خبر و دیدگاه

هراس از فرانکشتاین تروریستی و تعامل جهان با طالبان

 

تبدیل شدن شمال افغانستان به وزیرستان شمالی و نگرانی های روسیه

در این روزها تلاش های دوگانه ای در پیوند به اوضاع افغانستان در سطح کشور های منطقه و جهان به راه افتاده است که یک سرنخ این تلاش ها به مسکو و پیکنگ و سر نخ دیگر آن به واشنگتن می رسد شگفت آور اینکه چرخه گیر هر دو رابطه نظامیان پاکستان است. این تلاش ها بیانگر این است که حل کلید حل بنیادی مشکل افغانستان نه در داخل، بلکه در ایجاد تفاهم مشترک میان امریکا و روسیه و چین است. در ظاهر هدف هر دو تلاش پیشگیری از خطر تروریسم از افغانستان تحت حاکمیت طالبان ذکر شده است. مقام های کشور های یادشده نگران فعالیت های گروه‌های خطرناک تروریستی در افغانستان بوده و هریک موجودیت این گروه‌ها را خطری جدی نسبت به کشور های خود تلقی می کنند. این نگرانی ها پس از آن افزایش یافته که بررغم وعدعهای پیهم رهبران طالبان مبنی بر اینکه هیچ کشوری نباید از افغانستان احساس خطر کند، هر روز گروه‌های تروریستی در این کشور ساز و برگ جدیدی پیدا کرده و نیرومندتر می شوند. همزمان به این انتقال رهبران و مرکز های گروه‌های تروریستی از جنوب به شمال افغانستان پس از دیدار های پیدا و پنهان طالبان با امریکایی ها به شک و تردید های کشور های چین و روسیه و ایران نسبت به وعده‌های طالبان افزوده است. این تردید ها رویارویی چین و روسیه را با امریکا برسر منافع شان در افغانستان تشدید بخشیده است. تلاش های دپلوماتیک مسکو نشان دهندۀ نوعی انعطاف سیاسی بجای مقابله باز کردن باب تفاهم است تا زمینه برای یک حکومت ایتلافی و بعد فراگیر در افغانستان فراهم شود. این تلاش ها درحالی از سوی مسکو آغاز شده که کشور های مشترک المنافع، چین و ایران مدعی اند که امریکا در سازش با طالبان در صدد صدورتروریستان به کشور های یادشده و ناامن سازی آنها به هدف پیش گیری از برتری جویی های اقصادی چین و امتیازطلبی های تسلیحاتی روسیه است.    

نشست مسکو در غیاب حضور نمایندۀ طالبان و درخواست آن برای تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان در واقع نقطۀ عطفی در روابط طالبان و مسکو به شمار می رود. طالبان در حالی در این نشست حضور نداشتند که موضوع این نشست مشورتی آشتی ملی، حکومت فراگیر، صلح و ثبات در افغانستان بود. اشتراک کننده گان به شمول نمایندۀ پاکستان خواهان آشتی ملی و تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان شدند و با ابراز نگرانی از خطر گروههای تروریستی خواهان برقراری و حفظ رابطه با طالبان و ادامۀ کمک های بشردوستانه به مردم افغانستان شدند. نماینده گان کشور های یادشده در حالی افغانستان را خطرناک خواندند که طالبان درتبانی با پاکستان و امریکا تمامی گروههای تروریستی مانند داعش، طالبان پاکستان، لکشر طیبه، سپاۀ محمد و لشکر جنگوی، القاعده و گروههای اسلامی تندرو ازبکستان، ایغور ها و  تاجک ها، البته با میزبانی شبکۀ حقانی به شمال افغانستان در این سوی مرز دریای آمو جابجا شده اند. این نشست به برچیدن تمامی پایگاه های تروریستی در شمال افغانستان و عدم واگذاری تاسیسات نظامی به هیچ گروۀ تروریستی و کشوری نیز تاکید کرد. این درخواست در نشستی صورت گرفت که میزبان آن روسیه بود و افغانستان به نفت و گاز و گندم آن سخت نیازمند است و در ضمن به انرژی برق تاجکستان، ازبکستان و کالا های چینایی سخت احتیاج دارد که کشور های یادشده از اشتراک کننده گان این نشست بودند. هرچه باشد طالبان نمی توانند، نگرانی ها و تلاش های مسکو و پیکنگ را در رابطه به شمال افغانستان دست کم بگیرند. روسیه در گذشته یکی از تمویل کننده گان مهم اسلحۀ طالبان بود و بعید نیست که سپردن اسلحه به طالبان از سوی روسیه در نتیجۀ یک معاملۀ سیاسی با طالبان صورت گرفته بود و طالبان در این معامله تعهد هایی به روسیه سپرده اند. بنا براین طالبان ناگزیر اند که هوای روسیه را داشته و تلاش های او را نادیده نگیرند. در غیر این صورت روسیه وادار به واکنش خواهد شد و اسلحه و مهمات را در اختیار مخالفان نظامی طالبان قرار خواهد داد که برای حکومت طالبان عواقب ناگواری را در پی خواهد داشت. 

این نشست در حالی صورت گرفته که کشور های حوزۀ شانگهای خود را در تیررس جنگ نیابتی غرب تلقی می کند و این ساز و برگ جدید سیاسیی در سطح کشور های منطقه نشان دهندۀ نگرانی های روز افزون آنها نسبت به خطر تروریزم در مرز های جنوبی کشور های مشترک المنافع است. همزمان با آن ایجاد کانال های مخفی استخباراتی از سوی آی اس آی برای تقویت و گرمی روابط طالبان با امریکا به هدف کنترول طالبان سبب بی اعتمادی و دلسردی کشور های روسیه، چین و ایران نسبت به طالبان و وعدههای فریبندۀ آنان شده است. نگرانی کشور های روسیه، چین و ایران پس از آن افزایش یافت که پس از سفر باجوه به واشنگتن هیآتی از امریکا نخست وارد پاکستان و بعد وارد کابل و پس از گفت و گو با رئیس استخبارات طالبان به قطر رفت و به گفت و گو های خود با طالبان ادامه دامه داد. این انکشاف های سیاسی  نشست ها و دیپلوماسی منطقه ای پیرامون اوضاع افغانستان را فعال تر کرده و روسیه تلاش دارد تا در هماهنگی با چینایی ها و ایرانی ها اوضاع سیاسی و امنیتی منطقه را به سود خود بچرخاند. روسیه تلاش هایی را آغاز کرده تا دست کم در کوتاه مدت ایتلافی را میان جبهۀ مقاومت و طالبان بوجود آورد تا زمینه برای تشکیل حکومت فراگیر فراهم شود، زیرا ایتلاف میان طالبان و جبهۀ مقاومت نمی تواند، حکومت فراگیر و با قاعدۀ وسیع را درافغانستان رقم بزند. ممکن این گزینه از سوی مسکو به دلیل عدم انعطاف پذیری طالبان یک راۀ نزدیک مدت تر باشد. طالبان مدعی اند که حکومت آنان فراگیر است و تا کنون با تشکیل حکومت فراگیر مخالفت کرده اند. 

حال پرسش این است که هرگاه طالبان به ایتلاف با جبهۀ مقاومت به توافق برسند. این ایتلاف چگونه خواهد بود و چه ترکیبی خواهد داشت. از همه مهم تر این که طالبان به چه میزانی حاضر به مشارکت سیاسی در این ایتلاف خواهند شد و برای طرف مقابل جقدر صلاحیت خواهند داد تا بتواند، برای تغییر وضعیت سیاسی و آموزشی و اجتماعی افغانستان از آن بهره بگیرد. طالبان خود را حق کل می خوانند و تا کنون از فراز توسن جق خواهی تمامیت خواهانه اندکی هم فرود نیامده اند. بنابراین ایتلاف  از نظر آنان جز نقشی تشریفاتی برای طرف مقابل معنای دیگری نخواهد داشت. از همه مهم تر این که جایگاه و صلاحیت های رهبرغایب طالبان در این ایتلاف چگونه خواهد بود. اینها پرسش هایی اند که باید طالبان به آن پس از یک انعطاف پذیری جدی پاسخ بدهند. در کنار این پرسش های دیگری هم مطرح اند که هرگاه مسکو طرح ایتلاف جبهۀ مقاومت را با طالبان کرده باشد. در این صورت طرح مسکو در برابر معاهدۀ دوحه قرار می گیرد که در این صورت منافع امریکا در این طرح زیر پرسش می رود و این سبب اصطکاک ها میان طالبان و امریکا و از سویی هم میان مسکو و واشنگتن می شود. این در حالی است که طالبان بربنیاد معاهدۀ دوحه تعهد های آشکار و پنهان با امریکا دارند. امریکا بر بنیاد همان تعهد های دوحه بدور از حمله های طالبان افغانستان را شتاب زده ترک کرد و مردم افغانستان را در اسارت طالبان قرار داد. طالبان با نقض آشکار معاهدۀ دوحه کابل را تصرف کردند. هرگاه طالبان در قبال معاهدۀ دوحه متعهد می بودند، بجای قبضه کردن حکومت، در همان لحظات نخستین باید برای تشکیل یک حکومت مشارکتی بر بنیاد توافق دوحه عمل می کردند. آنچه مایۀ نگرانی است، اینکه امریکا بر رغم چانه زنی های سیاسی با طالبان و ابراز نارضایتی از آنان هفته وار تا چهل میلیون دالر زیر نام کمک های بشر دوستانه به طالبان می دهد.  گفتنی است که بربنیاد نوشتۀ احمد رشید، امریکا در دور نخست حکومت طالبان معاش های مقام های طالبان را از طریق وزارت خزانه داری پاکستان پرداخت می کرد و حالا به دلیل بحران مالی در پاکستان آن را به گونۀ دیگری به طالبان می پردازد. از سوی دیگر هنوز روشن نیست که طرح ایتلاف مسکو شامل کدام جناح ها با طالبان است؛ هرگاه این طرح تنها شامل جبهۀ مقاومت ملی باشد، شاید از نظر طالبان ساده و کم هزینه قابل بحث باشد؛ اما پیوستن جبهۀ مقاومت به طالبان تنها راۀ حل نیست. در این صورت این ایتلاف یک جانبه بوده و مشارکت سیاسی در سطح ملی را نفی می کند. این بستگی به درایت های سیاسی رهبران جبهۀ مقاومت دارد که چگونه طرح مسکو را با سایر جناح های سیاسی و قومی و گروهی شریک کنند تا نخست یک اجماع سیاسی در اردوگاۀ مخالفان نظامی و سیاسی طالبان بوجود آید. در این صورت ممکن بعد داخلی معاهدۀ دوحه حل شود و اما باز هم امریکایی ها با آن موافق نخواهد بود. زیرا امریکا می داند که  طرح مسکو در کوتاه مدت و دراز مدت منافع امریکا را در افغانستان ضربه می زند و پرش های استراتیژیک واشنگتن به آن سوی آمو را مهمیز می نماید. 

در همین حال هیآت های امریکایی درتبانی با پاکستان گفت و گو های دوامدار را به راه افگنده اند. هرچند هدف از این گفت و گوها احیا و تطبیق معاهدۀ دوحه ذکر شده است؛ اما این روی بازی است و آنچه در پشت پردۀ این گفت و گو ها می گذرد، متفاوت از حدس و گمان هایی اند که هنوز دست رسانه ها به آن نرسیده است. دراین میان آنچه مسلم است، مایوسی امریکا از جنگ شکست خوردۀ آن که پیش از رسیدن به اهداف راهبردی خود افغانستان را زودهنگام ترک کرد. هرچند امریکا دلیل ترک خود را تمامیت خواهی ها و انحصارگرایی های غنی می خواند که او در راۀ یجاد اجماع ملی سنگ اندازی کرد و زمینه را برای اشغال کابل از سوی طالبان فراهم کرد؛ اما گمانه زنی ها بر این است که امریکا ترجیح داد که با ایجاد ژاندارمی از گروههای تروریستی در افغانستان کم هزینه تر به اهداف راهبردی خود نایل خواهد آمد. آنچه مایۀ نگرانی مقام های مسکو و پیکنگ است، همین موضوع است که جنگ نیابتی بوسیلۀ گروههای تروریستی را در افکار آنان تداعی می کند. کشور های یادشده می دانند که شبکۀ حقانی با توجه به نزدیکی با آی اس آی قدرت اصلی را در دست دارد و گردانندۀ اصلی بازی به کمک آی اس آی و در تبانی با آن است. این شبکۀ جهنمی اکنون میزبان بیش از بیست گروۀ تروریستی در افغانستان است. این شبکۀ جهنمی در ایتلاف با طالبان در صدد ساختن شمال کشور به وزیرستان است. برنامه ای که از زمان کرزی با انتقال تروریستان از جنوب به شمال در زمان وزارت داخلۀ اتمر آغاز شد و حالا شبکۀ حقانی به آن تحقق می بخشد. 

از دعوت احمد مسعود به مسکو فهمیده می شود که کشورهای منطقه نخست به دنبال ایجاد ایتلافی میان طالبان قندهاری، شبکۀ حقانی و جبهۀ مقاومت ملی برای کنترول و مدیریت وضعیت منظقه اند تا این ایتلاف جای خود را به حکومت فراگیر عوض نماید. اینکه جبهۀ مخالف طالبان یعنی جبهۀ مقاومت ملی چقدر از این بازی سود خواهد برد و از لحاظ سیاسی به چه میزانی در این زمینه آماده گی دارد تا از این گفت و گو ها برای منافع ملی و وحدت ملی مردم افغانستان برای یک افغانستان با ثبات نفع ببرد. این بستگی به درایت های سیاسی و خرد جمعی رهبران جبهۀ مقاومت است. این رمانی ممکن است که این جبهه با تشکیل یک جبهۀ نیرومند و ملی راه را برای مشارکت سیاسی معنا دار در یک دولت ایتلافی با طالبان فراهم کند. مقاومت برای بقا، موثریت، اثرگذاری مهم و پیدا کردن جایگاۀ بلند در راستای گفت و گو ها، تلاش های یک دست و معنا دار سیاسی نماید و به مانور های موثر نظامی در میدان جنگ نیز دست یازد. برگ برندۀ جبهۀ مقاومت در توانایی رهبران آن برای تشکیل و یا همسویی شخصیت ها و گروههای سیاسی و قومی است تا دست کم در نمایش یک جبهۀ نیرومندتر در برابر طالبان تمامیت خواه  بتواند، به مانور سیاسی در برابر طالبان فایق آید. مقاومت در کنار این با ایجاد کانال های ارتباطی با کشور های تاثیر گذار به گونۀ جدی و پیگیر سعی کند تا از گزینه های آنان برای چانه زنی های سیاسی و مدیریت جنگ و مقاومت و ایجاد تغییر و شرایط استفادۀ بهینه نماید. تا آنکه زمینه برای تشکیل یک ایتلاف با طالبان میسر شود و این حکومت از سوی کشور های جهان به رسمیت شناخته شود. یه این ترتیب تا یک سو از نگرانی های طالبان نسبت به سقوط حکومت شان کاسته شود و از سویی هم با ایجاد دیوار امنیتی از نفوذ و خطر گروههای تروریستی به آنسوی مرز های کشور های مشترک المنافع و چین کاسته شود.

هرگاه این تلاش های روسیه جدی باشد، این نشان دهندۀ یک چرخش سیاسی و چاره جویی این کشور در مورد امارت طالبان است. هدف روسیه از این تلاش ها بجای رویارویی با امریکا، تفاهم برسر منافع دو طرف است تا از هر نوع تقابل میان امریکا و روسیه و چین کاسته شود. این به معنای آن است که تفاهم کشور های چین، روسیه، ایران و هند با امریکا و هم پیمانان آن بر سر افغانستان، در واقع آغاز یک دور جدید خواهد بود که نخست راه را برای یک ایتلاف و بعد برای یک حکومت فراگیر فراهم کند تا این حکومت زمینه  را برای تصویب و توشیح قانون اساسی و نوعیت نظام فراهم کند؛ اما فرسنگ ها بعید به نظر می رسد که طالبان از تمامیت خواهی های خود اندکی کوتاه بیایند و با تمرد از دستور آی اس آی به چنین اقدامی تن بدهند. در کل گفته می توان، تلاش های مسکو برای تشکیل یک حکومت جدید زمانی نتیجۀ عملی می دهد که ارادۀ واشنگتن برای تامین صلح و ثبات در افغانستان در راستای تشکیل یک حکومت فراگیر صادقانه و بدون غرض و مرض باشد. اما واقعیت این است که تلاش های مسکو گشایش باب جدیدی از گفت و گوها باشد که به نتیجه رسیدن آن خیلی زمانگیر است و شاید اکنون در حد یک تبلیغات باشد. آنچه مسلم است، اینکه طالبان به حکومت فراگیر به معنای واقعی آن باور ندارند و کم ترین تصمیمی برای مشارکت سیاسی به غیر از خود را ندارند. زیرا ظالبان چنان خودخواه و وابسته به آی اس آی اند که نه تحمل هیچ شخص و گروهی و نه هم صلاحیت آن را دارند. فراخوان طالبان برای بازگشت سیاستگران به داخل افغانستان فریبی بیش نیست. هدف این فراخوان به دام افگندن شماری افراد فاسد و بدنام مانند فاروق وردک، چکری، آصف ننگ، زاخیل وال و دیگران است که لقمه های چربی برای طالبان هستند. این اشخاص آنقدر در فساد دخیل بودند که حتا در نظام فاسد گذشته جرات آمدن به افغانستان را نداشتند و شماری هم حتا در نظام گذشته از محاکمه شدن دغدغه داشتند. حالا که آغوش فاسد نواز طالبان برروی آنان باز شده و این کوران مفسد که از خدا عصا می خواستند، اکنون طالبان عصای آنان شده است و از این بهتر چه گزینه ای بهتری می توانند داشته باشند. در حالیکه طالبان تحمل فعالیت و حضور گروههای همفکر و همسوی خود مانند جمعیت اصلاح و گروۀ حزب تحریر و گرو، نجم را ندارند، چگونه می توان باور  کرد که موجودیت شخصیت ها و گروههایی را بحیث شریک سیاسی در حکومت خود قبول کنند که با برنامه های کنونی طالبان مخالف اند و با رد امارت خواهان حکومت مردم سالار در افغانستان هستند. 

از آنچه گفته آمد، پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان اوضاع این کشور به مراتب از گذشته پیچیده تر و دشوارتر شده است. از یک سو افغانستان به مرکز و پناه گاۀ تروریستان منطقه ای و جهانی بدل شده است و از سویی هم حکومت طالبان نه مشروعیت ملی و نه مشروعیت بین المللی پیدا کرده اند. کشور های منطقه و جهان بخاطر پیش گیری از تبدیل شدن افغانستان به فرنگشتاین تروریستی راۀ تعامل را با طالبان در پیش گرفته اند. طالبان هم با استفاده از این تنگدستی جهان و در عین زمان بازی های پنهان استخباراتی می خواهند از همه بهره جویی کنند. این بهره جویی ها سبب شده که طالبان در سخن چیزی و در عمل کار دیگری نمایند. حال برخورد های دوگانۀ طالبان کشور های منطقه بویژه روسیه را بیشتر وادار به تضمیم های تازه نموده است. هرگاه طالبان هنوز هم سر عقل نیایند و به بهای به حراج نهادن سرنوشت افغانستان و مردمش وارد معامله با امریکا و پاکستان شوند و نگرانی های روسیه و چین و ایران و کشور های مشترک المنافع و طرح های آنان را دست کم بگیرند. در این صورت افغانستان بار دیگر به مرکز تقاطع و رقابت و برخورد قدرت های منطقه و جهان بدل خواهد شد و شعله های جنگ نیابتی از هر طرف شعله ور خواهد گردید. یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا