احمد مسعود روزنه امید اکثریت مردم افغانستان است
احمد مسعود راه دراز و مشقت باری پیش رو دارد.
او با یک حرکت نمادین تجلیل از هشت ثور در فضای آزاد و خارج از تجملات و زرق برق، آتش به جان استبداد، تکهداران و هواخواهان آنها زد.
از بزرگترین ریش سفید تا خوردترین ‘چلونکی’ مستقیم و غیرمستقیم بر او تاختند؛ یکی به بهانه بیرق گویا ملی و دیگری به بهانه سرود و آن دیگری با روپوش اینکه چرا مسعود جوان، شریعت اسلامی میخواهد.
قابل انتظار بود و قانون طبیعت هم بر این حکم میکند که هر جایگزینی کهنه با نو، باید چنین باشد و در مواردی این جایگزینیها نه تنها برای کهنه بلکه برای جدید هم براندازانه است.
در باره بیرقها و سرودهای گویا ملی
در افغانستان هیچ چیز ملی وجود ندارد و فقط سوء استفاده از کلمه ملی بسیار رایج است و این واژه وسیله است برای سرکوب دگراندیشی.
بیرق فعلی دولت که برگرفته از بیرق امان الله خان و نادر شاه است هیچ گاهی نتوانسته در سایه خویش مردم افغانستان را متحد و یکدست کند.4
همین حالا بیشتر از نیم جغرافیای افغانستان در زیر بیرق های سفید و سیاه طالبان و داعش به سختی، روز را شب میکنند.
سرود حاکمیتهای کرزی-احمدزی چون سرود دولت مجاهدین با یکی از زبانهای رایج نمیتواند ملی باشد.
زبانهای پشتو و فارسیدری مطابق صراحت قانون اساسی زبانهای رسمی دولتاند، نه زبانهای ملی؛ پس سرودی که در یکی ازین زبانهاست سرود رسمی دولت است نه سرود ملی.
ارزشها، نهادها و نمادها وقتی ملیاند که ممثل ملتی بنام ملت افغانستان باشند.
در ماده چهارم قانون اساسی افغانستان، ملتی به نام ملت افغان وجود ندارد برعکس به نام “ملت افغانستان” صراحت یافته است و این ملت افغانستان هم متاسفانه شرایط تشکل و ایجاد خود را تا هنوز نداشته است.
احمد مسعود مجبور است با رقابت و دشمنیهای پنهان و آشکار مقابله کند و غافل نباشد که افزون بر استبداد، تعدادی از یاران پدرش هم برای براندازی او خنجر در دست دارند.
احمد مسعود در شرایط بحرانی و بد فعلی برای مردمی که از تفوق طلبی، استبداد و قومگرایی حاکم به ستوه آمده اند امید بزرگ است و نباید او را و موقعیت فعلی را برای تقویت او از دست داد .
مسعود جوان هوشیار، زیرک و مودب است و اگر به تدریج در قومگرایی و محل پرستی سقوط نکند، میتواند بزودی به چهره ممثل اکثریت مردم تبدیل شود.
او، با گفتهاش که آقای صالح در گرفتن خیمه لویه جرگه تلاش کرد با یک تیر دو فاخته زد: یکی اینکه صلاحیت دیگران حتی به عنوان معاون اول در حاکمیتهای استبدادی قومی مساوی به پشیزی هم نیست و دوم نشان داد که اگر معاون نخست کاری درین راستا نکرده باشد ناسپاسیست که پشت بر ارزشها و مقدسات خویش دارد؛ ارزش و مقدساتی که او را به قدرت و ثروت های بیشمار پیوند و گره زده است.