به باور من، بزرگترین مشکل سیاسی در افغانستان، نبود اعتماد سیاسی میان تبارهاست. هرگاه به انتخابات ریاست جهموری نزدیک میشویم، شهوتزدگان قدرت به ایتلافسازی میپردازند و از بیبرنامگی برای بقای ایتلافشان زنطلاق قسم میخورند و دست روی قرآنی میگذارند که کوچکترین ارزشی برایشان ندارد و به همان شدتی که از ایجاد این اییتلافها خبر میشویم از فروپاشیشان نیز آگاهی میابیم.
تاجیکان
در پانزده سال گذشته، پرلافترین، کمکارترین، معاملهگرترین و بیبرنامهترین تبار افغانستان تاجیکان بودند. چنان بیبرنامه و بیسر که حتا عبدالله قندهاری که خود اوغان است در دو نوبت به چوپانی رمهٔ تاجیک میپردازد و ما، به شمول خودم که به او رای دادم، دنبالش رفتیم و اشتباه سیاسیمان با این توجیه کردیم که انتخاب دیگری نبود! من که بیحیایی و دیدهدرایی عبدالله و گوسفندمزاجی و دینخویی تاجیکان را میبینم، شاید این چندینبارآزموده یک بار دیگر دعوای رهبری کند و ما دنبالش برویم. تاجیکان گزینهٔ دیگری هم ندارند. از قبالهداران جهاد تا نخبگانی چون دکتر عبداللطیف پدرام و چپییان خواببرده در بیرون از اوغانستان نیز امتحان خود را دادند.

غفران بدخشانی نویسنده و شاعر
جوانان تاجیک
هالندیان متلی دارند؛ سیب دور از درختش نمیافتد. جوانان تاجیک هم سالهاست که دچار سردرگمی، بیبرنامگی و کشمکشهای سمتوسویی هستند. ما، پیر و جوان تاجیک لبریز خودمان هستیم و بغییر از خودمان نه کسی را قبول داریم و نه هم آرمان و هدفی داریم که بزرگتر از خود، روستا و ولایتمان باشد. دروغبافیهای بزرگان تاجیک، جوانان تاجیک را دچار یک نوع برتریجویی و خودبلندبینی و غرور کاذب کردهاند. جوانان تاجیک نیز یا راهند، یا راهبر. از هرات تا بدخشان کسی نمیتواند دو راهرو نیز پیدا کند. این خودشیفتگی و غرور کاذب چشم واقعیتبین ما را کور کرده است و نمیگذارد به چیزی بزرگتر از منافع شخصی و محلیمان بیندیشیم.
شفتالو
در دوهزار و نُه ترسایی با دستهٔ از جوانان دیدار و تو گپوگویی با چند تن از سران تاجیک داشتم. من آن زمان هم پیشنهاد کرده بودم که برای شکستن طلسم شوونیسم در این خاک و برای به وجود آوردن اعتماد سیاسی این بار سران تاجیک دنبال هزارگانِ همزبان و همسرنوشتشان بروند. یک هزاره را به عنوان کاندید ریاست جمهوری برگزینند، معاونت اول را بدهند به اوزبیکان و اگر خایهٔ ایستاد شدن در برابر شوونیسم را دارند معاونت دوم را برای خود بگذارند و اگر جُبنزدگی تن رعیتمنششان را به لرزه در میآورد، این معاونت را به برادران اوغان واگذارد کنند. منظورم از پیش کردن یک هزاره به عنوان کاندید ریاست جهموری، استفادهٔ ابزرای از هزارگان نبود. من به این امر باور داشتم و هنوزهم دارم که این دو تبار همزبان و همسرنوشت، بیشتر از هر تبار دیگر در افغانستان، توان سازمان و سامانیابی بهتر را دارند و میتوانند، با هم، نقش مهمی را در پدیدآوری عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانه قدرت در اوغانستان بازی کنند. تباری باید برای گذشتن از این بیباوری سیاسی پل شود. و اگر تبار من پرچمدار مکتب، تمدن و فرهنگیست که همدیگر پذیری و مُدارا درس میدهد، بسمالله، پیشگام شود و ثابت کند!
ایتلاف هزاره و اوزبیک و تاجیک، دشمنی با برادر اوغان نیست
پیشنهاد من برای انتخابات آینده نیز همین است. تاجیکان دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. در پانزده سال گذشته با آبرو، عزت و شرف این تبار به اندازهٔ کافی بازی شد و اگر قرار باشد با همین شیوه پیش برویم، سرنوشتمان در سالهای آینده نیز همین خواهد بود. از عبدالله اوغان، تا استاد عطا محمد نور که چشم امید تمام تاجیکان بود آزمون خود را دادند و ثابت کردند وقتی منافع شخصیشان در میان باشد حاضر به انجام هرگونه معامله و گردنخمی هستند.
در انتخابات گذشته، گفتوگوهایی با جوانان اوزبیک نیز داشتم. وقتی آنزمان به آنها گفتم «که خمخم رفتن صیاد بهر قتل مرغان است» گفتند ما دیگری به آگاهی سیاسی رسیدهایم و زیر بار اوغان و تاجیک نمیرویم. ولی سرنوشت ژنرال عبدالرشید دوستم و دیگر سران اوزبیک نماینانگر فریبیست اوزبیکان برای چندمین بار خوردند.
من راه دیگری نمیبینم. هدف از ایتلاف هزاره و اوزبیک و تاجیک، دشمنی با برادر اوغان نیست. ما با این کار افزوده بر آن که طلسم شوونیسم در این خاک را میشکنیم، تودهٔ اوغان را نیز از چنگال سران خودخواه و ستمگرشان میرهانیم. اگر شوونیسم مجال عدالتباوری را از سران اوغان گرفته است، من باور دارم هزارگان، اوزبیکان و تاجیکان توان ایجاد عدالت اجتماعی در این کشور را دارند.
خرد چراغدار راهمان باد!
مطالب مرتبط:
زوال تاجیکان را در سیاست کادری جهادیسم جستوجو باید کرد
۱ دیدگاه
بازخورد: از پارسی خراسانی تا دری اوغانستانی | Jawedan: News, Opinion & Analysis