خبر و دیدگاه

امان الله خان و معارف عصری

      

                  

الف –   گسترش معارف  در پایتخت: 

بزرگترین  تحول و دگرگونی در معارف افغانستان با پادشاهی امان الله خان آغاز یافت.  شاه امان الله در واقع بنیانگذار رسمی و ترویج کنندۀ معارف عصری افغانستان است.  در قانون اساسی دوران او (نظامنامه اساسی دولت) در دلو سال 1303 خورشیدی برای نخستین بار تعلیمات ابتدایی لازمی و ضروری  خوانده شد. در ماده 68 نظامنامه یا قانون اساسی مذکور تذکر رفت:

«رعیت او تابعان دافغانستان ته زده کول دابتدایی درجی دعلم لازم اوضروری دی. درجی اوساخونه دتعلیم په یوه خاصه نظامنامه کشی شکاره دی چه موافق اوسم له هغی سره زده کیژی.» (برای رعیا و اتباع  افغانستان تعلیم درجۀ ابتدایی لازم و ضروری است. درجات و تفرعات آن در یک نظامنامۀ خاص تعیین یافته که برطبق آن عمل می شود.» 

” لیون با کویر و پاولادا” پژوهشگر و نویسندۀ افغانستان شناس امریکایی می گوید:

«در زمرۀ تمام برنامه های اجتماعی شاه امان الله، معارف مقام برجسته داشت. این هدف نه تنها از نقطه نظر علاقه شخصی وی بلکه  از نگاه آیندۀ افغانستان نزدش اهمیت بسزایی داشت. این واقعیت را در اهمیت و افتخاری که برای نشان معارف قائل شده بود، باید دید. نشان معارف از بلند ترین نشان های افتخارات آن وقت بود. مقام نشان معارف از نشان های نظامی و نشان های ملکی بلندتر بود.» 

با شروع سلطنت امان الله خان تماس و ارتباط با کشور های خارجی به منظور انکشاف و پیشرفت در عرصۀ تعلیم و تربیۀ عصری با جهان خارج اتخاذ شد. تعدادی از جوانها برای تعلیم و تحصیل به کشور های خارجی اعزام  شدند. کتابخانه ای در کابل جهت ارتقای کیفیت تعلیم و تربیه ایجاد گردید. در عرصۀ فرهنگ و مطبوعات یک دگرگونی و تحول عظیم به میان آمد. نشریه های متعدد چاپی در پایتخت و ولایات کشور عرض وجود کردند. به نوشته غلام محمد غبار:

«چند صد نفر طلبۀ افغانی در ممالک اتحاد شوروی، جرمنی، فرانسه، ایتالیا و ترکیه به حساب وزارت معارف مشغول تحصیل شد. و سال دیگر یک عده دختران افغانی در ترکیه به غرض تحصیل اعزام و فرستادن یک عده طلبه نظامی در انگلستان در نظر گرفته شد. بودجۀ معارف افغانستان نیز بعد از بودجۀ وزارت حرب و وزارت دربار بدرجۀ سوم  قرار گرفت. تعلیم و تربیت از نظر انتظام در فضای آزاد عملی می گردید و تهدید و سرکوبی از نظر سیاسی وجود نداشت. لهذا روحیۀ معلمین و متعلمات عالی و با نشاط بود.» 

تدریس مضامین عصری در مکاتب، نخست توسط معلمین هندی در سال 1920 آغاز یافت و سپس معلمین فرانسوی نیز به تدریس مضامین عصری پرداختند. 

مکتب امانیه در سال 1301(1922) تأسیس گردید. امان الله خان این مکتب را در آغاز تأسیس جهت کمک و تمویل به کشور فرانسه وا گذار کرد. مدیر مکتب یک فرانسوی بود. برخی از معلمان نیز اتباع فرانسه بودند. تدریس و لوازم آموزش در مکتب رایگان انجام می شد. مصارف  اعاشه و اباطه و سفر استادان فرانسوی را دولت افغانستان به عهده داشت. در آغاز تأسیس مکتب مذکور هر شاگرد مکلف به پرداخت شش روپیه بود و در بدل آن ماکولات و لباس برای شاگردان تهیه میگردید؛ سپس شمولیت در مکتب برای شاگردان مجانی شد. تدریس زبان فرانسوی در گام نخست از صنف اول آغاز می یافت اما سال های بعد شاگردان درس فرانسوی را از صنف سوم آغاز کردند. از زبان  فرانسوی در مکتب عمدتاً جهت فراگیری مضامین ساینس استفاده به عمل می آمد. 

مکتب امانیه سپس در سال 1931 میلادی به مکتب استقلال تغییر نام یافت. در سال 1965 بنای ساختمان جدید لیسه استقلال توسط “ژورژ پومپیدو” صدراعظم فرانسه گذاشته شد و در سال 1974 به بهره برداری رسید. در این سال لیسۀ مذکور 2383 شاگرد داشت که از سوی 31 معلم فرانسوی تعلیم و آموزش می دیدند. 

یک سال بعد از لیسه امانیه یا استقلال، لیسه امانی که بعداً لیسه نجات نام گرفت تشکیل گردید. این لیسه از سوی آلمان ها کمک می شد و مدیر لیسه نیز یک نفر آلمانی بود. در ابتدا شاگردان برای شمولیت در این مکتب فیس می پرداختند اما بعد تر پرداخت فیس از این مکتب نیز لغو گردید. در سال 1305(1927)  لیسۀ غازی به کمک هندی ها تأسیس شد. در این لیسه انگلسی به حیث زبان خارجی تدریس می گردید.

در سال 1922 دارالمعلمین دیگری در کابل تأسیس یافت که  فارغان دوران ابتدایی مکاتب مرکز و ولایات بصورت لیلیه  شامل دارالمعلمین مذکور شدند.

 

ب – تعمیم  معارف در ولایات: 

یکی از بزرگترین گامی را که امان الله خان در عرصۀ معارف عصری برداشت، توسعه و تعمیم معارف در ولایات افغانستان و مناطق خارج از پایتخت بود. به نوشتۀ مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ در طول سلطنت امان الله خان معارف با ایجاد صد ها مکتب به سرعت در پایتخت و ولایات گسترش یافت: 

«در پایتخت علاوه بر لیسه حبیبیه، لیسه های امان و امانی توسط پروفیسوران فرانسوی و جرمنی و استادان داخلی تأسیس گردید، مکاتب رشدی غازی، رشدیه استقلال، تلگراف، رسامی، نجاری، معماری، السنه، زراعت، دارالعلوم عربی، رشدیه مستورات، رشدیه جلال آباد، زراعت رشدیه قندهار، رشدیه هرات، دارالمعلمین هرات، رشدیه مزار شریف، رشدیه قطغن، مکتب پلیس، موزیک، قالین بافی، آرچتکت، تدبیر منزل زنانه، مکتب طبیه، مستورات، و بیشتر از 322 باب مکاتب ابتدائیه در تمام ولایت کشور باز شد. تعداد طلبۀ مکاتب ابتدایی تا 1927 به پنجاه و یک هزار نفر رسید.  و در لیسه ها و مکاتب رشدی و مسلکی سه هزار نفر طلبه(شاگرد)تحصیل میکرد و این غیر از مدرسۀ نظامی بود. از سال 1923 تا 1927 ، 133 جلد(عنوان) کتاب درسی در تعداد 693575 ازطرف وزارت معارف طبع گردید و مطبعه ی معارف تأسیس شد. 

 

ج – زنان  و معارف عصری: 

دختران و زنان در تاریخ شکل گیری و انکشاف معارف عصری افغانستان برای نخستین بار در سلطنت امان الله خان  وارد عرصۀ معارف شدند. اولین مکتب ابتدایی برای دختران در دسمبر 1920 بنام “مکتب عصمت” توسط ملکه ثریا تشکیل شد. سپس در جنوری سال 1923 مکتب مستورات در شهر آراء کابل گشایش یافت. در آغاز تأسیس این مکتب شمار دانش آموزان دختر به 34 تن بالغ می گردید اما در زمان اندک این تعداد به دو صد تن رسید. در اواخر سلطنت امان الله خان عده ای از فارغان این مکتب جهت تحصیل به کشور های ترکیه ، آلمان و فرانسه اعزام شدند. 

به روایت دیگر در مورد تأسیس اولین مکتب زنان در سلطنت امان الله خان:

« برای نخستین بار بتاریخ 9 جنوری 1921 در قسمتی از پارک زرنگار شهر کابل که در آن وقت “بوستان سرای” نامیده می شد، به کمک یک عده زنان منور شهر و رهبری ملکه ثریا، مکتب مستورات گشایش یافت. دخترانی که در خانه بطور خصوصی تحصیل کرده بودند، به صنوف بالا تر و دیگران بصنوف پایین تر شامل درس شدند و بعد از مدتی یک تعداد آنها غرض تحصیلات عالی به ترکیه، آلمان و فرانسه اعزام  گردیدند.» 

“اسما رسمیه طرزی” خانم محمود طرزی خشوی امان الله خان مسئولیت ادارۀ این مکتب را به عهده گرفت. ملکه ثریا و خواهرش از معاونین مادرشان در این نخستین مکتب زنان بودند. در همین سال به تلاش و ابتکار ملکه ثریا مجله ی ویژه ی زنان بنام “ارشاد النسوان” تاسیس شد. 

 مکتب مستورات که بعداً در سال 1942  به لیسه ملالی تغییرنام داد، در آغاز از دو صنف تشکیل یافت که در آن پنجاه شاگرد درس می آموختند. سپس به تعداد صنوف و شاگردان این مکتب افزوده شد. آموزگاران مکتب را مردان و زنان تشکیل می دادند و علاوه از معلمین داخلی معلمه های ترکی، آلمانی و هندی نیز تدریس می کردند. مکتب مستورات در سال 1924 یکبار مسدود شد اما سپس در محوطۀ قصر سلطنتی دو باره گشایش یافت. مکتب مذکور در سال 1926 تا دورۀ ثانوی(صنف 12) سه صد شاگرد داشت و تعداد شاگردان این مکتب در سال 1928 به هشتصد تن می رسید. در حالی که تا آن سال هفت مکتب دیگر برای دختران تأسیس شده بود اما مکتب مستورات بزرگترین مکتب دختران را تشکیل میداد. 

تأسیس مکتب دختران بنام مستورات به مخالفت برخی از علمای دینی و متنفذین محلی مواجه گردید. در اثر این مخالفت، شاه دروازۀ مکتب را مؤقتاً بروی دختران بست.  این مخالفت از سوی شماری از اعضای لویه جرگه (جرگه بزرگ) پغمان نیز اظهار شد. لویه جرگه پغمان در جولای 1923 غرض بحث بر طرح اصلاحات امان الله خان تدویر یافته بود. در جرگه مذکور جمعی از علمای دینی و متنفذین عضو لویه جرگه عریضه ای را به شاه ارائه داشتند که در آن نگاشته شده بود: 

«ما علما و سادات و مشایخ ملت افغانستان بحضور اعلیحضرت غازی امان الله عریضه پردازیم که چون ذات همایونی جهت رفاهیت و ترقی ملت و دولت جد و جهد بلیغی را بکار برده و می برند حتی که  از کمال توجهات عالیه شاهانۀ شان مکتب مستورات را نیز مقرر کرده اند، الله تبارک و تعالی وجود مبارک اعلیحضرت غازی را پاینده داشته باشد که همواره ترقیات ملت و دولت را ملحوظ داشته اند، اما  قرار مسایل مسلمه و روایات مفتی به فقه شریف بایستی تعلیم و تحصیل نسوان در خانه های خود از اقارب محارم شان باشد تا از آن تعلیم دینی که فرض منصبی ما ملت اسلام است محروم نمانند، بنا برآن از شریعت پروری اولی الامر خود مختار غیور ما، امید می شود که تعلیم جمعیت نسوان در مکتب ها نشود، تا مسأله حجاب و ستر که یک فرض ضروریست برای نسوان اسلامی خوبتر و بهتر حاصل شود. آنچه معلومات شرعیه که در این موضوع  به نزد این خادمان دین مبین بود عرض شد که اگر حضور والا تسلی و اطمینان بر نوشته ی مایان بشود بهتر؛ و الی در ین مسئله از دیگر علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات وافره و فتواهای موثقه را حاصل فرمایند.» 

شاه امان الله  هر چند که بنا بر تقاضای معترضین  مدت کوتاه مکتب مستورات را تعطیل کرد اما نکتۀ جالب آن بود که شاه در جرگه با خون سردی و متانت در پاسخ به  اعتراض آنها و محتوای عریضه ای شان به استدلال پرداخت و از نیاز تعلیم دختران در توافق با اسلام سخن گفت. امان الله خان آنها را دعوت به تعقل  در مورد تعلیم و مکتب دختران کرد و خطاب به مخالفین مکتب دختران در لویه جرگه گفت: 

«اگر چه مفکورۀ تان را در این مسئله قبول کرده ام لیکن باز هم باید ما و شما از عقل کار بگیریم . روا دار نشویم که طبقۀ اناثیه ای ما در یک عالم جهالت و نادانی و فرومایگی زندگانی کنند، تعلیم طبقۀ اناثیه از حد ضروریست و نباید ما و شما بمخالفت حدیث شریف طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة برآئیم  و نباید بگوئیم که ما افغانیم و باید زنان ما از راه خدا و رسول و مبدأ و معاد خود بیخبر بوده و در یک عالم جهالت و نادانی باشند . ما باید به حال اطفال خود ترحم کنیم…………… 

من گاهی طرفدار این امر نبوده و نمی باشم که صبیاتی که قریب به مراهقی باشند در مکتب آمده تعلیم بگیرند بلکه مفکوره و نظریۀ من بمفاد بزرگ ملحوظات سترگی که به شمه ای آن در فوق اشاره شدۀ ما بود، چنانکه صبیات خرد سال با همه گونه رعایت مراعات ستر و پرده در مکتبی که کاملاً محفوظ و مستور است، و معلمات آن نیز نسوان اند آمده و تعلیم بگیرند…….. 

اکنون که شما علما می گوئید که خروج صبیات نیز برای تعلیم مستحسن (پسندیده) نیست، بالفعل ما در این مفکورۀ تان با شما محض مراعات شرع شریف متفقیم اما گمان نمی کنم که دیگر علمای اسلام و فضلای هند، سند، مصر، مکه معظمه، مدینه منوره، شام، بیت المقدس، بغداد، بصره، کوفه و ترکیه در این نظر با شما متفق باشند. زیرا که در هر یکی از این بلاد معظمه ای  اسلامی بتعداد غیر واحده مکاتب اناثیه موجود است…….. 

خودم  بالفعل بر طبق مفکورۀ همین حضرات  تعلیم صبیات را در خانه هایشان امر و اراده می کنم.»  

هر چند امان الله خان تقاضای علما و شیوخ معترض را در لویه جرگۀ پغمان مبتنی بر انسداد مکتب دختران پذیرفت اما چند ماه بعد دو باره اقدام به ایجاد مکتب دختران در محوطه ای قصر سلطنتی کرد.  وی تا سال 1928 که به شورش و مخالفت مسلحانه در کشور مواجه شد به تعداد مکاتب دختران افزود. وقتی در اواخر سال 1927 عازم اروپا گردید قبل از عزیمتش در جمعی از مردم به سخنرانی پرداخت و به تعلیم اطفال تأکید کرده گفت: 

«اطفال تان را به مکتب بفرستید و ثروت تان را در تعلیم و تربیۀ اولاد به مصرف برسانید.» 

زمانیکه شاه امان الله خان از اروپا برگشت بیشتر از گذشته به تعمیم و توسعۀ معارف در میان پسران و دختران توجه کرد: 

«شاه در اخیر سپتمبر 1928 به ششصد نفر از مامورین عالی رتبۀ دولتی و بزرگان ومتنفذین درمورد تعلیم وتحصیل سخن گفت. تعلیم  مختلط دختران و پسران را از شش سالگی تا ده سالگی در یک مکتب مورد تأیید قرار داد. و فرمان اجباری شدن تعلیمات ابتدایی را برای دختران صادر کرد.» 

 

موانع انکشاف معارف  در سلطنت امان الله خان: 

امان الله خان در طرح رشد و انکشاف معارف به موانع متعدد مواجه بود.  این موانع تنها به مخالفت تعلیم دختران و توسعۀ مکاتب عصری از سوی علمای دینی و برخی متنفذین اجتماعی و دخالت خارجی جهت بی ثباتی اوضاع و ناکام ساختن برنامه های اصلاحی شاه محدود نمی شد . کمبود و فقدان ابزار و امکانات توسعۀ معارف یکی ازمعضل های جدی تعمیم و تطبیق برنامه های گسترش معارف بود؛ معضلی که در طول تاریخ معارف عصری کشور و اکنون نیز گریبانگیر معارف افغانستان است. طرح و برنامه های دولت امان الله خان در مورد توسعۀ معارف عصری  با ابزار و امکانات مورد نیاز این توسعه همآهنگی و همسویی نداشت. در حالی که طرح ایجاد و تأسیس صد ها مکتب در افغانستان ریخته شد، اما از معلم شایسته و مسلکی به حد مورد نیاز در آموزش و تدریس شاگردان خبری نبود. کتاب به عنوان وسیلۀ ابتدایی و ضروری در مکاتب به ندرت دستیاب می شد و محل مناسب برای ایجاد صد ها مکتب در پایتخت و ولایات وجود نداشت. 

ادارۀ ناسالم و فاسد حکومتی عامل دیگری محسوب می شد که سد راه رشد معارف میگردید . فساد اداری و مالی در اداره های دولتی و منجمله در وزارت معارف نه تنها پیچیدگیهای موانع انکشاف معارف را پیچیده تر می ساخت بلکه راه را برای رشد و توسعۀ معارف می بست. مسئولین فاسد و استفاده جو به جای کارصادقانه در تعمیم معارف و آماده سازی ذهنیت  عامه در تأسیس مکتب و اعزام اطفالشان به مکاتب، اجباری بودن تعلیمات ابتدایی را وسیله ای برای رشوت ستانی می ساختند. برخی پژوهشگران ریشه های نارضایتی از اجباری شدن تعلیمات را حتی به این سوء استفادۀ عُمال حکومت مربوط می دانند:

«تحصیلات را برای اطفال اجباری نموده و این عمل یکی از رنجشهای عمومی بود؛ زیرا وسیله ای سوء استفادۀ  حکام شده و برای اینکه اطفال را از رفتن مکتب معاف نمایند مبلغی از اولیای آنها گرفته و معافیت میدادند. و گاهی هم برای اینکه بیشتر استفاده نمایند طفل فلان محل را به مدرسه سه فرسنگی می فرستادند تا ولی طفل اجباراً برای استخلاص او مبلغی بدهد و این عملیات در معارف یکی از رنجش های بزرگ جامعه بود که اثرات آن در انقلاب 1307 (1929) ظاهر شد و با اینکه فیض محمد خان وزیر معارف وقت می خواست ظاهر سازی نماید، ولی به هیچ وجه اساسی نداشت و وزارت معارف هم مثل سایر  وزارتخانه ها یا قدری هم بد تر بود.» 

خصوصیات و روش شاه در طرح و تطبیق برنامه های مختلف اصلاحی و انقلابی اش از جمله در عرصۀ معارف بخش دیگر از عوامل منفی در مسیر توسعۀ معارف بود. به ویژه فساد در داخل دستگاه حکومت امان الله خان و روش شاه در رهبری و ادارۀ دولت و در طرح و تطبیق برنامه های اصلاحی در سال های اخیر و پس از بازگشتش از اروپا، موانع اصلی در پیشرفت معارف عصری محسوب می شد. 

در این تردیدی نیست که امان الله خان در تاریخ شکل گیری و انکشاف معارف عصری افغانستان بنیانگذار و ترویج کنندۀ معارف عصری است. 

امان الله خان به توسعه و گسترش معارف در کشور حرص و ولع داشت. از این رو  او در تمام ملاقات ها و گفتگو هایش با مردم و مقامات حکومتی از معارف و ضرورت تأسیس مکتب و تعلیم و تربیۀ پسران و دختران کشور سخن می گفت. گاهی او در مقام سلطان و پادشاه کشور به مثابۀ داعی و مبّلغ مکتب و معارف در کوچه و بازار ظاهر می شد و تلاش میکرد تا مردم را به اهمیت معارف و اعزام فرزندانشان به مکتب آگاه و قانع سازد.  خانم”تابو” (2004) زن صد ساله ای که پدرش غنی قصاب در دربار امیر حبیب الله پدر امان الله خان از قصابان دربار او بود می گوید:

 «مثل دیروز به یاد دارم که امان الله خان و ملکه ثریا که چادرکی به سر داشت، درساحۀ سرچوک آمدند، مردم  سراجی، رکاخانه، بارانه، باغ علیمردان و شور بازار جمع شدند. شاه و ملکه به نوبت در بارۀ حقوق و آزادی زنان و درس و تعلیم برای دختران صحبت کردند. امان الله واقعاً یک پادشاه معارف پرور بود. مردم را تشویق می نمود تا دختران خود را شامل مکتب سازند. امان الله خان عاشق  پیشرفت ملت و ترقی مملکت خود بود. 

وقتی در سال 1920 صنوف سواد آموزی تشکیل گردید، امان الله خان شخصاً در برخی از صنف های آموزش سواد، تدریس میکرد: 

«یک روز او به مسجد شاه دوشمشیره رفت و سواد را به کلان سالان تدریس کرد. او در مسجد گفت یک شخص در 23 روز می تواند نوشتن و خواندن را بیاموزد. باری او در قندهار به مردم گفت: اگر شما تعلیم یافته نیستید، کوشش کنید که اطفال تان را تحصیل کرده سازید. این تحصیل تنها برای پسران تان نیست بلکه برای دختران و خانم های تان باید باشد. شخص بی تعلیم هیچ کاری را کرده نمی تواند، شخص تعلیم یافته راه را یافته و هم در راه بهتر زندگی اسلامی خود مؤفق میگردد.» 

علی رغم این همه ویژگیها و جایگاه منحصر به فردی که امان الله خان در شکل گیری و توسعۀ معارف عصری افغانستان داشت، برخی از دیدگاه ها و عملکرد موصوف زمینه های  رشد و توسعۀ معارف را نامساعد و نا هموار ساخت. یکی از نویسندگان و پژوهشگران غربی معتقد است که از مشخصات امان الله خان اظهارات مبالغه آمیزش بود. به باور او  امان الله خان بین آنچه نظراً ممکن و آنچه عملاً امکان داشت تفاوت کمتر می دید. 

نویسندۀ مذکور از محمود طرزی (پدر زن و وزیر خارجه در نخستین سال پادشاهی  امان الله خان) نقل قول می کند که باری او گفت: 

«امان الله خان بنای بزرگ و قشنگی را بدون تهداب تعمیر کرده است. با دور ساختن یک خشت تمام آن از هم خواهد پاشید.» و سردار گل محمد خان نمایندۀ سابق امان الله خان در هند یکسال بعد از سقوط سلطنت او گفت:

«امان الله خان شخصی بود تند خوی و خود سر، لجوج و بی پروا. به دلیل و استدلال وقعی نمیگذاشت.»  

 

برنامۀ ناتمام و ناکام امان الله خان در مورد معارف عصری افغانستان:

نخستین تلاش در تاریخ شکل گیری و انکشاف معارف عصری کشور در سلطنت امان الله خان به شکست انجامید. تمام  برنامه های شاه موصوف در اواخر سال 1928 میلادی به مخالفت و شورش مسلحانه در برخی نقاط کشور رو برو شد. 

چرا چنین شد؟ 

چرا امان الله خان نتوانست به اهدافش در توسعه و تعمیم معارف عصری برسد؟ 

چرا حرکت در مسیر معارف عصری به ایجاد تحول در جامعه و در افکار و ذهنیت مردم نیانجامید؟

در مورد ناکامی طرح ها و برنامه های اصلاحی امان الله خان به ویژه در عرصۀ معارف و عوامل سقوط سلطنت او، دیدگاه ها و تحلیل های مختلفی وجود دارد. در برخی از این دیدگاه ها و بررسی ها گاهی یک عامل مشخص بر جسته می شود و به عنوان عامل اصلی مورد تأکید قرار می گیرد: 

از دیدگاه تعدادی، دخالت خارجی و دست انگلیس عامل ناکامی امان الله خان در تحقق اصلاحات و تداوم سلطنتش تلقی می شود؛ 

در نظریات و داوری گروه دیگر، علمای دینی و برداشت های آنها و مردم از باور های دینی و مذهبی انگیزه و دلیل شکست شاه و اصلاحات او شمرده می شود؛

 شماری از اشتباهات شخص شاه و ناتوانی او در ایجاد  ادارۀ سالم و خدمتگزار سخن می گویند؛

 جمعی از رقابت و منازعۀ قدرت در داخل دولت با شاه به عنوان عامل شکست اصلاحات و زوال سلطنت امان الله خان نام میبرند؛

و…………… 

در این تردیدی نیست که ظهور و زوال  رویداد های اجتماعی در هر مقطعه ای از تاریخ ریشه در عوامل مختلف و متعدد دارد؛  اما شکست تلاش ها و برنامه های شاه امان الله در مورد معارف عصری و زوال سلطنت او در پیامد این شکست قبل از همه در ساختار قبیلوی جامعۀ افغانستان و اشتباهات شاه توأم  با ضعف و ناتوانی او در ایجاد ادارۀ سالم و صادق برای مردم قابل مطالعه و بررسی است. 

امان الله خان تلاش نامؤفق و بی ثمری انجام داد تا یک جامعه و کشوری دارای ساختار و اندیشه های قبیلوی و سنتی را از راه رشد و توسعۀ معارف عصری متحول و دگرگون سازد. هر چند تعارض و مخالفت این ساختار از عوامل مهم در ناکامی  اهداف اصلاحی و انقلابی شاه امان الله بود، اما ضعف و ناتوانی شاه در ایجاد بستر مناسب در درون ساختار قبیلوی و سنتی افغانستان برای تحقق و تطبیق خواسته هایش و ناتوانی او در ایجاد ادارۀ سالم و خدمتگذار مجال و میدان بیشتر به مخالفت و ستیزه جویی این ساختار داد. از  جانبی هم امان الله خان در طرح ها و عملکرد خویش در مسیر اصلاح و تحول میان کارهای فوری اصلاحات و کارهای دراز مدت و کوتاه مدت تفاوتی نگذاشت. او توجه و اقدامات خود را به رشد و توسعۀ معارف عصری به عنوان عامل اصلی تحول و ترقی در کشور با طرح و عملکرد شتابزده و غیر ضروری توأم نمود که بیش از بیش به مخالفت در جامعه  انجامید. به ویژه شاه موصوف بعد از بازگشت سفر اروپایی خویش در تابستان سال 1928 به کشور با دیدگاه ها و اقدامات سطحی و بعضاً مضحک، نقش و اهمیت طرح های بزرگ و اساسی اصلاحی خود را در ذهنیت ها مخدوش و بی اعتبار ساخت. یک نویسنده و پژوهشگر امریکایی که سقوط سلطنت امان الله خان را در کتاب”اصلاحات و انقلاب 1929″ مورد بررسی قرار داده است می نویسد:

 «پروگرام امان الله خان پروگرامی بود منسجم، وسیع و جسور. او  میخواست که در تمام جهات انکشافی در یک مدت کم و با سرعت تام حمله نماید. تطبیق چنین پروگرام  بزرگ ولو تحت شرایط مساعد محتاج به رهنمایی چنان رهنمای با استعداد داشت که متصف به صفات ابتکار، ابداع، مهارت اداری و ذکاوت سیاسی باشد.  امان الله خان به پیمانۀ زیادی صاحب صفات دسته ای اولی یعنی ابتکار و ابداع بود ولی شعور سیاسی و مهارت اداری لازمه را نداشت. ضعف مهارت اداری وی ناشی از تحول مزاج تصامیم و حرکات غیر مترقبۀ وی از یکطرف و  ناساز گاری های سیاسی بین پلان انکشافی و ماحمل آن پلان از طرف دیگر بود. این بی تناسبی ها به مخالفین اش موقع حمله به تمام پلانهای انکشافی وی داد.» 

همچنان نویسندۀ مذکور در حالی که امان الله خان را یک پادشاه دارای  شیوه های دموکراتیک میخواند اما روش دموکراتیک او را در عین حال مخلوط  با غرور شخصی موصوف و حاکی از استبداد و خود سری وی تلقی می کند و شاه را در  ایجاد یک دستگاه سیاسی سالم و ارتباط دهنده میان خود و مردم ناتوان می پندارد: 

«اولاً امان الله خان نتوانست یک دستگاه سیاسی که ارتباطش را با رعیتش قایم ساخته و جانشین پیوستگی های قبایلی یعنی آن پیوستگی های که او آرزوی  انهدام آنرا داشت، تأسیس کند. ثانیاً تخمین غلطی از قوای قبایل نموده بود. عاقبت اندیشی سیاستمدار زیرک مقتضی است که برای تطبیق پروگرامی که خودش آنرا  انقلابی خوانده بود، همکاران هوشمند و فعال تهیه ببیند. درباریان نابکار و متملق که اطرافش را گرفته بودند به ندرت از عهده ای چنین وظیفۀ پر از مسؤلیت بدر شده  می توانستند.»  

میرغلام غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ و از روشنفکران هوا دار اصلاحات امان الله خان، شاه نامبرده را در دورۀ نخستِ اصلاحاتش  پادشاه پر کار و بی ریا و برخور دار از حمایت مردم میداند که این ویژگی در دورۀ پسین اصلاحات بعد از باز گشت از سفر اروپا دیگر در او  دیده نمی شد: 

« دولت بر توده های  وسیع مردم تکیه داشت، لهذا اصلاحات خود را با پشتیبانی ملت در مرحلۀ نخستین مطمئنانه تطبیق نمود. این مرحلۀ نخستین، پنج سال طول کشید و در طی آن شخص شاه که در رأس همه قوه های دولتی که به شکل فعالی قرار داشت، صمیمانه کار میکرد، او  لباس یخن بسته از پارچه های وطنی می پوشید، به تجمل و عیاشی نمی پرداخت و روزها را تا نیمۀ شب کار میکرد و با اشتباهاتی که از او سر میزد طرف اعتماد مردم قرار داشت. مردم او را غازی خطاب میکردند و بدون اکراه به تعمیل اوامرش می پرداختند. این  است که مخالفین داخلی و خارجی و دسایس خارجی هیچکدام قادر نبود دولت را متزلزل سازد ولو هریک به نوعی از انواع قدرت و نفوذ مادی و معنوی داشتند.» 

اما تصویر میر غلام  محمد غبار از امان الله خان در  آخرین دورۀ اصلاحات او که پس از سفر اروپایی شاه آغاز گردید و منتج به زوال سلطنت او شد، بگونۀ  دیگر ارائه می شود: 

«وقتیکه شاه برگشت آن مرد گذشته نبود. او  بسیار خود رأی و خود خواه و مغرور شده بود و با  اقدامات عجولانه ئی که نمود به زودی افغانستان را مستعد یک انفلاق منفی نمود. دیگر دربار ساده ای  قدیم وجود نداشت، کالر و نکتایی و تجمل و فیشن جای بساطت و البسۀ وطنی و یخن بسته را گرفت، عیاشی و خوشگذرانی به شدت شروع شد، و  ریفورم مفید و حقیقی با تفرعات مضر و بچه گانه آمیخته گردید. در تطبیق این مرام، طبع با صلابت و خواسته های مردم زیر نظر شاه نبود و از عسرت اقتصادی و  زندگی ملت بیخبر افتاده بود. مثلاً در کشوری که صد ها مشکل اقتصادی و زراعتی و تخنیکی و اداری مستلزم رسیدگی و اصلاحات بود، شاه فرمان داده بود که تعطیل روز جمعه  بروز پنجشنبه در تمام ادارات کشور عملی گردد. در حالی که تعطیل روز جمعه یک عنعنۀ بی ضرر و پیشتر از هزار ساله ای کشور بود که جنبۀ قدسیت مذهبی در انظار ملت افغانستان  و کلیه ممالک اسلامی داشت. 

همچنین شاه امر نمود تا در جاده های مخصوصی در پایتخت  تابلو ها گذاشتند و نوشتند: هیچ زنی با برقع نمی تواند از اینجا عبور نماید. پلیس ها این امر را تطبیق می نمودند و  زنان ناداری که البسه ای عادی خود را در زیر چادری پنهان نموده و توان پوشیدن لباس نسبتاً خوبتری نداشتند مجبور شدند که از خریداری  مایحتاج شبانه روز خود در بازار های معمور تر صرف نظر کنند، در حالی که هیچ فابریکه و کارخانه یی برای کارکردن زنان وجود نداشت. شاه امر نمود که تمام مردم در شهر کابل دریشی و کلاه بپوشند و در هر چند قدمی  پولیسی استاده بود که از متخلفین جریمۀ نقدی میگرفت. قطع نظر از مصارف دریشی که از توان اکثریت مردم خارج بود، برای تطبیق این امر هیچ مغازه ای بزرگی که اقلاً برای صد هزار نفر دریشی و کلاه داده بتواند موجود نبود، لهذا اغلب دکانداران  کلاه های افسران نظامی در سر میگذاشتند. مردم سکهه که مذهباً موهای ناگرفته ای خود را در دستارها بزرگ می پیچیدند ناچار بودند که باکلاهای پشمی کشدار، سر و دستار خود را یکجا بپوشانند و این خود شهر را به یک تابلوی کاریکاتوری مبدل ساخته بود. خصوصاً که سلام دادن با دست منع شده و بایستی برسم فرنگ کلاه از سر برداشته شود. با چنین اوضاعی در پغمان محفل بالماسکه تشکیل می شد، و در لویه جرگه برمالیات  مردم افزوده میگردید، باقیات مردم توسط محصلین دولت زیر تحصیل قرار داشت، و اکثر وزرا و ولات و حکام رشوت میخوردند.» 

وقتی امان الله خان در جون 1928 از سفر اروپا به وطن برگشت ، درلویه جرگه ی مؤرخ 28 آگست همین سال تا  5 سپتمبر (6سنبله تا 14سنبله1307 خورشیدی) دیدگاه ها و طرح هایی را به بحث گذاشت و مورد تصویب قرار داد که برخی از آنها بسیار مضحک و فاقد  اهمیت در تحول و ترقی کشور بود. باری شاه قبل از انعقاد لویه جرگه در جولای این سال(1928) که تازه از سفر ار وپا به کابل آمده بود زنان مامورین عالی رتبه ی دولت و زنان  افراد سرشناس و معروف پایتخت را به قصر سلطنتی دعوت کرد. او در مورد آزادی زنان در کشور های دیگر به صحبت پرداخت و گفت: 

«اگر شوهرانشان به آنها آزادی نمی دهند، حق دارند ایشان را هدف گلوله قرار دهند و وی شخصاً سلاح لازم را برای اجرای این کار به ایشان خواهد داد.» 

عمده ترین پرسشی که هنوز به مشکل می توان پاسخ درستی به آن دریافت این است که چرا امان الله خان طرح و برنامه های اساسی و بزرگی چون توسعۀ معارف عصری را قربانی اقدامات سطحی و غیر ضروری دیگری کرد که تأثیر و اهمیتی در ترقی و پیشرفت کشور نداشت؟ 

چرا شاه در دومین مرحله ای اصلاحات خویش آنگونه که مؤلف افغانستان درمسیر تاریخ از نخبگان فرهنگی و سیاسی دوران سلطنت او می گوید با تکروی و خود خواهی عمل کرد؟

 امان الله خان درحالی طرح ها و دیدگاه های خود را در لویه جرگۀ 1928 علی رغم نارضایتی و اعتراض برخی از اعضای جرگه مورد تصویب قرار داد که قبل از تدویر جرگۀ مشابه در سال 1923 می گفت: 

«ای ملت نجیب افغان! اطاعت از  دستور قرآن بکنید که مفهوم آن این است: ای پیغمبر، در امور و مسایل با پیروان  مشوره کنید و حینیکه در اثر مشوره به تصمیم نهایی رسیدید آن را کار بندید و آنگاه  اتکاء و اعتماد به خداوند داشته باشید. من پیوسته آرزو دارم تا جاییکه ممکن باشد ملت  به جمیع امور حیاتی و مفید دولت که برای سعادت آن باشد حصه بگیرند و تا حد و اندازه ایکه استعداد و قابلیت دارند به طور شفائی از طریق مشوره های سود مند و عملی برای انجام بار سنگین و گران دولت که آنرا بدوش من گذاشته اند سهیم شوند و مشوره ها دهند.» 

امان الله خان در سال های نخست سلطنت با تأمین روابط در عرصه های سیاسی، تجارتی و فرهنگی با کشور های مختلف جهان و توسعه معارف عصری در کشور زعامت مدبرانه و خردمندانه ای را به نمایش گذاشت. او در آن سالها و در مرحلۀ نخست اصلاحات خویش حتی با مخالفان اصلاحات به ویژه با علمای دینی که به ایجاد مکاتب دختران مخالفت می ورزیدند به مباحثه می پرداخت و از طرح های خود با استدلال شرعی و منطقی دفاع میکرد. حتی او در جرگۀ پغمان در 1924 بعد از مباحثه ای طولانی با مخالفان مکتب نسوان به پذیرش  نظریات و پیشنهادات آنها برغم آنکه دیدگاه های آنها را مخالف نظریات علمای دینی کشور های اسلامی خواند، تن در داد. 

از دیدگاه برخی نویسندگان و پژوهشگران، عامل خارجی  به ویژه دخالت انگلیس ها موجب ناکامی اصلاحات امان الله خان و زوال سلطنت او وانمود می شود: 

«انقلاب 1307(1928) که بدون تردید به دست حکومت هند شروع شد، از طرف انگلیس ها نقشه ای معین و مرتبی داشت و مطابق نقشه ای که ادارۀ سری هندوستان طرح کرده بود، مقصود سقوط حکومت امان الله خان در نهایت  سرعت، به دست هر کس که ممکن شود و بلا فاصله در حدود امکان تسریع در ایجاد یک حکومت ثابت در تحت ریاست یکی از متحدین خود شان که محل وثوق و اعتماد کامل باشند و برقراری نظم و خاتمه دادن به انقلاب؛ زیرا ادامۀ شورش برخلاف سیاست انگلستان و ممکن بود برای بلشویک ها موقع مساعدی پیش آمده و آنها مورد استفاده قرار دهند.» 

امان الله خان با اوج گیری و گسترش شورش های مسلحانه علیه دولتش در اواخر سال 1929 به همفریز وزیر مختار بریتانیا در کابل گفت: 

«با شما موافق هستم طریقی که افغانستان حفظ گردد. حالا تصمیم گرفتم و فیصله کردم که برای بیست سال تعلیم دختران را به تعویق اندازم  و به ملا ها اجازه بدهم که تعلیمات ابتدایی را دو باره به دست گیرند تا از این جنگ بیهوده ای داخلی و برادر کُشی جلو گیری نمایم که کشورم را ویران و تباه کرد و از قوه کار نگیرم  و به جز از دفاع کشور.» 

اظهارات امان الله خان به وزیر مختار انگلیس در کابل ممکن است این دیدگاه را تقویت کند که دخالت و تحریک انگلیس ها عامل اصلی شورش و بغاوت علیه سلطنت او بود. شاه با این گفته های خود به همفریز تفهیم کرد که او از طرح های اصلاحی و انقلابی خود  صرف نظر می کند تا انگلیس ها و عمال شان دست از تحریک و شوراندن مردم علیه دولت بردارند. حتی اگر سقوط سلطنت امان الله خان بر مبنای این باور مورد ارزیابی قرار بگیرد، بخشی از دیدگاه ها و عملکرد های سطحی و غیر مدبرانه ای شاه در اواخر سلطنت و پس از بازگشت سفر اروپا غیر قابل توجیه باقی میماند. هرگاه انگلیس ها با استفاده از اعتقادات دینی مردم به ایجاد شورش علیه شاه پرداختند، آیا دست آنها در بسیاری از طرح ها و اقدامات سطحی شاه هم دخیل بود؟ ابراز توافق امان الله خان با همفریز سفیر بریتانیا در کابل مبتنی بر تعویق مکتب و تعلیم دختران حکایت از آن دارد که سفیر انگلیس از قبل بنا بر هر دلیل و انگیزه ای عدم توافق خود را با طرح ها و برنامه های اصلاحی و انقلابی امان الله خان در میان گذاشته است. 

علی رغم هرگونه تحلیل و بررسی که در مورد عوامل اصلی شکست برنامه های اصلاحی امان الله خان و سقوط سلطنت او صورت می گیرد، ساختار قبیلوی جامعه توأم  با اشتباهات شاه و ناتوانی او در ایجاد اداره ای سالم و خادم به مردم در سر خط این عوامل قرار دارد.

 در حالی که گسترش معارف عصری در افغانستان  عامل اساسی و بسیار تأثیر گذار در جهت تحول  فرهنگ عقب مانده ای جامعۀ افغانستان بود، این راه  با سقوط سلطنت امان الله خان مسدود گردید. بدون تردید اگر معارف عصری در افغانستان با آن کمیت و کیفیتی که در  زمان سلطنت شاه امان الله در بستر رشد و توسعه قرار گرفت، همچنان بسوی انکشاف پیش میرفت اکنون افغانستان یکی از کشور های مقتدر و با ثبات در منطقه بود.  افغانستان با تداوم رشد و توسعۀ معارف عصری در پایان قرن بیستم از یک جامعه ای متشتت و دارای فرهنگ پر خشونت و نا بردبار به یک جامعه ای آگاه، متحد و پیشرفته متحول میگردید. .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا