   یکى از با عبرت ترین   اندارزده ترین واموزنده  ترین  داستان  ها ست  در قرآن . زمانیکه خوابگزاران  ومنجمان  به فرعون  میگویند :

به زودى فرزندى به دنیا  مى آید  که تاج وتخت  تو را نابود  مى سازد  . با شنیدن این خبر فرعون  وحشتناک میشود ،  وعملا دست بکار میشود  تا نگذارد دشمن  فرعون  به عرصه هستى  قدم بگذارد . اما به خواست  پروردگار با عظمت ما  موسى به دنیا چشم مى گشود . قرآن از سه زن  که موسى علیه السلام  را از کشته شــــدن  نجات   میدهد  در حفظ  وتربیت خویش  قرار میدهند،ازآنان   به عنوان نمونه یادآورى بعمل آورده است .

یکى از این زنان مـادر موسى ، دیگرى  خواهر موسى  وسومین آن  زن فرعون  ، ( آسیه ) این  سه زن با وضع سیاسى ان روز  مبارزه کردند وبراى حفظ جان  موسى  علیه السلام جان خود را  به خطر  مواجه ساختند . قرآن عظیم الشان  در  سوره  قصص آیه : ۷ میفر ماید : « واو حینا  الى  ام موسى » ما به مادر موسى  وحى فرستادیم که طفل را  شیر دهد وهر وقتیکه  بر حفظ جانش به ترس افتد  اورا  به دریا   اندازد .  بهمین اساس بــــــــــود  زمانیکه مادر موسى فــــرزند خویش را چند ماهى   تربیت کـــرد ، ترسید  که مبادا  سرش فاش  شود بخاطر اینکه ، در زمان فـرعون داشتن طفل ( پسر) ممنوع بود، صرف  مـولود دختر  حق زندگى کردن را داشت ، به دستور الهى  صندوقى را ساخت . وموسى را در آن قرار داد ، و  در رود نیل   انداخت  ، خداوند پاک  ترس مادرش را  آرام  کرد  وبه او مژده دادکه: موسى  را بعدٱ به او  بر مى گرداند  واو را از  زمره پیغمبران  خواهد ساخت  .

مــادر موسى  به  دختر خویش  گفت : دخترم این صندوق را تعقیب کن« وقالت  لا خته قصیه » ( قصص  آیه ۱۱ ) . وقتیکه خواهر ش  دید که  افراد وابسته ویــکى از نزدیکان فرعون صندوق را  از آب گرفتند  وبه قصر  فرعون  بردند  ،  داستان  را به  مادرش  خبر  داد . مادرش از شدت ترس  قریب بود دیوانه شود  او حاضر بود همه چیز  را فراموش کند ،  به جز  نام  فرزندش موسى . اگرعنایت  الهى  شامل حالش  نمى شد وقلبش را به  الطاف  خود تسکین  نمى بخشید  ، نزدیک بــــــــــود  از شدت  غم وناراحتى همه اسرار  را  افشا  سازد ولــــــــــى خداوند پاک  با وعده بر گردانیدن  فرزندش   اور ا مطمـین  ساخت .

زمانیکه  صندوق را به قصر بردند  وآنرا  در قصر باز کردند  چشم  زن فرعون  به کودک افتاد  ،     گفت  : « لا تقتلوه عسى ان ینفعنا او نتخذه ولد ٱ » ( نکشید  اورا  شاید سودى  به ما رساند یا اورا به فرزندى  بگیریم ) زن  فر عون هیچ امید  در دل نــــداشت که این طفل  را  فرعون  زنده نگاه دارد،  زیرا     در بنى اسرائیل هیچ طفل  بچه نوزادى  را زنده نه گذاشته بود . لذا  به شفاعت نزد فرعون رفت  وگفت : این طفــل  در آینده  با عث  خوشحالى وروشنى چشم من وتو میشود ، اورا مکش امیدوارم  براى ما خیر وبرکت داشته باشد .   مـا که اولاد نداریم  اورا فرزندى خود قبول میکنیم .  فرعون با   خواست  همسرش  موافقت  نمود. وبه  خاطر او  از کشتن  موسى  صرف نظر  کرد.

وبدین تر تیب  موسى از مرگ  نجات یافت . دایه ها وزنهاى  شیرده  زیادى براى موسى  آوردند ، ولى موسى  از گرفتن پستان  همه آنها  خود دارى  نمود . در این میان  خواهر  موسى  به در بار آمد  وگفت  اگر مایل باشید  من زن شیر دار را بـــــرایتان  نشان میدهم  کــــه بــــــه این طفل شیر بدهد ودایه اش  شود .  پیشنهاد اورا  پذیرفتند  اورا به  دنبال ان زن فرستادند ، آن دختر به مادر ش  خبرداد  وبا هم نزد  موسى  در قصر فرعون  رفتند ،  طفل   همین که  چشمش  به مادر ش  افتاد اورا شناخت  وبا  او انس  و محبت گرفت وآرام شد وپستانهاى مادر را   به دهــــان گرفت ،  در حالى که از  گرفتن  پستان سایر  زنان  خو دارى کرده بود . وقتى که مادرموسى دیدخداوند  پاک فرزندش  را بدو  باز گردانید  ، یقین حاصل کرد که وعده  خداوند  حق است .

آسیـــــــــــــه :

طبق روایات اسلامی دختر  فرعون آریشگرى داشت  که به « صیانه الماشطه»  زن

« خربیل » شهرت داشت .

خربیل از جمله  » مؤ من آ ل فرعون « یاد شده وقرآن عظیم الشان  در( آیه : ۲۸ سوره مؤمن ) « وقال رجل مؤمن من آل فرعون … » داستان آنرا به تفصیل  بیان داشته است .

از ابن عباس  روایت است که رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمود  : « وقتى در معراج بودم ، رایحه خوش   به دماغم   رسید ، به جبرئیل  گفتم : این بویى  چه است ؟ جبرئیل گفت : این رایحه  وبوى  خوب ، مربوط  به آریشگر  آل فرعون  وفرزندان اوست »

میگویند روزى « صیانه » مصروف  آرایش  موى دختر فرعون بود ، در همین اثنا  شانه موى  از دست « صیانه » به زمین مى افتاد، صیانه در حالیکه شانه را از روى زمین بر میدارد با خود میگوید : « بسم الله » دختر  فرعون میگوید  : آیا پدر مرا  مى گویى ؟  صیانه  در جواب  میگوید نه خیر ،  من  کسى را بر زبان اوردم   که پرودگار  من وپرودرگار  تو  وپدر توست . دختر  فرعون  گفت : من حتمٱ  این موضوع را به پدرم خواهم گفت . صیانه در جواب میگوید  میتوانید بگویید من هیچ ترسى از آن   ندارم . دختر فرعون داستان را  به پدرش  قصه کرد  . قهر وغضب فرعون  مشتعل شد  دستور داد صیانه  و کودکا نش   حاضر کنید . زمانیکه صیانه و کودکانش را نزد  فرعون حاضر کردند ، فرعون به  صیانه  گفت : پروردگار تو کیست ؟ صیانه گفت : پروردگار  من  و پروردگار  تو الله است .

فرعون خواست  صیانه را از این عقیده منحرف بسازد ، ولى نتوانست به او گفتن : اگر از این عقیدت دست  بر ندارى ، تو را با اطفالت در آتش خواهم  سوزانید.

صیانه در جواب گفت : بسوزان ، مرا باکى  نیست . فقط از تو میخواهم  که پس  از سوزاندن ، استخوان  هاى  مارا جمع کنند  وآنرا دفن  نمایند .

فرعون  گفت :  این خواست  تــورا بـه خاطر حقى  که بر مادارى  اجابت  مى کنم. فرعون دستور داد  تنور  از مس بسازند ودر  آن  آتش را   روشن کنند ،  زمانیکه تنور  مسى  با  آتش  آماده شد ، فــــــــرعون هدایت داد که  اطفال  اورا در آتش افگنند ، اولین طفل صیانه را   در آتش انداختند .  بعد از اینکه  همه بدن  طفل طعمه حریق شد. نوبت به طفل دیگر صیانه میرسدو  بدین  ترتیب اطفال  صیانه را یکى بعد دیگر درآتش  مى انداختند  ، تا اینکه نوبت  به طفل شیر خوار  صیانه میرسد ، صیانه از دیدن این وضع بى هوش  میشود ؛ در همین  اثنا طفل شیر خو ا ر صیانه  به سخن  مى آید ومیگوید  :« اى مادر ! صبور باش . تو بر حق هستى ،بین تو  وبهشت  یک گام بیشتر  نیست » در همین اثنا  صیانه را هم با طفل شیر خوارش  یکجا به تنور انداختند. میگویند در همین اثنا  زن فرعون « آسیه » ملایکه را مشاهد ه  میکند ،  که روح  صیانه را  به آسمان  مى برند ، چون این صحنه را  د ید ، یقین واخلاص  وتصدیق او زیاد  گشت.

زمانیکه  فرعون نزد « آسیه » رفت  داستان صیانه را به  آسیه بازگو کرد .  آسیه گفت : واى بر  تو اى  فرعون ! چه چیزى تورا  بر خداوند جل مجد ه جرات داد، که چنین جسارت نمایى ؟!

فرعون  گفت :  شاید تو هم  به جنونى که دوستت مبتلا شده بود ،  گر فتار شده ! آسیه  در جواب گفت : من به جنون  مبتلا  نشده ام ، مگر من به پروردگار  ، که  پرودرگار تو  وپروردگار  عالمیان است ، ایمان  آوردم.

فرعون  به مادر  آسیه گفت : دخترت دیوان شده ، به او بگو به خداى موسى  کافر شود  وگرنه قسم  مى خورم  که مزه  مرگ  را به او خواهم چشانید.

مادر به دختر خویش اغا ز به نصحیت کـرد  از  او خـواست  تــــا به خواسته هــــاى  فرعون تن داده  وامرش را در کفر به خداى  موسى بپذیرد،  اما آسیه  به نصایح  تن  نمیدهد ودر جواب  میگوید  : آیا  به پروردگار  متعال کافر شوم ! به خدا قسم  هر گز چنین  کارى  را نخواهم کرد.

فرعون دستورداد تا دست  ها  وپاى هاى  آسیه را چهار میخ  کنند.آسیه در حالیکه دست وپاى اش  چهار میخ شد تا زمانى در عذاب بود  تا روحش به اعلى  علیین  وبه نزد  خداوندپرواز کرد.

خــواننده محـترم  !

اگر ما نظریات  مفسرین علما را  که بر  نبوت  زن    استدلال خویش را بر آیات قرآنى واحادیث  نبوى مستند  نموده اند ، در مقایسه به  نظرایات علماىى  که   بر عدم نبوت زن حکم  نموده ،  مطالعه و   قضاوت همه جانبه  قرار دهیم  ، در خواهیم یــــــافت  کــــــــه رد استدلال  علماىى که بر  نبوت  زنان حکم میکنند کارى  ساده واسان   نیست . ولى  باید اذعان داشت که استدلال  هر دو  جانب از علما ومفسران   قابل  توجه ، دقت واهتمام خاص    بوده ،   وزمینه را براى  بحث علمى مفید  براى  محققان  باز مینماید .

از جانب دیګر خواست من از دانشمندان ، علما ومفسران اینست ه نباید از تحقیق وتتبع به ګونه مباحث از خود نګرانی نشان  دهند . زیرا  زمانیکه  مباحث علمی در فضای خاص خود طرح ګردد جز کمک به پیشبرد  دانش  ومعرفت  عایدی  ذیګری نخواهد داشت .

وحـــــى وسیله ارتباط انسان با خدا

به منظور تکمیل   بحث  زن  ونبوت  میخواهم معلومات  موجزى  را در باره وحى که از موضوعات   مهم در دین مقدس اسلام بشمار میرود ، و ارتباط  انسان را  به پروردگار  با عظمت ما تأمین مینماید   مورد  بحث قرار  دهم .خداوند متعال در ( سوره نجم : آیه :۳ و ۴ ) مى فرماید  :

« وما ینطق عن الهوى ان  هو الا وحى یوحى »

وحى  چیست :

علما ومفسران در  تعریف  وحی  میفرمایند که : وحى عبارت از آن است  کــــــــه خداوند  بر پیامبرانش  مى فرستد  ودر قلب پیغمبر  ثابت  مى نماید . پس  با آن  تکلم  مى کنند وآن را  مى  نویسد ،  وآن کلام  الله است . وقسمتى  دیگر  از وحى  را پیغمبر  به آن گفتگو   نمى کند  وآن را براى کسى  نمى نویسد وبه نوشتن  آن مامور نیست  ولى به صورت  حدیث آنرا  براى  مردم بازگو  مى کند  که خداوند  او را  امر فرموده  که آن مطالب را  براى مردم  بیان  نموده  وبا آنان  تبلیغ  کند.

تاریخ قرآن با پدیده « وحى » ارتباط  دارد ؛ چرا که  نزول  آیات  قرآن  تنها  از این طریق  صورت  گرفته  ودریافت  پیام  آسمانى ، که نوع  ارتباط میان انسانى  بر  گزیده  وممتاز با عالم غیب  است ، با « وحى » جامه  عمل  به خود پوشیده است .  از این رو کتاب  آسمانى  قرآن  نتیجه  وحاصل « وحى » است  واز همین  رو اکثر  تاریخ نویسان ، بررسى « وحى » را نقطه  آغاز  گر  بحث  هاى  تا ریخ  قرآن  قرار  داده اند.

وحى در قرآن عظیم الشان  در مورد  فرشتگان ، شیاطین ، انسان ، حیوان  وزمین  بکار رفته است ، زیاترین وبیشترین  استعمال  این   اصطلاح  ومشتقات آن  در خصوص  وحى مربوط  به پیامبران است .

معناى لغوى وحـــــــــــى :

ابن منظور در لسان  العرب  مى گوید  :« الوحى الاشاره والکتابه  والرساله  ا لا لهام  والکلام  الخفى  وکل ما القیته الى غیرک . و وحى الیه واوحى : کلمه بکلام  یخفیه  من غیره ؛ » وحى به معناى اشاره  کردن ، نوشتن  ورساله  ،  الهام  وکلام  مخفى وپنهانى  وهر چیزى است  که به دیگر  القا شود . تعبیر « وحى الیه و اوحى » یعنى سخنش  با او  طورى صورت گرفت که از دیگران سرى وپنهان بود. یعنى به طورى پنهانى ومخفى با او  صحبت  نمود.   بطور مثال خداوند پاک در ( سوره مریم آیه : ۱۱ ) میفرماید : « فاوحى إلیهم أن سبحوا بکره وعشیٱ » » خداوند به آنان به اشاره گفت که بامدادان وشامگا هان  به تسبیح وتقدیس خدا بپر دازید » که در انجا کلمه وحى به معنىى  اشاره امد ه است .

راغب  اصفهانى  مى گوید :  ریشه  وحى  به معناى  اشارا ه تند  وسریع است  وبه همین  خاطر  هر کارى  که به سرعت  انجام  گیرد  آن را وحى مى گویند . واین ممکن است  در کلامى  رمزى  وکنایه اى  باشد  ویا آوازى  باشد مجرد از الفاظ  وکلمات ، ویا به  صورت  اشاره  به بعضى  از اعضا   ویا به  نوشتن . ( بخش مفردات ، ماده « وحى »

معناى  اصطلاحى  وحى :

وحى اصطلاحى  ، ارتباط  معنوى است  که براى  پیامبران  الهى ،  جهت دریافت پیام آسمانى از راه  اتصال  به غیب  برقرار  مى شود . پیامبر  ،  گیرنده  است که پیام  را به  واسطه  همین ارتباط  واتصال ( وحى ) از مرکز فرستنده  آن دریافت  مى کند  وجز او هیچ کس شایستگى  وتوان  چنین دریافتى را ندارد .

وحى در اصل وضع لغوى آن به  هر  نوع  القاى  آگاهى  مانند اشاره ، آواز ، الهام ، رؤیا  وسوسه ، کتابت و … اطلاق  مى گردد. مخفیانه بودن  وسرعت  نیز  در بعضى  از استعمالات  وحى  لحاظ گشته  است .

اما وحى  در اصطلاح  شرع :

وحى در اصطلاح  شرع  به معنى  دستوراتى است  که خداوند  آنها را  به سوى  پیغمبران  خود  مى فرستد تا آنان  را از  قانون  ومقرارت دین اگاه  نماید .

همانگونه  که قرآن  مى فرماید ( وحى ) به چند  نوع  وکیفیت بر پیامبران  نازل  گردیده است :

« وما کان لبشر  أن یکلمه الله الا  وحیٱ  أومن ورا ء حجاب أویرسل رسولآ  فیوحى بأ ذنه ما یشا ء إنه على حکیم »  ( شورى : ۵۱ )  « هیچ کسى سزاوار  آن  نیست که خداوند با او سخن  بگوید ، مگر از طریق الهام ،  یا از پس پرده ها  وموانعى طبیعى ویا  اینکه  قا صدى  را ( به نام  جبرئیل  به سوى  او بفرستد ،  وجبرئیل  به فرمان  پرودرگار  آنچه را که خدا  مى خواهد ( به پیغمبران ) وحى کند ، و خداوند بزرگوار  ور ستگار است » .

برخى از  معناى   وحى در قرآن :

۱- وحى نبوت ورسالت :

خداوند پاک در ( آیه ۱۶۳ سوره نسا ء ) مى فرماید : « انا  او حینا الیک کما او حینا الى نوح والنبیین من بعده … » « ما به تو وحى فرستدیم  همانگونه  که به نوح وپیامبران  بعد  از تو ، وحى کردیم »

۲- وحى الهام :

در آیه: ۶۸ سوره  نحل آمده است : « و اوحى  ربک الى  النحل ان اتخذى من الجبال  بیوتٱ  ومن الشجر ومما یعرشون … » « پروردگارت  به زنبور عسل  الهام  کرد از درخت وصندوق هاى  که توسط انسان  ساخته میشود  براى خود تعین  خانه کنید »

۳- وحى اشاره :

خداوند پاک  متعال  در( آیه : ۱۱ سوره  مریم ) در باره ذکریا مى فرماید : « فخرج على قومه  من المحرا ب فاوحى الیهم  ان سبحوا بکر ه   وعشیا » « زکریا  از محرب  عبادتش  به سوى مردم  بیرون آمد  وبا اشاره به آنها  گفت : صبح  وشام ،  پروردگار تانرا  را  تسبیح گویید :

۴- وحى تقدیر :

در آیه : ۱۲ سوره  فصلت  آمده است : « و  اوحى فى کل  سما ء امر ها » « و فرمان  خود را  در هر  آسمان  مقدر  فرمود »

۵- وحــــــى امر :

خداوند پاک درآیه : ۱۱۱ سوره  ما ئده مى فرماید : « واذا  او حیت  الى  الحو ا ریین ان  آمنو ا  بى وبرسو لى » « به خاطر آور  هنگامى   را که  به حورایون  امر کردم به من  وفرستاد هایم  ایمان  بیاورید »

۶- وحى به معنى  بیان مخفى :

خداوند متعال در  آیه : ۱۱۲ سوره انعام  در باره شیطانها  مى فرماید :« یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورٱ » « بعضى از آنان ، سخنان دروغ وفریبنده  را به طورى  سرى  در اختیار دیگران  مى گذارند »

۷- وحـــــــــى خبر :

در آیه ۷۳ سوره  انبیا  در   باره تعدادى از پیامبران  مى فرماید د « وجعلنا هم ا ئمه یهدون با مرنا و  اوحینا  الیهم فعل الخیرات »« ما آنان را پیشوایانى  قرار دادیم که  مردم  را به  فرمانبردارى  ازما هدیت  مى کردند وانجام  کارهاى نیک  را به آنان  خبر دادیم »

سخن  گفتن  خداوند  با پیامبران :

در مورد سخن  گفتن   خداوند با پیامبران  درقرآن عظیم الشان  امده است : « وماکان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من  ورا ء حجاب  او یرسل رسولا فیو حى باذنه ما یشا ء انه على حکیم »« هیچ بشرى  نمى تواند  جز با وحى یا از  وراى  حجاب  یا به  وسیله  فرستاده هاى  که  به فرمان  خدا آنچه  را اراده  کـــــرده  است .  وحى مى کند ،  با خدا سخن  گوید . همانا  اوست  خداوند  بلند  مر تبه وحکیم »

مفسرین در تفسیر این  آیه  گفته اند  که خداوند تنها  به این  سه  صورت با پیامبران  خود علیهم  السلام  سخن  گفته است :

۱- وحى  به صورت  القا در قلب :

دمیدان در ذهن  ونفس : در این نوع  وحى ،  پیامبر صدایى  را نمى شنود وفرشته ها را  هم نمى بیند ، بلکه مطالب را  به طور  مستقیم  درقلب و دل خویش  اخذ میکند.

۲- وحى از ورا ى حجاب :

پیامبر  صدایى را  مى شنود ، ولى صاحب آن را نمى  بیند . در این  نوع وحى  ، خداوند  صدایى را در جایى ایجاد میکند  وپیامبر  آن صدا   را مى شنود ، یعنى  گفته میتوانیم آن محلى که صدا درآن  ایجاد میشود ، به نوعى ، واسطه  خدا  وپیامبر  است . ( سیرى در علوم  قرآن ، ص ۱۰۴ نوشته یعقوب چاپ تهران )

بنٱ  سخن  گفتن خداوند  با حضرت  موسى  علیه السلام  در  کوه  طور وسخن  گفتن پرودر گار  با عظمت  ما  با محمد  صلى الله علیه وسلم  از این  نوع  وحى است.

۳- وحى با ارسال  رسول :

در این نوع وحى  به فرمان  خداوند ، فرشته  هاىى  دستور هاى  او را براى  پیامبر   مى آورد  وبه او القا  مى کند  باساس  روایات ، پیامبر  گاهى فرشته را  به شکل اصلى  یابه شکل  شخص  خاصى مى بیند  وگاهى  اورا  نمى بیند ،  ولى  پیامش  را در یافت میکند .

ختم

پاورقی ها

( ۱ ) در حدیثى از ابو ذر غفارى  روایت است :

روزى  از پیامبر صلى الله علیه وسلم   در  باره تعداد انبیا وکتابهاىى  که به آنان  داده  شده است  سؤال  کردم ، آنحضرت فرمودند : « تعداد پیامبران ۱۲۴۰۰۰ است  که ۳۱۳ نفر آنها  رسول  وبقیه  نبى  بودند  کتب  وصحایفى  که  بر پیامبران نازل شده  ، به  یکصد و چهار میرسد ، ده  صحیفه  بر حضرت آدم علیه السلام ، پنجاه صحیفه  بر حضرت  شیث علیه السلام ، سى   صحیفه  بر حضرت  ادریس  علیه  السلام  وده صحیفه  بر حضرت ابراهیم  علیه السلام   نازل شده  است  که جمعٱ صد  صحیفه  مى شود .  وتورات  بر حضرت موسى  علیه السلام ،انجیل  بر حضرت عیسى  علیه السلام ،  زبور  برحضرت  داوود علیه  السلام  وقرآن بر من  نازل گشت « حضرت جبرئیل  علیه السلام  کــــه یکى  از مقرب تـــــــرین  مـلائک خـــــداونــــــد است  هزاران بار  بر پیامبران  الهى  نازل  شده  وفرامین  پرودرگار  با عظمت  را به آنان انتقال  داده است . جبرئیل  أمین  بر حضرت  آدم  علیه  السلام ۱۲ مرتبه ، بر  حضرت  ادریس  علیه السلام ۴ مرتبه بر حضرت نوح علیه السلام ۵۰ مرتبه ،  بر حضرت ابراهیم  علیه اسلام ۴۲ مرتبه ،  بر حضرت  موسى  علیه  السلام ۴۰۰ مرتبه ،  بر حضرت  عیسى  علیه  السلام ۱۳ مرتبه  وبرحضرت  محمد صلى الله علیه وسلم ۲۴۰۰۰ مرتبه  نازل شده است . ) کتاب دانستنیهاى دانش آموز ، ص ۴۷۶ چاپ بیروت .

۲-نبوت اسرائیلى، نشریه دوم، ص ۱۷۷; تحقیقى در دین یهود ، ص ۳۲۷.
. Hastings :Encylopaedia of Religon and Ethiecz :10/757.
۳- . قاموس کتاب مقدس، ص ۸۳۷.
۴- دایره المعارف الیاده: ۱۲/۱۵و۱۶.

۵- ارمیا۱: ۴و ۵و۶.
۶- اول پادشاهان‏۱۹: ۱۶.
۷- دلاله الحائرین: ۲/۴۰۴; تنقیح الابحاث للملل الثلاث، ص ۱۱.
اعداد۲۳: ۵.
۸- دلاله الحائرین: ۲/۴۴۳.
۹- اشعیا۸: ۱۹.
۱۰ – نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد ص ۱۹۷ به نقل از سلیمان مظهر قصه العقاید.
۱۱- تثنیه‏۱۸: ۱۹و ۱۵.
۱۲- ارمیا۱: ۷۸ تثنیه‏۱۸: ۱۸.
۱۳- زکریا۷: ۱۲.
۱۴  – اول پادشاهان‏۱۸: ۲۲.
۱۵- پیدایش ۲۱: ۲ به بعد.
۱۶ – داوران‏۴: ۴و ۵: ۷.
۱۷  – دوم پادشاهان‏۲۲: ۱۴

۱۸ هاجر که به قوم « عمالقه» انتساب داشت و  از جمله کنیزى خوش خلق  ونیکو کار بود که پادشاه مصر « سنان بن علوان » آنرا به ساره  بطور هدیه  تقدیم داشته بود. هجر در لغت حبشى  معنى شهر را میدهد . وهاجر از قوم  عمالقه  بوده  ومطابق روایات  اسلام  از نسل سام  یا حام ) فرزندان نوح (  شمرده شده اند. ) تاریخ مفصل عرب قبل  از اسلام ، جلد اول ، صفحه ۳۱۳ ) ، قوم هجر از جمله اقوام  شجاع بشمار میرفت  ، از آنجا که  هاجر از دیار مصر  به ساره وابراهیم )ع( پیوست وبعد ها به عقد  آن حضرت در  آمد  وحضرت اسماعیل که از جد بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه وسلم میباشد ، از آن متولد شد . میگویند پیامبر  اسلام  روزى خطاب به اصحاب  خو د گفت : شما  به  زودى  کشور مصر  را  فتح  خواهید کرد ، ولى   با  مردم  آن دیار باید با ملایمت ونرمى  برخورد نماید ، چون آنان با شما  قرابت  وپیمان خویشاوندى  دارند. ) السیره النبویه ، عبد الحمید جوده السحار ، ص ۸۸ ( ابن اسحاق میگوید : از زهرى  پرسیدم : این خویشاوندى  که پیامبر  صلى الله علیه وسلم از آن یاداورى  بعمل اورد  با کىها   است ؟ گفت : با  هاجر مادر اسماعیل  از آنها ( مصریان ) بود. ( تاریخ الرسل والملوک ، جلد اول  ص ۱۸۵ ) ابن اثیر  در  کتاب خویش ( الکامل  فى تاریخ  ، ج اول ، ص ۱۱۲ ) این موضوع را هم مورد  تائىید  قرار داده است . به دلیل  پیوستگى  هاجر به قبطیان  واین که او جده  رسول اکرم صلى الله علیه وسلم  به شمار  مى آید  ونیز بنا به  وصایاى  مؤکد آنحضرت در باره ساکنان  مصر ، مسلمانان  در خوش رفتارى  نسبت به  مصریان  مراقب بودند وماموریت  داشتند در بر خورد با اهل این سرزمین  راه احسان ونیکى راد رپیش  گیرند. که به اثر برخورد نیک مسلمانان بود که در مدت کوتاه تعداد  زیادى  از قبطیان  به دین اسلام  رو اوردند. ( معجم البلدان ، یاقوت حموى ، ج ۵ ، ص ۱۳۸ ، فتوح البلدان ، بلذرى ، ص ۳۱۳-۱۱۲۳ )

منابع ومراجع عمده که در این رساله از آن استفاده بعمل آمده است

۱- تفسیر قرطبی مؤلف ابوبکر صائن الدین یحیی بن سعدون اندلس اصلآ از قرطب  اندلس ( اسپانیا ) است در۵۶۷ در ګذشت.

۲ – کتاب دانستنیهای  دانش آموز  ، ص ۴۷۶ چاپ یروت

۳-غرائب القرآن ( تفسیر نیشاپوری ) مؤلف : حسن بن محمد بن حسین معروف نظام نیشاپور یا نظام  اعرج وفات در حدود سال ۷۳۰

۴- تفسیر ابن کثیر چاپ قاهره وفات ۷۷

۵- تفسیر نمونه : زیر نظر مکارم شیرازی ولادت ۱۳۴۷ ه ق – ۱۹۲۶ میلادی

۶-معجم البلدان ، یاقوت حموی ، ج ۵ ص ۱۳۸ ، فتوح البلدان ، بذری ، ص ۳۱۳ – ۱۱۲۳

۷- تفسیر کبیر ، مؤلف امام فخر رازی متولد سال ۵۴۳  وفات سال ۶۰۶

یادداشت  :

فرق بین   پیغمبران مرسل  وپیغمبران غیر مرسل  :

پیغمبران مرسل :

پیغمبرانى اند که صاحب شریعت  وقانون  هستند مثل ابراهیم ،  موسى ، عیسى وپغمبر  بزرگوار اسلام  حضرت محمد صلى الله علیه وسلم .

پیغمبران غیر مرسل  :

پیغمبرانى اند کــــه تابع پیغمبران  دیگر  ومبلغ وشریک  آنانند  واز خود شا ن  قانون  نداشته اند.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا