کشور مصنوعی و بن بست کنونی
* روس ها در اواخر قرن نزدهم آسیای میانه را اشغال نموده و خطر پیشروی آنها به طرف کوه های هندوکش و جنوب آن به وجود می آید… انگلیس ها این پیشروی روس ها را تهدیدی بر منافع خود در هند برتانوی دانسته و در صدد آن می شوند تا به هر قیمتی شده از تقابل با روس ها جلوگیری کنند…
* قرار معلوم امپراتوری های روس و انگلیس به توافق می رسند که برای جلوگیری از خطر تقابل و احترام به ساحه نفوذ یکدیگر، مناطق شمال و جنوب هندوکش را که حدود یک قرن قسما خود مختار و در حالت جنگ و ملوک الطوایفی قرار دارد به یک منطقه حایل در بین خود تبدیل کنند (در حالیکه اشغال این مناطق از طرف هر یک از آنها کار مشکلی نیست، اما خطر عمده رویارویی هر دو امپراتوری است)!
* به اینترتیب انگلیس ها پس از توافق با روس ها، عبدالرحمن خان را از بخارا به کابل خواسته و بر مسند دولت حایل خود در کابل امیر می سازند؛ امیر در مسایل داخلی از آزادی کامل برخوردار است، اما در سیاست خارجی تابع انگلیس و جیره خوار انگلیس است…
* این دولت حایل هنوز سرحدی ندارد و تا این زمان حتی اصطلاح کشور و دولت در شرق با مفهوم اروپایی آن یعنی داشتن مرز های مشخص جغرافیایی مطرح نیست… همین است که نمایندگان انگلیس و روس مجبور به تعین سرحدات برای دولت حایل خود بنام «افغانستان» شده و مرز های آنرا قسما مشخص می سازند (به استثنای بعضی مناطق صعب العبور و دشوار). داستان جالبی در مورد عدم پذیرش بدخشان (باریکه پامیر) توسط امیر وجود دارد، ولی انگلیس ها آنرا بالایش تحمیل می کنند!
* این دولت حایل که مرز هایش عمدتا در زمان امیر عبدالرحمن (۱۸۸۰ – ۱۹۰۱) تعین می شود، استقلال خود را در زمان امیر امان الله (۱۹۱۹ – ۱۹۲۹) از انگلیس حاصل نموده و بحیث «کشور مستقل افغانستان» با سرحدات معین در نقشه های جهان ظهور می کند…
* مرز دیورند یگانه سرحدی است که آنرا نماینده انگلیس با امیران/شاهان افغانی (عبدالرحمن، حبیب الله، امان الله و نادرشاه) امضا کرده و هیچ یک از مرز های دیگر را هیچ زمامدار این دولت حایل امضا نکرده است… حاکمان پشتون در زمان ظاهرشاه (۱۹۴۹) و ببعد اعلان می کنند که فقط بخش جنوبی و شرقی مرز دیورند را (به بهانه جدایی قبایل پشتون) به رسمیت نمی شناسند، اما در مورد مرز بدخشان که آنرا هم دیورند امضا کرده و تمام مرز های دیگر (که تاجیک ها و ازبیک ها را از هم جدا کرده و هیچ زمامدار این کشور امضا نکرده) خاموش اند!
* محمود طرزی اولین کسی است که مسئله برتری قومی – زبانی «افغان» را در زمان امیرحبیب الله (۱۹۰۱ – ۱۹۱۹) در سراج الاخبار مطرح می کند… اولین گام های عملی در جهت این برتری خواهی قومی – زبانی در زمان امیرامان الله و در وجود نظام نامه های ناقلین به سمت شمال برداشته می شود… این برنامه در زمان نادرشاه – ظاهرشاه توسط محمد گل مومند و هاشم خان به اوج خود می رسد… برتری زبان پشتو، حذف زبان پارسی، تاریخ سازی جعلی و اسطوره سازی برای قوم افغان (توسط حبیبی، کهزاد و…) و افغان سازی اقوام دیگر به بهانه «ملت سازی» در محراق توجه حاکمان افغان قرار می گیرد… تطبیق برنامه سقاوی دوم و به خصوص ایجاد لوی افغانستان (ادعای ارضی بر نیم پاکستان پس از سال های ۱۹۴۹) چاشنی های دیگر این پروژه تا زمان حاضر است (صرفنظر از اینکه این حاکمان افغان چپ، راست، دموکرات و… بوده اند)!
* سناریوی حاکم بر جغرافیای این «کشور مصنوعی» که حدود یکصد سال از پیدایش آن می گذرد، عبارت بوده است از: اول – برتری خواهی قومی– زبانی در داخل کشور (افغان سازی اقوام و پشتو سازی افغانستان) و دوم – الحاق طلبی در خارج کشور (ایجاد لوی افغانستان)…
برنامه اولی در صورت استقرار یک دولت نوع طالبانی (پشتون ضعیف و مزدور پاکستان) قابل تحقق است و برنامه دومی در صورت استقرار یک دولت نوع خلیل زادی (پشتون قوی و ضد پاکستان)… به همین علت، پاکستان با تمام قوا از ظهور یک دولت پشتونی قوی و ضد پاکستان جلوگیری نموده و در صدد استقرار یک دولت پشتونی ضعیف و مزدور پاکستان در کابل است تا هم از جنجال دیورند خلاص شود و هم عمق ستراتژیک پاکستان فراهم شود…
* آنچه تا کنون در سناریوی پاکستان و غربی ها وجود ندارد، حاکمیت یک دولت تاجیکی طرفدار پاکستان در این جغرافیاست… چون تاجیک ها تا کنون نتوانسته اند سیاست و شایستگی خود را در سناریو های کسب قدرت در کابل و دوستی با پاکستانی ها و غربی ها به اثبات برسانند؛ زیرا ۱. ترسو و بی همت اند (جرات و شهامت نفر اول شدن را ندارند و با یک کیسه پول و کرسی معاونیت راضی می شوند)، ۲. ضد غرب و ۳. پاکستان ستیز اند…
نخبگان تاجیک تا این سه نقیصه را رفع نسازند، به قدرت نخواهند رسید. در حالیکه نخبگان پشتون این مشکل را ندارند… در شرایط کنونی حاکمان پشتون طرفدار دموکراسی نیستند، زیرا در صورت دموکراسی، هم حاکمیت خود را از دست میدهند و هم هژمونی قومی و امیدواری هژمونی زبانی خود را؛ مگر اینکه زیر فشار و مقاومت لازم قرار گیرند!
نتیجه گیری
————
* نخبگان غیرپشتون از آگاهی لازم برخوردار شده و به شدت در مقابل استقرار نظام طالبانی مزدور پاکستان (افغان سازی اقوام و پشتو سازی افغانستان) مقاومت می کنند؛
* نخبگان غیرپشتون (به علت روحیه پاکستان ستیزی) بیشتر طرفدار یک نظام قوی ضد پاکستانی (خلیل زادی) اند؛ در حالیکه پاکستان هرگز اجازه نخواهد داد نظامی در کابل مستقر گردد که باعث تجزیه آن کشور شود؛
* نخبگان غیرپشتون تا کنون از یکطرف جرات و شهامت نفر اول شدن را ندارند و از طرف دیگر نتوانسته اند اعتماد غربی ها و بخصوص پاکستانی ها را کسب کنند؛
* نخبگان پشتون به علت حاکمیت طولانی و برتری خواهی قومی – زبانی طرفدار استقرار یک نظام دموکراتیک نیستند، چون در استقرار دموکراسی هم حاکمیت خود را می بازند و هم برتری خواهی های خود را…
+ + +
لذا بن بست خونین کنونی ادامه دارد و هیچ گونه دورنمای روشنی در کوتاه مدت برای قطع جنگ و استقرار دموکراسی در کشور دیده نمی شود، مگر اینکه ایجاد گران این جغرافیای مصنوعی مجبور شوند بر آنچه خود ایجاد کرده اند، تجدید نظر کنند؛
زیرا نه یکرنگ سازی این جغرافیای چند رنگ ممکن است و نه همزیستی خار های رنگارنگ!
راه حل ها
————
* صرفنظر کردن حاکمان پشتون از برتری خواهی ها و الحاق طلبی ها،
* اتحاد نخبگان کشور و مقاومت در مقابل هر نوع برتری خواهی و الحاق طلبی،
* به رسمیت شناختن مرز های کنونی و عادی سازی روابط با تمام همسایه ها،
* گذار در جهت ایجاد یک نظام دموکراتیک مبتنی بر حقوق شهروندی (نه معیار های قومی، زبانی و…).
+ + +
موجودیت این کشور مصنوعی فقط در صورت پذیرش جغرافیای چند رنگ و همزیستی گل های رنگارنگ امکان پذیر است و بس!
در غیرآن فروپاشی حتمی است…
Oh that foot print, is too adobarle! I have a feeling Hayes would have a freak out if I tried to put paint on his feet, or even hold his foot long enough to get it painted! haha oh well maybe he will have calmed down a little by next year. Ah a mama can hope right?
با تایید کامل از نوشته ی نویسنده ی محترم – ارزو مندم تا هرچه زود تر هسته های روشنفکری جوانان یک شورای رهبری عدالتخواهی را بوجود اورند . باشد که راهکاری را در راستای تشکیل دولت – ملت روی کار نمایند . زیرا در موجو دیت دولت – رعیت که فعلن میباشد استبداد استمرار نموده و مردم روی خوشبختی را نخواهند دید . شرایط ایجاب مینماید تا طلسم را باید شکستاند . حق داده نمیشود بلکه گرفته میشود . بنا برین باید با وحدت کامل به قدرت تبدیل شد .
ژوئن 10, 2016 در 12:53 ب.ظ
فکر میکنم منظور نویسنده این بوده باشد که نقشه افغانستان امروزی و حدود اربعه آن در زمان امیر عبدالرحمان خان شکل گرفته است. که یک حرف درست میباشد، بخاطر اینکه عبدالرحمان خان به زور و کمک انگلیش دولت مرکزی را تشکیل داد. اما در مورد اینکه نویسنده این مضمون را”غرق در قوم پرستی” خوانده اید موافق نمیباشیم. بنظر من نویسنده این مضمون عدالت خواه میباشد. و میگوید که مشکل افغانستان در انسان محوری و احترام به حقوق و آزادی و هویت اقوام ساکن افغانستان، حل میشود نه طور دیگر. بنظر من که خیلی عالمانه و عاقلانه و عادلانه میباشد. غرق در قوم پرستی وقتی میبود که که میگفت همه باشندگان افغانستان باید افغان خوانده شوند، که در اینصورت هویت باشندگان غیر پشتون همه حذف میگردد و کار غیر عادلانه میباشد. همین قسم نویسنده هیچوقت نگفته است که قوم خودش باید قدرت دولتی را در انحصار داشته باشد، بلکه میگوید انسان محوری تعمیم یابد به این معنی که هر باشنده افغانستان به هرقوم و گروه اتنیکی ایکه تعلق داشته باید بتواند در رآس قدرت دولتی قرار گیرد
فکر میکنم منظور نویسنده این بوده باشد که نقشه افغانستان امروزی و حدود اربعه آن در زمان امیر عبدالرحمان خان شکل گرفته است. که یک حرف درست میباشد، بخاطر اینکه عبدالرحمان خان به زور و کمک انگلیش دولت مرکزی را تشکیل داد. اما در مورد اینکه نویسنده این مضمون را”غرق در قوم پرستی” خوانده اید موافق نمیباشیم. بنظر من نویسنده این مضمون عدالت خواه میباشد. و میگوید که مشکل افغانستان در انسان محوری و احترام به حقوق و آزادی و هویت اقوام ساکن افغانستان، حل میشود نه طور دیگر. بنظر من که خیلی عالمانه و عاقلانه و عادلانه میباشد. غرق در قوم پرستی وقتی میبود که که میگفت همه باشندگان افغانستان باید افغان خوانده شوند، که در اینصورت هویت باشندگان غیر پشتون همه حذف میگردد و کار غیر عادلانه میباشد. همین قسم نویسنده هیچوقت نگفته است که قوم خودش باید قدرت دولتی را در انحصار داشته باشد، بلکه میگوید انسان محوری تعمیم یابد به این معنی که هر باشنده افغانستان به هرقوم و گروه اتنیکی ایکه تعلق داشته باید بتواند در رآس قدرت دولتی قرار گیرد.
این اقای لندن نشین که قلم به پوند انگلیس میزند همین قدر از تاریخ کشور خودش اطلاع ندارد که تا قبل از عبدالرحمن پدرش افضل خان و قبل از او دوست محمد خان پادشاه افغانستان بود و تا قبل از انها احمدشا بزرگترین امپراطوری را ساخته بود عبدد الرحمن نه اولین شاه افغانستان بود و نه اخرین شاه … انگلی ها به کشور افغانستان تجاوز کردند نه اینکه انرا به وجود اوردند….. هفتصد سال قبل – ابن بطوطه – جهانگرد مسلمان نوشته که کابل از قدیم الایام مرکز پادشاهان افغان بوده و مردم کابل و اطراف انرا افغانان می نامند … همه کشورهای دنیا دچار تغییر نام ها شده اند همین ایران نام اصلی اش در تاریخ ها فارس و پارس بوده … تمام کشورهای جهان مصنوعی هستند و انسان ها انها را تشکیل داده است … پشتون ها در زمان صداعظمی هاشم خان بهترین دموکراسی را پشت سر نهاده اند در زمان ظاهر شا وزیر اقتصاد عبدلاواحد سرابی یک هزاره بود و حالا هم که بزرگان همه اقوان در راس قدرت هستند … چرا از خدا نمی ترسید و اینقدر تهمت و دروغ به قوم شریف پشتون می بندید ؟؟ اخر ما همه بندگان خاکی خدا هستیم .. چگونه شما که خود غرق در قوم پرستی هستید دیگران را یه قوم پرستی متهم می کنید؟؟؟
طوریکه دیده میشود، راستی هم تعداد زیاد نخبگان افغان(پشتون) ما به قایم شدن نظام دموکراتیک و برقراری دموکراسی در افغانستان موافق نمیباشند. این تعداد همان کسانی میباشند که بنام شئونست و فاشست یاد میشوند. این گمراهان میگویند که یا مرک و یا انحصار قدرت و جای تأسف میباشد که همین افغانان تمامیت خواه با کمک اجانب همیش قدرت را در اختیار خویش گرفته اند. عبدالرحمان خان توسط انگلیس بحیث پادشاه مقرر شد، تا اینکه سلسله تغیر خورد و نادر خان توسط انگلیس مقرر شد. دوام کرد تا زمان قیام مسلح نظامیان در هفت ثور، تمامیت خواهی امین و ترکی گپ را بجائی رساند که ببرک کارمل را روسها بیاورند و بعد روس ها ببرک کارمل را از قدرت خلع و قدرت را به داکتر نجیب الله تسلیم نمودن. تا شرایطی ایجاد شد تا کرزی به حمایه امریکائی ها آورده شود و بر کرسی قدرت تکیه داده شود. و بالاخره با تقلب وحشتناک اشرف غنی با تقلب توسط امریکا بر قدرت تکیه داده پد. اینکه از زمان کرزی تا اکنون جهل و فساد سر سام آور ریشه دوانده که امروز در تلویزیون میگفت که محصلان بخاطر بد حجابی دختران ماه رمضان را رخصتی میخواهند. ازین کرده هم وحشت و بدبختی میتواند کسی سراغ داشته باشد.
راه حل های منطقی و علمی و عملی بخاطر نجات افغانستان از مصیبتی که سالها و اکنون افغانستان با آن دست و گریبان بوده و میباشد، در این نوشته آمده است. بنظر منِ، راه حل که در اول ذکر شده است “صرفنظر کردن حاکمان پشتون از برتری خواهی ها و الحاق طلبی ها،” شاه کلید راه های حل شناخته میشود. همین سیاست برتری جوئی قومی و تمامیت خواهی است که افغانستان را به تباهی کشانده است. تا این زمامداران افغانستان که چه به اساس کمک و پشتیبانی خارجی ها گماشته شده اند و یا در اثر تقلب بر کرسی قدرت تکیه داده شده اند از طرف مردم صبور افغانستان به زور مجبور ساخته نشوند که از تمامیت خواهی دست بکشند، این زمامداران گماشته شده هرگز داو طلبانه به دموکراسی و احترام به رای مردم رو نخواهند آورد. در اینجاست که اتحاد تمام باشندگان افغانستان به هرقومی تعلق داشته باشند، خیلی مهم و بنیادی بحساب خواهد آمد.
افتخار بشما داکتر صاحب لعل زاد که حقایق تاریخی را و اصل چگونگی تشکیل کشوری به نام افغانستان را و راه حل مشکلات تباهکن را طور صریح بیان نموده اید. امید است که تمام نخبگان ما به هرقوم و تباری که مربوط اند، به افغانستان زار و بیچاره دل بزوزانند، خرد ورزی و حقیقت گوئی را پیشه سازند و بدون کدام ملاحظه بیان دارند. فقط در بیان حقیقت میباشد، که راه روشن میگردد.