شعر

ساز آفرینش

 

رحیم و رحـمان را تابکی قـهار می گویند

برای بـندگان اش ظالـم و جـبار می گویند

خـدای بـوستـان و بلبل و گل را نمی دانند

ورا پروردۀ صحرای خشک و خار می گویند

حبیب و مهربان و عـادل و نیکو بگو اورا

اگرچه جاهلانی مهلک و خونخوار می گویند

جهاد و جنگ و ویرانی به نام او کنند برپا

خدا را حامی افراطی و اشرار می گویند

حدودی را بنام حـق تعالی کرده اند جاری

خدا را عامل زندان و چوب و دار می گویند

به تلوار یَهُـوَه مرد وزن را می کنند تهدید

ز اعدام  وترورومحنت وسنگسارمی گویند

حسودوکینه توزوطامع وخودمحوروسفاک

ورا گـرویـدۀ قـربانی و کـشـتار می گویند

زتخریب وزمین سوخته وقحطی برندلذت

بدی را بهر طرد نیکویی معیار می گویند

خـدا از هیچ انـسـانی نگـیـرد انتقام هـرگز

ازین گفتارخونین تندروان بسیارمی گویند

مبین از چشم کین و نفرت افراطیت او را

که آنـان تیغ دیـن را قـاتل ابرار می گویند

خـداونـد لطافـت را ز نـور دل کـنـیـد پـیدا

چوکورمغزان افراطی شدید وتارمی گویند

ز دانـای خبیر و باصـر و بالنده می گـویم

که وحشیان جاهـل دشـمن افکار می گویند

زخوبیهای فـردوس طبیعت میکنم توصیف

ولی افراطیون ترس از عذاب نار می گویند

مجـرّد واحـد مطلق را جمعی پـدر خـوانند

تناقض روبـه روی مـردم هشیارمی گویند

ز الله جهالت تا بـه یزدان فـرق بسیاراست

اهورای خرد را، ایـزد اعصـار می گویند

ز سـاز آفرینش نغـمه و آواز دل خوش باد

خـدا را تا بکی خصـم نـوا و تار می گویند

خـدا را سـاده در آیـینۀ دل هـا تمـاشــا کـن

چـرا محبوب دل را اوج استکبارمی گویند

بجوصلح وصفا ودوستی ازذات یزدان ات

شریر و سختگیر اش مردم غدارمی گویند

خـدا داده بـه انسـان اختیار کامـل و بی حد

که او را جـلوگاه تـاریـخ و آثـار می گویند

نگنجد نور حق دربطن عالم های بی پایان

اطاقک را بـه ناحـق خانـۀ دادار می گویند

متون وصف حق را عمردنیاها کنم تعریف

ورا ذهن تکامل در همه اعصار می گویند

خدا را درکتاب ودفتر ودیوان مکن محدود

که او را حـرکت بی وقـفۀ انوار می گویند

۲۰/۳/۲۰۲۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا