پیشنۀ کوتاه سرای در پارسی دری
هرچند شماری از پژوهشگران نخستین نمونههای شعر پارسی دری را در آثاری پس از حملۀ عرب جست و جو کرده اند که این دسته از پژوهشگران بیشتر باورمند که شعر پارسی دری پس از اسلام آغاز یافته است؛ اما شمار دیگری پیشینۀ شعر پارسی دری را به پیش از اسلام میرسانند که سرودههایی بوده اند دارای اوزان هجایی یا سیلابی.
به گفتۀ سفیعی کدکنی: « هنوز به روشنی دانسته نشده است که شعر دری از کجا و کی پیدا شده است. داستانهایی که تذکره نویسان در بارۀ نخستین شعر وشاعر زبان دری آورده اند هیچ کدام نمیتواند سندی قاطع و استوار داشته باشد. مورخان و تذکره نویسان، بی آن که توجهی به حقیقت ماجرا داشته باشند، میگویند که شعر دری پس از حملۀ تازیان به وجود آمده است. پیش از آن سابقهای نداشته است و آن چه یادکرده اند بیشتر نمونههایی است از اشعاری که در اسلام سروده شده است مانند شعر: ” ابوحفص سغدی” و ” ابوالعباس مروزی” و یا شعر منسوب یه ” یزید بن مفرغ” تازی و پیداست که اگر بخواهیم شعر دری را به بعد از اسلام منحصر کنیم باید یکی از همین نمونهها را بپذیریم.»
(موسیقی شعر ، 1373، ص 562-563.)
کدکنی زبان پارسی دری و آن گونه که او تنها« دری» نوشته است را در موازات زبان پهلوی ساسانی قرار میدهد که پیش از اسلام به آن سخن گفته میشده است. شعر و ادبیات بر بنیاد زبان به وجود می آید. آن جا که زبان است ادبیات نیز پدیدمیآید که در گام نخست این ادبیات میتواند شکل گفتاری یا شفاهی داشته باشد.
او بر خلاف آن شمار پژوهشگرانی که نخستین سرودههای پارسی دری را در دورۀ پس از اسلام جست وجو کرده اند، بر این نکته تاکید دارد که: « نمی توانیم شعر دری را پدیده ای که پس از اسلام به وجود آمده باشد، بدانیم؛ زیرا این زبان کهنهتر ازاین است و اگر در گذشته بعضی میپنداشتند که زبان دری دنبالۀ پهلوی ساسانی است و تصور میکردند که از آمیزش زبان پهلوی و تازی به وجود آمده است، امروز ثابت شده و قراین استوار تاریخی و زبانشناسی بر این موضوع تصریح دارند که زبان دری زبان تازهیی نیست، بلکه پیشینۀ کهن دارد که درعرض زبان پهلوی است و لهجهای مشترک بوده که در مشرق ایران و دربار شاهان بدان سخن میگفته اند و در این باره از قدیمترین روزگار مورخین اسلامی مانند ابن مقفع، بنقل ابن ندیم، و حمزۀ اصفهانی در ” التنبیه علی حدوث التصحیف” و یاقوت حموی در” معجم البلدان” اشاراتی داشته اند و زبان رایج و لهجۀ عمومی و ادبی بوده است که در دورۀ ساسانی و اوایل اسلام، در ایران شیوع داشته است و گذشته از شواهد تاریخی از نظر اصول زبان شناسی و غور رسی در تاریخ شعر فارسی بعد از حملۀ عرب، این موضوع به خوبی روشن میشود و وجود آثار فصیح و استواری از شاعران و نویسندهگانی چون رودکی، بلعمی نشان میدهد که زبان دری زبان رایج و پخته وکامل بوده است تا توانسته در فاصلۀ کمتر از دو قرن آن چنان تکامل پیدا کند و نیز عباراتی که از شاهنشاهان ساسانی به زبان دری در کتب عربی، مانند ” المحاسن و الاضداد” جاحظ ذکر کرده اند خود گواه این بحث است. با این دلایل استوار نمیتوانیم شعرموجود در این زبان را به حدودی مربوط به پس از حملۀ عرب منحصرکنیم؛ زیرا وقتی زبان رایج بود بیهیچ گمان شعرهم در آن خواهد بود و اگر نمونۀ آن به ما نرسیده باشد، دلیل آن نخواهد بود که شعر نداشته است.»
(موسیقی شعر، ص 564-565)
پژوهشهای که صورت گرفته است، تا هم اکنون خسروانی و لاسَکوی را قدیمترین فرم شعری در پارسی دری دانسته اند. بیشتر باور بر این است که خسروانی و لاسکوی شعرهای پارسی دری اند که پیش از اسلام به گونۀ کوتاه در وزن هجایی سروده می شدند. میشود گفت که کوتاه سرایی در پارسی دری به همین گونههای شعر میرسد.
میتوان گفت هر قدرکه به گذشته بر گردیم و از مرز شعر و ادبیات رسمی به مرز شعر و ادبیات مردمی میرسیم، بیشتر با کوتاه سرایی رو به رو میشویم. گویی شعر در پارسی دری با کوتاه سرایی آغاز شده است، شاید هم در زبانهای دیگر نییز چنین بوده باشد.
تا جایی که میدانیم، قالبهای ترانه یادوبیتی و رباعی، مصراع، و تک بیت، از نمونههای کوتاه سرایی پارسی دری اند. هر کدام از خود تعریفی دارند، هویتی و فرم مشخصی. دراین میان در پیوند به رباعی و دوبیتی پژوهشهای گستردهیی صورت گرفته است، ریشه چنین سرودههایی به ادبیات عامیانه بر میگردد. گاهی گفته اند که در آغاز وزن عروضی نداشته اند؛ بل وزن هجایی داشته اند. میشود شود گفت که پیسشنۀ این سرودهها به زمانی بر میگردد که هنوز ادبیات رسمی و نوشتاری وجود نداشته است. بعضی از پژوهشگران از پیوندهایی درمیان ترانه، دوبیتی و خسروانی سخن گفته اند: « ترانه و دوبیتی که از جان خسروانیها مایه گرفته است و تا به امروز ادامه یافته، اگر غزل، به ویژه قصیده – با زبان فاخر و شکوهمند و روح اشرافی خود – بیانگر خواستها و نیازهای توانمندان بوده، ترانهها و رباعیها خواهشها و آرزوهای اقشار فرودست جامعۀ شهری و روستایی را بازتابانده اند.»
(کوته سرایی ، 138، ص 32.)
بیتردید رباعی و دوبیتی چهرههای بسیار معروف و درخشان شعری اند که به مقایسۀ دیگر فرمهای شعری نزدیکترین پیوند عاطفی و احساسی را با ذهن و روان مردم دارند. درمیان کلاسیکهای پارسی دری اگر از دوبیتی بگذریم، شاید هیچ شاعر را نتوان یافت که رباعی بخشی از سرودههای او را نسازد. هرچند دوبیتی و رباعی هیچگاهی فرم مسلطی دریکی از دورههای شعری پارسی دری نبوده اند؛ با این حال رباعی و دوبیتی چهرههای درخشانی چون عمرخیام و باباطاهرعرییان را در شعر پارسی دری معرفی کرده اند.
البته شعر کوتاه مدرن که پس از رستاخیز ادبی نیما هستی یافته، هنوز هم آن قاعدههای مشخصی را که در سرایش مثلأ رباعی، دوبیتی، مصراع یا تک بیت وجود دارند، نتوانسته است که داشته باشد. برای آن که این گونه شعر به مانند شعرهای مدرن دگر از نظر وزن، فرم و ساختار حتا مضمون بسیار پر سیلان است، این امر تعریف چنین شعری را دشوار میسازد. اما خسروانیها، نوخسروانیها، سه خشتیها فرمهای بسیار مشخصی دارند. هرچند خسروانی با آن وزن هجایی یا سیلابی که در دوران ساسانیان سروده میشد، دیگر سروده نمیشود؛ اما ساختار آن بر اساس یکی از خسروانیهای برجای مانده مشخص شده است.
مهدی اخوان ثالث که از نوخسروانی سخن میگوید، به گونۀ دقیق به وزن سرودههای خود نگاه دارد، یعنی او این سروده هایش را نه در وزن هجایی؛ بل در وزن عروضی سروده و نام آن را گذاشته است « نوخسروانی» که در این مورد بیشتر سخن خواهیم گفت.
به باور سیروس نوذری « تاریخ شعر کوتاه فارسی به ” خسروانیها” باز می گردد؛ اما آن چه از آنها می دانیم بسیار اندک است و اندکتر از آن نمونههای باقی مانده. و واقعیت این که آن چه تا کنون دربارۀ خسروانیها نوشته شده ناکافی و ناتمام است.»
(کوته سرایی، ص 25.)
از این دیدگاههاشعر پارسی دری پیش از حملۀ عرب شعر عروضی نبوده؛ بلکه شعری بوده است با وزن هجایی یا وزن سیلابی که گاهی درک چنین وزنی برای آنانی که ذهن شان با وزن عروضی عادت داشته، دشوار بئدهه است. چنین است که سرودههایی در وزن هجایی در نظر آنان نثر می آمده و نمی توانستند آن را شعر حساب کنند.
مهدی اخوان نیز، خسروانی را قالب شعری پیش از اسلام میداند. او میگوید:« پیشینیان ما ابداع این قسم و قالب را به سراینده و نوازدۀ شهیر اواخر عصر ساسانی یعنی ” باربد جهرمی” نسبت داده اند.»
(سه کتاب، 1372، ص 221 .)
هرچند پس از حملۀ عرب و آمدن اسلام شعر پارسی دری تابع وزن عروضی میشود؛ اما باورها چنین است که سرودهای خسروانی نیز تا سدۀ سوم به زندهگی خود ادامه داده است.
تنها این عروض نیست که شعر پارسی دری را تسخیر میکند؛ بلکه پیش از آن زبان عربی حتا شعر حوزۀ خراسان را به عقب میراند. عربی زبان دین و زبان قوم برتری است که بر خرسان حاکم شده است. چنین است که شاعران نظر به خواست دم و دستگاه حاکم علاقه میگیرند تا شعر به زبان عربی بسرایند. در تاریخ سیستان در پیوند به پیروزیهای یعقوبلیث و این که شاعران او را به شعر عربی ستودند، روایتی وجود دارد. در این روایت از خسروانی نیز یاد شده است.
« پس شعرا او را شعر گفتندی به تازی، چون این شعر برخواندند او عالم نبود درنیافت، محمد بن وصیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و ادب نیکو دانست و بدان روزگار نامۀ پارسی نبود، پس یعقوب گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟ محمد وصیف پس شعرپارسی گفتن گرفت. و اول شعرپارسی در عجم او گفت و پیش از او کسی نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن پیش ایشان به رود باز گفتندی بر طریق خسروانی، و چون غجم برکنده شدند و عرب آمدند شعر میان ایشان به تازی بود و اندرعجم کسی برنیامد که او را بزرگی آن بود پیش از یعقوب که اندرو شعر گفتندی، مگر حمزۀ بن عبدالله الشاری و او عالم بود و تازی دانست، شعرای او تازی گفتندی، و سپاه او بیشتر همه از عرب بودند و تازیان بودند، چون یعقوب زنبیل و عمار خارجی را بکشت و هری بگرفت و سیستان و کرمان و فارس او را دادند محمد بن وصیف این شعر بگفت:
ای امیری که امیران جهات خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ و بند و غلام
ازلی خطی در لوح که ملکی بدهد
یس ابی یوسف یعقوب بن اللیث همام …»
(تاریخ سیستان، 1388، ص 227.)
از این روایت تاریخ سیستان چند نکته روشن میشود:
نخست این که پیش از تازیان شعر پارسی همان خسروانی بوده که آن را با رود در دربار خسرو پرویز میخواندند. این شعر آن گونه که گفته شد پیش از اسلام رواج داشته است.
دو دیگر این که با تسلط عرب و گسترش زبان عربی در دربارها شاعران، شاهان و امیران را به زبان عربی می ستودند، یعنی شعر عربی شعر مسلط روزگار بوده است.
سه دیگر این که تا روزگار یعثوب لیث زبان دیوانی در دربار زبان عربی بوده است نه پارسی دری و این یعقوب است دستور میدهد تا زبان نوشتار در دیوان ها و در دربار به پارسی دری شود.
نکتۀ چهارم این که با پس زدن سرودهای خسروانی در بار سرانجام نه تنها موسیقی خسروانی؛ بلکه شعر خسروانی به شعر عربی جای خالی میکند،
این که گاهی سدۀ نخست و دوم اسلامی را در خراسان زمین به نام سدههای سکوت یاد کرده اند دلیل اش میتواند به همین امر برگردد.
خسروانی چگونه سرودی است
سه گزینۀ شعری مهدی اخوان ثالث ( در حیاط کوچک پاییز در زندان، زندهگی میگوید؛ اما باز باید زیست و دوزخ؛ اما سرد) زیر نام « سه کتاب» نشر شده است. او در گزینۀ « دوزخ؛ اما سرد» در گفتاری زیرنام « توضیحی در بارۀ خسروانی و « نوخسروانی» روایت کرده است که: « در تنها نسخۀ مخلوط کتاب عجیبی ( و شاید کتابها) نامش فی معالم السفر و ذیلها و ضمایم اَن مثل تکملة الخبر و رشحه و … که بحث از آن مجال گسترده تری می طلبد، در مباحث و فصول مربوط به اقسام و قوالب شعر ایران پیش از اسلام( و تاچند قرن پس از اسلام) خسروانی را از نوع ” سهگان”( سه تایی) ثبت کرده است و شرح مبسوطی در این خصوص دارد و نمونههایی از خسروانیهای متقدمان شعرا و مخصوصاً شعرای فارسی گوی.»
(سه کتاب ، ص 223.)
در لغتنامۀ دهخدا به نقل از برهان قاطع آمده در پیونذ به خسروانی آمده است که: « نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع،مشتمل بردعای خسرو مطلقاً نظم در آن به کار نرفته و این لحن داخل سی لحن مشهور نیست که اگر داخل باشد سی ویک میشود و شیخ نظامی سی و یک آورده است و سی ویکم همین را نام برده.»
به همین گونه در لغتنامه، زیر واژۀ خسروانی چنین آمده است: « نوعی از سرود مسجع به طور نثر که باربد در مجلس خسرو پرویز گفتی بر دعا و ثنای آن پادشاه اگر لحنهای باربد را سی ویگ گیریم لحن سی و یکم خسروانی خواهد بود( ناظم الاطبا).
( لغتنامۀ دهخدا، ج هفتم ، 1377، ص 878.)
بهار در سبک شناسی چنین تعریفی از خسروانی به دست میدهد:« میدانیم که سرودهای خسروانی قصایدی بوده است که شاعران یا سرودگویان در بزمهای شاهنشاهان یا در مدح آتش و در پیشگاه آتشگاهها میخوانده اند.»
(سبک شناسی ، ج دوم، 1337، ص 174-175.)
بهار در ادامه نوشته است: « ادبای تازی گفته اند که “سرود خسروانی نثری بوده است مسجع ” و با علم به نبودن سجع درنثر پهلوی، میتوان مطمین شد که شعرهای هجایی قدیم را نثر پنداشته اند.»
( همان ، ص 175)
این که بهار سرودهای خسروانی را قصاید خوانده است، تامل برانگیز است، شاید هدفاش از این سخن این است که خسروانی گونهیی از سرود بوده اند که در دربارشاهان خوانده میشدند. برای آن که خسروانی سرودهای هجایی پیش از اسلام اند و آن چه را که ما قصیده میخوانیم پس از اسلام از شعر عرب گرفته شده که و وزن عروضی دارد. در روزگاری که سرود های خسروانی وجود داشت، هنوز چیزی به نام قصیده در پارسی دری به وجود نیامده بود.
بهار در تعریف خود بیشتر بر محتوای خسروانی نظر دارد تا به فرم آن؛ پژوهشها در پیوند به خسروانی بیشتر به این نتیجه میرسد که خسروانی سرودههای بوده اند سه سطری که به گفتۀ اخوان در آثار قدیمیان به نام “سه گان” یا « سه تایی» نیز یاد شده اند.
بادریغ از خسروانیها نمونههای زیادی برجای نمانده است. ظاهرأ یگانه نمونۀ برجای مانده در یکی از تالیفهای این خرداذبه پیدا شده است. شفیعی کدکنی در این پیوند نوشته است: « من ضمن مطالعۀ کتابی به نام : مختارات منکتاب اللهوو الملاهی تالیف ابن خرداذبه خراسانی ( 300-211) مورخ و جغرافی نویس و موسیقیدان بزرگ ایرانی قرن سوم هجری به قطعهای برخوردم که از نظر اهمیتی که دارد آن را شایستۀ تحقیق و بررسی فراوان میدانم و اکنون به نقل و گفت وگو
در بارۀ آن میپردازم، باشد که گوشههای از تاریخ شعر و موسیقی و زبان ما روشن شود. از نظر قدمت و کهنهگی و مأخذ، این قطعه نیز شایان توجه است و میدانیم که این خرداذبه از کسانی است که به تاریخ موسیقی ایرانی اشراف کامل حاصل کرده و از شاگردان اسحق موصلی است…. در این کتاب که اصل آن گویا از میان رفته و نسخۀ منحصر به فردی از منتخبات آن، اخیراً به طبع رسیده، ضمن بررسی تاریخ موسیقی می گوید: … بزرگترین موسیقیدان ایران در روزگار خسرو پرویز، بهلبد (باربد) بوده وی از مردم ری بود که عود را از همه خوشتر مینواخت و با سخنانی موزون برای او آهنگهایی میساخت و هرگاه حادثۀ ناگواری روی میداد که نویسندهگان دربار و گزارشگران اخبار از رساندن آن به پادشاه بیم داشتند وی را آگاه میکردند و او در آن باره آهنگی میساخت و میخواند و مینواخت تا خشم شاه فروکش کند، و از این دست آهنگها که او ساخته بود- و از آهنگهای معروف اوست در ستایش پادشاه و تهنیت وی- هفتاد و پنج آواز بود که از آن جمله است این لحن او:
قیصر ماه مانذ و خاقان خرشید
آن من خدای ابر مانذ کامغاران
کخاهذ ماه بوشد کخاهذ خرشید
( موسیقی شعر، ص 571-573.)
این خسروانی را شفیعی کدکنی با ترجمۀ عربی آن از ابن خرداذبه، روایت کرده است که اینجا ترجمۀ عربی آنرا نیاوردیم، هم چنان در پیوند به واژۀ «کامغاران» این احتمال داده شده است که باید همان « کامگاران » باشد.
به گفتۀ کدکنی: « با پیدا شدن این سرود، گذشته، از این که به طور نسبی کهنترین نمونۀ شعر فارسی دری را که به دوران خسرو پرویز ( 590-627م.) منتهی میشود یافته ایم مسایل دیگری نیز اندکی روشن میشود: موضوع نخست هجایی بودن اشعار آن دوره است و موُید همان گفتار تذکره نویسان و ارباب فرهنگ است که نوشته اند که سرودهای باربد ( خسروانیها) نوعی لحن بوده که وی بنیاد آن را بر نثر نهاده است و پیداست که چون ارباب فرهنگ و تذکرهها با وزن عروض عرب خوگرشده بوده اند از شناخت وزن هجایی این نوع سرودها درمانده اند و گفته اند که باربد اساس آن را بر نثر نهاده است و امروز، ما میبینیم که این سرود دارای وزنی است هجایی که ایشان آن را وزن نمی دانستهاند .»
(موسیقی شعر، ص 574.)
نتیجۀ دیگری که کدکنی میگیرد این است:« از این سرود که بیهیچ تردیدی به زبان دری است روشن میشود، همچنان که ابن مقفع و حمزۀ اصفهانی و دیگران گفته اند زبان دری زبانی بوده است که در دربار سلاطین با آن سخن میگفته اند و حتا سرودها و شعرهایی که در پشگاه شاهنشاهان ساسانی خوانده میشده به زبان دری بوده است و سابقۀ زبان دری را استوارتر میکند؛ زیرا می بینیم که چندین سال پیش از حملۀ تازیان، در ایران بدین زبان شعر سروده اند و در دربار پادشاهان آن را خوانده اند.»
( موسیقی شعر، ص 575.)
مهدی اخوان ثالث باورمند است که: « این خسروانی که صریحأ و یقینأ به نام ” باربد جهرمی” نقل و ثبت شده است در تألیف موُلف فاضل معتبری از اقدم قدما مثل« ابن خرداذبه»( که متاسفانه همه آثارش را به عربی نوشته است) دیگر جای هیچ تردیدی باقی نمیگذارد که در اواخر عهد ساسانی به فارسی دری ( همین زبان ملی امروزین ما) هم شعر میسروده اند.»
( سه کتاب، ص223)
در پیوند به چگونهگی وزن در سرودهای خسروانی، به گفتۀ اخوان نخستین دانشمندی که چگونهگی وزن خسروانی را پیدا کرد و بیان داشت خواجه نصیرالدین طوسی است است. او می نویسد: « تنها کسی که استنباط درستی از خسروانی داشته است و آن را نوعی شعر شمرده، خواجه نصیر است. خواجه نصیر خسروانی و لاسکوی را از جنس شعر میداند، اما در هیاًت وزن آن حرف دارد و تناسباش را نزدیک به تام بیان میکند. او خسروانی را نثر یا سرود مسجع چنان که بعضی فرهنگها ضبط کرده اند، نمیشمارد. همو در اساس الاقتباس وزن را به ” حقیقی” و ” مجازی” تقسیم کرده، موزون حقیقی و موزون مجازی گفته است.»
(بدایع و بدعتهای نیما یوشیچ ، 1376 ، ص311.)
اما این موزون مجازی از نظر خواجه نصیر طوسی چگونه وزنی است؟ اخوان از اساس الاقتباس او این گونه روایت میکند: « و آن هیإتی بود سخن را، از جهت تساوی اقوال و به حسب ظاهر شبیه به وزن چنان که در خسروانیهای قدیم بوده است و وزن خطابت نزدیک بود به همین معنی »
( همان ، ص 311)
همان گونه که گفته شد از سرودهای خسروانی تا هم اکنون یک نمونه را در اختیار داریم، به گفته شفیعی کدکنی تنها موجودیت یک نمونه، گستردۀ داوریهای پژوهشگران را نسبت به وزن و چگونهگی های دیگر سرودهای خسروانی محدود می سازد. با این حال دانشمندان و پژوهشگران، بیشتر بر این باور رسیده اند که نخستین سرودههای پارسی دری وزن هجایی داشته اند و وزن عروضی پس از هجوم تازیان، وارد شعر پارسی دری شده است.
« در دورۀ ساسانیان در کنار زبان پهلوی که شیوع داشته زبان فارسی نیز یک لهجه ادبی کامل و دارای آثار منظوم بوده است که نمونههای آن تا قرنها پس از حملۀ اعراب در زبان دری موجود بوده است و اشارات مورخان و ادبیان دورۀ اسلامی بر این داستان گواه است. از نمونههای که مورخان و اهل ادب از شعر این دوره نام برده اند یکی سرودهای باربد، نوازنده و موسیقیدان بزرگ دورۀ ساسانی است که در عهد خسرو پرویز می زیسته و سرگذشت او در کتابهای تاریخ به همراه افسانههایی شهرت یافته است.»
( موسیقی شعر ، ص 569)
گذشته از آثار و روایت های پشین، شاعران دورۀ اسلامی نیز ، هرجا که از سرودهای خسروانی یاد کرده اند، نام باربد نیز به سرودگر و پدید آورندۀ آن در پی بوده است.
نظامی گنجهای در مثنوی « خسرو شیرین» چون به بزم آرایی خسرو می پردازد از ” سی لحن” باربد یاد میکند.
چهارم روز مجلس تازه کردند
غناها را بلند آوازه کردند
به بخشیدن در آمد دست دریا
زمین گشت از جواهر چون ثریا
ملک چون شد زنوش ساقیان مست
غم دیدار شیرین بردش از دست
طلب فرمود کردن باربد را
و زو درمان طلب شد درد خود را
*
در آمد باربد چون بلبل مست
گرفته بربطی چون آب در دست
ز صد دستان که او را بود در ساز
گزیده کرد سی لحن خوش آواز
ز بی لحنی بدان سی لحن چون نوش
گهی دل دادی و گه بستدی هوش
به بربط چون سر زخمه در آورد
ز رود خشک بانگ تر در آورد
( دیوان کامل نظامی گنجوی، 1362، ص 198.)
خسروانی، مفهوم دوگانه
از روایتهایی که در پیوند به سرودهای خسروانی و باربد در نوشتههای گذشتهگان و پژوهشگران معاصر آمده است، میتوان گفت که خسروانی در روزگاران ساسانیان هم به مفهوم گونهیی از شعر بوده و هم لحنی از الحان موسیقی یا گونهیی از طرز موسیقی.
در پیوند به سرگذشت خسروانی میتوان این پرسش را به میان آورد که چه دلایلی وجود داشت که چراغ زندهگی خسروانی آرام آرام پس از هجوم تازیان، در زبان پارسی دری به خاموشی گرایید؟
دو نکته را میتوان در این پیوند مطرح کرد. نخست این که طرز موسیقی خسروانی پس از حاکمیت تازیان بر خراسان، دیگر نتوانست به گونۀ یک لحن موسیقی به زندهگی خود ادامه دهد. یعنی آن شیوۀ موسیقی که خود بستر ادامۀ زندهگی شعر خسروانی را میساخت به انزوا کشانده شد که سرانجام در پشت خط انزوا خاموش شد. شاید طرز خسروانی در ذهن امرای عرب و عربزدهگان به جای رسیدۀ روزگار، خوش نمیخورد و از آن لذت نمیبردند. شاید از هرگونه جلوۀ فرهنگی روزگار پیش از اسلام نفرت داشتند. شاید موسیقی خود به امر گنه آلودی بدل شده بود. تا جایی که تاریخ نشان میدهد امرای عرب در سدههای نخستین اسلام با هرگونه جلوۀ فرهنگ خراسانی آشکارا از در ناسازگاری پیش می آمدند.
دروازههای دربارها به روی موسیقی خسروانی بسته میشوند و دیگر پژواک آن در کاخهای با شکوه خسروان نمیپیچد. چنین است که سرودهای خسروانی نیز مانند چشمهسار شفافی در ریگزار سوزان حاکمیت تازیان میخشکد.
این که گفته اند سرودهایی به تقلید از خسروانیها تا سدههای دوم و سوم هجری نیز وجود داشته، میتواند بیانگر این امر باشد که ذوق فرهنگی و هنری مردم بود که زمینهسازی ادمۀ زندهگی سرودهای خسروانی در سدههای نخست اسلامی شده بود. مردمان علاقمند به پاسداری فرهنگ خود اند، شاید خسروانی سرایی را به گونۀ یک فرهنگ بازمانده از گذشتهگان تا آن جا که دیگرگونیهای زمان اجازه می داد حفظ کردند و بدین گونه یک فرم شعر رسمی از دربارها به سرودها مردمی بدل گردید.
دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که خسروانیها بعدها در هستی رباعیعا و ترانهها به زندهگی خود ادامه دادند. به زبان دیگر در ترانه و رباعیها استحاله یافتند. امروزه این باور وجود دارد که ترانه و دوبیتی فرمهای اند که پیش از شعر و ادبیات رسمی به گونۀ سرودهای ملحون در میان مردمان وجود داشته اند.
دو دیگر این که با گسترش زبان و شعر عرب، عروض آرام آرام شعر هجایی پارسی دری را عقب راند، یا میشود گفت شعر پارسی دری با عبور از وزن هجایی، وزن عروضی را پذیرفت. چنین است که شماری از پژوهشگران زمانی که در پیوند به نخستین سرودههای پارسی دری به پژوهش پرداخته اند، بیشتر در تلاش آن بوده اند تا نخستین نمونههای شعر عروضی را پیدا کنند و به آن صفت نخستین سروده های پارسی دری را بدهند، در حالی که شعر پارسی دری با سرودههای آغاز شد است که وزن هجایی داشته اند نه عروضی. از این جا میشود گفت که تسلط عروض، خسروانی سرایی را آرام آرام به سوی خاموشی کامل رانده است.
با پایان خسروانی دیگر این قصیدههای بلند عروضی بود که دربارها را تسخیر میکردند. قصیده آمده بود و به فرم مسلط روزگار بدل شده بود. گویی عرب سبعۀ معلقۀ خود را نیز به خراسان آورده بود. شاعران بزرگ آنانی بودند که قصیدههای بلند میسرودند و گاهی هم قصاید خود را با تغنی برای امیران و پادشاهان میخواندند که شاید فرهنگی بود بازمانده از سرود خوانی های باربد.
داستان رودکی سمرقندی و آن رویداد شگفتی انگیز شعر « بوی جوی مولیان آید همی » او که نظامی عروضی سمرفندی در چهار مقاله آورده، بسیار معروف است.
زمانی این روایت را میخوانی گویی بار دیگر «بارید» در هستی رودکی زنده شده است. به روایت چهار مقاله نصر بن احمد سامانی باری در هوای دیدار هری از آمو دریا گذشت، به فصل بهار به بادغیس بود. « چون تابستان در آمد میوهها در رسید امیر نصر بن احمد گفت: ” تابستان کجا رویم؟ که از این خوشتر مقامگاه نباشد، مهرگان برویم و چون مهرگان در آمد گفت: “مهرگان هری بخوریم و برویم” و هم چنین فصلی به فصلی همی انداخت تا چهار سال براین برآمد؛ زیرا که صمیم دولت سامانیان بود و جهان آباد، و ملک بیخصم، و لشکر فرمانبردار، و روزگار مساعد،و بخت موافق. با این همه ملول گشتند و آرزوی خانمان برخاست. پادشاه را ساکن دیدند، هوای هری در سر او و عشق هری در دل او.»
(چهار مقاله با تصحیح مجدد دکتر معین، 1388، ص 53-54.)
وقتی چنین دیدند، سران لشکر و مهتران ملک به نزدیک استاد ابو عبدالله رودکی رفتند و گفتند: « پنج هزار دینار ترا خدمت کنیم، اگر صنعتی بکنی که پادشاه از این خاک حرکت کند که دلهای ما آرزوی فرزند، همی برد و جان ما از اشتیاق بخارا همی برآید. رودکی قبول کرد که نبض امیر بگرفته بود و مزاج او بشناخته، دانست که به نثر در نگیرد، روی به نظم آورد و قصیدهیی بگفت. و به وقتی که امیر صبوح کرده بود در آمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرو داشتند، او چنگ بر گرفت و در پردۀ عشاق این قصیده آغازکرد:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آمو و درشتی راه او
زیر پایم پر نیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
زیر پایم پرنیان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماهست و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
چون رودکی بدین بیت رسید، امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد، و بیموزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد.»
( همان ، ص 54-55.)
« پردۀ عشاق» اینجا میتواند بیانگر شیوهیی موسیقی است. وقتی این رویداد را مرور می کنیم، گویی بارید را در دربار خسرو پریز می بینم که سخن و پیامی که دیگران نتوانسته اند آن را با خسرو در میان گذارند، پیامی در گونۀ خسروانی ساخته و با عود آن را برای پرویز زمزمه میکند. بدین گونه است که او مشکلی را با خسروانی خوانی خود به خسرو پرویز میرساند؛ همان گونه که رودکی چنین کرد.
« هرگاه حادثهیی روی میداد که دبیران و خبرگزاران از رساندن آن به شاه بیم داشتند، به او (باربد ) میگفتند و او آوازی بر آن میساخت و ضربی بر آن ترتیب میداد که خشم را فرو مینشاند.»
(وزن شعر فارسی ،1345، ص 55.)
با آنچه گفته آمدیم، می توان این نتیجه را پیشنهاد کرد که شعر پارسی دری در سپیده دمان خود با تغنی و با عود خوانده می شده که بعدها این رسم از میانه برخاسته است.
افزون بر این خسروانی به مفهوم گونهیی از شعر و خسروانی به مفهوم طرزی از موسیقی نیز بوده است. هرچند در نگاه نخست دو مفهوم جداگانه را ارائه می کنند؛ ولی در مفهوم کلی خسروانی این دو مفهوم باهم در آمیخته است، یعنی میشود گفت خسروانی مفهومی دو بعدی به هم پیوسته دارد. یعنی خسروانی به مفهوم گونۀ شعر و خسروانی به مفهوم طرز موسیقی.
خسروانی، فلک و سنگردی
پیش از این در پیوند به این احتمال که ترانه و رباعی، از نخستین جلوههای کوتاه سرایی در پارسی دری است و میتوانند ادامۀ و استحالۀ سرودهای خسروانی در فرمهای تازه بوده باشند، یاد کردیم که در آغاز به گونۀ سرودهای مردمی ممکن در آغاز وزن هیجایی داشته و بعدها وزن عرووضی را پذیرفته اند.
از اینجا میتوان گفت که در میان خسروانی، فلک و سنگردی همگونیهایی وجود دارد. همان گونه که خسروانی دو مفهوم موسیقی و شعر را در خود نهفته دارد. یعنی هم شعر است و هم طرز موسیقی؛ به همان گونه فلک و سنگردی نیز هر کدام دو مفهوم جداگانۀ موسیقی و شعر را به گونۀ یک مفهوم کلی در ذهن ما بیدار میسازد.
در ولایات شمال افغاتستان و بهگونۀ گستردهتر در تخار و بدخشان و به همین گونه در جمهوری تاجیکستان شیوه یا طرز خاصی از موسیقی و جود دارد که آن را « فلگ» میگویند. آنانی که به طرز فلک آواز میخوانند، در میان مردم به نام « فلک خوان » آوازه دارند.
وحید قاسمی در پیوند به چگونهگی فلک خوانی نوشته است: « یکی از شیوههای دیرینه در موسیقی پامیری فلکخوانی است و از انواع فلکها بدینگونه میتوان نام برد: فلک چوپانی، پیچاپیچ، فلک بزم، آرام، فلک روانی، تندو پران،فلک آبشاری، فلک زنانه که از سوی بانون در زمان کار و یا به گونۀ سوگسرودها در مراسم غم و اندوه ارائه میگردد. آهنگهای فلک را هنرمندان به سه گونه اجرا می کنند»
(زیرو بم،1390، ص 11.)
در بدخشان شعری که در طرز فلک خوانده میشود، مردم آن شعر را نیز فلک میگویند. این شعر سرودهای عامیانهیی اند در وزن رباعی. به زبان دیگر رباعیهای عامیانه اند که درمیان مردم به نام فلک شهرت دارند. یعنی فلک هم گونهیی از شعر است و هم گونهیی از طرز موسیقی.
در ولایت پنجشیر نیز طرزی از موسیقی وجود دارد که آن را سنگردی میگویند. آنانی که سنگردی خوانی میکنند در میان مردم به نام سنگردی خوان یاد میشوند.
شعرهای که در طرز سنگردی خوانده میشود نیز سرود های عامیانهیی اند که در وزن رباعی سروده شده اند. یعنی همین رباعی عامیانه که به طرز فلک خوانده میشود در مان مردم به نام فلک و رباعی مردمی که در طرز سنگری خوانده میشود به نام سنگری شهرت دارد. سنگردی به مانند فلک نیز دو مفهوم دارد، یکی به مفهوم شعر و دیگری به مفهوم طرز موسیقی.
البته مرزی که در میان خسروانی، فلک و سنگردی خط میکشد این است که خسروانی هنر دربار بوده، و چون دربارها به رویش بسته شدند، روزگارش به پایان آمد؛ اما سنگردی و فلک هنر مردم است. شعر مردم و موسیقی مردم . چنین است که با زندهگی مردم پیوند خورده و با زندهگی مردم آمیخته و ادامه یافته است. نکتۀ آخر این که در پیوند به فلک و سنگردی در بخش ترانه و دوبیتی بحث بیشتری خواهیم داشت.
لاسَکوی
در بحثهای که در پیوند به خسروانی وجود دارد، نامی هم از لاسکوی نیر در چنین بحثهایی به میان آمده است. چنین پنداشته میشود که در کنار خسروانی لاسکوی نیز گونهیی از شعر هجایی دوران ساسانیان بوده است. با دریغ که از این گونۀ شعری هنوز نمونهیی دیده نشده است.
با این حال خسروانی و لاسکوی در نوشته پژوهشگران چنان در کنارهم قرار میگیرند که در روزگارما رباعی و ترانه . با این همه این پرسش به میان می آید که پس از کجا می توان دریافت که لاسکوی هم گونهیی از شعر بوده است؟
یگانه دلیلی که وجود دارد همان ابراز نظر خواجه نصیرالدین طوسی است که در پیوند به چگونه گی وزن سرودهای خسروانی ارائه کرده که پیش از این یاد آوری کردیم.
در شماری از فرهنگها لاسکوی گونهیی از پرندۀ کوچک خوشخوان آمده است. چنان که دهخدا در لغتنامه به حوالۀ ( برهان) مینویسد: « نام جانورکی است کوچک و خوش آواز.» دهخدا در ادامه نوشته است: ظاهراً سیره یا مرغ کوچک دیگری است و یا پرندۀ کوچکی که امروز سسک نامیده میشود، بعضی این را به معنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی از موسیقی گمان برده اند؛ ولی من شاهدی برای آن نیافتم و بیت ذیل منوچهری ظاهراً منشای این غلط و اشتباه است:
خول طنبوره تو گویی زند و لاسکوی
از درختی به درختی شود و گوید آه
لاسکوی در این شعر مثل طنبوره مفعول زدن نیست؛ بلکه مبتدای جملۀ بعد است معطوف به خول و فعل شدن به معنی رفتن و نام مرغی است.»
(لغتنامۀ دهخدا،ج سیزدهم ،ص 19532 )
در ایران یکی از شاعرانی که بیشتر به پژوهش در پیوند به چگونهگی خسروانیها پرداخته مهدی اخوان ثالث است. او خسروانی را لحنی از الحان موسیقی و گونۀ شعر هجایی کهن دانسته است. او می گوید: « با توجه به این که لاسکوی را هم خواجه نصیر در ردیف خسروانی ذکر کرده است و گفته:” مانند اوزان خسروانیها و بعضی ” لاسکویها” و نیز توجه به این که بعضی این کلمه را لحنی گمان برده اند، وهمی به خاطر خطور میکند که گویا لاسکوی هم نوع شعر یا قول (تصنیف) هجایی بوده که فراموش شده است و نمونهیی نیز از آن، احتمالاً باقی نمانده است.
البته این گمان در حالی راه به یقین میبرد که یقین باشد این کلمه و آن عبارت عیناً همان است که خواجه نصیر نوشته است. خدای به داند. به هرحال در بارۀ لاسکوی به عنوان شعر موزون غیر نام ، جای چیزی به نظرم نرسید.»
(بدعتها و بدایع نیما یوشیچ، 1367، ص319-320.)
(پایان بخش نخست)