خبر و دیدگاه

از مشروطه خواهی تا به استرداد استقلال افغانستان

 

بازستانی استقلال افغانستان یک پدیده خود جوش و تصادفی نبوده، بلکه حاصل مبارزات سازمان یافته، تجدد گرایانه و اندیشه های میهن پرستانه ای قهرمانانی است که  با فدا کاری و از گذشتگی بی نظیر، نقش قاطع را در شکست استعمار انگلیس ایفا نمودند. این مبارزات سیاسی و اجتماعی که در یک روند تاریخی ریشه گرفت، رشد یافت و تکامل کرد، دانستن آن  اگرچه خلص، برای جوانانی که به تازه گی پا بر عرصه سیاست و مبارزات آزادی خواهانه و ترقی خواهانه گذاشته اند ضرور و آنها را در پیکار شان کمک نموده و مؤثر است. در این جا منظور ما از بحث تاریخی نیست، بلکه بسیار کوتاه و فشرده از قهرمانانی و جنبشی توصیف میشود که به باور نگارنده دستاورد آنان اولین انقلاب ضد استعماری و ضد استبدادی، مترقی و مردمی در افغانستان بود، که روزنه نوینی را درتاریخ معاصر میهن ما گشود و دورنمای سیاسی مبارزات عدالتخواهانه و تجدد گرایانه را روشن ساخت، باید آشکار ساخت که نگارنده روند بازستانی آزادی افغانستان، خود سالاری و پیروزی مردم ما را بر استعمارکهن یک انقلاب اجتماعی- سیاسی دانسته و همیشه درنوشته های خویش از آن بنام انقلاب یاد نموده ام.             

در شرایطی که سلطه افزاینده سیاست های استعماری، بیسوادی مردم، فقروتهی دستی، عقب مانده گی فرهنگی، ارتجاع تاریک اندیش  و استبداد زمامداران بی مسوولیت، شرایط را برای بیداری مردم بس دشوار و پیچیده ساخته بود و نمی گذاشت اندیشه های استقلال طلبانه و میهن پرستانه  میان مردم در جامعه نفوذ و تشکل سازمانی پیدا کند، امیران و حاکمان به زندانی نمودن ها و اعدام های وطن پرستان می پرداختند و هرگونه صدای تجدد گرائی و آزادی خواهی خاموش می گردید، و جنایاتی را که هیچ دولت خودکامه دیگر درحق مردمش نکرده بود انجام می دادند، در چنین وضع جنبش سیاسی نیرومند در کشور ما شکل گرفت  و برای پایان بخشیدن به سلطه ای استعمار انگلیس و دولت استبدادی مزدور وحاکمیت مرتجعین و به میان آوردن یک دولت مدرن و عادل به نبرد برخاستند، دانشمند و تاریخ نگار میهن ما صدیق فرهنگ درکتاب “افغانستان درپنج قرن اخیر” با اشاره به تداوم نهضت سید جماالدین افغانی، چنین مینویسد : “جریان اجتماعی زمان و زایش جنبش و عواملی که همواره در داخل جامعه کارگر می افتد، در مقابل هرگونه استبداد و تشدد برمقاومت جامعه می افزاید و نیز شروط اقتصادی ووضع طبقاتی مردم نگذاشت که فکر نو بکلی از بین برود”۱ مشروطه خواهان به مبارزات سازمان یافته و متشکل بخاطر برآورده شدن اهداف شان – رهایی از اسارت و عملی ساختن اصلاحات دست زدند، این مبارزات سال به سال فزون تر می شد و به جوانان میهن پرست افزوده می گردید و جریان آن بطرف تشکیل یک جنبش قوی سیاسی در حرکت بود، که این جریان در تاریخ افغانستان به “جنبش مشروطه خواهی” معروف است.                                                      

دانشور فرزانه و تاریخ دان برجسته افغانستان عبدالحی حبیبی جنبش فکری “سراج الخبار” را اساس نهضت مشروطیت اول میداند، که “بصورت یک حزب متشکل و دارای مرام مترقی بوجود آمد”2 او در کتاب “جنبش مشروطیت” می نویسد: “تعداد جوانان مشروطه خواه به سه صد نفر می رسید که در جرگه های جداگانه تقسیم بود و در هر جرگه یک دسته از رفقای که همدیگر را خوب می شناختند دور هم جمع می شدند و از بین خود یک منشی و یک رئیس انتخاب می کردند، این جرگه های کوچک با یک دیگر ارتباطی نداشتند، اما رئیس عمومی همه جرگه ها مولوی محمد سرورخان واصف بود، وی رئیس یک جرگه ده نفری نیز بود که اکثر شانرا همان رفقای معلمین مکتب حبیبیه تشکیل میداد …” 3 محمد سرور واصف یکی از برجسته ترین مبارزان مشروطه خواه ” هم عالم بود و هم ادیب بود وشاعر و هم از روشنفکران بارز و جسور”4 که به امر امیر گرفتار و در تپه شیرپور کابل اعدام شد. شخصیت مبارز، سیاست مدار و تاریخ نگار نامدار کشور ما  میر غلام محمد غبار می نویسد: “این شخص در نزدیک توپ قلم خواست ووصیت نامه ای در نهایت آرامی و خوش خطی بنوشت که در عنوان آن این بیت مرقوبود:                                                          

ترک مال وترک جان و ترک سر                                

در ره مشروطه اول منزل است.” 5                             

این بیت از اولین قربانی یک جنبش سازمان یافته بخاطر استرداد اسقلال افغانستان از چنگال استعمار جهانی بود و ثبت درتاریخ سیاسی افغانستان می باشد که از یک پیکار جانبازانه سخن گفته و از حماسه ای حکایت می کند که نخستین بار در سرزمین خفته و خسته ای ما، شعله برکشید.

عشق از فریاد ما هنگامه ها تعمیر کرد                          

ورنه این بزمی خموشان غوغای نداشت.                       

پرداختن در باره هریک از قهرمانانی که بخاطر آزادی و ترقی خواهی “بخاک و خون تپیدند و در میدان مبارزه ملی قربانی شدند”6 به بحث و نوشته جداگانه ضرورت دارد، اما همانطور که گفتیم، بخاطر احترام و ارج گذاشتن به یک نبرد تاریخی و اجتماعی که هدف آن نجات افغانستان از اسارت به آزادی، از انحطاط  و ایست و قهقرا بسوی اعتلا، شگوفائی و اصلاحات بود، به معرفی خلص و برگزیده ای چند تن از مشروطه خواهان می پردازیم.                                   

        لعل محمد خان و جوهرشاه: امیرحبیب الله خان این هردوجوان را نزد خود احضار نمود و مورد بازپرسی قرار داد، آنان “بدون کمترین احساس خوف از بی مبالاتی های مقامات حکومتی به حال مردم و از مظالمی که عمال دولت در سرتاسر مملکت روا میداشتند یکایک بیان نموده و این دو جوان دلیر در همان مجلس بضرب تپانچه کشته شده و جان   سپردند که به زبان حال می گفتند:   

 به ملک جم ندهم مصره نظیری را

هرآنکه کشته نشد از قبیله ما نیست”7

        مولوی عبدالواسع و مولوی عبدالرب: از جمله مشروطه خواهان، دانشمند و عالم بودند تألیفات آنها به ده ها کتاب و رساله میرسد مولوی عبدالواسع در زمان امیر حبیب الله در شیرپور به توپ بسته شد و مولوی عبدالرب در جلاآباد وفات نمود.                                                

        غلام محی الدین افغان: “افغان یکی از نویسنده گان “سراج الخبار” و شاعر پشتو است که با محمود طرزی هم محشور بود و همواره کمک قلمی می کرد … افغان که در مشروطیت اول در سنه ١۳۲٧ق محبوس گردید … شخصیت پرورنده و محبوبی داشت و همواره مرکز تجمع یاران روشنفکر و جوانان افغان بود.”8                                

        پروفیسور غلام محمد خان میمنگی: “در هنر رسامی و نقاشی و انواع هنرهای زیبا به مقام پروفیسری رسید … پروفیسر در حلقه های جوانان آزادی خواه و ترقی طلب تا ایام آخر حیات به حیث شخصیت ممتاز و مهربان و پرورنده باقی ماند و شاگردان و عقیدتمندان فراوان داشت و با وجود تحمل مصائب حبس دراز، جوان وزنده دل و دارای فکر    روشن و آزادمنش باقی ماند.”9                                  

        کاکا سید احمدخان لودین:  لودین شخص عالم و عاقل و دارای فضلیت بود “مدت یازده سال در ارگ محبوس ماند … به زبان فارسی و عربی دانا و در ریاضی ماهر بود در محبس به محبوسین سواد درس می داد، به طریقی که خودش ایجاد کرده بود بسا نوآموزان را باسواد ساخته بود.”10        بابا عبدالعزیز خان: “جوان فهیم و با درایت و صریح الحجه بود … این جوان دلیر و پرشور در نهضت مشروطه نیز شامل بود که در حدود ١۳۲٦ق محبوس و با آغاز دوره امانی رها شد.”11                                                       

        استاد محمد انور بسمل: “از جمله شاگردان ممتاز مدرسه حبیبیه، شخص عالم و ادیب و شاعر خوش مشرب روشن فکر به شمار میرفت و از نظر سن با استادان مشروطه خواه تفاوت چندانی نداشت … از سرآمدان شاعری سبک هندی در قرن اخیر بود”12                               

        تاج محمد خان بلوچ: یکی از منوران کابل و شخص گویا و پویا که در رأس یکی از گروه های فرعی مشروطه خواهان اول کار میکرد … بعد از سقوط دولت امانی در کابل بود و چون از عناصر امان است و انتی انگلیش بشمار می آمد چند روز بعد از جلوس محمد نادرشاه غفلتا گرفتار و اعدام گردید.”13                                                  

        فیض محمد کاتب: “نویسنده فاضل و ادیب و روشنفکر و از جمله مشروطه خواهان اول بود و در شیرپور محبوس گردید … کاتب حقیقتا نویسنده پرکار و مورخ عالمی بود.”14 کاتب تألیفات ارزنده و گرانقدر را از خود در تاریخ افغانستان بجا گذاشت که یگانه و بهترین موخذ برای تاریخ نویسان افغانستان بشمار میرود، کاتب به امری امیرحبیب الله خان دوم،  لت و کوب گردید که از این ضرب موحش مریض گشت و از همین رنج در کابل جان سپرد.                      

میرقاسم خان:  “وی در ایام جوانی با واصف یکجا در گروه تألیف سراج الخبار محرر بود از آثار میر سید قاسم خان برخی مقالاتی است که حین سردبیری “امان افغان” در آن جریده نوشته و عمق مطالعات او را در مسایل اجتماعی، دینی و قانونی میرساند، در دوره معلمی خود در مدرسه حبیبیه و لیسه استقلال بسا شاگردان و جوانان را با روحیه وطن پرستی و آزادی فکر و انتقاد اجتماعی تربیه کرد و تا آخرعمر مقام رهنما را از دست نداد”15.                       

در حالیکه دولت مزدور و استعمار انگلیس گلوی مردم مارا می فشرد، مشرطه خواهان شجاعانه می رزمیدند و می سرودند:                                                             

عشق شور انگیز، ما را بر سر کوی تو برد                    

بر تلاش خود چه نازم که ره کوی تو برد.                     

به چشم کم منگر عاشقان صادق را                             

که این شکسته بهایان متاع قافله اند.                            

از یکطرف به توپ بستن ها، دستگیری های روشنفکران و مشروطه خواهان توسط دولت و استعمار ضربات سنگینی برجنبش آزادیخواه و اصلاح طلب وارد می نمود و ازجانب دیگر مبارزات عدالت خواهانه را، پخته تر ساخته و شدت می بخشید و اندیشه های وطن پرستان میان توده های مردم و روشنفکران عمق بیشتر میگرفت و مهین پرستان را بطرف   شیوه ها و تاکتیک های جدید مبارزه می کشاند.

غبار مینویسد: “در هرحالیکه نخستین جنبش عملی دموکراسی با حبس و اعدام آزادی خواهان در ١٩۰٩ عجالتان خاموش گردید … امر سرکوبی مشروطه خواهان در نفوس روشنفکران باقی مانده،  تأثیر عمیق و شدید کرد، در کابل به تدریج حلقه های کوچک و مخفی تشکیل شد”16 جوانان آزادی خواه در چنین وضعیت سیاسی- اجتماعی که استبداد دولتی و ارتجاع سیاه سرنوشت کشور و آینده مردم را در اسارت بیگانه قرار داده بودند،  یگانه راه نجات را در تغییر و سرنگونی رژیم و استرداد استقلال کشور، تجدد و اصلاحات بررسی کردن، به این ترتیب مشروطیت دوم با روحیه انقلابی متکاملتری در بین جوانان روشن فکر افغانستان نشو ونما یافت و منجر به تغییر اوضاع اجتماعی-سیاسی و بازستانی استقلال افغانستان گردید.                    

 عبدالحی حبیبی نقش شخصیت اندیشمند و سیاستمداربزرگ افغانستان – محمود طرزی را در این پروسه برجسته تعریف میکند و به این باور است که انتشار “سراج الخبار” برای بار دوم نه تنها “منبع بیداری سیاسی و زمینه پرورش تخم مشروطه خواهی، بلکه آزادی خواهی گردید.”17              

آزادی را  به قبضه شمشیر بسته اند                              

مردان همیشه تکیه خود را بدو کنند.                             

تاریخ جنبش مشروطیت از جالب ترین و پر افتخار ترین صفحات تاریخ جنبشهای سیاسی-اجتماعی میهن ماست، روشن فکران و جوانان مشروطه خواه دوم، ادامه دهندگان اهداف و خواسته های مشروطیت اول اند، تنها در تاکتیک و شیوه های مبارزه متفاوت و بعضی ازحلقات در مشروطیت دوم تند رو تر بودند که زبان شاعر جوان و تند رو عضو مشروطیت دوم “جلوه”، جوانان را چنین به مبارزه فرا می

خواند:                                                             

تاکی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید                        

سعی برهم زدن منشأ بیداد کنید                                 

ننگ دارد بشریت ز چنین کهنه رژیم                          

طرح ویرانی این بنگه بیداد کنید                                

آشیان همه مرغان ز ستم آتش زد                               

قصد آتش زدن خانه صیاد کنید                                   

غازه سازید زخون شاهد آزادی را                               

تا ز خود روح شهیدان وطن شاد کنید                           

خانمان کرد تبه تا شود آباد خودش                              

خانه ظلم و ستم یک سره برباد کنید.18                        

شاعر به تفسیل نشان میدهد که چگونه باید در پی تاکتیک ها و شیوه های تند مبارزه برآمد، همچنان یکی از مشروطه خواه هان  تندرو دیگر عبدالرحمان لودین بود، که میخواست گریبان مردم خویش را از چنگال مستکبران بهره کش و ظالم و میهن خود را از اسارت انگلیس نجات بدهد می شنویم:     

ای ملت از برای خدا زودتر شوید                               

از شرو مکر و حیله دشمن خبر شوید                           

برنقد و جنس و مال ما خاینان امین                             

در مجلس سیاسی ما جاهلان مکین 19                        

لودین با همین صفت تند روانه ای که داشت “به امیر به ضرب گلوله تفنگچه حمله کرد که با آماج ننشست و خود لودین شدیدن در ارگ در غل و زنجیر کشیده شد”20 این دوره حبس بسیار پر آزار بود که یکی از یاران محبوس با او میریار بیک خان بدخشی می سرود:                             

بندی را بس بود زولانه ای                                        

این همه زنجیر در زنجیر چیست.        

همچنان یکی از رفقای خارج از زندان این بیت را برای رفقای داخل زندان سروده بود:                                   

به شب نشینی زندانیان برم حسرت                               

که نقل مجلس شان دانه های زنجیر است،                      

آزادی خواه و تجدد طلب دیگری که با لودین زندانی شده بود عبدلهادی داوی “پریشان” است که اندیشه و طرز تفکر خود را چنین بیان می کند:                                              

نور بیداری جهانی را گرفت                                      

خواب غفلت ای حریفان تابکی                                   

ای قلم آخر زبانت می برند     

این قدر حرف “پریشان” تابکی 21                              

قابل تذکر است، هر فردی که در دورانی بسر می برد حتما و کلا جز “تاریخ” انسانی و سیاسی نیست و نمی شود، تاریخ آن مسیری است که در آن تکامل مادی و معنوی جامعه انجام می گیرد، طرازندگان نسج تاریخ آن کسانی اند که در این مسیر می کوشند و برای غلبه امر نو و مترقی و انسانی از هیچ فداکاری دریغ نمی نمایند. به این دلیل فداکاری ها و  جانبازی های مشروطه خواهان راه گشاه و دورانساز و به خط زرین ثبت تاریخ واقعی افغانستان است، زیرا تاریخ را نمیتوان تقلب کرد. سیاست مدار و یا دولت مداری که به تکامل تاریخ و جامعه خدمتی نکرده، اگر نامش ثبت تاریخ هم گردد بخاطر لعنت فرستادن به او و نفرت نمودن از اعمال خائینانه ای او خواهد بود.                                                         

شخصیت دیگری که اندیشه های ترقی خواهانه وعدالتخواهانه او را استبداد سلطنتی و نیروهای ارتجاعی نمیتوانستند تحمل کنند میرغلام محمد غبار بود، عبدالحی حبیبی در کتاب “جنبش مشروطیت”درباره غبار یاد آور می شود: “دراواخرعهد امیرحبیب الله خان، با جوانان مشروطیت دوم محشور گردید و مطالعات خود را در تاریخ و اجتماعیات دوام داد، تا نویسنده نیرومند و صاحب ذوق زبان دری بارآمد، در لویه جرگه پغمان ١۳۰۳ و  ١۳۰٧ به حیث وکیل مردم کابل انتخاب شد و افکار جوانان افغان را مانند یک عضو دست چپی نمایندگی میکرد… به حیث فرد ترقی خواه پیشرو، رنجهای فراوان و محرومیتها دیده و دوبار در حدود زیاده از ١٤ سال حبس های طاقت فرسا را تحمل کرده است” وی گاهی این بیت را زمزمه می کرد:                          

شمها برده ام از صدق به خاک شهدا                             

تا دل و دیده ای خونابه  فشانم دادند”۳٦                         

بزرگ مردی دیگری که علیه نظامهای فاصد و استبدادی  و بنیادگرایان ارتجاعی و بخاطرآزادی وطن و عدالت اجتماعی می رزمید و اندیشه های آزادی بخش او تأثیرنیرومند بالای تمام جوانان مشروطیت دوم داشت محمود طرزی است،  حبیبی می نویسد: “زندگی محمود در عین خاموشی و خونسردی، پر از شور و تلاش و تدبیر بود. وی کار می کرد، پویا و جویا و با عقیده و ایمان کامل …برای وطن خود خدمات مهم و ارزنده انجام داد… محمود طرزی تا آخر دوره امانی، شخصیت محترم پاکدامن و رهنما باقی ماند”۳٧ این شخصیت پاک و اندیشمند بزرگ، پدرژونالیزم افغانستان و میهن پرست بی بدیل پیش از اینکه میهن اش را مجبورا  ترک کرد این دوبیتی را سروده بود:                             

درغربت اگر مرگ بگیرد بدن من                              

آیا کی کند قبرو  کی دوزد کفن من                              

تابوت مرا بر سری کوهی بگذارید                              

تا باد وزد بر سر آن از وطن من “۳٨                          

لازم به تذکر است در این انقلاب  و نبرد بزرگ که بخاطر تجدد، اصلاحات و بازستانی استقلال افغانستان صورت گرفته نقش تمام مردم میهن ما قابل احترام و ستایش است، تاریخ شاهد هزاران قهرمان با نام و گمنام می میهن ما می باشد که خون های سرخ آنان بخاطر بیرون کشیدن استعمارانگلیس از میهن شان جاری شده است. مردم ما در این نبرد بزرگ علیه استعمار کهن از خود قهرمانی شگرفی نشان دادند، که تمام منطقه از این قهرمانی و پیکار آزادی خواهانه و شجاعانه میهن پرستان افغان تکان خورده و از شجاعت آنها آگاه شدند، توده های زحمتکش افغانستان نشان دادند که روح آزادی خواهی و میهن پرستی و انسان دوستی در افغانستان انقلابی نمرده است و همواره با پرتوی نیرومند در تجلی می باشد، دراین پیکار که تمام مردم افغانستان در سرتاسر کشور پرچم افراشته بودند و جنگ عادلانه ای یک کشور کوچک با یک امپراتوری بزرگ که آفتاب در قلمرواش غروب نمی کرد، آغاز شده بود، تمام کشور های جهان و بخصوص کشور های اشغال شده و مستعمره، با دلچسپی و توجه فراوان به آن چشم دوخته بودند، زیرا مبارزه مردم ما که در راس آن جنبش مشروطه خواهان قرار داشت، از مبارزات عمومی و رهایی بخش خلقهای منطقه و جهان بخاطر رهایی و  آزادی از چنگال استعمار و امپریالیزم جدا نبوده و سر نوشت آنها نیز به نتیجه این پیکارشجاعانه بستگی داشت. استرداد استقلال افغانستان و شکست امپریالیزم و استعمار جهانی در افغانستان شرایط را در منطقه واژگون نموده و پایه های استعمار را سست ساخت و ضربه شکننده و محکمی به آن وارد کرد. به جزئیات داخلی و ابعاد خارجی آن بیشتر تماس نمی گیرم، زیرا در این جا همان طور که گفته آمدیم منظور ما از بحث تاریخی در این مورد نیست.                                      

  بخاطر بزرگداشت و احترام بی پایان به مشروطه خواهان، تجلیل از استقلال و آزادی افغانستان و تعظیم به رهبر و یکی از اساس گذاران “جنبش مشروطیت” میخواهم بطور برجسته روی سخنم با مشروطه خواه و مرد مبارزی باشد که این پیروزی را به قیمت جان خرید و نیمی از زنده گی یعنی دوران درخشان جوانی و لحظه های شاد و سعادتمند خود را بخاطر تجدد و آزادی کشور در مبارزه گذشتاند و با استعمار، استبداد و ارتجاع در نبرد بود ونیمی دیگر آنرا خامه در خون دل فرو برد و سیل آسا بخاطرکشورش در غربت اشک ریخت و ستم از خود و بیگانه را بخاطر اندیشه و آیدیای بزرگش متحمل گردید، آزاده زیست، آزاده پیکار کرد، آزاده گفت و آزاده قربان شد که نامش به مثابه زعیم، پیشوا و رهبر ملی- شاه امان الله غازی ثبت تاریخ کشورما شده، مرقوم و جاویدان گردید.                                                     

خجسته باد جشن آزادی و استقلال افغانستان

درود پرشور به روان پاک مبارزان راه آزادی و پیکار جویان استرداد استقلال افغانستان.

 

ماخذ:

ا- افغانستان در پنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرهنگ صفحه 522 چاپ اول-1371خورشیدی انتشارات درخشش مشهد.

2- هفته نامه نیمروز افغانستان، جنبش مشروطیت در افغانستان، پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره سوم، 30 جدی 1376خورشیدی لندن.

3- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره چهارم، 7 دلو 1376لندن.

4- همانجا

5- همانجا

6- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره یازدهم، 26 دلو 1376لندن.

7- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره چهارم، 7 دلو 1376لندن

8- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره پنجم، 14دلو 1376لندن

9- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شمارهششم، 21 دلو 1376 لندن

10- همانجا

11- همانجا

12- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره هفتم، 21 دلو 1376لندن

13- همانجا

14- همانجا

15همانجا

16- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبارصفحه720 جلد اول و دوم سال 1367کابل

17- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره دوازدهم، 26 حمل 1377لندن

 – 18- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه837-838 جلد اول و دوم سال 1367 کابل

– 19- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه721 جلد اول و دوم سال 1367 کابل

20- همانجا

 – 21- افغانستان در مسیر تاریخ میر غلام محمد غبار صفحه725 جلد اول و دوم سال 1367 کابل

22- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره بیست و چهارم، 16سرطان 1377 لندن

37- هفته نامه نیمروز افغانستان جنبش مشروطیت در افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال اول، شماره شانزدهم، 22 ثور 1377 لندن

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. به داکتر صاحب آرین رشاد!
    میخواهم به موضوع استقلال افغانستان که آنرا از شهکار های امان الله خان خوانده اید، اشاره نمایم. َما میدانید که جنگ عمومی اول دنیا در سال 1918 به نفع اتحاد انتنت که در رآس آن اتحاد، انگلیس و فرانسه قرار داشتند پایان یافت. در این جنگ امپراتوری جرمن و امپراتوری اطریش و امپراتوری ترکیه عثمانی شکست خوردند و انگلیس در رآس فتح قرار گرفت. چون روسیه در جنگ عمومی اول متحد انگلیس بود و این دوکشور نخواستند که در آینده به جنجال مواجه شوند، به این حساب تصمیم گرفتند که افغانستانرا مستقل عنوان کنند تا از تصادم بین روس و انگلیس در آینده جلو گیری شود.
    در غیر آن شما خود قضاوت نمائید که انگلیس که فاتح جنگ عمومی اول بود، چطور ممکن شده میتواند که از طرف افغانستان شکست بخورد و حاضر شود استقلال افغانستانرا در اثر شکستی که خورده است برسمیت بشناسد.
    ضمنا” میخواهم به دونکته دیگر که دلالت بر استیلای فکر فاشستی و برتری جوئی قومی بر ذهن و روان امان الله خان تسلط داشت اشاره نمایم:
    1- هنگامیکه امان الله خان از کابل فرار کرد، در قندهار عنوانی نایب الحکومه ها چنین نوشت:” عزیزانم نایب الحکومه هارا واضح باد!….یقین دارم که شرافت و افغانیت شما مردم قبولدار این مسئله نخواهد شد، که یک شخص بی نسب و بی حیثیت بر تخت سلطنت تکیه زده. … وهم دارای یک نسب افغانی نباشد و حال بجای اول الامر بنشیند قبول کنیم.”
    میبینید در اولین کسیکه طرح طرزی همه افغان نامیده شوند را خود خسرش نفی میکند و حبیب الله کلکانی را منحیث افغان نمی پذیرد.
    2- هنگامیکه امان الله خان افغانستان را ترک گفت از جمله کشور های جهان ایطالیا را به سکونت پذیرفت و آن زمانی بود که بینیتو موسیلینی فاشست نامدار جهان در ایطالیا در رآس قدرت قرار داشت.

  2. به داکتر آرین رشاد!
    چون لقب داکتر را در پیشروی نام شما دیدم، خودرا مکلف دانستم تا حقایق را در مورد شاه امان الله و محمود طرزی بنویسم. تا بتوانم احساسات وطندوستی شمارا شایسته لقب داکتری تان بسازم:
    شاه امان الله دو خوبی نیک و پسندیده داشت: یک- تجدد طلبی و دو- شوق آتشین اعمار و پیشرفت افغانستان. ولی در مقابل سه نقص عمده در وجود او آفتابی بود: نقص عمده اول همانا ذهنیت فاشستی او بود که بنیاد دیوار کج فاشستی را در افغانستان او گذاشته است، که تا حال این دیوار کج بالا رفته است. مثالهای روشن:
    1-در سال 1302 ه.ق. نظامنامه ناقلین بسمت قطغن را توشیح و عملی نمود که به اساس آن اهالی سمت مشرقی و جنوبی با کمک فراوان دولتی بسمت قطغن فرستاده شدند و زمینهای و سرآب برای شان داده شد و اهالی بومی آن سمت منحیث مزدور و دهقان در خدمت شان قرار داده شد. این کار او یک عمل روشن فاشستی قومی بود.
    2-در زمان او بود که زبان فارسی توسط محمود طرزی که من اورا بنام پدر فاشیزم افغانستان میدانم در جمله زبانهای بیگانه بشمار آمد و زبان افغانی را که فقط توسط فرمان امیر حبیب الله شامل نصاب تعلیمی مکتب حبیبیه شده بود بنام زبان ملی یاد شد. دلچسپ اینکه خودش سراج الاخبار و تمام نوشته های خودرا به لسان فارسی مینوشت ولی نظر به فکر و برنامه فاشستی خود فارسی را در قطار زبانهای بیگانه بحساب می آورد.
    به اساس همین طرح و فکر فاشستی محمود طرزی بود که دودمان نادر در سال 1319 خورشیدی برابر با1939 میلادی سیاست کنار زدن زبان فارسی را از نظام آموزسی افغانستان در پیش گرفت و زبان آموزشی همه مکتبهارا اعم از ابتدائیه و لیسه ها از فارسی به پشتو تبدیل کرد، و کتابهای درسی مکاتب که بزبان فارسی بود همه جمع آوری و حریق ساخته شد. تا اینکه سویه تعلیمی در مکاتب خیلی نزول کرد تا در اثر عرایض و تقاضای مردم بعد از ده سال فرمان تازه صادر شد که در مناطق فارسی زبان اجازه دارند که دروس مکاتب را بزبان فارسی بخوانند.
    3-عمل سوم فاشستی شاه امان الله همانا زدودن هویتهای اقوام غیر افغان افغانستان مثل ازبک و تاجک و هزاره،… و دیگران بود که همه را بنا به طرح محمود طرزی افغان بخوانند. افغان خواندن اقوام دیگر بصورت روشن بالا دستی و افضلیت یک قوم یعنی قوم افغان را نسبت به اقوام دیگر ساکن افغانستان نشان میدهد، که این کار هم مخالف آموزه های اسلام میباشد که در اسلام همه برادر اند و هیچ قوم نسبت به قوم دیگر نمیتواند برتری داشته باشد. و هم مخالف اعلامیه حقوق بشر ملل متحد میباشد، که آزادی و رحیه برابری و احترام به یکدیگر در آن تاکید شده است، وهم غیر اخلاقی میباشد. اگر یک قوم را بالا دست و غالب بخوانی و قوم دیگر را زیر دست و پائین بخوانی از اخلاق دور میباشد.
    فکر میکنم همینقدر که نوشتم کافی باشد، تا داکتر صاحب آرین متوجه اسناد و حقایق شود، و تحت تاثیر احساسات میان تهی نرود. خدا کند که داکتر آرین رشاد از نوشته من آزرده نشده باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا