خبر و دیدگاه

اگر فردوسی نبود

 

 

بخش اول

پژوهشی متفاوت در احوال فردوسی بزرگ

پژوهشگر و راوی : دکتر روزبه آذربرزین

https://lh5.googleusercontent.com/Z5AmlQwOYVXASg_NXac4mf3uoVrn3pcX1qskMfD6DYgYMOJEIWJkR-H-D8xpk30dD3KtC4FaGSDNBVSV7QpHKF9DUtlxFcsTlmIkZTv9yZRV438jWDOO3yofIJU_z5cxjyVQ9tCe

چرا مردم ما فردوسی را همپایه ی  شاعران دیگری که هم دوره او بودند، نظیر رودکی ، شهید بلخی ، دقیقی ، فرخی سیستانی ، عنصری و ابوسعید ابوالخیر نمی دانند . فردوسی چه ویژه گی هائی  داشت که او متمایز کرد . چرا کتاب شاهنامه ی او فراتر از حماسه جایگاه والائی در ادب و فرهنگ ما پیدا کرد ؟ شاهنامه ای که چون رود پر خروش پس از هزار سال خس و خاشاک فرهنگ زمخت تازیان را با خود میبرد و نامش لرزه بر تن دستار بندان اشغالگر تازی پرست می اندازد .

براستی اگر فردوسی نبود، ایرانی بجا مانده بود؟ مهر میهن خواهی در کسی یافت میشد؟ نشانی از زبان و فرهنگ ما باقی مانده بود؟ هویت و شناسه ملی ما که برگ برنده مردم ما در پیروزی علیه اهریمنان تازی پرست است، بی رنگ نشده بود؟ آیا فردوسی زنده نگهدارنده ناسیونالیسم ملی ایرانی نیست ؟ آیا فریاد فردوسی پس از یکهزار سال که گفته : چو ایران نباشد تن من مباد …… بدین بوم و بر زنده یک تن مباد، بزرگترین ، کوبنده ترین ، کار ساز ترین شعار مبارزاتی نیست؟

شاهنامه، زنده کننده زبان پارسی نیست، خود هستی وجودی فرهنگ گران سنگ ایران زمین است .خود فردوسی بزرگ و برخی میگویند: شاهنامه زنده کننده عجم است ! من میگویم وقتی ما فردوسی را داریم ، عرب را چه قابل که کوس برابری فرهنگ بیابانی اش را با فرهنگ ایران بزند ( بسی رنج بردم درین سال و سی …..عجم زنده کردم بدین پارسی ) . تا امروز کسی بیاد دارد که از دل ریگزار تمدنی سر بر آورده باشد ؟ دزدان تمدن ما ، یکهزار سال است که در مقابل شاهنامه ، علیرغم یورشهای بی شمار شکست خورده اند . وقتی از فردوسی و شاهنامه ی او سخن میگوبیم ، سراپای وجود ما غرق عزت و شکوه و سر فرازی میشود . آنچه در شاهنامه دیده ، حس و لمس میشود ، اوج و غرور است .

شاهنامه تنها کتابی است که مردم عوام و اندیشمندان به یک میزان آنرا دوست دارند. آیا تا کنون دیده و یا شنیده اید که اشعار سعدی و مولانا و حافظ را در قهوه خانه بخوانند . شاهنامه در انجمن های ادبی، در دانشکده ادبیات و در فرهنگ خانه ها همان اعتبار و ارزش را دارد که در قهوه خانه ها دارد . شاهنامه روح مبارزه را در مردم ما زنده و تقویت می کند .

برای من، مهم نیست که البنداری در سال 620 هجری نام پر آوازه فردوسی را منصور بن حسن نامیده و یا تاریخ گزیده نام دو تازی تاراج گر و ویرانگر را بر شاعر ملی ما نهاده است (حسن بن علی) .و یا در تذکره الشعرا دولتشاه و آتشکده آذر با نام حسن بن اسحاق بن شرف شاه شناسائی شده است . مهم آنست که ما فردوسی بزرگ را به استناد تاریخ سیستان و چهار مقاله عروضی ابوالقاسم فردوسی می شناسیم که در آن هیچ شکی نداریم . بزرگمرد حماسه سرای ایران در قریه باژ از ناحیه طابران توس خراسان چشم بر جهان گشود .

https://lh5.googleusercontent.com/12BvJK-NHaPQsAor0dTeYG2ghe2uF3QRzLl7qYk7UvrEc_P54tpg4sE3WiLGE1yr_TTqhR7vWBUTNO2pwsq8wSiYD63KiMvm8RegBVHFOrtiTMapUh4-UfnPsnd-wMXIZE-Fhf3O

https://lh6.googleusercontent.com/0gfwXLSnOuvFa0SaUOK-2JTuY5h41ae8RxX3s3FIvbUKQh6pdUprwrjiIEwoaRU7lOsiujT0xVBb7-MQI7zMONEgQP3xSs-VH-nZIWAB1qdcYNAVKOvxsPpXxauR4De10cxkTj-L

https://lh4.googleusercontent.com/oiLSc6DanP9_6Dyn-sWkkayKy2z0nytJb72w7bAHrCAaxYKuuOl-NR_uShmJYp02RRIdlLy2l2ccU_KN8zxs9O4Z8Q1Zck-iLFZjtNq9JnRqSY7vqsu5t0g2IDH0IOVlyo2v6CyQ

https://lh4.googleusercontent.com/uXr2fSIh8tKnpbk7sHdritePAcbwk6GYviMHRglNEGWeQwecq-0CKIzmgQKMnriAet8jJ-sL58vY6wV7g6YCV7kop0irnQ3LXWDlqe_zpIifEPix4mfeI2gut6RayEFauMyRls9k

این است خانه فردوسی که چنین ویران شده و مهر ننگی ابدی را بر پیشانی ما ایرانیان زده است که پاک شدنی نیست . در کنار حافظ ایران و فرهنگ آن به آرامگاه امام تازی ، رضا نگاه کنید و آرزو کنید که زمین دهان باز کند و تمامی ما را در خود جا دهد .

https://lh6.googleusercontent.com/HxvNJIavE9SsWLknhVTno8Qe0PTAHrXx9ySxQSG2n-TNpd8Kfx6mKuW1T8KHffveyQttLiVs6KpmPy3l5gf77Hg1F-I34QLXZxnVLddDrOC2OrWH1zbRYkf8qsyPALyZyoywofBI

گنبد طلای قبر امام تازی

https://lh4.googleusercontent.com/IWe5OCyyz0t_OHqYSgfEm4i5r8jBrU6pIxV5LVIOArbfSR5NnnIzdSDBafA9PsQRrvL0svJkC7_hvvNGsgMpBioxbYGGFZLEgpdRtIt52_3WAZchaC4hkyEfuIbyK_JLVBInQ5Ra

با خواندن یک شعر از فردوسی در نسخه های معمول شاهنامه ، از اینکه شاعر از مرز هفتاد سالگی گذشته است ، اطمینان حاصل می کنیم.

چو سال اندر آمد به هفتاد و یک

همی زیر شعر اندر آمد فلک

تنها در دو نسخه خطی شاهنامه ، یکی در کتابخانه لیدن هلند و دیگری کتابخانه استراسبورگ آلمان، از هفتاد و شش سالگی فردوسی آگاه میشویم :

کنون سالم آمد به هفتاد و شش

غنوده همی چشم میشار فش

در شعر دیگر شاعر، عمر پر عزت او را در مرز هشتاد سالگی شاهدیم :

کنون عمر نزدیک هشتاد شد

امیدم بیکبار بر باد شد .

اگر به این شعر اتکاء کرده و سال پایان گرفتن شاهنامه را 401 هجری بدانیم ، فردوسی بزرگ در سال 325 هجری چشم به جهان گشوده است. البته اگر نخواهیم به شعر آخر متکی باشیم و به اشعار او در شاهنامه تکیه کنیم ، باید به رقم 325 ، چهار سالی اضافه کرده و سال 329 هجری را زادروز حماسه سرای بزرگ ایران بدانیم .این بررسی  از آنجا به حقیقت نزدیکتر است که سال بر تخت نشستن سلطان محمد غزنوی 387 هجری است و در آن سال فردوسی 58 ساله بود ، لذا فردوسی در سال 329 هجری متولد شده است .

بدانگه که بد سال پنجاه و هشت

جوان بودم و چون جوانی گذشت

بپیوستم این نامه بر نام اوی

همه مهتری باد فرجام اوی

که باشد به پیری مرا دستگیر

خداوند شمشیر و تاج و سریر

اشعار بالا حکایت از آن دارد که زمانی که فردوسی 58 سال داشت ، آوازه سلطان محمود و وزیر او ابوالعباس فضل بن احمد را شنید و نامه بر آنها نظم کرد .

فردوسی صاحب مکنت بود و از رفاه کامل برخوردار . او در ده باژ با شوکت می زیست :

چو بودم جوان برترم داشتی

به پیری مرا خوار بگذاشتی

بجای عنانم عصا داد سال

پراکنده شد مال و برگشت حال

از این اشعار و دیگر شعرهای فردوسی به این حقیقت پی می بریم که او برای نوشتن شاهنامه و گذراندن عمر ، تمام سرمایه و ثروتش را از دست داده و در پیری تهی دست شده است .

نه امید عقبی نه دنیا به دست

زهر دو رسیده به جانم شکست

دو گوش و دو پای من آهو گرفت

تهی دستی و سال نیرو گرفت

 

https://lh3.googleusercontent.com/mgZvbBDSa7N_UWQM6GUwnE3Sv9erHyKHaIu_LwNJt8lQmqHjqfoFN09J3mq3cITxiXc3zRsTIdUvCug_1wDScpjvNMrdKQ-KhACDUFeOIhFNxypuYbmp5LrwQDgX2drwplzILniN

فردوسی سی و پنج سال از عمر خود را صرف زنده کردن فرهنگ تاراج شده ایرانیان به دست اعراب کرد ، از شوکت و رفاه چشم پوشید و در آن زمان که بسیاری از شاعران با گرفتن صله و انعام به مجیز گوئی سلاطین و بزرگان مشغول بودند ، او به ایران و ایرانی می اندیشید . عرق میهن در او چنان قوی بود که فقر را چشید ولی از میهن پرستی اش چشم بر نداشت . فردوسی چنان درس میهن خواهی به ایرانیان داد که امروز پس از هزار سال تنها عامل پیروزی بر دستار بندان تازی پرست بد کردار است .

شاعران هم دوره ی فردوسی کارشان سرودن مثنوی و قصیده و غزل های عاشقانه بود . کارشان سرودن مسمط و ترجیع بند و رباعی ، دوبیتی و قطعه بود .کارشان مداحی و گرفتن صله بود . کارشان هجو و هزل بود . اگر شاهنامه بی همتاست ، بخاطر این است که مهمترین اثر حماسی جهان است . پس از فردوسی بزرگ ، باید بر کارهای مسعودی مروزی نیز ارج نهاد . در زمان فردوسی شعرای بزرگ درباری تنها به مداحی پادشاهان دل مشغول بودند . هر شاعر مداح وظیفه داشت تا در اعیاد و ایام رسمی و در فتح ها مجیز شاه را بگوید. درآمد دوم شاعران مدیحه سرائی از افراد درباری بود.

بذل و بخشش بی شمار سلاطین غزنوی به شاعران ، نقش وجودی و میهن پرستی فردوسی را بیشتر نمایان می کند و این فردوسی بود که با فقر زیست ولی تسلیم نشد .

در دربار سلطان محمود غزنوی سه مداح بزرگ وجود داشت : عنصری ، فرخی و منوچهری  و بیش از اینها رودکی و دقیقی در عهد سامانیان یکه تاز مدیحه سرائی بودند .رودکی بخاطر مدح گوئی از امیر نصر و وزیران او به ثروت زیادی دست یافت ، و بقول نظامی عروضی هنگامیکه همراه نصر بن احمد از هرات به بخارا میرفت ، چهار سد شتر زیر بنه ی او بود. در تاریخ سیستان رویه 324 می خوانیم : این شاعر برای مدح گویی از امیر ابو جعفر احمد بن محمد صفاری ده هزار دینار پول گرفت .   میان برخی از اشعار حماسی این شاعران با حماسه فردوسی بزرگ اختلاف فاحشی وجود دارد . حماسه این شاعران که رنگ تملق دارد به خاطر کشورگشایی های پادشاهان اسلام زده ی ایران محمود و مسعود غزنوی است .تصور مداحی آن زمان با امروز ایران و تعریف از آخوند دون پایه و پستی چون سید علی خامنه ای شرم آور است .  از رودکی به عنوان کسی که قصه ها را با مدح و دعا همراه کرد باید نام برد .این شاعر صله بگیر اعتراف می کند که چهل هزار درهم از امیر نصر ، پنج هزار درهم از امیر ماکان بن کاکی و شصت هزار درهم از امرای مختلف سامانی گرفته است .

بداد میر خراسانش چهل هزار درهم

وزو فزونی یک پنج میر ماکان بود

وزاولیاش پراکنده نیز شصت هزار

به من رسید و بدان وقت حال چونان بود .

به مسعود مروزی اشاره کردم . این شاعر نخستین کسی است که شروع به نظم روایات تاریخی و حماسی ایران کرد و شاهنامه ای را پدید آورد که نشانی از آن نیست . در کتاب البدءو التاریخ ، نوشته ی مطهر بن طاهر مقدسی در باره این منظومه یاد شده است .

نخستین کیومرث آمد به شاهی

به گیتی در گرفتش پیش گاهی

چو سی سال به گیتی پادشاه بود

کی فرمانش بهر جائی روا بود

شاهنامه مسعودی مروزی در سالهای نخست سده پنجم هجری از شهرت و اعتبار برخوردار بود .

https://lh5.googleusercontent.com/cToq3ttsvx5gL4hopAB7To7gRJbX6jCw0j4TwhmC5Vm1JJOTVRdXGBFyb0ZsLSdTw2i2xyn_IpDddmU8DLpipqIbqLAN_Zyfgubyig_R9WPihsxbwhMcRsrCGOGEpvxl8RqUgdJE

شاهنامه فردوسی گنجینه ای است که تمدن اساطیری و در مجموع سه هزار سال تاریخ ایران زمین را در برگرفته است . هنر فردوسی کنار هم قرار دادن عشق به میهن ، حکمت ، فلسفه ، اصول جنگ ، یکتاپرستی ، تاریخ ، جغرافیا ، طب ، حقوق ، جامعه شناسی و….. میباشد . تنها هنر خلاقه بزرگی چون فردوسی میتواند با آگاهی از دانش آن زمان ، از تمامی موارد بالا آنهم در راستای اعتلاء و سربلندی ایران و ایرانی سخن بگوید .

به جرات میتوان فردوسی را رزم جوئی با تیغ برنده بر تکاوری تند پا تصور کرد که پیشاپیش و در راس فرماندهی قشون به جنگ اهریمنان تازی شتافته و راه و روش رزم او در خلال شاهنامه به غیر از مسائل فرهنگی مورد استفاده رزم آوران نظامی قرار گیرد . کدام فرمانده لایقی جز فردوسی توانسته سربازان میهن و مردم را چنان از درجه شهامت و از خودگذشتگی سیراب کند که آنها برای آب و خاک و شرافت و ناموس خود جانشان را فدا کنند . فردوسی در کمال سادگی قوانین جنگ را تعلیم میدهد . با اجرای دستورالعمل های فردوسی با دست خالی میتوان به جنگ کسانی رفت که تا بن دندان مسلح هستند . فردوسی ، عامل فوران غیرت افراد است . غیرتی که در تمام جنگها حرف اول و آخر را میزند . بهترین شاهد جنگهائی است که عشایر دلیر و دلاور ایران با دشمنان آب و خاک خود داشته اند . آنها با بیل و کلنگ و وسایل ابتدائی نبرد ، همواره بر دشمنان خود پیروز شده اند . چه نظامنامه ای جز شاهنامه در دست عشایر ما بود که جنگیدن را به آنها آموزش دهد ؟

در زمان رضا شاه بزرگ و فرزندش محمد رضا شاه ، نام فردوسی بزرگ از غبار نهصد ساله پاک و از زوایای فراموشی خارج گردید . بزرگداشت جشن هزارمین سال فردوسی قدمی بود بنیادی برای شناخت هر بیشتر جهانیان از بزرگمرد تاریخ و فرهنگ ایران زمین .

به باور تمامی اندیشمندان اگر فردوسی در یکی از دشوار ترین برهه های تاریخی ، شاهنامه را نمی سرود ، امروز ما خود را ایرانی نمی دانستیم ، همانطور که مصری و شامی و سوری خود را عرب شناسائی می کنند . این والائی را وامدار فرزانه توس هستیم .

آنچه فرهنگ ، تاریخ و دانش ایرانیان را میسازد بر چهار رکن استوار است . آنچه فردوسی بزرگ بر آن اصرار و پافشاری داشت در مرحله نخست خرد است . در دنیای شاهنامه ایرانی خردمند است و زمانیکه ابرهای تیره بر آسمان ایران سایه می اندازد و مردم مسخ شده ما فریب برابری و برادری اسلامی را میخورند و بیگانگان بر سرزمین ما حکم می رانند.

استاد مصطفی سرخوش، سخن پرداز و دبیر ادبیات روزگار ما در سروده یی بنام مهر میهن می سراید

از آنروز دشمن بما چیره گشت

که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز ایـن خـانه ویرانه شد

که نان آورش مرد بیگانه شد

چو نـاکس به ده کـدخدایی کند

کــشــاورز بـایـــد گــــدایــی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم

کجا این سرانجام بد داشتیم

بسوزد در آتش گرت جان و تن

به از زنـــدگــی کـردن و زیـسـتن

اگــر مـایـه زندگی بــنــدگــی است

دو سد بار مردن به از زندگی است

بـیـا تا بکوشـیـم و جــنـگ آوریم

برون سر از این بار تــنــگ آوریم

در چهل سال گذشته بنا به سیاست دستار بندان بی وطن و تازی پرست، ضدیت با فردوسی و اصولا فرهنگ ایران بعد ترسناکی بخود گرفت . تلاش اشغالگران میهن برای بیرنگ کردن اعیاد ملی و فراموش شدن شاهنامه بشکل غیر اخلاقی دنبال شد . آخوند خوب میدانست و میداند که چگونه میتوان یک ملت را نابود و برده و بنده اختیاری اسلام حفظ کند .

قدم نخست این بی وطنان گرفتن حافظه ملی و فاصله و شکاف انداختن بین مردم با پیشینه تاریخی شان است . در این روند شوم ، ایرانی هویت و شناسه خود را از دست میدهد و ملت ایران تبدیل به امت مسلمان میشود .در گام بعدی ، آخوند نابکار و ایادی توده ای و چپی و همچنین ملی – مذهبی ها ، دانشمندان ایرانی و کتابهایشان را بی اعتبار جلوه داده و سعی بر خراب کردن آنها دارند . در این راستا می توان به توده ای بی وطن ناصر پورپیرار ، سید حسین نصر ، احمد فردید و فریبکار بزرگ علی شریعتی اشاره داشت .

ناصر پورپیرار را باور این بود که اگر ادبیات عرب نبود ، ادبیات پارسی لقلقه میگرفت !

سید حسین نصر نیز حاتم طائی وار تمامی دانشمندان و سخن سرایان ما به جهانیان عرب شناسائی کرد .

در مرحله بعدی آخوند تازی پرست ، بجای شاهنامه ، هجو نامه قرآن را تشویق می کند و ادعا دارد آنچه می خواهید در این کتاب انسان ساز مییابید . در راستای اینکار تاریخ گهربار ایران زمین را از ذهن مردم اسلام زده ی ما پاک و تاریخ سراپا جنگ و خون ریزی و اوهام و خرافات و ترتیب هم خوابگی های پیامبر زنباره ، گردنه زن ، جنایتکار و ضد بشر اسلام را گسترش میدهند . مبنای گاهشمار ما را به فرار محمد از مکه به مدینه تغییر میدهند ، و بدین سان بر مرگ و نابودی یک ملت پایکوبی کرده ، برگرده بندگان و بردگان اختیاری اسلام سوار و سرمایه های ملی مردم ما را چپاول می کنند و مازاد آنرا به جیب گشاد تروریست های عرب می ریزند .

شاهنامه با دو گوهر هستی بخش شروع میشود : جان و خرد . اگر جان نباشد ، زندگی بی معنی است و اگر خرد نباشد ، خفت و خواری جای والائی را میگیرد . تلاش فردوسی بزرگ آنست که خرد را به ایرانیان تفهیم کند . از دید فردوسی کسی که خرد ندارد ، ایرانی نیست . بی خرد آن شایستگی را ندارد که خود را ایرانی بنامد . برای این قبیل افراد میتوان از واژه انیرانی سود جست . پس از جان و خرد ، به بنیاد دیگر شاهنامه ، یعنی داد میرسیم ،و رکن چهارم آن مهر است . ارکان تشکیل دهنده شاهنامه را با هجو نامه قرآن مقایسه کنید و بعد بگوئید : به راستی کدام یک از این کتابها مقدس هستند ؟

یکی از خیانت های بزرگ ملایان در ضدیت با فرهنگ ایران این است که آنها مجوز برای اجرای موسیقی ، خصوصا سنتی با اشعار فردوسی را نمی دهند .

قدر مسلم با مرور بر اشعار فردوسی بزرگ ، بدون هیچگونه تردیدی باید نوشت که فردوسی از مبانی جنگ و اصول آن آگاهی کافی داشته است . نقاشی میدان جنگ ، قشون کشی و صف آرائی مقابل دشمنان ، آنهم با دقتی بی نظیر نمی تواند بر اساس ذهنیات باشد .

فردوسی نظیر تمام ایرانیان دیگر که سوار کاری جزو عادات و ورزشهای اصلی ایرانیان بوده ، به سوارکاری علاقه داشته و در این رشته از مهارت کامل بر خوردار .

ادامه دارد

نقل از وبسایت فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا