‘نه، من پشتون نیستم!’
مصاحبه فخرالدّین خال بیک با عارف حسن آخوندزاده، محقّق پاکستانی، مؤلف مطلب “تاجیکان گمشده پاکستان”
مقالۀ “تاجیکان گمشدۀ پاکستان” نشرشدۀ شمارۀ چهارم مجلۀ انگلیسی زبان The Friday Times، مورخ سوم اگست ۲۰۱۷ در لاهور، اولین مطلبی است، که از سرنوشت تلخ مردم بومی ولایتهای شمالی این کشور یعنی تاجیکان قصّه میکند. در سدههای میانه تاجیکان در این سرزمین سلطنت گبری (گرفته شده از کلمة “گبر”، که عرب ها در برابر زردشتیان استفاده میکردند) یا سلطنت سوات را حکمرانی میکردند، که این سلطنت در پی اتّحاد ظهیرالدّین بابر تیموری و قبیلة یوسفزی پشتون درسدۀ ۱۶ از بین رفت.
محقّق عارف حسن آخوندزاده اوّلین نفرِ تا به حال به ما معلوم، است، که این تاریخ را از خاکتودههای سیاست های حاکم در منطقه بیرون کشید و به جامعة جهانی پیشکش نمود. سخن در بارة تاجیکان بومی پاکستان است، نه از آنهایی که از دیگر کشورهای تاجیکنشین به پاکستان هجرت کردهاند. حالا صحبت ما با عارف حسن آخوندزاده پیشکش خوانندگان “سمک” میشود.
پرسش: محترم جناب آخوندزاده! در آغاز از شما برای توجّه تان به صحبت ما اظهار تشکّر میکنم. مطلب شما “تاجیکان گمشدة پاکستان” واقعاً یک کشف نادر است که توجّه ما را به خود جلب کرد. ما تصمیم گرفتیم، روی برخی نکاتی که از نگاه ما، شرح میخواهند، با شما صحبتی داشته باشیم.
پاسخ: به شما هم از من تشکّر! میکوشم به پرسش های شما پاسخ دهم، تا حدّی، که امکان دارم
پرسش: سؤال نخستین این است، که چه چیزی شما را به نوشتن این مطلب برانگیخت؟ پیام شما چه است؟
پاسخ: این یک مقالۀ بسیار کوتاه و معمولی است که شما با آن تنها نوک یخ شناورتحقیقات طولانی مرا مینگرید. عوامل بسیاری به من الهام بخشیدند، تا آن را بنویسم: ۱) اجبار برای دریافتن ریشههای واقعی قومی ام. ۲) وضعیت فعلی جامعه و فرهنگ پشتون- همان طور که در حال حاضر است و همیشه چنین بوده است و هیچگاه خواستنی و دلچسپ نبوده است. ۳) و به همین ترتیب، بسیار متأسفم، که میگویم، وضع غمانگیز و خندهآور تاریخنگاری در منطقة ما، که میتوان گفت، حتّی ارزش ریشخند را هم ندارد. حتّی جامعههای بسیار عقب¬مانده سنّتهای تاریخنگاری قابل احترام و بنیادی را ایجاد کردهاند، امّا نه پشتون ها.
پرسش: چه اسناد و مأخذی برای ثبوت ادعاهای تان در دسترس است؟
پاسخ: تحقیق من در این زمینه همان قدر گسترده و از روی وجدان می باشد که بایسته است. امّا من، مانند همه محقّقان، قرار گذاشتهام تا عینیّت (ابژکتیویت) را برجسته و پیش چشم داشته باشم. به همین ترتیب، یک مقالة علمی (برای انتشار) در ۸ هزار کلمه ارائه شد که دارای بخش مشروحی از منابع می باشد- شامل کتابنامه و همۀ منابعی که در پیوند به این موضوع در دسترس من قرارداشته است- افزون بر منابع انترنتی.
من این حجّتها را به هر مجلّۀ مناسب و معتبر برای نشر قبلاً هم پیشنهاد کردهام و باز خواهم کرد. امّا من ۱۲ کتاب معتبر را در مقالة خود ذکر کردهام که دارای ماخذهای درخور اعتماد در بارة سلطانهای گبری-سواتی و سلطنت سوات می باشند.
پرسش: آیا بودند نکاتی، که گفتنشان را ضرورت ندانستید؟ اگر، آری، میتوانید آنها را بیان کنید؟ —
پاسخ: نمی دانم منظور از این سوال چیست! این حقیقت، که برخی حوادث تاریخی اتّفاق افتادهاند، امّا سپس با ابهام روپوش شدند و تحریف یافتند، برای من کافیست، که جهان را به طور گسترده در مورد آن اطّلاع دهم. جدا از این واقعیت که آنها شخصاً بر من و مسائل مربوط به هویت خونی و میراث فرهنگی من تأثیر میگذارند!
چنانچه من این کار را حالا شعار زندگی ام ساخته ام تا این جنبة تاریخ گمشده، مبهم و محروم ما را آشکار کنم.
پرسش: چرا محض تاجیکان در پاکستان”گم شدند”، نه قوم های دیگر؟ یا هستند قومهایی، که به این سرنوشت دچار آمده اند؟ اگر آری، ویژگی تاجیکان پاکستان در چیست؟
پاسخ: چنانچه در مقاله ام توضیح دادم، مناطقی که در پاکستان امروزی با نوعی یورش از سوی پشتونها مواجه شد، در اصل مناطق قدیمی تاجیکان یا فارس ها بود. در چنین وضعیت بیمانند، مجموعهیی از زمینهها، عوامل و ویژگیهای قومی به هم آمیختۀ موجود، که نیاز به بحث عمیق دارند، فرجام سوگمندانۀ این درامه را تعیین کرد. روشن است، انفعال تاجیکان یک عامل بزرگ بود که چگونه به راحتی حکومت و زمینهای خود را به قبایل اشغالگر پشتون تسلیم کردند و در نهایت با آنها آمیختند.
ظاهراً، تاجیکها تنها درآن منطقه از پاکستان بودند که با مناطق بودباش قوم تاجیک/دهگان در منطقه متصل اند. این منطقه ییست حاصلخیز و مرکز تمدن قدیمی گندهارا که طور معلوم، در یک هزارۀ پیوسته تحت سلطة امپراتوری فارس باستان بود.
پرسش: کدام عاملها بودند، که وادار ساختند تاجیکان از ملّیّت خود دست کشند؟
پاسخ: آن گونه که در روایتهای تاریخی موجود اشاره شده است، این به خاطر قیام پناهندگان قبیلهای سربنی پشتون شرقی است که سر از سال ۱۴۸۰ از دست رهبر تیموری کابل میرزا الغ بیگ آواره شده و پس از آن اجازة سکونت در سوات را به دست آورده بودند. همراه با آن تهاجم شاهزادة بابری روی داد که سبب شد زمین و سلطنت سوات تاجیکها را بگیرند. و همزمان، که در پاسخ شمارة ۴ ی بالا ذکر شد، همه دلایل نشان میدهند، که حاکمان گبری و دهقانان شلمانی تاجیک آنها در این زمینه مقاومت کمتری را به نمایش گذاشتهاند.
پرسش: شما میگویید (اگر من درست فهمیده باشم) ، نقش ظهیرالدّین بابر در”گم شدن”یا سرکوب تاجیکان پاکستان کلیدی است. از نگاه شما، بابر چه تاثیر در به میان آمدن این وضعیت داشت که پشتون ها را جایگزین تاجیکان کند؟ او این کار را قصداً کرد، یا…؟
پاسخ: نه به معنای واقعی! در اصل، مجموعه ای از کارهای را انجام داد، که به موجب آن پناهندگان قبایل پشتون طی قریب یک سده زمینهای تاجیکان را ضبط و مردم شلمانی و تیراهی تاجیک را سرکوب نموده، آنها را در هویت گروههای تازه وارد که احتمالاً آن قدر بزرگ نبودند، جذب کردند.
بابر به تاجیکان به آن خاطر حمله کرد، که همپیمان سلطنت دهلی بودند. هدف بابور سرنگون کردن دهلی بود. پس از این که بابور ولایت باچور سوات را در ماه ژانویه سال ۱۵۱۹ فتح کرد، سلطان اویس، حاکم سوات اطاعت خود را به بابر اعلان کرد و بابر آن را پذیرفت. امّا به آن خاطر که بابر در فتح دهلی به مدد یوسفزیّهای پشتون نیاز داشت (همزمان میخواست کینة قتل عام ۶۹۳ بزرگ قومشان از سوی تغای بابر– الغبیک در سال ۱۴۸۱ – را از دلهایشان برارد) ، او پناهندگان یوسفزی را علیه دولت تاجیکان به قیام دعوت کرد و به آنها وعدة پشتیبانی نظامی داد. بعدها در سال ۱۵۱۹ یوسفزیّها ارتش خود را تشکیل دادند و بقیة سلطنت سوات را ضبط کردند.
از این خاطر، شرکت بابر در این حوادث شرایط خوبی بود، که موجب به هم آمدن منافع او با یوسفزیّ ها شد و این همکاری آنها در امر سرنگونی سلطنت سوات تاجیکان را به بار آورد. پس از آن، جذب و هضم تاجیکها تا حدّ زیاد کار پشتونهای سرابانی تحت رهبری یوسفزیّ ها بود.
پرسش: کدام قومهای پشتون در پاکستان و افغانستان، از نگاه شما، در اصل تاجیکند؟
پاسخ: در حال حاضر میتوان گفت، تعداد زیادی از تاجیکان به قبایل شرقی سربنی پشتون، امثال یوسفزی، سالارزی و مهمند، که در مرزهای سلطنت سابق گبر زندگی میکردند، جذب و هضم شدهاند. در همین حال، حتّی امروز جمعیّتهای بزرگی در مناطق دیر، سوات، باجور، ملکند و مانسهره هنوز هم نام “تاجیک”- و “شیلمانی”- را استفاده میکنند و خاطرة اصل و نسب و تاریخ خود را در نسبتهای مختلف گرامی میدارند. هرچند اکثر این اقوام کنون ادّعا میکنند، که پشتون هستند. “آستانه دار” یا طبقههای دینی اجتماعی زیادی وجود دارند، به مانند پیرها، صاحبزادهها، آخوندزادهها (مثل من) یا میاها از دستة پپین خیل، که به طور گستردهای در وادی پیشاور و ولایتهای کنر و ننگرهار افغانستان امروز پراکنده شدهاند.
همچنین باید به طور جداگانه به این نکته توجّه داشته باشید، که یک کلّ، از لحاظ تاریخی برجستهترین گوروه قبیلهای پشتون، گروه های قبیلهای غیلجایی و متّی کنفدراسییون بیتّنی ادّعای خویشاوندی با شاهزاده شاه حسین شنسبانی غوری دارند… در حال حاضر بسیاری قبایل “پشتون شده” تاجیک سواتی در این “شجرة نسب” محض به آن دلیل، که ریشة مشابه تاجیکی دارند، وارد کرده شدهاند. این واقعیت، که به طور سنّتی و علمی ثبت شده است… ، تقریباً هیچ گاه ذکر نمیشود. اگر چه این موضوع وابسته به تاریخ گبری است (چون گبریها خراجگذار غوریان بودند) که باید در یک زمینة جداگانه، و البته در پیوند با آن، در نظر گرفته شود.
پرسش: شما چه نشانهای را در پاکستان میبینید، که از سلطنت گبری یا سوات شهادت میدهند؟ آیا این نشانهها را جامعه پاکستان میشناسد یا آنها را به طور دیگر، مثلاً، مربوط به فرهنگ یگان قوم دیگر ارزیابی میکند؟
پاسخ: نه. با هیچ نیت و هدفی میان تاجیکهای این جا و دیگر پاکستانیها، به شمول پشتونها، تفاوتگذاری وجود ندارد،. این را هم به نظر گیرید، که برخی از آنها به ندرت متوجّه میشوند، که آنها از نژادهای مختلف یا “قوم” هستند.
امّا تاجیکان سواتی، که در ناحیه مانسهرۀ استان خیبر پشتونخوای پاکستان زندگی میکنند، کلّ منطقه را اشغال میکنند. آنها یک جامعه تحصیلکرده، سیرشمار، سازمانیافته و موفق هستند، که در جامعه پاکستانی تأثیرگذار می باشند و اعضای آن کاملاً از شناسههای تاجیکی خود آگاهند. گاهی اوقات آنها سعی میکنند خود را پشتون به نمایش گذارند، زیرا میخواهند با قبایل همسایه شان در همگرایی باشند و این در شرایطی هستند قابل فهم است.
با این حال، در آینده نزدیک با ورود آموزش بیشتر و اینترنت وضع میتواند به خوبی تغییر کند، زیرا مردم به پرسیدن از گذشته خود آغاز خواهند کرد- پرسشی که به آنها تاریخنگاری بیکفایت امروز عموماً پاسخ رضایتبخش نمیدهد. در حقیقت، تغییرات الَّکَی در راهند.
پرسش: به این، که چرا تا به امروز به “تاجیکان گمشده پاکستان”و تاریخ آنها کسی توجّه نکرد، چه میگویید؟ چه سبب شد، که هیچ یک از مورخان در پاکستان، افغانستان و تاجیکستان به این موضوع توجّه نکردند؟
پاسخ: میتوانم بگویم، که علاوه بر فشار پشتونها، برخورد از حد زیاد ضعیف تاریخنگاری محلی و ملّی ما گنهکار است. با این حال، مورخان برجسته افغانی مانند علاّمه عبدالحی حبیبی در کتابهای خود به اهمیت سلاطین سواتی تاجیک اشاره کردهاند. اما روشن است که نتیجه مورد نظر نداشته است!
در عکس حال، تعداد قابل توجّه منابع دست¬ناخورده و پراگنده و قابل اعتماد در بارة گبری-سواتیها وجود دارند، که باییست بررسی شود! این موضوع هرگز کسی را، به لحاظ قومی، تاریخی و ملّی برنینگیخته است. همین را میتوان در مورد دانش و آگاهی قومی و تاریخی پشتون گفت، که در یک وضع از حد زیاد خام و عامیانه قرار دارند که تاجیکها درین میان اقلیّت اند!
پرسش: شما میگویید، که قبل از همه انگلیسها یا مورخان بریتانیایی در آشکار کردن حقیقت در باره تاجیکان پاکستان منفعتدار نبودند. چرا؟
پاسخ: نه. شما آن چه را، که من گفتهام، اشتباه تفسیر کردید. در اصل این مورخان بریتانیایی بودند، که آنها را بیشتر یادآوری میکردند. امّا مورخانی، که زیاد مطالعه میشوند، مانند نوشتههای سر اولاف کارو، توصیف مقدّماتی یا پس¬زمینه لازم را نداده اند تا سلطانهای تاجیک گبری در قالب مناسب و کلّیت تاریخی تحقیق و ارزیابی شوند.
پرسش: فکر میکنید، پس از آشکار شدن این حقیقت، که در پاکستان تاجیکان زندگی میکنند، اما هویتشان را گم کردهاند یا آن را از آنها ربودهاند، “تاجیکان گمشده” کیستییِ خود را درک خواهند داد؟
پاسخ: همان گونه که در بالا گفتم، نه. نه در حال حاضر و در ظاهر امر. با تاسف بگویم، چیزهایی که در حال حاضر وجود دارند اینست که، اکثریت پشتونها به جایش، تاجیکها نیز به گذشته و تاریخ خود علاقه ندارند، به استثنای چند فعال و نویسندۀ مانند من. امّا تقاضای روزافزونی برای به رسمیت شناختن تاریخ محلی تاجیک و هم پشتون وجود دارد…
و اگر بتوانیم مباحث کافی در این زمینه را تحریک دهیم، میتوانیم به نتیجه یی دست یابیم، که روایت تاریخی کاملاً جدید و دقیق را در این جا ایجاد کند. من خودم این ظرفیّت را در این به نمایش گذاشته ام.
من همچنین آزمایشات ژنتیکی و تحقیقاتی را با گروهی از دانشمندان روسیِ جنتیک انجام میدهم… امّا هنوز، به خاطرمحدودیت های مالی و تدارکاتی مطالعات ما بسیار ابتدایی است.
پرسش: شما پیش بینی کرده اید که جنبش، یک درک جمعی برای بازبینی تاریخ و تصحیح آن وجود داشته است، به گونۀ نمونه، درخواست کردن از حکومت برای تغییر هویت کنونی تاجیکان و یا حرکتهایی مانند آن؟ شخصاً برای من چنین می نماید که حتّی همان پشتونهای پاکستان روز به روز پشتونیگری خود را از دست میدهند و کار تا جایی رسیده، که زبان اردو بر اصالت زبان شان به گونۀ منفی اثر کرده است.
پاسخ: نه! من از دولت پاکستان یک چنین تغییری را تقاضا نکردهام، همان طور که در حال حاضر هست… در این مقطع زمانی انجام این کار نامناسب است. متأسفانه، در نگاه اوّل، شما در این مورد درست میگویید… امّا زمان درخواست یک چنین اقداماتی نیست. ما باید مسئله را توسعه دهیم و سپس تحریک کنیم. این کار، بیش از هرچیز، وقت زیاد می خواهد.
اشاره شما به تغییر هویّت پشتون های پاکستانی تحت تأثیر اردو تنها به علّت این ورشکستگیست، که آنها تاریخ و فرهنگ خود را چگونه میبینند. این با وضعیت مورد بحث ما کم مقایسه میشود. این نفرین من به این نادیده گیری و عزم و ارادۀ من برای مقابله با آن است. علاوه بر این، آن چه مرا به کار ما و آیندۀ آن امیدوار میکند، تغییر روندهای ژئوپلتیک است، که در حال حاضر در منطقه به نظر میرسد. تا به امروز در کل پاکستان و جامعه آن تنها تاریکی حکومت کرده است چه رسد به مناطق دور افتیده نظیر منطقه ما.
در نهایت، زبان فارسی، هرچند نادیده گرفته شده است، زبان بیگانه در این منطقه نیست. فقط به احیای رسمی نیاز دارد.
پرسش: آیا افرادی را میشناسید، که میدانند، تاجیکند و از گم شدن یا پایمال شدن هویّت خود رنج می برند؟ آنها چه میخواهند بکنند؟
پاسخ: بلی، من با بسیاری از این افراد شناسایی دارم. با این حال، این تکرار چیزی است، که در بالا پرسیدید. این را بحث کرده بودیم. با این وجود، حضور و توجّه این افراد از منطقه تا منطقه متفاوت است. در منطقة مانسهره در سواهیل رود سند- تاجیکها بیش از همه از هویّت خود آگاهند، امّا به یک گویش پنجابی موسوم به هندکو حرف میزنند و طرفدار سرسخت پاکستانند. به هر حال، آنها هنوز علاقه دارند که تاجیک نامیده شوند، نه پنجابی یا پشتون،. حتّی در میان آنها نیز یک تمایل عمومی این است، که به سبب پرستیژ اجتماعی و اهمیتی که به وابستگی به قوم پشتون داده میشود، خود را پشتون مینامند، امّا پشتونها آنها را از خود نمی شمارند.
با ورود نفوذ چینیها در منطقه، ظرفیت و اهمیت استراتیژیک منطقه تاجیکی بالا میرود و اکنون بادهای تغییر بار دیگر وزیدن گرفته است. مانسهره دروازة طرح «س پ ی س» (دهلیز اقتصادی چین و پاکستان است- طرحی که بیش از ۵۰ میلیارد دلار ارزش دارد. قوانین قدیمی در کار نیست. چین از ملّیگرایی پشتون و همکاری آنها با افراطگرایی جهادی و جهانبینی اجتماعی ارتجاعی آن خوش نیست.
پرسش: شما حالا “پشتون”هستید. چرا گذشتة تاجیکیتان شما را ناراحت کرده است؟
پاسخ: یک پرسش سنگینی است، امّا در عین حال، من اهمیت آن به خوبی می دانم. با این همه: نه، من پشتون نیستم. من با زبان آنها میتوانم صحبت کنم، امّا مثل آنها رفتار نمیکنم. و آنها نیز مرا در یک مقام کمتر از خود میپذیرند. این برای من قابل قبول نیست. من یک شجره نامه تاجیکی دارم، که توسط اسناد خانوادگی و تحقیقات ژنتیکی تأیید شده است. پس چرا آن را رد کنم و نادیده بگیرم؟ فقط برای آن که پشتونها در محیط من برتری دارند؟ من هیچ دلیلی برای خجالت کشیدن از اصالت واقعی تاجیکی خودم ندارم.
حالا ممکن است مردم زیادی به من بگویند: “چه را ناراحت هستی؟” امّا آنها انگیزههای مختلفی برای گفتن این سخنان دارند. و شرایط میتواند تغییر کند. من دیده میتوانم، که آنها چطور در اطرافم تغییر میخورند. فرهنگ پشتون در حال شکست است و شهروندانش در بحران پیچیده اجتماعی-فرهنگی و سیاسی به سر میبرند!
در نهایت، حقیقت جایگزین ندارد!
پرسش: لطفاً در باره خود معلومات مفصل بدهید. در کجا تولد شدید؟ در کجا تحصیل کردید؟ رشته کار شما چه است؟ نوشتههای شما و هر معلوماتی را، که در باره خود ضرور به گفتن میدانید، لطفاً بیان کنید.
پاسخ: من ۴۹ سالهام. عایله ندارم یعنی ازدواج نکرده ام. در شهر پیشاور صوبه سرحد شمالمغربی (حالا خیبر پشتونخوا) در ۲۴ ژوئن سال ۱۹۶۸ تولد شدهام. دیهه من شبقدر در ۱۷- میلی شمال پیشاور، ناحیه چارسده واقعست. ما همچنین یک روستای خانوادگی دیگر به نام ولیبیگ در موهمند اجنسی داریم.
تحصیلات عالی داشتم در کالج ادواردز پیشاور، که ۳۲ سال پیش به آن داخل شدم. جز پژوهشهای علمی بر مبنای علایق شخصی در تاریخ و تعداد زیادی از دیگر مسائل، از جمله مسایل جاری و ژئوپلتیکه، کار دیگر ندارم.
زمینهای میراثی خانوادگی ام در دیههمان تحت مدیریّت من هستند و درآمد زندگی ام هم از همان حساب است. همزمان یک پیلوت (خلبان) خصوصی حرفهیی هستم.
اعضای خانواده ما نه تنها در منطقه، بلکه در خدمات حکومت پاکستان و ارتش پاکستان نیز شناخته شدهاند. مادر مرحوم من انگلیس بود.
پرسش: در آخر، هر چه را که نپرسیدم و گفتنش را ضرور میدانید، لطفاً بیان دارید.
پاسخ: یک کتاب در باره تاجیکان سوات هست، که میخواهم برای اطلاع شما ارسال کنم. این تنها کار کامل در باره تاریخ آنها تا کنون است، که از سوی یک عضو برجسته جامعه ما نوشته شده است. امّا به زبان اردو است. ممکن است در حدّ استانداردهای بین المللی نباشد، ولی من در حال حاضر در حال ترجمۀ اصلاح شدۀ انگلیسی آن هستم.