خبر و دیدگاه

ائتلاف تازه رهبران پیشین؛ بازتولید گذشته یا گشودن راهی نو؟

اعلان ائتلاف جدید میان شماری از چهره‌های سیاسی دوران جمهوری ـ شامل مارشال عبدالرشید دوستم، حنیف اتمر، محمد محقق، یونس قانونی، احمد مسعود، داوودزی و برخی دیگر ـ بحث‌های تازه‌ای را درباره آینده سیاست افغانستان برانگیخته است.
این اقدام، با وجود تنوع قومی و سابقه سیاسی گسترده، یک پرسش بنیادی را دوباره به میان کشیده است: آیا بازیگران دیروز، که خود بخشی از مشکلات گذشته بودند، امروز می‌توانند حامل یک پروژه نو، ملی و ساختارمند باشند؟
این مقاله تلاش می‌کند ماهیت این ائتلاف، ظرفیت‌ها، محدودیت‌ها و پیامدهای احتمالی آن را بررسی کند.
۱. پیش‌زمینه و ترکیب چهره‌ها: بازگشت بازیگران قدیمی
اعضای این ائتلاف همان چهره‌هایی‌اند که طی چهار دهه گذشته در لایه‌های مختلف سیاست، دولت‌سازی، جنگ و صلح نقش داشته‌اند. هرچند آنان در مقاطع مختلف در برابر طالبان ایستاده‌اند یا نقش‌های مثبت داشته‌اند، اما گذشته سیاسی‌شان از نقد مصون نیست:
– ناکامی در ایجاد ساختارهای پاسخ‌گو،
– معاملات کوتاه‌مدت،
– و عدم تحقق تعهدات ملی.
اما نکته بسیار مهم که کمتر به آن پرداخته می‌شود این است که در واپسین ماه‌ها و هفته‌های سقوط دولت جمهوری، همین چهره‌ها نقشی منفعلانه، خاموش و سکوت‌آمیز داشتند.
این بی‌عملی و سکوت سیاسی عملاً میدان را برای باند انحصارطلب قدرت در درون دولت باز گذاشت؛ باندی که تصمیم‌گیری‌های پنهان و غیردموکراتیک آن سرانجام مسیر را برای تحویل دادن قدرت به طالبان پشتون‌تبار هموار کرد.
به عبارت دیگر، سهم این رهبران در سقوط نظام صرفاً “نبودن در صحنه جنگ” نبود؛ بلکه سکوت سیاسی آنان در لحظه سرنوشت‌ساز، سقوط را تسریع و انحصار قدرت را تثبیت کرد.
۲. ماهیت ائتلاف: تقسیم قدرت یا طرح ملی؟
نکته اساسی این است که این ائتلاف تاکنون هیچ برنامه‌ روشن سیاسی، اقتصادی، ساختاری یا آشتی ملی ارائه نکرده است.
آنچه از بیرون دیده می‌شود، بیشتر شبیه یک توافق تاکتیکی برای بازگشت به صحنه قدرت است ـ همان مدلی که در بیست سال گذشته بارها دیده شد.
ترکیب و نحوه شکل‌گیری این ائتلاف نیز نشانه می‌دهد که هنوز همان منطق‌های پیشین بر آن حاکم است:
یک چهره پشتون (اتمر) معمولاً در جایگاه رهبری،
و دیگران در قالب شریکان درجه دوم یا حامیان سیاسی.
این الگو همان ساختار کهنه «سهم‌گیری» است، نه بنای یک پروژه ملی نو.
۳. خطر بازتولید ساختار ناکارآمد گذشته
افغانستان دهه‌هاست گرفتار مدلی از سیاست است که بر محور:
قومیت،
معامله،
توافقات پشت‌پرده،
و تقسیم چوکی
شکل می‌گیرد.
نتیجه چنین الگویی همیشه یکسان بوده: بی‌ثباتی، فساد، سلب اعتماد عمومی و فروپاشی.
ائتلاف جدید، اگر با همین منطق پیش برود، به احتمال زیاد نسخه تازه‌ای از همان سیستم کهنه‌ای خواهد بود که در نهایت کشور را به بحران کنونی رساند.
۴. مشکل مشروعیت و بحران اعتماد عمومی
یکی از چالش‌های بنیادی این ائتلاف، کمبود مشروعیت اجتماعی است.
مردم افغانستان، به‌ویژه نسل جوان، تجربه فروپاشی دولت پیشین و ناکامی نخبگان سیاسی را فراموش نکرده‌اند. این نسل امروز به سادگی حاضر نیست:
چهره‌های قدیمی را دوباره به‌عنوان ناجی بپذیرد،
ساختارهای قومی را دوباره تحمل کند،
یا به حرکت‌های بدون برنامه اعتماد نماید.
مشروعیت سیاسی در افغانستان امروز نه با نام‌ها، بلکه با برنامه، شفافیت و مشارکت مردم شکل می‌گیرد.
۵. راه حل واقعی: تغییر ساختاری و انتقال قدرت به مردم
اگر قرار است افغانستان از چرخه بحران بیرون شود، راه آن نه بازگشت به چهره‌های قدیمی است و نه بازسازی ساختار پیشین.
اصل مشکل، ساختار متمرکز قدرت است؛ ساختاری که به یک قوم، یک مرکز و یک حلقه محدود ختم می‌شود.
بنابراین، هر پروژه سیاسی که داعیه نجات کشور را دارد، باید تغییر ساختاری را جدی بگیرد.
در این میان، یکی از بحث‌های جدی و قابل تأمل، حرکت به‌سوی یک نظام غیرمتمرکز یا حتی فدرالی است؛ مدلی که:
قدرت را از کابل به مناطق و مردم منتقل می‌کند،
رقابت‌های قومی را کاهش می‌دهد،
پاسخ‌گویی را تقویت می‌کند،
و امکان مشارکت واقعی همه اقوام را فراهم می‌سازد.
نظام فدرالی یا دست‌کم غیرمتمرکزسازی عمیق با دادن اختیارات قانون‌گذاری در واحد های اداری می‌تواند زمینه‌ای فراهم کند که هر منطقه با خواست‌ها، ظرفیت‌ها و ساختارهای خود آینده‌اش را بسازد.
این تنها راه شکستن انحصار قدرت و پایان دادن به تمرکز سیاسی و قومی است که افغانستان را بارها به سقوط کشانده است.
اگر ائتلاف جدید چنین تغییر ساختاری را در محور برنامه خود قرار ندهد، از همین اکنون می‌توان پیش‌بینی کرد که در همان مسیر گذشته حرکت خواهد کرد.
۶. جمع‌بندی: افغانستان به نو شدن ساختار نیاز دارد، نه چرخش چهره‌ها
واقعیت این است که افغانستان نه با بازگشت رهبران، بلکه با بازسازی سیستم نجات می‌یابد.
تا زمانی که:
قانون‌مندی،
توزیع عادلانه قدرت،
غیرمتمرکزسازی با اصول فدرالیسم،
عدالت اجتماعی،
پاسخ‌گویی،
و مشارکت مستقیم مردم
در محور سیاست قرار نگیرد، هیچ ائتلافی، از هیچ ترکیبی، راه‌حل پایدار ارائه نخواهد کرد.
ائتلاف جدید تنها زمانی می‌تواند بازیگر مثبتی باشد که:
گذشته خود را نقد کند،
اشتباهات سقوط جمهوری را بپذیرد،
و به‌جای بازگشت به قدرت،
برای ساختن ساختاری نو گام بردارد.
در غیر آن، این حرکت نیز مانند ده‌ها حرکت مشابه در تاریخ سیاسی افغانستان، تنها یک موج زودگذر خواهد بود؛ نه نقطه آغاز یک تحول واقعی.
داکتر اکبر همت فاریابی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا