خبر و دیدگاه

کرونا و فروریزی دیوار های قوانین علمی و فلسفی

 

ویروس کرونا یا کوید۱۹ از دو سال بدین سو کاخ شکوهمند و استوار ارزش های بزرگ و مشترک فرهنگ و تمدن بشری را سخت مورد تاخت و تاز و ارزش ها و دستاورد های بشری را مورد تهدید قرار داده است. این تهدید چنان محسوس است که گویا هر روز کنگره ای از این کاخ باعظمت وسیله کرونا فرو می ریزد و ارزش های ماندگار بشری از بلندا ها به زیر می افتد و مانند گلی پرپر می شوند. به هر میزانی که از برج و باروی این کاخ کرونا می کاهد؛ به همان اندازه کاخ های وهم و ضدارزشی تازه پی افکنده می شود و برج و باروی وهم آلود آن وحشتناک تر از خطر تروریزم می شود. خطر کرونا کمتر از تروریزم نیست و حتا بیشتر از آن ارزش هایی چون؛ اعتماد به نفس، باورمندی، اتکا به خود، بی خیالی و شاد زیستن، نوع دوستی و همدیگر داشتن را مورد حمله قرار می دهد و هر آن تخم یاس و ناامیدی و بی باوری و بی اعتمادی و از دیگر گریزی را در انسان بارورتر می کند. 

از این رو است که کرونا بیش از هر زمانی فرهنگ و تمدن بشری را مورد تهدید قرار داده است که این می تواند، مایهء شدید نگرانی انسان معاصر باشد. تمدن و فرهنگ بشری ارزش های مشترک مادی و معنوی را از هزاران سال بدین سو از عصری به عصری و از نسلی به نسلی حمل می کند. تمدن و فرهنگ کاخ استوار و فولادینی را ماند که نقش نیرومند دستان هر سرزمینی را می توان در آن مشاهده و حس کرد. از همین رو است که فرهنگ و تمدن مال مشترک بشری خوانده شده است. در این میان هنر بویژه ادبیات و شعر به مثابهء جانمایهء فرهنگی نقش بس بزرگ را برای شادابی و روح پروری فرهنگ و تمدن داشته است. از همین سبب است که شعرای بزرگ به مثابهء برپا دارندهء کاخ های هر زبان شناخته شده اند. بنا بر همین دلیل است که سخن هانری ماسه دانشمند فرانسوی در مورد فردوسی، سعدی، حافظ و مولانای بلخی صدق می کند. وی این چهارتن را با دانشمندان غربی مقایسه کرده و از آنان به عنوان ارکان بزرگ زبان فارسی باد کرده است. به باور او این چهارتن دربالنده گی و شکوفایی زبان فارسی نقش ماندگاری را ایفا کرده اند. چنانکه این سخن فردوسی که می گوید( عجم زنده کردم بدین پارسی … )گواهء آشکار بر تلاش های خستگی ناپذیر آنان در راستای بالنده گی زبان پارسی با فارسی است. او فردوسی را هم سنگ هومر یونانی، سعدی را هم طراز آناتول فرانس فیلسوف خوانده و حافظ را با کویتۀ آلمانی قابل مقایسه و حتا داناتر از او دانسته است. او با یادآوری این شعر مولانا: ” باران که شدی مپرس ، این خانه ی کیست.. – سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست” مولانا را یگانۀ دوران ها خوانده است. وی تاکید میکند که قدر او را بدانید و بوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید.   (۱)

اکنون کرونا نه تنها کاخ باشکوهء زبان و ادبیات فارسی؛ بلکه کاخ با عظمت تمامی زبان ها را مورد حمله قرار داده است و ارزش های میان فرهنگی را نیز مورد تهدید قرار داده است که به مثابهء ستون های استوار پیوند های ژرف فرهنگی و مدنی میان فرهنگ ها را رقم می زنند. این سخن می رساند که رسد و بالنده گی زبان ها از عناصر مهم بقا و پایایی آنها به شمار می رود. چنانکه جوزف بارت @میگوید تا زمانی که زبان بخشی از برنامهء درسی و تحقیقی نباشد، در معرض خطر قرار دارد. در این صورت است که زبان با دانش و فلسفه و حکمت آمیزش و آشنایی حاصل می کند و با زبان علم و فناوری همخوانی پیدا می کند تا آن را به مخاطبان و گویش وران خود انتقال بدهد. (بارت، 1379: 27). با تاسف که گاهی گویش درآن یک زبان بجای کار ور راستای رشدو بالنده گی زبان، برعکس می خواهند با تعصب ورزی با زبان های دیگر سد راهء رشد و تکامل سایر زبان ها شود. این رویکرد زمینه ساز بالنده گی زبان دیگر و انقراض آن زبان را فراهم می سازد. 

کرونا نه تنها فرهنگ و تمدن امروزی بشر را سخت تهدید می کند؛ بلکه این نشانگر این حقیقت است که تمدن و فرهنگ بشری که از دیر زمانی مورد حملهء تمدن و فرهنگ مادی گرا و ماشینیزم دوران مدرنیته و پسامدرنیته قرار گرفته بود و انسان را به شدت در حال تبدیل کردن به پرزه های ماشین بود و ارزش های معنوی و عاطفی او را به تدریج می ربود و هنوزهم می رباید؛ بلکه کرونا خطر های غیرمترقبه را در آینده نیز در افکار انسان تداعی می کند که ممکن تهدید آن بیشتر و جانکاه تر از کرونا باشد. کرونا نشان داد که انسان ها در آینده در معرض خطرهای غیرقابل پیش بینی قرار دارند که حتا دیروز عقل فلاسفه و دانشمندان غرب و شرق به آن قد نمی داد. کرونا حتا این سخن سارتر را به چالش کشاند که گفته است، غرب به فرهنگ و تمدن جدید نیاز دارد و هرگاه به چنین تمدنی دست نیابد، فرهنگ و تمدن کنونی غرب را به طرف فاجعهء هولناک می کشاند. سارتر در آن روزگار بیشتر از تبدیل شدن انسان به پرزهء ماشین هراس داشت و بربنیاد اندیشهء اصالت وجودی، او هراس داشت که ماشین اصالت وجودی انسان را ذایل نماید و بر اختیار و ادارهء او مسلط شود‌. سارتر با این گفته هرگز روی محور ها و عوامل دیگر مانند تروریزم و خطر ویروس ها مکث نکرده بود. 

تنها سارتر نیست که در شماری موارد بی توجه به عوامل دیگر در بسیاری موضوع ها دچار پیش داوری شده است؛ بلکه فلاسفهء دیگری چون مارکس با وجود وسعت اندیشه و توانایی های فکری نیز دچار پیشداوری هایی شده اند که امروز اگر در قید حیات می بودند؛ اندیشه های خود را خود زیر عینک نقد قرار می دادند. شاید او پیشتر از فوکو به به ابدی بودن و رهایی بخش بودن لیبرالیزم پس از فروپاشی شوروی پیشین اعتراف می کرد؛ اما فوکو چنان از فروپاشی شوروی غبطه خورد که بسیاری کاستی ها و ناکارایی ها و ضعف های جامعهء لیبرال را دست کم گرفت. مارکس که ماتریالیسم تاریخی خود را بر بنای ماتریالیسم دیالکتیک استوار ساخته بود؛ در تحول تاریخی جوامع بشری عوامل معنوی حتا ادارهء انسان را دست کم گرفت و تمامی افکار فلسفی خود را متوجه عوامل مادی تحول تاریخی نمود و تغییر زیربنا های مادی را از کمون اولیه تا کمونیسم اصل خواند و تمامی اندیشه ها باور ها و اعتقادها را روبنا عنوان کرد. با تاسف که لینین با انقلاب اکتبر در شوروی از نخستین کسانی بود که از اندیشه های مارکس عدول نمود. هدف ا اشاره به مسایل بالا ظهور عوامل غیرمترقبه بوده که فلاسفه و دانشمندان بی توجه به آنها بنیاد های فکری و فلسفی شان را ابدی خوانده اند. ممکن یکی از دلایلی که کارل پوپر بر تمام شناخت ها خورده گیری کرد و اصل ابطال پذیری برقوانین علمی را صادر کرد؛ همین عوامل غیرمترقبه بوده که دانشمندان و فیلسوفان به توجه به آنها قوانین علمی را ابدی خوانده اند. سِر کارل رایموند پوپر (۱۹۰۲ – ۱۹۹۴) فیلسوف علم، منطق دان، ریاضی‌دان و اندیشمند اتریشی-انگلیسی و استاد دانشگاۀ اقتصاد لندن بود و یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان علم قرن بیستم به حساب می‌آید. آثار زیادی در فلسفه سیاسی و اجتماعی از او باقی مانده ‌است. پوپر به دلیل کوشش‌هایش در رد روش علمی طرفداران کلاسیک مشاهده/استنباط (اثبات‌گرایان) از طریق پیشبرد روش ابطال‌پذیری تجربی، مخالفت‌اش با دانش برآمده از قیاس و استدلال کلاسیک (ارسطویی-افلاطونی) و دفاع از خردگرایی انتقادی، بنیادگذاری نخستین فلسفه انتقادی غیر توجیه‌گرانه در تاریخ فلسفه و دفاع نیرومندش از لیبرال دموکراسی و اصول انتقادگرایی اجتماعی که به نظر او امکان ظهور جامعه باز را فراهم کردند، شهرت فراوان دارد.[۲] (۲)

یکی از اشتباهء فلاسفه ای چون مارکس در تحولات تاریخی و اجتماعی نفی ارادهء انسان در عصر های پسین بوده که در بسیاری موارد به فاشیسم انجامیده است. نظریات انتقادی مارکس دربارهٔ جامعه، اقتصاد و سیاست – که مجموع آن‌ها را مارکسیسم خطاب می‌کنند – بر این پایه استوار است که جوامع انسانی از طریق مبارزه‌های طبقاتی پیش می‌روند. فاشیسم هتلری و هژمونیسم شوروی از نشانه های مشهور آن است که دو جنگ جهانی اول و دوم را در قبال داشت و جان میلیون ها انسان را گرفت. اکنون هم در کشور هایی از جهان شاهد نوعی تکروی و استبداد هستیم که از برتری جویی های فکری و قومی منشا می گیرد. این در حالی است که امروز تروریزم بیشتر از فاشیسم جهان را تهدید می کند و هنوز جهان از زیر پاشنه های آهنین تروریزم رهایی نیافته اند که ویروس کرونا بیداد می کند و هر روز جان هزاران انسان را می گیرد. 

بعید نیست که خطر های غیر قابل باوری انسان فردا را تهدید کند که خطرناک تر از کوید۱۹ باشد و تمامی اندیشه های علمی و فلسفی را تحت شعاع درخواهد آورد. هدف از اشاره به نکته های بالا این است که کرونا بسیاری از معادله های علمی و فلسفی را از جایش بیجا نموده و این بیجایی در تمامی عرصه های فکری و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و امنیتی ادامه دارد. ویروس کرونا در واقع دق الباب بر مطلق گرایی های فکری و فلسفی و در ضمن هشدار و تنبهء نسل های کنونی و فردا ها است تا بدانند که در آخرین تحلیل به گفتهء مولانای بزرگ :”پای استدلالیان چوبین بود” به قول فرزانه فرزند بلخ که ” نیست پیامبر ولی دارد کتاب” عقل انسان در هر زمانی قاصر است و از شناخت عام و تام و کلی و جزیی پدیده ها معذور است. این سخن مولانای بزرگ نقد علم و فلسفه است و نه نفی آنها؛ زیرا میان نفی و نقد فرهنگ ها فاصله است. این سخن مولانا متوجه عقل پرخاشگر است که بر اریکه ای سلطنت دین زدایی نشسته و دعوای خدایی دارد. این در حالی است که به گفتهء الکسس کارل ریاضی دان بزرگ بریتانیایی، با آنکه عقل بر سکوی فتح الفتوح مجهول ها نشسته و بر بسیاری از ناآگاهی ها مسلط شده و بر آسمان ها با نیروی علم و ( به تعبیر قرآن سلطان) صعود نموده است؛ اما تا کنون از کوچک ترین ذرهء وجود خود یعنی دی آن ای غافل است. هرگاه این شناخت انسانی به کمال برسد، در اینصورت بر تابوت نژاد آخرین میخ های فولادی زده می شود و نه سیاه پوستی از پدر سیاه و نه سفید پوستی از پدر سفید و به همین گونه نه هزاره و نه تاجک و نه پشتون و نه کرد و نه لرد و نه عرب اصالت دارد؛ بلکه هر یک در نیم راهان کوه و کتل هر نژادی را پیموده اند تا آنکه اکنون رنج بی پایان یک نژاد معین را ناگزیرانه تحمل می ‌کنند.

نیوتن سخن معروفی دارد و می گوید، همهء عالم را سری است و اما در ماورای او است، سری دیگر. این سخن از یک سو از درهم تنیده گی آفرینش و از سوئی هم از رازآلودی آنها سخن می گوید که جهان شهود و جهان غیب چند لایه و درون به درون است و هرگاه پرده ای از روی قوانین می افتد، پرده های جدید به مثابهء مجهول های تازه در آن رو می نمایند. از این سخن نیوتن پیدا است که او بررغم کشف قوانین اجسام در حالت ایستا دارای آگاهی های بالنده در حوزه های دیگر شناخت بود این سخن تیوتن بازتاب دهندهء آن است که او پیش از کارل پوپر از نخستین اندیشه ورزانی بوده که بر دیوار های مطلق گرایی در قوانین علمی و فلسفی میخ کوبیده است. او در واقع به عوامل متعددی در قوانین آشکار و پنهان علمی و فلسفی باورمند بود که می توانند؛ بر قوانین علمی و فلسفی اثر بگذارند. وی از آنان به نام سر یا اسرار یادآور شده است که از دید ژرف او در پیوند به فلسفه بویژه در حوزه های انسان، جامعه و تاریخ پرده برمی دارد. کرونا و سایر عواملی که در آینده تحقیقات علمی و فلسفی را به چالش می کشند، از جملهء آنها به شمار می روند. @در این تردیدی نیست که کوید ۱۹ احساس مشترک انسانی در سطح جهان را برای نجات انسان از خطر کرونا برمی انگیزد؛ اما شدت واگیری و شیوع این ویروس چنان سریع وجودی است که درد تنهایی و یاس آن تلاش های یادشده را به چالش میکشد. این موضوع فلسفهء سیاست را نیز نشانه رفته که هدف اصلی آن رفاهء همگانی است تا ایجاد مدینهء فاضلهء جهانی است. در حالی که هدف اصلی فلسفهء سیاسی از جمهوری افلاطون تا کمونیسم مارکس و جامعهء لیبرال فوکو و کارل پوپر رهایی انسان از تبعیض های رنگ و نژاد؛ البته جدا از تفاوت های فکری است. 

گفنی است که فلسفه سیاست مطالعه مسائلی همچون سیاست، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، عدالت، مالکیت، حقوق، قانون و شیوهٔ اجرایی کردن آن توسط قوای حاکم از منظر فلسفی است. این موضوع  به پرسش هایی چون؛ چرا به آنها نیاز داریم؟ چه چیزی به یک دولت مشروعیت می‌بخشد؟ چه حقوق و آزادی‌هایی باید پاس داشته شوند و چرا؟ عدالت چیست؟ چه شکلی باید برای حکومت اتخاذ شود و چرا؟ قانون چیست؟ و شهروندان چه وظایفی را در یک دولت مشروع برعهده دارند؟ (اگر به کل وظیفه‌ای داشته باشند) و در چه زمانی به گونه‌ای مشروع می‌توانند دولت را به زیر بکشند؟ یا به عبارت عام تر فلسفهٔ سیاست اشاره به یک دیدگاه کلی یا یک اخلاقیات مشخص دارد. هم‌چنین می‌توان از آن با عنوان یک عقیده یا رفتار سیاسی نیز یاد کرد که البته در عمل سیاست لزوماً از فلسفهٔ خویش پیروی نمی‌کند.[۱] در تقسیم‌بندی‌های آکادمیک، فلسفهٔ سیاسی بخشی از اندیشه سیاسی است.

ویروس کرونا امروز بسیاری از پرسش ها و چرا های فلسفۀ سیاست را زیر چالش برده است؛ نه تنها این؛ بلکه ویروس کرونا جهان کنونی را با تمام بزرگی اش به کابوسی برای انسان بدل کرده است و از آن کابوس تنهایی و سکوت ساخته است که حتا در تاریخ دردبار و خونین انسان بی پیشینه است. آنهم کابوسی که شادی و طراوت و تازه گی انسان را گرفته و جای آن را یاس و نفرت و بی باوری پر میکند که حکایت از سرنوشت نامطمئن و بی ثبات انسان در روی زمین دارد. هرچند انسان شاهد تحولات ژرفی در دنیای فلسفه بوده و اما هیچ گاهی شاهد این چنینی یاس و نفرت و انسان گریزی و حتا خودگریزی نشده است.

چنانکه ما شاهد تحول کشف و شناخت های فلسفی از وجود ارسطویی تا زبان وینگنشتاین و فلسفهء هرمنوتیک گادامیر هستیم که دنیای فلسفه را وارد تحولات ژرف نمود و پروسهء شناخت که به بهای نوشیدن جام شوگران سقراط و اعدام گالیله به جرم چرخیدن زمین به دور آفتاب، به نقطهء غیرقابل بازگشت رسید؛ فلسفه را وارد منطق جدید نمود و بالاخره به اعلان مرگ مولف انجامید. به همین گونه کشف و شناخت حرکت جوهری بوسیلهء ملاصدرا نگرش های ارسطویی این سینا را دگرگون کرد و به فلسفهء اسلامی استقلال بخشید و صدرا توانست تا به یاری و استمداد از حرکت جوهری دراز راهء فاصله میان فقه و کلام و عرفان را کوتاه نماید و با احیای فلسفهء اصیل اسلامی باب آشتی هر یک را در بستر فلسفهء مستقل اسلامی میسر گردانید. صدرا از فیلسوفان ایرانی قرن یازدهم قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است. کارهای او را می‌توان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۳] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد. این تحولات قانونمند و پذیرفته شده در عرصهء شناخت های فلسفی؛ تفکر فلسفی را وارد مرحلهء جدید نمود که انکار آن ناممکن است. بنابراین تحولات ژرف دیگری در انتظار فلسفه و شناخت های علمی و فلسفی است که حوادث آینده نه تنها شناخت های علمی و فلسفی را دگرگون می کند؛ بلکه باب های جدید تفکر فلسفی را برای انسان می گشاید.

هرچند هنوز قفل های شناخت ناگشوده مانده است و برمصداق این شعر« تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم» اما تا اینجا هم اندیشدن قربانی های بیرحمانه ای را از انسان گرفته است. چنانکه سقراط به جرم پاسداری به فلسفه محکوم به نوشیدین شوکران، هیپاتیا نخستین فیلسوف زن، در اسکندریه گناۀ فلسفه اندیشی هایش سلاخی، ابن سینا مجبور به ترک زادگاهش و ابن رشد به السیانه تبعید شد و برونو به دلیل بازپس نگرفتن دعوای مدعیاتش در آتش سوخت و کشته شدن سهروردی در زندان به بدترین حالت و قتل های زنجیره یی دیگر از فلاسفۀ دیگر به جرم اندیشیدن در حدود و ثغور فلسفه… و بسیاری دیگر جز این ها بوده اند که جان های شیرین را شان را به بهای این پرسش ها قربان کردند. شماری باسرکشیدن جام شوگران، تعدادی هم با قبول سلاخی شدن ها، عده یی هم با پذیرش آتش سوزی ها و تبعید ها و زندان ها در پای این میوۀ ممنوع  شجاعانه جان دادند و اما دست از اندیشه های فلسفی برنداشتند. 

فیلسوفان در مورد فلسفه به معنای دوست دانش یا نوعی از اندشه، تعریف های گوناگونی ارایه کرده اند؛ افلاطون، فلسفه را لذتی گرامی خوانده و خاستگاۀ فلسفه را شگفتی در برابر جهان می داند. .[۱۴]  ارسطو می گوید، فلسفه علم به موجودات است از جهت این که وجود دارند.[۱۵]ویتگنشتاین  فلسفه را  نبردی علیه ذهن افسون زده شده، بوسیلۀ زبان و مرزهاي جهان انسان را با مرزهای زبان او يكسان خوانده است. وی معتقد بود که زبان ذاتا داراي خصلت تصويري است و ساختار عالم ساختار آن را تعيين مي کند. فلسفه را نيز فعاليتي نقادي مي داند که وظيفه آن روشن ساختن انديشه هاست. فلسفه ویتگشتاین بر آن است تا حد و مرز زبان را مشخص سازد: با زبان چه چیزهایى را مى‏توان بیان و چه چیزهایى را نمى‏توان بیان کرد [۱۶]کانت می گوید، فلسفه شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.[۱۷]فیشته، فلسفه را علمِ علم یا علم معرفت می خواند.[۱۸]یوهان فریدریش هربارت  باور دارد که  فلسفه تحلیلِ معانی عقلی است.[۱۹] ابن سینا  فلسفه را  آگاهی بر حقایق تمام اشیا دانسته تا به قدری که برای انسان ممکن است بر آن‌ها آگاهی یابد.[۲۰] سیسرون می گوید،  فلسفه عبارت است از: علم پیدا کردن، به شریف‌ترین امور و توانایی استفاده از آن به هر وسیله یی که ممکن شود.[۲۱] از نظر ملاصدرا، فلسفه استکمال نفس انسان از طریق معرفت یافتن به حقایق موجودات است؛ همان گونه که در خارخ هستند و نیز؛ حکم حقیقی به وجود آن‌ها با برهان و نه با ظن و گمان و تقلید، به قدر توانایی انسانی است.[۲۲] هگل می گوید، فلسفه، بحث در امر مطلق است.[۲۳] توماس هابز فلسفه را علم به روابط علت و معلولی میان اشیا تلقی می کند.[۲۴] به باور وونت،  کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت‌هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آیند تا به این ترتیب مجموعه ای واحد و پیوسته ایجاد شود.[۲۵]  کریستیان وولف می گوید،  فلسفه، علم به موجودات ممکن است؛ یعنی بر هر چه ممکن است، بالفعل حالت تحقق پیدا کند.[۲۶] (1)

نظریه های بالا در مورد نه تنها  چیستی فلسفه و معنای آن را در طول تاریخ ارایه نمی کند؛ بلکه از تحول شناخت و بینش انسان در پیوند به فلسفه در طول تاریخ نیز پرده برمی دارد. این بیانگر آن است که در برابر درازراۀ اندیشه هنوز کوه و کتل های زیادی قرار دارد که حتا انسان امروزی تصوری هم از آن ها ندارد. این در حالی است که روند عادی اندیشیدن فلسفه را وارد تحولات ژرفی نموده است که تا ما تا حال شاهد آن هستیم. در این شکی نیست که در طول تاریخ حوادث گوناگون تاریخی اجتماعی و سیاسی و نظامی سیر شناخت را متاثر گردانیده است؛ اما حوادثی مانند کرونا تا کنون پیش نیامده بود که تجربۀ جدیدی برای شناخت انسان در گذشته ارزانی می کرد. از همین رو است که امروز اثرات کرونا بر تمامی حوزه های زنده گی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی؛ تجربۀ تازه ای را بر روی شناخت انسان گشوده است. این چراغ سرخی را ماند که بشریت در آینده ها منتظر زخداد هایی باشد که بیشترین اثر را بر روند شناخت انسان برجای بگذارد و  بسیاری دیوار های علمی و فلسفی را بریزد که مکان امنی برای قوانین علمی و فلسفی کنونی بشر است. یاهو

منابع : 

۱ –  https://melliun.org/iran/106847

۲ – https://bit.ly/3wFTKld

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا