راه تحقق صلح: انتقال رهبری پشتونها به مذهبیونشان
در جُرم شناسی برای پیدا کردن عامل جُرم، اولین کاری که انجام میدهند، پیدا کردن انگیزه در عقب جُرم است. اگر جنگ کنونی را جُرم بشماریم – که چنین هست – باید واکاوییم که از این جُرم، چه کسی بهره میبرد. برای یک لحظه پاسخ ندهید و در مورد این پرسش، عمیقتر بیاندیشید. از پاسخهای که در دهنِ ما گذاشتهاند بگذرید. بیایید با هم به تجزیهی این پرسش بپردازیم.
عناصر جنگ
جنگ بین پشتونهاست. پشتونهای تکنوکرات با پشتونهای مذهبی سرِ قدرت میجنگند. پشتونهای تکنوکرات مشروعیت شانرا از غیر پشتونها و جامعهی جهانی میگیرند. پشتونهای مذهبی مشروعیت شانرا از دین و تودههای پشتون بدست میآورند.
این جنگ هیچ ربطی به غیر پشتونها ندارد. غیر پشتونها قربانیان جنگ دو گروه مدعی رهبری پشتونها هستند.
تودههای پشتون، با ریشههای عمیق در سُنتگرایی، کلانی پشتونهای تکنوکرات را نمیپذیرند. تکنوکراتها از غیر پشتونها، سویاستفاده میکنند تا رهبری خودرا بالای قوم خودشان، تحمیل کنند.
مطرح شدن تکنوکراتها به عنوان طرف سوم
پیش از یازدهم سمپتامبر، رهبری پشتونها بدست مذهبیون بود و تکنوکراتها در خارج از کشور، پراکنده بودند.
رویداد یازدهم سپتامبر، تکنوکراتهای پشتونرا فرصت داد تا به عنوان طرف سوم قضیه، مطرح شوند. حوزهی غیر پشتونی به همان شکل پیش از یازدهم سپنامبر آن، باقی ماند.
پشتونهای تکنوکرات ناگهان خودرا یکی از طرفهای مهم قضیه یافتند و پیوسته برای غرب استدلال کردند که دیگر رهبری پشتونها از مذهبیون به تکنوکراتها انتقال یافته است.
این در حالیاست که تکنوکراتهای تازه از خارج برگشته، هیچ گونه زبان مشترک با پشتونهای درون کشور نداشتند.
دیری نگذشت که پشتونهای معمولی دوباره با کمک پاکستان، دور مذهبیون جمع شدند و توهم رهبری تکنوکراتها را از هم پاشیدند.
تداوم حاکمیت تکنوکراتها
تکنوکراتهای پشتون سخت نگران پایداری حاکمیت خود هستند. خوب میدانند که دیر یا زود، غیر پشتونها و مذهبیون پشتون (طالبان) با هم کنار خواهند آمد و این انگشت ششم را، از معادله برون خواهند کرد.
تداوم حاکمیت تکنوکراتهای پشتون با وجود نداشتن هیچ پایگاهی در میان مردم، اساسن به دلیل ضعف حوزهی غیر پشتونیاست.
حوزهی غیر پشتونی با پذیرفتن یک پشتون به عنوان شخص اول کشور، نیت ختم کردن غایلهی جنگ را داشت. تکنوکراتها از سال ۲۰۰۱ بدینسو، نه تنها در این وظیفه موفق نشدند، بلکه افغانستان را بیشتر از پیش، به خطر تجزیه روبروساختهاند.
نتیجه گیری
تکنوکراتها پشتون در اجرای فلسفهی وجودی شان به عنوان طرف سوم، ناکام شدهاند.
رهبران حوزهی غیر پشتونی، با تمام کمیها و کاستی هایشان، تا اندازه زیادی، باعث آرامش حوزه خود بودهاند.
طالبان به عنوان نمایندگان واقعی قوم پشتون، به رغم فشارها، عملن ادعای رهبری شانرا بالای قوم پشتون تثبیت کردهاند.
راه رسیدن به صلح واقعی، انتقال رهبری قوم پشتون از تکنورکراتهای نا کام، به مذهیبون پشتون است.
حوزهی غیر پشتونی هرچه زودتر باید روند مذاکره با نمایندگان واقعی پشتونها را آغاز کند و نقطهی پایان به این کشمکش خونین بین تکنوکراتهای بادآورده و بیریشه و نمایندگان واقعی قوم پشتون بگذارد.
برای غیر پشتونها چه فرقی میکند چه کسی از پشتونها نمایندگی میکند اگر توانایی آوردن صلح را به کشور داشته باشد؟
این درحالی است که در صورت آشتی معنا دار با طالبان، تمامی پشتونهای تکنوکرات، مجبور به واگذاری چوکیهای شان به طالبان خواهند شد.
در صورت توافق طالبان به یک آشتی معنادار، اشرف غنی، اکلیل حکیمی، حنیف اتمر و معصوم استانکزی باید کنار روند تا جای برای ملا اختر محمد منصور، ذبیح الله مجاهد، ملا عبدالله سرحدی و دیگر طالبان خالی کنند، نه ویس برمک، صلاحالدین ربانی، رشید دوستم و یا استاد محقق.
پس از تداوم جنگ، حوزه ضد طالبانی نه، بلکه پشتونهای تکنوکرات نفع میبرند و این گروه تحمیلی باید از معادله خارج گردد.