دل صدپارۀ عید وطن
از دل صـد پارۀ عـید وطـن خـون می چکد
هردم و هر هفته و هرسال افزون می چکد
گارد ارگ و انتحاری هـردو آدم می کـشند
از دو چشـم مردم ما اشک گلگون می چکد
جامۀ سـوگ و عـزا از تن نمی گردد برون
از قلم خـونـابـۀ دل روی مضـمون می چکد
عـشق ومستی وطرب ازبـزم دلها کوچ کرد
آهن و سـرب مذاب از قلب مفتون می چکد
رحم والطاف ومحبت نیست دردلهای سنگ
کینه و خشم وعداوت بسکه بیرون می چکد
نعـش خونین وطـن بـر روی دوش خستگان
تابکی باران خون درشهر وهامون می چکد
امـنـیـت را از وطـن دزدان دالـر بــرده انـد
لاشـه هـای اعـتماد از قلب مفـتون می چکد
میهـن آزادگان را زخــم بسـتـر کـشـته است
هرطرف دردوغم وخوناب طاعون می چکد
انـتحـار و اعـتـیـاد و جنگ تـوأم گـشـتـه انـد
از لـبـان مافـیــایـی خـون و افـیـون می چکد
شـیـشۀ عمــر سـیـه دیـوان دوران بــشکنـیـد
خون مــردم از سرانگشتان ملعـون می چکد
نیل معنا خشک وموسا راعصابشکسته است
جوجوچرک وفساد از دست قارون می چکد
هـیــرمنـد و دالـه فـریـاد هـــریــرودم کـشـد
همدلی از سـاغــر امـواج جیحـون می چکد
نیســت پـایــانی بـرای جنبـش عـشـق وطـن
تا ابــد از دیـدۀ دل اشـک مجـنـون می چکد