خبر و دیدگاه
آرزو هاي من قسمت دوم
سلام عزيزان من
آرزو هاي من براي افغانستان جديد
قسمت دوم
در افغانستان بايد يك همه پرسي عمومي در مورد ديورند انعقاد گردد . ديورند يك افسانه شده است نه اينكه ديگر يك واقعيت باشد . پاكستان هرگز مناطق از دست رفته را بر نميگرداند مخصوصا كه در سال ٢٠١٢ به رأي پارلمان آن كشور جز ء خاك پاكسنان شد. ديورند از دست رفته است و فكر كردن و شعار دادن و سرمايه افغانستان را درين راه مصرف كردن سادگي ني بلكه حماقت است . پاكستان خودكشي نميكند . پشتون هاي آن طرف سرحد هرگز حاضر نشدند تا با افغانستان بپيوندند. مهمتر اينكه در زمان امير عبدالرحمن خان ما پنج ده را به روسيه از دست داديم . چرا افغانان از حق پنج ده دفاع نميكنند ؟ مگر پنج ده در شمال افغانستان جزء خاك افغانستان نبود؟ مگر رهبران افغانستان ديورند را مستقيم و غير مستقيم به رسميت نشناختند ؟ آيا درين صد سال كه گذشت كاري كرده توانستند به جزء اينكه براي عوام فريبي چند پشتون ساده دل هر روز گفتند كه “دا پشتونستان زمونژ”
من منحيث يك فرد يك رأي حق دارم و از همين حالًا اعلام ميدارم كه ديورند از افغانستان نيست و من ديورند را به رسميت مي شناسم . براي من ديورندي ديگر وجود ندارد و جز خاك افغانستان نيست مخصوصا كه در دين ناسيوناليزم نيست كه من خود را براي يك قطعه زمين از دست رفته تكه تكه كنم . ما خود را نان داده نه مي توانيم و هر روز دول ديورند را مي زنيم . ده سال قبل نوشتم كه ديورند برگشت ندارد و حالًا من ديورند را به رسميت مي شناسم زيرا نه مي خواهم خود را فريب دهم و با خواب و خيال زندگي كنم . مبخواهم منحيث يك مسلمان زندگي من يك واقعيت باشد نه تخيل. يك قرار داد با پاكستان محترمانه و مسولانه به امضاء رسد كه هر دو كشور از بندر كراچي كه يك منبع طبيعي است وًنعمت خداوند است و امروز اتفاق افتاده كه در خاك پاكستان است ، استفاده خوب كنند و هر دو كشور ازين بندر به مفاد اقتصادي خود سود برند .
آب هم يك نعمت خداوند است . و چون نعمت خداوند است نه مال ايران است و نه از افغانستان . بايد شكل استفاده از آب هيرمند طوري قرار داد شود كه هر دو كشور از آن مستفيد شوند . ما بايد راه هاي صلح آميز تفاهم متقابل را با همسايگان عملي كنيم . همه كشور هاي همجوار مسلمان است و ما بايد. از طريق تفاهم اسلامي نه ناسيوناليستي با همسايگان معامله كنيم و يك محور اقتصادي قوي را در آسيا به وجود بياوريم .
سازمان هاي زنان درين بيست سال مطلق ناكام ماندند تا از حقوق زن افغانستان دفاع كنند . دليل عمده آن كه من از نزديك شاهد هستم اين بود كه سازمان زنان براي اينكه كشور هاي تمويل كننده خوش شود نام از اسلام نبردند و خواستند تا آرزو هاي حقوق زن در غرب را در افغانستان پياده كنند كه مطلق به ناكامي إنجاميد . چند بار نوشتم هم براي زنان در امريكا و هم اروپا كه شما نه مي توانيد به معيار غرب از زن افغانستان دفاع كنيد ، نشنيدند . بيني بریدن ها ، زنان كه در هرات خود را آتش زدند ، محكمه صحرائي و شرم آور فرخنده و ده ها داستان بيچاره زن كه در قرن بيست و يكم او را هنوز هم سياه سر خطاب مي كنند يعني ناتوان و بيچاره ، جايي را نگرفت. اولين كاري كه در مورد طبقه نسوان صورت گيرد منع نكاح صغير است كه بايد مجازات تعيين شود و دوم نكاح به زور كه دختر را بدون اجازه اش به شوهر ميدهند و سوم انگاشت قومي و قبائلي پشتونوالي يعني بدل بايد منع ساخته شود و اگر كسي مرتكب اين جنايات مي شود مجازات شود . اين جنايات در افغانستان به خاطر جلو آن گرفته نشد كه قوم پشتون افغانستان در زمان نادر خان يك ازدواج نا مشروع با قشر مذهبي سني كرد كه در اثر آن به جاي اينكه فرهنگ ناب اسلامي جايگزبن جامعه افغانستان شود دوام فرهنگ قومي و قبائلي تا امروز كه جز بدبختي چيزي ديگري به أرمغان نداشت ، دامنگير ما شد .
٢٧ نوامبر ٢٠٢٠