دین شناسی

حنفی هستید یا وهابی؟

wahabi_hanafi

 

یکی از برنامه های تلویزیون دولتی افغانستان “والعصر” را از روی تصادف می  دیدم. این برنامه به تاریخ نزدهم فبروری به گونهء میزگرد در حال پخش بود. بنده برنامه را از آغاز نتوانسته بودم ببینم بلکه بخش پایانی برنامه را دیدم و با تاسف که هیچ نامی از شرکت کننده گان برنامه دستگیرم نشد. شخصی که برنامه با صحبت هایش به پایان رسید صفات معلم را از با درنظرداشت احادیث نبوی (ص) تشریح می کرد.  

از نام برنامه می شد حدس زد که باید در جهت تربیه و اخلاق اجتماعی بوده باشد. هرچند این عنوان نام یکی از سوره های قرآن عظیم الشان است و عالمی از معانی می تواند درین سوره که کلام الهی است یافت شود، اما چون آخرین گوینده برنامه در مورد معلم سخن می گفت چنان دریافتم که باید این برنامه، حد اقل همین قسمت آن، در مورد صفات و سجایای معلم و آموزگار بوده باشد.  

و اما آنچه سبب نوشتن این نبشته گردید، نقل قول مهمان برنامه از خطیب بغدادی بود. چرا که خطیب بغدادی یکی از پیشوایان اهل حدیث است و از دشمنان درجه یک امام اعظم ابوحنیفه (رح). البته نقل قول از خطیب بغدادی در تلویزیون های افغانستان از سوی این مهمان یگانه انگیزه و دلیل برای نوشتن این مقاله نیست. چندی پیشتر بخشی از یک گفتگوی تلویزیونی دیگر از تلویزیون یک را روی صفحۀ اجتماعی چهره نما (فیس بک) در انترنت گذاشته بودند. درین برنامه که نقاب نام داشت یکی از علمای دینی در مورد نکاح دختر بالغ بدون اجازهء ولی ابراز نظر کرد و این “عالم دین” به جای تعالیم امام اعظم که آنرا روا میداند، برمبنای حکم امام أحمد حنبل، همچو نکاحی را ناروا دانست.  

این دو موضوع برای من تکان دهنده بود. چرا که سنی های افغانستان ادعا دارند که در مذهب امام اعظم (رح) استند. اگر چنین است چرا حرف دشمن شقی القلب امام اعظم- خطیب بغدادی، در تلویزیون ها نقل قول می شود و چرا به جای حکم امام اعظم در شریعت از حکم امام احمد حنبل (رح) پیروی می گردد یا حکم  و فتوای او توصیه می شود؟ در مذهب امام اعظم (رح) نکاح زن یا دختر بالغ بدون رضای ولی جایز است. و این هم به عقل رواست و هم به حق مساوی یی که خداوند به هر انسان داده است، تاکید دارد. حرف امام ما برمبنای رأی و حديث است و حرف امام حنبل برمبنای احادیثی که ثقه بودنش نزد امام اعظم مشکوک بوده است.  

من نمی خواهم و این صلاحیت را به خود نمی دهم که وارد بحث “رای و روایت” شوم. اما این را به خوبی می دانم و برآن تاکید دارم که هیچ امامی اگر کمتر از امام اعظم نباشد هرگز برتر از امام اعظم نیست. همچنان کسی را به خاطر پیروی از فلان و یا فلان امام نه ملامت می کنم و نه کافر و گمراهش می خوانم. بلکه بدین باورم که پیروان هر مذهبی در افغانستان باید حق پیروی از تعالیم مذهب خود را داشته باشند و هیچ مذهبی نباید حق تبلیغات برضد مذاهب دیگر را داشته باشد- چه این تبلیغات مستقیم باشد چه غیر مستقیم. اما اگر در میان حنفیان به تبلیغ وهابیت و تعالیم کدام امام دیگر پرداخته می شود، نباید حنفی خاموش بماند. اگر خاموش میماند دو معنی دارد: یا دیگر حنفی نیست و یا این که غیرت دفاع از معتقدات خود را ندارد.  

در دو موردی که بنده از آن در بالا ذکر کردم دیده می شود که به صورت غیر مستقیم علیه مذهب امام اعظم (رح) که مذهب همهء سنیان کشور بوده است، تبلیغ می شود.  

مورد آخری همین نقل قول از خطیب بغدادی است. این خطیب بغدادی کسیست که سفیهانه ترین تهمت ها را علیه امام اعظم کرده است. گذاشتن حرف دشمن سیه دلی چون خطیب بغدادی در مورد امام اعظم در تلویزیون دولتی کشوری که هشتاد فیصد مردم آن سنی حنفی اند، توهین به همه سنیان این کشور است. که مهمان برنامهء والعصر در تلویزیون دولتی به خاطر این بی توجهی اش باید از مردم معذرت بخواهد- حتی اگر خودش وهابی و سلفی هم باشد. چرا که اینجا سرزمین حنفیان است و حنفیان دل های بسیار آزرده یی ازین “خطیب” شقاوت پیشهء تهمتگر و دروغگو دارند.  

به همین ترتیب تلویزیون ملی باید متوجه این نزاکت بوده و اگر به وهابیون و سلفی های وارد شده و از مذهب برگشته اجازهء تبلیغ می دهد باید دیدگاه حنفیان را نیز در همچو مواردی جویا شده و بازتاب بدهد.

خطیب بغدادی کیست؟

در مورد خطبیب بغدادی گفته شده که او از جملهء محدثین اهل سنت و خود از اهالی مرو رود است. اختلاف خطیب بغدادی با امام اعظم از یک اصل منشا می گیرد و آن تکیهء امام اعظم به رای است در مواردی که حکم صریح نص قرآن کریم و حدیث ثقهء نبوی موجود نباشد. در حالی که خطیب بغدادی از شمار اهل حدیث است و منکر قیاس و منکر رای اند. روشن است که در پیوند با شریعتگذاری و فروع مسایل فقهی، امام های چارگانه سنی و امامان شیعه باهم اختلاف داشته اند. ورنه چندین مذهب به میان نمی آمد.

آنچه خطیب بغدادی را از مخالف به دشمن تبدیل می کند تهمت ها و دروغ های فراوان اوست که نسبت به امام اعظم روا داشته است. گفتن این دروغها زیبندهء هیچ مسلمانی نیست چه رسد به کسی همچو خطیب بغدادی که بخواهد مسند حدیث بسازد و گردآورندهء حدیث پیامبر هم باشد. وقتی بغض و عقده سبب شود که این شخص به شخصیتی چون امام اعظم ناسزا بگوید دیگر چه حیثیتی می تواند داشته باشد که حرف و نقل قول او را تکرار کنیم.

نمونه یی از حرف های خطیب بغدادی در مورد امام اعظم

خطیب بغدادی پدر امام اعظم را یهودی ونصرانی خوانده است. این تهمت و این دروغ را هزاران شاهد و سند دیگر رد می کند. امام بزرگوار ما(رح) در سال 80 هجری در کوفه زاده شده است و پدرش از اهالی کابلستان باستانی- جایی که حالا پروان نامیده می شود بوده است. هموطنان ما می دانند که درشهر چاریکار مکتب پرسابقه یی وجود دارد به نام لیسهء نعمان (رح). در سلسلهء نسب ایشان آورده شده است که وی- ابوحنیفه نعمان، فرزند ثابت و فرزند مرزبان بوده است.

دشمنی دیگر خطیب بغدادی نسبت به امام اعظم این است که او روایت کرده است که گویا امام احمد حنبل گفته باشد که: “سخن ابوحنیفه و سرگین نزد من یکیست.”

اینجا خطیب بغدادی نه تنها به امام اعظم که به امام احمد حنبل نیز توهین کرده است. در مورد امام حنبل گفته شده است که ایشان آنقدر پاکیزه سخن بوده اند که به هیچ کسی لعن نمی گفتند- حتی به یزید بن معاویه. آیا همچو شخصیتی سخن امام اعظم را که برابر به سرگین می شناسد؟ آیا اگر بپذیریم که احمد حنبل چنین چیزی گفته باشد، برای احمد حنبل آبرویی در جایگاه یک امام باقی میماند؟

کوتاه سخن این که خطیب بغدادی ازین خزعبلات زیاد گفته است که حتی در زمان حیاتش از سوی پیروان امام اعظم و هم از سوی پیروان سایر مذاهب اهل سنت و جماعت به شدت رد گردیده وخطیب بغدادی را رسوا کرده اند.

گفتار ائمه و شخصیت های بزرگ اسلام در مورد امام اعظم همه موید ایمان و تقوای بیمانند، دانشمندی،استبداد ستیزی و عدالتخواهی اوست. این هم یکی از نمونه ها در مورد امام اعظم که به گفتهء مولانا مفتی محمد عاشق الهی، به نقل از مقدمهء فتح الباری، امام بخاری (رح) گوید:

“در مقدمه فتح الباري در موردحالات امام بخاري رحمه الله ، بيان خود امام بخاري نقل شده است ، وقتيكه شانزده ساله بودم كتابهاي ابن المبارك و وكيع راحفظ كردم وگفتارشان را شناختم ، مي دانيم كه حضرات عبدالله ابن مبارك رحمه الله و وكيع بن جراح رحمه الله از شاگردان امام ابوحنيفه « رحمه الله » هستند ، وكيع بن جراح از امام رحمه الله علم فرا گرفتند، بعد از چند سطر حافظ ابن حجر رحمه الله بيان امام بخاري رحمه الله را نقل مي فرمايند :…

نمي توانم در شمار آرم كه با محدثين چندين بار وارد كوفه و بغداد شده ام اين محدثين كرام چه نيازي داشتند كه به كوفه وبغداد روند در آن جا فقه حماد بن ابي سليمان و ابراهيم نخعي رحمه الله و فقه امام ابو حنيفه تدريس مي شد واقعا حضرات محدثين كرام ارزش درايت را ميدانستند آنها به همراه جمع آوري روايت براي يادگيري درايت (فقه) تلاش ميفرمودند، كساني را كه خداوند به آنها فقه عنايت فرمود، حسب فرمان نبوي صلي الله عليه وسلم « من ير د الله به خيرا يفقه في الدين » خداوند متعال به آنها اراده‌ي خير فرمود ، محدثين كرام بارها در خدمت ايشان حاضر مي شوند ، و راي اصحاب راي را ياد مي گرفتند وآن را لازم مي دانستند ، كتاب‌هائي كه مقلدان امام ابوحنيفه در تعريف وتوصيف ايشان نوشته اند بسيار اند، اما مقلدان مذاهب ديگر هم كتاب هائي در سيرت و منقبت امام اعظم نوشته اند و نيز در كتاب‌هائي كه احوال مشاهير امت ( اعلام) در آن جا تحرير گرديده است ذكري از امام بزگوار شده است ، حافظ ذهبي در «تذكرة الحفاظ » و «سير اعلام النبلاء » باشرح صدر كامل مناقب امام را نوشته اند .

ابن خلدون ، ابن خلكان ، ابن العماد، ابن كثير و علماي ديگر با ارادت تمام اظهار عقيدت نموده اند.

حافظ ابن عبدالبر مالكي در « الانتقاء » مناقب امام را تفصيلا ذكر نموده اند ، جواب كساني را دادند كه نسبت به امام بدگوئي كرده بودند ، چونكه امام ابوحنيفه رحمه الله امام الائمه و جد امجد شوافع بودند ، شوافع ميانه رو و غير متعصب هميشه نام امام اعظم رحمه الله را با ادب و احترام برده و اقوال ودلايل شان را ذكر كردند ، حضرات شوافع در ياد امام اعظم كتاب‌هاي مستقلي نوشته اند و جواب افرادي را دادند كه بر امام جرح كرده اند در اين گروه مي توان ‌علامه جلال الدين سيوطي مولف « تبييض الصحيفة في مناقب امام ابي حنيفة » و حافظ محمد بن يوسف صالحي دمشقي سال وفات 942 و شيخ شهاب الدين احمد بن حجر مكي سال وفات 973 را نام برد.

نام كتاب حافظ محمد يوسف دمشقي « عقود الجمان في مناقب الامام الاعظم ابي حنيفة النعمان» است و كتاب شيخ ابن حجر مكي بنام « الخيرات الحسان في مناقب الامام الاعظم ابي حنيفة النعمان » خلاصه همان كتاب است.

كتاب حافظ دمشقي حاوي يك مقدمه 26 باب و يك خاتمه است ، ايشان اين كتاب را با ارات و عقيدت خاصي نوشته اند ، رواياتي كه امام از صحابه نقل فرموده اند را در يك باب آورده اند ، بعد در يك باب كه 24 صفحه است يادي از مشايخ و اساتيد امام است ، سپس در 60 صفحه در بابي جدا گانه يادي از شاگردان امام است و در بابي مستقل پايه بلند فقهي امام را مورد بحث قرار داده اند، و در بابي ديگر كثرت عبادت وي را به‌ميان آورده اند.

و در باب‌هاي ديگر به‌طور تفصيل جود وسخا ، زهد و پرهيز گاري ، عقل و فهم و فراست ، مكارم اخلاق ، كسب مال حلال ، رد هديه‌هاي پادشاهان و اميران را نوشته اند. در باب بيست و دوم ياد آور مي شود كه امام كثير الحديث و از حافظان بلندپايه‌ي حديث بودند ،و بعدًا چهل حديثي را كه از امام نقل شده اند مي آورد ، و در باب بيست چهارم مرض وفات ايشان را ذكر كردند و تصريح فرمودند كه امام صاحب به درجه شهادت نايل گرديد ،چرا كه حكام او را جبرًا و قهرًا مجبور به خوردن سم كرده بودند، ومي گويند كه در سجده وفات نمودند.

سپس قانوني را بيان داشته اند كه جرح چه كساني مورد قبول است و بجواب حافظ ابوبكر بن ابي شيبه مي پردازد كه ايشان نوشته اند كه امام ابوحيفه رحمه الله تعالي خلاف فلان و فلان حديث قول دارند ، بعدًا بسوي خطيب بغدادي روي مي آورد، افرادي را كه در رد خطيب نوشته هائي دارند ذكر كرده مي نويسد : آنچه خطيب بغدادي در مورد امام نقل كرده اند سند بيشتر آنها متكلم فيه و يا مجهول است ، از چنين سندهائي آبرو ريزي يك مسلمان عادي جايز نيست چه رسد به امام ابو حنيفه رحمة الله عليه “… به نقل از سایت (اهل سنت)1

پرسش اینجاست که آیا مهمان برنامهء “والعصر” در تلویزیون دولتی افغانستان میداند که خطیب بغدادی کیست و دیدگاهش در مورد امام حنفیان چگونه است؟ اگر می دانسته است، معنی اش اینست که این شخص وظیفه دارد تا در گام نخست به معرفی کردن و اعتبار بخشیدن به سخنان خطیب بغدادی در جامعهء ما پرداخته و زمانی که خطیب بغدادی را منحیث یک مرجع معرفی کردند، در گام دوم به پخش و نشر خزعبلات بغدادی درمورد امام اعظم بپردازند. گام سوم معرفی تدریجی سلفیت و وهابیت است… اگر چنین نیست، چگونه ممکن است که کسی پانزده دقیقه بنشیند و پیوسته حدیث بگوید و خصوصیات یک معلم را برمبنای حدیث و آیت تشریح کند و نداند که خطیب بغدادی نام کدام اعجوبه ییست؟ گمان غالب بنده همین است که نقل قول از خطیب بغدادی در اینجا و آنجا بخشی از برنامهء وسیع وهابیت است تا در میان پیروان امام اعظم رخنه کنند.

سخنان مهمان برنامهء والعصر با جهاد تقطیع و ترجیع می گردید. سخنان او بیشتر ازان که به یک معلم بماند شبیه تبلیغات افراطگرایانی بود که وظیفهء مغز شویی جوانان را دارند. او پیوسته تاکید داشت تا مسلمانان هم جهاد قلم را پیش ببرند  هم جهاد “توپ و تفنگ” را. همه می دانیم که وهابیت در قالب سازمان القاعده و شاخهء افغانی آن- طالبان، به تبلیغ جهاد توپ و تفنگ می پردازند. همین تبلیغات کور وهابیت است که انسانها را به غول های وحشی یی مبدل می کند که در بانک ها و مراجع عمومی به روی مردم غیر مسلح و بیگناه آتش بکشایند و از کار خود احساس پشیمانی هم نکنند. چرا که برای یک آدم بی ایمان و سیاسی بسیار ساده است که بر مبنای قال قال قال قال… حدیثی بسازد و ادعا کند که کشتن مردم بیگناه در بانکها و بازار ها گناه ندارد و حتی کسی که چنین کاری کند به جنت می رود.

این که وهابیت ریشه در نشنلزم کور عرب دارد و از طریق وهابیت آنها در پی ایجاد تسلط مجدد نظام غاصب و چپاولگر دوران امویه در کشور های مسلمان اند و این که سلطهء وهابیت بر شبه جزیره عربستان خود ریشه در استعمار قرن نزده دارد، از حوصلهء این بحث برون است. پیوند طالبان با انگلیس و پیوند وهابیت با استعمار دیگر امروز بیشتر هر وقت دیگر رسوا شده است…

ما به صفت پیروان امام اعظم مطابق تعلیمات پیشوای جلیل القدر خود، هیچگاهی پیروان سه مذهب دیگر سنی و مذهب شیعه را کافر و گمراه نخوانده ایم. هم با امام های مذاهب دیگر و هم به پیروان آنها حرمت و احترام قایل بوده ایم. اما سلفیان و اهل حدیث- وهابیان در مورد امام اعظم تبلیغات دشمنانه بس دامنه داری داشته اند.

وقتی در دوران جهاد پای سلفیها و وهابیها با پول های بزرگ به کشور ما باز شد، تبلیغات آنها برای برگرداندن احناف به وهابیت اغاز گردید. همین پول های بیشمار بود که ایمان بسیاری را خرید تا اجازه بدهند وهابیان در کشور ما فعالیت کنند. از همینجاست که با وجود ادعای های بلند بالای برخی از رهبران جهادی ما، آنها هرگز کاری برای گسترش و تشریح تعالیم جانبخش و آزادیبخش امام اعظم (رح) نکردند. و همین نرم شانگی رهبران مذهبی و جهادی ما بود که وهابیت در جامعهء ما رسوخ کرد و امروز بزرگترین مصایب را در هیات طالب و انتحاری نصیب ما کرده است.

واما خطیب بغدادی یگانه سلفی یی نیست که علیه امام اعظم به تبلیغات ناروا پرداخته اند. ابن ابی شیبه  شخصیت دیگریست که دارای یک مسند حدیث به نام “المصنف” است و درین مسند یک بخش را به نام “الرد علی ابی حنیفه” اختصاص داده است.

ابی شیبه بنا به گفته یی 120 مورد را در فصلی از مسند خود زیرعنوان “الرد علی ابی حنیفه” گرد آوری کرده و خواسته است تعارض احکام ابو حنیفه با احادیثی که به زعم ابی شیبه پذیرفتنی اند، نشان بدهد.

البته ادعا های ابی شیبه از سوی بسا از علمای اسلام و پیروان ابو حنیفه رد گردیده است- هم درزمان حیات ابی شیبه هم در زمان ما.

وهابیون و در برخی حالات متعصبین و مغرضین شیعه نیز برای دشمنی با مذهب حنفی و امام اعظم از همین دونفر یعنی ابی شیبه و خطیب بغدادی پیروی یا نقل قول می کنند. پس هرکسی که ازین دو نقل قول کند، تردیدی نیست که به گفته های آنها حرمت قایل می شودو با امام اعظم دشمنی می کند.

وقتی امروز در تلویزیون کابل – سرزمین آبایی ابوحنیفه کسانی از خطیب بغدادی- دشمن درجه یک امام بزرگوار ما، نقل قول  کنند، می تواند مایهء نگرانی باشد. به ویژه وقتی این اشخاص معارف و نظام آموزشی و پرورشی کشور را نشانه و هدف گرفته باشند.

حرف من برسر این نیست که کدام امام درست می گوید و کدام یک خطا. حرف برسر اینست که در افغانستان اکثریت قریب به اتقاق سنیان کشور پیرو امام اعظم ابو حنیفه(رح) هستند و بوده اند. چرا تلویزیون دولتی یا تلویزیون های دیگر برنامه های شان را در اختیار وهابیون و سلفی ها قرار داده اند. چرا در توضیح مسایل تعالیم امام اعظم در نظر گرفته نمی شود که از خطیب بغدادی و احمد حنبل نقل قول می شود.

این وضع نشان می دهد که مانند هر عرصهء دیگر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، در عرصهء دین نیز دولت افغانستان دروازه را برای هرکسی که پول زیاد بپردازد باز گذاشته است.

وزارت فرهنگ، از فرهنگ ما چه می داند؟

وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان هراز چند گاهی، بنا به ضرورت برنامه های تفریحی تلویزیون های خصوصی را مورد انتقاد و حمله قرار داده آنرا خلاف فرهنگ و اعتقادات مردم افغانستان قلمداد می کند. اما درمورد یورش بیگانگانی که خود مزدور استعمار اند، بر اعتقادات مردم ما خاموش است. آیا وزارت اطلاعات و فرهنگ با این یورش همنواست یا درین وزارت اینقدر دانش و تعقل و بیداری وجود ندارد که این یورش خزنده را بازشناسی و کشف کرده و از آن جلوگیری کند؟ آیا همهء فرهنگ برای وزارت اطلاعات وفرهنگ در بودن ونبودن فلم های هندی و اندازهء برهنگی ساق و دوش زنان درین فلم ها خلاصه می شود؟ آیا این وزارت و این دولت توانایی درک عمق وگسترهء مفاهیم فرهنگی، دینی و اجتماعی را دارند؟

جناب وزیر اطلاعات و فرهنگ فلم ها و درامه های نمایش داده شده در تلویزیون های خصوصی را خلاف فرهنگ افغانی می داند. آیا جناب وزیر می داند که این فرهنگ چیست، جوانب، قلمرو و مولفه های آن کدام است؟ آیا تعریف مشخصی ازین فرهنگ دارند؟ تا به کی کلی گویی؟ یعنی چی؛ “….خلاف فرهنگ افغانی و اسلامی……”؟

به همان دلیلی که درامه های هندی می تواند مضر باشد، به همان دلیل شیوع وهابیت و بیخبر ماندن مردم از تعالیم مذهب خود شان مردم را بی ریشه ساخته و در دام بیگانگان می اندازد. اگر فلم هندی سبب متزلزل شدن بنیاد های خانوادگی می شود، تبلیغات وهابیت برای ما طالب و “مجاهدین توپ و تفنگ” می آفریند که نه تنها امنیت و آسایش و پیشرفت را از ما می گیرد بلکه ما را بار دیگر زیرسلطهء بیگانگان می برد- بیگانگانی که خود چندین حلقۀ مزدوری به کشور های غیر مسلمان را به گردن دارند. آیا حکومت و وزارت اطلاعات فرهنگش برین نکته آگاهی و برنامهء عملی برای رویارویی با آن دارند؟

خلای دیگری در قانون اساسی

یکی از ابهاماتی که در قانون اساسی کشور وجود دارد اینست که  دین مردم افغانستان را اسلام قید کرده است اما نگفته است که کدام مذهب. چرا که فقه خودش قانون است و ما در افغانستان دو مذهب شیعه و سنی داریم که پیروان مذهب سنی حنفی اند و پیروان شیعه را جعفری گفته اند. هرچند باید اسماعیلیان باید مطابق فقه خود شان به تنظیم امور شان حق داشته باشند. باید قانون اساسی این را قید کند که اسلام و شریعت برای سنیان کشور مبنایش فقه حنفی است. اگر چنین نیست، پس چیست؟ آیا شریعت در افغانستان به رویت کدام فقه دیگر استوار است؟ این فقه اگر حنفی نیست کدام فقه است؟

آیا باز گذاشتن این بند در قانون به معنی باز گذاشتن راه برای رخنه کردن وهابیت از یکسو و از سوی دیگر بازگذاشتن دست شیادانی که زیرپرده و نام عالم دین به دستکاری مذهب و قانون مطابق خواست خود و مطابق خواست حکام می پردازند، نیست؟ آیا بازگذاشتن این بند، راه را برای شترمرغان مذهبی باز نمی گذارد- نامش حنفی وکردار و نجوایش با وهابیون…

اینجا وظیفهء علمای دینی چیست؟ چرا علمای دینی، اگر به راستی ما چیزی به نام علمای دینی داریم، برای تثبیت و دفاع از تعالیم امام اعظم و فقه حنفی کاری نمی کنند؟

علمای دینی و حکومت افغانستان باید حساب، موضع و دیدگاه خود را روشن بسازند که آیا سنی استند، آیا حنفی اند یا وهابی- شافعی اند یا مالکی؟ اگر درین دولت و این کشور کسی سنی و حنفی است، باید بداند که مذهب امام اعظم زیر یورش دشمنان است و باید برای دفاع از مذهب خویش، از هویت خویش و از آزادی خویش دست به کار شوند.

شاید شیادان و مزدوران جا گرفته در دستگاه های مختلف دولتی و اجتماعی طرح این بحث را نفاق در میان مسلمانان به حساب بیاورند و بدین وسیله بازهم آب را گل آلود کنند. اما بحث ما اینجا افگندن نفاق نیست. سوال اینجاست که آیا ما وهابی و حنفی، شیعه و سنی و مالکی و اسماعیلی داریم یا خیر؟ اگر همچو چیزهایی یک حقیقت است پس باید روشن بسازیم که ما در کدامیک ازین فرق هستیم؟  پس از آن که موقف خود را اعلان کردیم، می توانیم ادعا بکنیم که من حنفی، یا  من  شافعی و یا من شیعه، با آن که پیرو مذهب خود استم، از نفاق میان مسلمانان بیزارم و با مذاهب دیگر نیز سر دشمنی ندارم و به آنها احترام می گذارم. این احترام باید متقابل باشد.

در عصر ما این وهابیت است که متجاوز است و با تکیه بر پطرو دالر و خریدن دین فروشان و جهاد فروشان به تبلیغ مذهب خود در میان پیروان مذاهب دیگر می پردازند. پس به پا باید خاست و از هویت مذهبی و اعتقادات خود دفاع باید کرد.

نوشتن در مورد امام اعظم و جایگاه بس ارزشمند او، فقه حنفی و دیدگاه های اجتماعی ایشان برای تامین سلامت اجتماعی کار مخیرین و علمای دانشمند دینی ماست.

جناب حامد کرزی رییس جمهور افغانستان چندی پیش به شیوه و لهجهء ویژهء خودش به خبرنگاران گفت که: “باید طالبان را از چنگال خارجی ها رها کنیم.”

از دید بنده آقای کرزی نه معنی آنچه را که گفته است متوجه است و نه هم به آنچه می گویند باور و اعتقادی دارند. ورنه درین ده سال به بسیار سادگی می توانست آنهایی را که از پدر و مادر سنی و حنفی متولد شده، از چنگال سازمان القاعده که از سوی وهابیت بین المللی رهبری می شود برون بیاورد.

همچنان اگر مشاورین دینی و مذهبی جناب کرزی سیر پطرو دالر نخورده اند و دهن شان بوی وهابیت نمی دهد، پس در دفاع از امام مظلوم، امام شهید و امامی که با خاطر ناسازگاری با حاکمیت ناروای امویه و عباسیه جان خود از دست داد و منصب قضا برای استبدادگران را نپذیرفت، دفاع کنند.

علمای دینی ما باید ازین دو یکی را انتخاب کنند: یا حنفی اند و از مذهب او در برابر طالبان وهابی دفاع می کنند و یا دین به پترودالر فروخته و می گذارند  پیروان خطیب بغدادی سرزمین نعمانیان را جولانگاه جهالت و بدویت خود کنند.

 


نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. آدمک بی نام و نشان اگر دعوای مسلمان بودن داری، اسلام علیکم و رحمت الله و برکاته!
    تو هنوز هم نه ميدانی که سلفیت منهج مورد رضا و قبول الله سبحانه و تعالی است .
    مگر در کجای قرآن و حدیث صحیح آمده است که از این و آن ملا و عالم پیروی کورکورانه و بدون دلیل بکنید.
    اصل توحید و رسالت ایجاب میکند که زنده گی حود را در راه رضا الله سبحانه و تعالی؛ مطابق احکام و اوامر الله سبحانه و تعالی و سازگار با روش و عمل پیغمبر گرامی ما رسول اکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بگذرانیم.
    به نام وهابیون یا وهابیت کدام فرقه ای وجود ندارد. بلکه کسانیکه منهج شان چنین است، اهل سنت و جماعت واقعی اند و به نام اهل حدیث نیز مشهور اند که به بزرگان دینی همچو امام ابو حنیفه رح و سایرین ائمه احترام از همه بیشتر دارند ولی در جای که نظریات شان با احادیث صحیح در تناقض باشد ، مطابق فرموده همین بزرگان از آن گذشته و اعتبار به حدیث داده میشود . بنابرین محبین واقعی این بزرگان همین ها اند نه شما مقلدین کور.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا