تاریخ نقد و نظریۀ ادبی، از افلاطون تا زمان حال
رِیفی حبیب (Rafey Habib)، شاعر و پژوهشگر مسلمانِ هندیتبار، تاکنون کتابهای متعدّدی را در زمینۀ نقدادبی نوشته است. او در هندوستان زاده شده، در انگلستان بالیده و هماکنون در آمریکا زندگی میکند. حبیب پژوهشگری کوشا در حوزههای مختلف نقدادبی، نظریه و فلسفه است. وی، استاد ادبیات انگلیسی و مؤلف هفت کتاب است که از آن میان میتوان به سه تاریخ نقدادبی، مطالعهای دربارۀ پیشینههای فلسفی شعر و اندیشۀ تی. اس. الیوت و دو ترجمه از مجموعه اشعار به زبان اردو اشاره کرد.
مجموعۀ شعر او، سایههای اسلام: شعرهایی برای سدهای نوین، در دسامبر ۲۰۱۰ روانۀ بازار شد. کتاب مهم او، «تاریخ نقد و نظریۀ ادبی: از افلاطون تا زمان حال»، در سال ۲۰۰۵ به انتشار رسید. وی همچنین به مطالعه در حوزۀ فلسفه و ادبیات اسلامی، و مطالعات پسااستعماری نیز، پرداخته است. به باور او ایجاد و بهبود فهم متقابل میان جهان اسلام و فرهنگهای غربی امری ضروری و اجتنابناپذیر است.
حبیب تاکنون سخنرانیهای متعددی را دربارۀ جنبههای گوناگون دین اسلام، مثل رابطۀ اسلام و دموکراسی، ارایه داده است و در حال حاضر همراه با همکارانش در دانشگاه راتگرز (Rutgers) مشغول تدوین دورههای درسی در موضوعات متنوع فرهنگی، از جمله ادبیات اسلامی در ترجمۀ انگلیسی، است. در میان آثار حبیب، کتاب برجستۀ وی، «تاریخ نقد و نظریۀ ادبی، از افلاطون تا زمان حال» (بلکول، ۲۰۰۵)، هم از حیث دقت نظری و هم از نظر پژوهش همهجانبۀ وی در این حوزه، از جایگاه ویژهای برخوردار است. یادداشت زیر با هدف پرتوافکنی به جنبههای مختلف این اثر نوشته شده است.
رِیفیحبیب، در اثر معروف خود، «تاریخ نقد و نظریۀ ادبی، از افلاطون تا زمان حال»، دست به کار بلندپروازانهای زده است. برای فهم دقت و انسجام نظری کتاب، باید به پنج هدفی توجه کرد که او صریحاً در مقدمه، بهعنوان انگیزۀ اصلی شکلگیری مطالعهاش، ذکر کرده است. اول، او براین باور است که یک نظریۀ ادبی پدیدهای مجزا و قائم به ذات نیست، بلکه همواره در زمینۀ یک یا چند سنت فلسفی شکل میگیرد و میبالد، سنتهایی که تشریح و توضیح آنها امری اجتنابناپذیر برای درک عمق و اهمیت آن نظریه است. دوم، اگر چه متن او بهطرز شگفتانگیزی جامع بهنظر میرسد، تلاش او این نیست که در ۸۳۸ صفحه، تمام چهرههای مهم در عرصۀ نقدادبی را بررسی قرار کند. این اثر، نظریهپردازان، جنبشها و منتقدان تأثیرگذار را برای بررسی کرده و در ضمن تحلیل این موارد درصدد آن است که گزارشی از پیشینۀ تاریخی، سیاسی و اجتماعی آنها ارایه دهد.
سوم، در حالیکه کتاب بر اهمیت و نفوذ نظریههای فلسفی و انتقادی پیشین بر نظریههای متأخر تأکید میکند، مطالب را بهگونهای سازمان داده که خواننده بهراحتی میتواند اطلاعات مورد نیازش را دربارۀ یک نظریۀ خاص بهدست آورد، بیآنکه مجبور باشد فصلهای پیشین مرتبط با آن را مطالعه نماید. چهارم، بهچالش کشیدن این فرض رایج و اشتباه که شکلهای مختلف نظریۀ ادبی مدرن از اهمیت نظریههای پیشین کاستهاند و یا بهکلی آنها را از میان بردهاند. وی بر تأثیر جهتگیریهای پیشین فلسفی و ارتباط مداوم آنها با نظریۀ ادبی جدید، صریحاً تأکید میکند و در نهایت، تلاش حبیب معطوف به این هدف بوده که از موانع غیرضروری ناشی از اصطلاحات تخصصی و گنگ عبور کند تا نظریههای انتقادی را، بدون سادهسازی، هر چه بیشتر در دسترس و محدودۀ فهم دانشجویان و عموم خوانندگان قرار دهد. (حبیب، ۵-۲) [i]
رِیفیحبیب، مطالعۀ تاریخیاش در حوزۀ نظریه و نقدادبی را در هشت بخش تدوین کرده که سرآغاز آنها نقدادبی کلاسیک است. او در مقدمۀ بخش اول، ارزیابی مختصری از دستاورد شگرف جهان کلاسیک در پیریزی و تکوین بنیادهای سنت نقد ادبی، ارایه میکند. در خلال این دورۀ تقریباً هزارساله، شاعران، فلاسفه، دانشمندان علم بلاغت، دستورشناسان و منتقدان، بسیاری از مفاهیم، اصطلاحات و سؤالات بنیادیای را مطرح کردند، که آیندۀ نقد ادبی را، بهگونهای که تا به امروز تکاملیافته، رقمزده است. این مفاهیم شامل مفهوم «Mimesis» یا تقلید میشوند، شامل مفهوم زیبایی و ارتباط آن با حقیقت و خیر؛ ایدۀ وحدت ارگانیک یک اثر ادبی؛ کارکردهای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی یک اثر ادبی؛ ارتباط بین ادبیات، فلسفه و علم بلاغت، طبیعت و موقعیت زبان؛ تأثیر اجرای (نمایشی یک اثر) ادبی روی مخاطب؛ تعریف شکلهای مختلف کلام از جمله استعاره، مجاز و نماد؛ ایدۀ «آثار معتبر» [۱] ادبی؛ و گسترش گونههای مختلف ادبی مانند حماسه، تراژدی، کمدی، شعر غنایی و ترانه (همان، ۱۷-۸)
طی این دو دورۀ پربار، دو فیلسوف، افلاطون و ارسطو، بر عرصۀ نظریۀ ادبی مسلط بودند، درحالیکه از دیدگاههای تفسیری کاملاً متضادی دفاع میکردند. افلاطون ادبیات و دیگر شکلهای تقلید هنری را از منظر یک فیلسوف اخلاق ارزیابی میکرد، فیلسوفی که جهاننگری موجود در آثار هومر، بزرگترین شاعر یونان، و بسیاری از آثار تراژدی یونان، بهخصوص آثار اوریپید را، محکوم و مذموم میدانست.
اینکه این آثار مملو از بازنمایی انسان غیراخلاقی و رفتار الهیاند، افلاطون را بر آن میدارد که بر نیازِ تحمیل سختترین سانسورها بر آنها تأکید کند، چرا که این آثار از ظرفیت بالقوۀ خطرناکی برای فسادِ بافت اخلاقی جامعه برخوردارند. حبیب ضمن اشاره به قسمتهایی از کتاب جمهوری، به بازگویی اندیشههای افلاطون در بابِ شعر میپردازد (همان، ۲۷-۲۵). افلاطون باور دارد که شعر بر سازندۀ «سرشتی شرارتبار [۲]» در روح آدمی است، که عواطف را در مقام فرمانروای آدمی جایگزین خرد وی میکند.
او خواستار سانسور آشکار و سختگیرانۀ شعر است و از اینرو اتهامات مشخصی را بدون توضیح کافی، علیه شعر وارد میکند: (۱) دروغ بودن ادعاها و بازنماییهای آن در رابطه با الهگان و انسانها؛ (۲) اثر فسادآور آن بر شخصیت؛ (۳) پیچیدگی «آشفتۀ» آن و تشویق فردگرایی در حوزۀ معقولات و احساسات. (همان، ۲۸)
حبیب به تبیین نقش افلاطون، بهعنوان یک فیلسوف و منتقدادبی، از طریق خوانشی دقیق از تأثیرگذارترین کتاب او در این موضوع، یعنی جمهوری، میپردازد. امّا، علاوهبر این، خاطرنشان میکند که افلاطون در کتاب ایان [۳] رویکرد کمتر متخاصمانهای نسبت به شعر اتخاذ کرده و آن را «الهام الهی» نامیده است. (همان، ۲۴). از نظر حبیب؛ اهمیت بینظیر افلاطون در طول تاریخ و حتی در زمانۀ ما، در حوزههای ذیل، غیر قابل انکار است؛ در آموزۀ تقلید، کارکردهای آموزشی و تعلیمی شعر، جایگاه شعر در دولت سیاسی و مسألۀ سانسور، در نظر گرفتن شعر بهعنوان گونهای از متون بلاغی، ماهیت الهام شاعرانه، تضاد شعر با دیگر رشتهها و گرایشها از قبیل فلسلفه، علم، خرد و ماشینیسم (ماشینانگاری [۴]). به بیان حبیب «ما هنوز با این مسائل مطرح شده از جانب افلاطون درگیریم»، مسائلی که همچنان واجد اهمیت شایانی در مباحث و تلاشهای نظریاند.
امّا حبیب، دربارۀ توفیق ارسطو بهعنوان منتقد و نظریهپرداز ادبی، و دربارۀ رسالۀ نبوغآمیز وی، بوطیقا، چنین میگوید: «بوطیقا، معمولاً بهعنوان تأثیرگذارترین رساله در تاریخ نقدادبی شناخته میشود». وی بررسی جامعی از مفاهیم اصلی بوطیقا ارایه میدهد که اساساً مرتبط با تراژدیاند، امّا کم و بیش در مورد گونههای دیگر ادبی نیز قابل کاربستاند. این خوانش دقیق از بوطیقا برای خوانندگان مفید و روشنگر است، و بهطور خاص برداشت حبیب از تعریف ارسطو از تراژدی و مفهوم کلیدی و معمّاگونهی آن، کاتارسیس [۵]، نیاز به مداقۀ بیشتری دارد. حبیب قطعۀ مرتبط با این مبحث را اینگونه ترجمه میکند: «تراژدی بازنمایی انسانها در عمل است و از روایت بهره نمیگیرد؛ و از طریق ترحم و ترس، پدیدآورندۀ آسایش [۶] در برابر این دو عاطفه [۷] و دیگر عواطف مشابه است.»؛ با ترجمهی «کاتارسیس» بهصورت «آسایش»، که یکی از تفاسیر سنتی است و تاریخی بلند و مؤثر در پیشینه دارد، حبیب از اشاره به این نکته غفلت میورزد که این تفسیر از اصطلاح مذبور، در طول تاریخ تغییرات جدیای را از سر گذرانده و تا به امروز هم، همچنان جنجالآفرین بوده است.
وی در دفاع از خوانش خود به بخشهایی از بوطیقا اشاره میکند که ارسطو به توصیف یک «فرآیند تهذیب [۸] درمانی هومیوپاتیک میپردازد که در آن افراد شوریدهسر، به محض اینکه با نواهای موسیقیایی بیانگر احساسشان مواجه میشوند، شوریدگی روانیشان درمان مییابد.» فرآیند مذکور که در آن نواهای موسیقیایی، بهطرزی هومیوپاتیک، یک حالت روانی شوریدگی را «پاک میکند»، از نظر عدهای از پژوهشگران، به تجربۀ تراژدی نیز، قابل انتقال است، جاییکه ترحم و ترسِ پدیدآمده از خواندن اثر یا دیدن نمایش، بهشیوهای هومیوپاتیک ترحم و ترس متعارفی که همیشه گمان میرود به شکلی بیمارگون در روان مخاطب خانه کرده، را پاک و در نتیجه آرام میکند. (همان، ۵۹-۵۴)
در ادامه حبیب، به بحث دربارۀ دیدگاه خصمانۀ افلاطون نسبت به علم بلاغت و برداشت بهمراتب مثبتتر ارسطو از این موضوع میپردازد، آنگاه تاریخ علم بلاغت را در جهانِ باستان از خلال دورههایِ هلنیستی و رومی دنبال میکند. وی، پیش از آنکه فصولی را به نقد متأخر یونانی و لاتینی (هوراس و لنجاینس [۹]) و نوافلاطونگرایی اختصاص دهد، بررسی روشنگری را از تأثیر علم بلاغت کلاسیک بر نظریۀ ادبی مدرن فراهم میآورد. این قسمت از کتاب، با مروری جامع بر نقدادبی در قرون میانه پیگرفته میشود که هدایتگر ما به آغاز دورۀ مدرن است.
هزار حرف ناتمام
در دورۀ آغازین مدرن، تمرکز اصلی حبیب متوجه اندیشههای سرفیلیپ سیدنی، جان درایدن والکساندر پوپ است. وقتیکه صحبت از دورهی روشنگری یا عصر خرد میشود، دورهای که از حدود ۱۶۸۰ تا آخر قرن هجدهم طول میکشد، بحث از نیروهای روشنفکریای به میان میآید که بر بسیاری از شئونات تفکر مدرن، از جمله حوزۀ وسیع زیباییشناسی، اثرگذار بودهاند. مقدمۀ درخشان حبیب به این دوره، از مداقۀ وی در پسزمینههای تاریخی و روشنفکری اندیشههای انقلابی رایج در این عصر و از توجه وی به افکار و تأثیر اندیشمندانی چون لاک، هیوم و ویکو نشأت میگیرد.
امّا در پایان دورۀ روشنفکری است که کانت، کسی که در سنت روشنفکری غرب قابل مقایسه با ارسطو و افلاطون است، وارد صحنۀ فلسفۀ مدرن غربی میشود. نظام فلسفی کانت بهشدّت پیچیده است و در مقابل فهم خوانندهای که دانش کافی در این زمینه ندارد، مقاومت میکند. امّا حبیب همچنان به هدف خود وفادار میماند و موضوعات کلی زیباییشناختی و نقد را در درون نظام فکری فیلسوف، بهشیوهای قابل فهم، برای هر خوانندۀ علاقهمند، مطرح میکند. مقالۀ حبیب دربارۀ «نظام کانتی و زیباییشناختی کانت» تلاشی منسجم است که از طریق توضیح استدلالها و تشریح اصطلاحها، خواننده را از میان پیچیدگیهای چالشبرانگیز نظام کانت میگذراند. حبیب بحث خود را دربارۀ کانت، با مروری بر تأثیر گسترده و نیرومند فیلسوف در حوزههای مختلف فکری و نظری به اتمام میرساند. بهطور خاص، کانت تأثیری عمیق بر هگل گذاشته، فیلسوفی که آثارش بهاندازۀ کانت چندوجهی و پیچیده است. همانند مورد کانت، نویسندۀ کتاب، در مقالۀ هگل، گزارشی دقیق و مشروح از نظام فکری پیچیدۀ هگل و نفوذ آن در نظریههای زیباییشناختی پس از او ارایه میدهد.
پس از بحثهای طولانی دربارۀ کانت و هگل، فصلهای بعدی کتاب به موضوعات «رمانتیسیسم در قارۀ اروپا، انگلیس و آمریکا» و «واقعگرایی و طبیعتگرایی»، «نمادگرایی و مکتب اصالت زیبایی» اختصاص داده میشود. علاوهبراین، حبیب فصلی را به «اندیشمندان مخالفخوان [۱۰]» اختصاص میدهد، مردانی چون شوپنهاور، نیچه، برگسون و (بهطرز شگفتانگیزی) متیو آرنولد، که سوگیریهای مخالفی را نسبت به برداشتهای متعارف از خرد روشنگری نشان میدهند. وی بررسی خود از اندیشمندان تأثیرگذار قرن نوزدهم را با بحث از جهانبینی کارل مارکس و منتقدان ادبی و زیباییشناسانی که از آراءِ او بهرهبردهاند، به اتمام میرساند. دیدگاه حبیب نسبت به مکتب ادبی مارکسیستی اگرچه به شیوهای مثبت جانبدارانه است، امّا حاوی نکات بدیع و شگرفی نیست و جای خالی اندیشمندان بزرگی همچون بنیامین، آدورنو، آلتوسر و جیمسون بهراحتی احساس میشود.
در ادامه، حبیب، بهبررسی موجزی از وقایع مهم تاریخی قرن بیستم میپردازد که در شکلگیری آثار روشنفکری این دوره تأثیرگذار بودند. این قرن، دورۀ مصائبای چون جنگ جهانی اول و دوم، رکود بزرگ [۱۱] و دیگر اشکال نسلکشی بوده است، امّا همچنین دورهای است که در آن تلاش منسجم و متّحدی برضدّ استبداد در اروپا و آسیا رخ داده، پیشرفتهای علمی شگفتآوری به منصۀ ظهور رسیده، و آثار ادبی و فرهنگی غنیای در دهههای پس از جنگ به بار آمده است. در دورۀ پس از جنگ، اختلافات سیاسی حول مسألۀ جنگ ویتنام و تلاش برای احقاق حقوق اقلیتها، موضوع جدّی محافل روشنفکری است. حبیب معتقد است که در واکنش به مسائلی از این دست است که مکاتب متأخر ادبی و نظریههای انتقادی ایجادشده و گسترشیافته است. او تمام این نحلههای فکری از نقدادبی روانکاوانه تا نوتاریخگرایی را بهدقت بررسی میکند. در پایان، او محدودیتهایی را نشان میدهد که در مهمترین نظریههای ادبی مکتوماند و منجر به پیدایش دیدگاههای نوین ادبی میگردند. دیدگاههایی که از حیث محدودۀ نظر و بنمایه، ویژه نگرتر و محلیتر میشوند. در نهایت، رِیفی حبیب گزیدهای از کتابشناسی مرتبط با هر فصل را، در انتهای کتاب، برای خوانندگان فراهم میآورد.
بهعنوان تاریخی از نظریه و نقدادبی، این کتاب، حوزۀ مطالعۀ خود را بهدقت پوشش میدهد و از این نظر که تحولات روشنفکری و فرهنگی را در زمینۀ رخدادهای اجتماعی و سیاسی بررسی میکند، قابل تحسین و تمجید است. حبیب چیرهدستی خود را در کاربست تکنیکهای نقد و نظریۀ ادبی به گسترهای از متون فراادبی [۱۲] نشان میدهد، امّا دربارۀ رابطۀ نظریۀ ادبی با خود ادبیات چندان پیش نمیرود. کاری که او در بحث خود دربارۀ اثر درایدان «رسالهای در باب شعر دراماتیک»، به خوبی انجام میدهد. امّا در اکثر جاهای کتاب از آن غفلت میورزد. مسألۀ رابطۀ میان تکامل نظریههای ادبی و تحول آثار ادبی مسألۀ حیاتی و شگرفی است، خاصّه اینکه کیفیت مکالمه میان نظریهها و آثار ادبی در طول زمان تحول مییابد، امّا حبیب اهمیت چندانی به این مقوله نشان نمیدهد.
میل حبیب برای شمول هر چه بیشتر اثرش، خواننده را با این سؤال مواجه میکند که او چه معیاری را برای گزینش اندیشمندان مورد بحث اختیار کرده است. مثلاً چرا در بحث از نظریههای ادبی مدرن، از لویناس، بلانشو، دولوز، پلدومان، لیویس، آدورنو، بنیامین، لیونل تریلینگ، سوزان سانتاگ و دیگران، حرفی به میان نمیآورد. در برخی از صفحات کتاب، به آثار افرادی چون او. بی. هاردیسون [۱۳]، برای قسمتهای مرتبط با علم بلاغت در قرون میانه، یا پیتر گی [۱۴]، در بخش مربوط به فروید، ارجاع داده میشود، امّا برای خواننده روشن نیست که به چه دلیل، حبیب بر آراء و تفسیر این افراد خاص اتکا میکند. در قسمت لاکان، حبیب، توضیح مفصل و طولانیای را دربارۀ اندیشههای مطرح شده در کتاب نوشتهها [۱۵] ارایه میدهد که از هر نظر تحسینبرانگیز و قابل ستایش است، امّا چرا از اندیشههای لاکان دربارۀ آثار مهم ادبی از قبیل «نامۀ سوراخ شده» (اثر ادگار آلنپو)، «هملت» یا «آنتیگونه» خبری نیست؟ کسی که میخواهد برداشتی کلی از آراء لاکان دربارۀ ادبیات بهدست آورد، بلاشک کتابِ حبیب را بهعنوان انتخاب اولش درنظر نمیگیرد. این معضل دربارۀ دریدا هم صدق میکند؛ هیچ حرفی از نظریات او دربارۀ، و خوانش وی از، مالارمه، کافکا، جویس و شکسپیر در میان نیست.
و از همه مهمتر اینکه، تلاش نگارندۀ کتاب برای ارایۀ توصیفی دقیق از تحولات نظریات ادبی در زمینۀ تحولات سیاسی و اجتماعی، از خلاء بنیادیای رنج میبرد. اگر نظریات ادبی از وقایع سیاسی و اجتماعی تأثیر پذیرفتهاند، آیا خود آنها توان تأثیرگذاری بر این وقایع را نداشته یا ندارند؟ اینکه نقدادبی، در مقام یک فعالیت فرهنگی پیشرو، چه تأثیری بر فضای عمومی گذاشته و میگذارد، مسألهای است که اصلاً مورد توجه حبیب نبوده است. اهمیت نظریۀ ادبی زمانی آشکار میشود که آن را به مثابه کنشی سیاسی در میدان فعالیتهای فرهنگی تصور کنیم وگرنه بازخوانی آثار ادبی از منظر یک یا چند نظریۀ ادبی، صرفاً کاری مکانیکی و پیشپا افتاده است و اصلاً توان گفت و گو با عینیت مناسبات اجتماعی و سیاسی معاصر را ندارد. حبیب بههیچ وجه به توان تحول آفرین نقدادبی در مقام یک کنش سیاسی و فرهنگی پیشرو توجه نمیکند و محدودۀ اثر خود را تا حد گفتارهای یک آموزگار (اگرچه دقیق و فوقالعادۀ) نظریۀ ادبی پایین میرود. با این حال، روی همرفته، کتاب حبیب، اثری جدّی، بلندپروازانه و روشنگر است و خوانندگانی که پذیرایِ چالش فکری هستند و مشتاق یادگیری مطالبیاند که به آسانی در دسترس نیست، یقیناً از کتاب وی بهره و حظّ بسیار خواهند برد.
اطلاعات کتابشناختی:
تاریخ نقد و نظریۀ ادبی، از افلاطون تا زمان حال، ریفی حبیب، انتشارات دانشگاه بلکول، ۲۰۰۸
____
پینوشتها:
[1] canon
[Vicious Constitution[2
[3] Ion
[4] Mechanism
[5] katharsis
[6] relief
[7] emotion
[8] purgation
[9] Longinus
[10] Heterological Thinkers
[11] The Great Depression
[12] extraliterary
[13] O. B. Hardison
[14] Peter Gay
[15] Edits