دینداری در جهان معاصر (3)
چنانچه قبلا نیز اشاره کردم نقد آموزه های دینی در میان مسلمانان جایگاهی نداشته است.در جوامع اسلامی روحانیان متولیان اصلی دین بوده اند و کار وفعالیت های ایشان بیشتراز درون دین صورت گرفته که موعظه های دینی تبلیغ و ترویج دین بوده است که البته کاریست در خور ستایش. ولی بسیار بسیار اندک دیده شده که دست به نقد دین برده باشند و ازمنظر نقد به دین نگاه کرده باشند.
شاید بعضی از دوستان نقد یک ادعا ویا یک اندیشه را به معنی رد آن اندیشه و ادعا ببینند .اگر این چنین برداشتی از نقد ارایه شود اشتباه است. تعریفی که از نقد دردست داریم این است که نقد عبارت از بررسی جوانب مختلف وگوناگون یک اندیشه با همه لوازم و لایه ها و سطوح آنست. ویا بررسی یک اندیشه که کدام قسمت از جنبه های این اندیشه و این ادعا منطقی و قابل قبول است و کدام جوانب آن غیر منطقی و غیر قابل قبول . بعد از بررسی جهات مختلف دین باهمه لوازم آن میتوان در آن به داوری نشست و به یک داوری معقول دست یافت.
مارکس جمله دارد که خیلی مشهور است . میگوید:مشکل ترین نقد نقد دین است.
این جمله مارکس بسیار بجا و درست است . نقد آموزه های دینی کار خیلی خطرناکی است که موجب کفر و ارتداد نقد کننده شده و حتی گاهی به مرگ او نیز می انجامد.
یکی از معضل های بسیار اساسی جامعه دینی و به ويژه جامعه دینی ما همین عدم نبودبسترو فرهنگ نقد است. روحانیان اصل کارشان برتبلغ دین و دعوت به دین است. چون سقف معیشت بر ستون شریعت بنا یافته است یا بهتر بگویم ارتزاق روحانیان ازمجرای دینی صورت میگیردبنا براین کمتر ین لطف را نثار نقد و بیشترین را نثار تبلغ و ترویج و دعوت به دین میکنند.
نبود بستر و فرهنگ مناسب نقد در جامعه, واکنش های بسیار بدی را بالای نقاد. در جامعه ایجاد میکند. اکثریت روحانیان و پاره ای از تحصیل کرده ها چنین فکر میکنند که نقد آموزه های دینی باورهای مردم را خدشه دارساخته و ایمان عوام را زیر سوال میبرد.
ابتدا باید دانست که نقد دین از کجا ناشی میشود و اساسا چرا آموزه های دینی را نقد کرد؟
تاریخ گواه به این امر است که کتاب های آسمانی بنابر تفسیر برداری ها, قرایت های گوناگون در بستر شرایط اجتماعی,اقتصادی ,تاریخی و غیره آلوده به خرافات میشوند یا بهتر بگویم به مرورزمان دردین بدعت های ظهور میکند که این بدعت ها و زواید چهره اصلی دین را آلوده میسازد.این آلوده گی و خرافات پرده ستبری میشونددر پیرامون دین که گاهی حقیقت اصلی دین را کاملا میپوشانند که نفوذ به گوهر اصلی را بسیار دشوارمیسازند. از همین جاست که یک عده مستقیما باهمین خرافه ها مواجه میشوند ودین داری آنها عین همین خرافه ها میشود.
حال که از خرافه و خرافه زدایی صحبت کردیم با ید تعریفی از خرافه هم بدست بدهیم.
خرافه عبارت از اعتقادات جزمی, باطل ,خلاف واقع وغیر منطقی انسان است که در اثر گذاری امور ماورالطبیعی بر امور طبیعی حاصل میشود.
در خرافه پرستی حوادث و رویداد های ایکه باهم ربط منطقی ندارند به یک دیگر ربط داده میشوند ویا علت و معلول یک دیگر دانسته میشوند.
دور نمودن این پرده ستبر, زواید و خرافات کار روشنفکر دینی است. روشنفکر دین با ناخن زدن ها نقد ها میخواهد این خرافات و زواید را بزدایند. که یقیننا کار بسیار مشکل و خطرناکی است.
مبلغین و مفسرین دین از منظر درون دینی به دین نگاه میکنند و بیشتر بعُد آسمانی آنرا کاوش میکنند و کمترین التفاتی به بعُد زمینی آن نشان میدهند.
هرچیز آسمانی زمانیکه به زمین می آید قهرا زمینی میشود.حتی دین.و قتی یک امر مقدس مانند دین به زمین می آید احوال و عوارض اجتماعی ,تاریخی ,فرهنگی به روی او مینشید و او را زمینی و مادی میسازد. این جاست که دین برعلاوه روح و معنی آسمانیش , جسم و ظاهر زمینی هم پیدا میکند.
مفسران دینی چون تک منبعی اند فقط در معنی ورح آسمانیش نظر میکنند .درحالیکه روشنفکران نه تک منبعی بلکه چند منبعی اند و ازسرشت آسمانی دین آغاز میکنند و به سرشت زمینی آن میرسند.
زمانیکه دین زمینی میشود مخالفان و موافقانی پیدا میکند. که برمبنای همین تزاهم ها ,موافقت ها و مخالفت ها تمدن ساخته میشود.یک عده برای خود مطامعی و منافعی از دین به وجود می آورند. گروه ها و نهاد های اجتماعی از دین میسازند.
.
اینجا تذکر این نکته لازمی است که عرضیات را نباید به عنوان خرافات و زواید گرفت. هدف ما این است که کار روشنفکران دینی برعلاوه خرافه زدایی از دین تفکیک ذاتیات دین از عرضیات آن نیز میباشد.
قسمی که در بالا بدان اشاره شد روشنفکران دینی بیشتر با عقل نقاد و مستقل از وحی وارد عرصه های مختلف دین میشوند در حالیکه روحانیان و علمای دینی که بیشتر آنها فقهی اند با عقل تاویل گر و تابع وحی واردعرصه دین شناسی و دین ورزی میشوند.
از همین جاست که کارشان تاحد زیادی ازهم فرق دارد.
نگاه جدید به دین نتها دورکردن پرده ستبر خرافه از دین نیست بلکه نگاه زمینی و بشری از دین است که درافق تاریخی انجام مییابد که یکی از نگاه زمینی و تاریخی به دین همان تفکیک ذاتیات از عرضیات است.
یکی از عناصرمهم فهم دین در دنیای امرزو همین تفکیک ذات و گوهر دین از عرضیات آنست .آشکار ترین عنصر عرضی در دین همین زبان است . در قرآن مجید رد پای تاریخ و فرهنگ زمانه به خوی آشکار است . ما زبان آسمانی ندارم همه زبان ها ساخته دست بشر و زمینی اند . اگر تورات به حضرت موسی (ع) آمده واگر انجیل به حضرت عیسی(ع) نازل شده و اگر قرآن به حضرت محمد (ص) نازل شده همه به زبان بشر و زبان قوم شان بوده است. ما تا حال هیچ زبانی را سراغ نداریم که خارخ از جامعه انسانی باشد و یا بهتر بگویم آسمانی باشد. عرضی بودن یعنی آن چیز های که ممکن بود اتفاق نه افتند یا ممکن بود به شکل دیگری عرض وجود کند. درست نخواهد بود اگر بگویم که قرآن باید و حتما به زبان عربی نازل میشد و اگر به زبان عربی نمی آمد قران نمی بود . نه این طور نیست قرآن به زبان قوم نازل شده است. اگر پیامبر گرامی اسلام در فر انسه به سرمیبردند و در آنجا به پیامبری مبعوث می شدند حتما همین قرآن که به زبان عربی نزد ماست به زبان فرانسوی میبود. پیام اصلی همان میبود که اکنون درست داریم و لی زبان و فرهنگ آن یا به قول دکتر سروش گفتمان های موجوددر قرآن مانند گفتمان بازرگانی ,گفتمان های فقهی ,گفتمان های کاروانی و گفتمان های سلطانی که تناسب تام و تمام با محیط وفرهنگ عرب داشت شکل دیگری میداشت.وقتی به قرآن مجید نظر میکنیم حضور قوی فرهنگ عرب را در آن به وضوع مشاهده میکنیم .رنگ و بوی آن جامعه و تاریخ را آشکارا در آن میبینم وحس میکنیم و این چیزیست که همه اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان بدان اعتراف دارند.مثال های ایکه درقرآن میبینم ,تمثیل های که درقران میبینم ضرب المثل های ایکه درقرآن است و صد ها عنصر فرهنگ عربی مانند ماه قمری ,حرام بودن محاربه در ماه محرم, تشبه آتش دوزخ به شتران زرد مایل به سیاهی, تعبیر روز قیامت به وانهادن شتر آبستن ده ماه و ده ها و حتی صد ها مثال دیگر که رنگ بوی , رسم و عادت ,و محیط معیشت عربی را که هسته مرکزی اندیشه اسلامی را چون پرده ضخیمی پوشانیده است مشاهده میکنم
و قتی قرآن مجید از احوال آخرت و تصويري كه از قيامت، روز داوري، برزخ، بهشت و بهشتيان، دوزخ و دوزخيان ارائه ميكند, از عناصري بهره ميگيرد كه آن عناصر در معيشت و فرهنگ جامعة عرب آن روز آشناست، غالبانواع تمتعاتي كه برميشمرد، ميوهها، خوردنيها و نوشيدنيها، فضايي كه از بهشت ترسيم میکند و تصويري كه از جهنم نشان میدهد، ، براي عرب آن روز قابل درك وفهم بوده است.
همان گونه که ابونصرفارابی در بیان فرق پیامبران و فیلسوفان میگوید که پیامبران کسانی اند که بر بی صورت ها صورت می افگنند ویا بهتر بگویم برای مفاهیم معنوی تصویر سازی مادی میکنند.
این تصویر سازی و یا صورت افگنی ها برای افراد عام جامعه اند تا بتوانند تصویری از آن مفاهیم معنوی داشته باشند.
نمونه بارز آن همان تصویر سازی از دوزخ ,بهشت ,برزخ میباشد که قرآن از فرهنگ و معیشت عرب استفاده خیلی قوی را انجام داده است مانند حوران بهشتی چشم سیاه ,غلمان, جوی های شیر وغیره . نکته اساسی این است اگر این چنین صورت افگنی مادی آنهم از محیط مالوف و معیشت آنروزگار نمی بود, مردم نمی توانستند تصویر مادی از آن مفاهیم معنوی یعنی بهشت,دوزخ در ذهن خود داشته باشند.
بعید نیست اگر پیامبر در جامعه و فرهنگ غیر از فرهنگ عرب به پیامبری مبعوث می شدند تقیننا که تصویر سازی از مفاهیم معنوی مانند بهشت ,دوزخ و غیره رنگ و بوی ,رسم و عادت ,محیط و معیشت دیگری را میداشت.
حال باید کمی مسله واضح شده باشد که وسایل و ابزارها عصری اند بنابرین عرضی اند . و پیامبر اکرم (ص) برای به تصویر کشیدن مفاهیم معنوی ماند بهشت,دوزخ ,برزخ ,بهشتیان ,دوزخیان و… از وسایل و ابرازهای عصر خود استفاده کرده است.
این وسایل و ابزارهای عصر صورت های را بر بی صورت ها افگندند و تصاویر مادی از مفاهیم معنوی برای ما ارایه کردند.
ورود تیوری های نجومی مانند هفت آسمان بطلیموس و ورود تیوری های طب جالیوس از امور بل العرض اند که در قرآن مجید وارد شده اند و میتوانستند نباشند. اینکه بعضی ها پیشرفت های علوم تجربی امروز را به قران نسبت می دهند اشتباه میکنند آنها نمی دانند که قرآن برای انسان سازی آمده است نه ابزارسازی و ابزار سازی کار عقل است نه کار دین و ثانیا این مسله کاملا آشکار است که شارع هدفش این نبوده که به مردم تیوری های علمی و نجومی را بیاموزند.
ابن خلدون به صراحت میگوید که گفته های پیامبر اکرم(ص) در باره مسایل طبی همان سخنان و باورهای اعراب بادیه نشین بوده است .
آنچه به اختصار در فوق ذکر آن رفت مربوط به بعُد تاریخی قرآن است که کاملا امور بل العرض اند و متوانند تا سرحد حذف پیش روند . برای نمونه میتوانیم به کتاب معنی متن از قرآن شناس متبحر و سرشناس مصری دکتر نصرحامد ابوزید اشاره کنم که متون دینی را به سه بخش تقسیم میکنند که عبارت اند از متون تاریخی ,متون قابل تأويل و متونی که خواننده را از معنی به مراد می رساند. ایشان در پیرامون متون تاریخی چین مینویسند: ( متون تاريخي حكايتگر واقعيتهاي اجتماعي زمان پيدايش خود است. با توجه به اينكه متن پديدة فرهنگي است و از واقعيات موجود در روزگار خود بهرهبرداري ميكند، لذا فرهنگ زمانه در متن تجلي مييابد. در متن قرآن هم حضور فرهنگ عصر نزول بهخوبي مشاهده ميشود. برخي از احكام با توجه به شرايط اقتصادي اجتماعي صدر اسلام بوده است مانند نظام بردگي، تجارت برده، وجود كنيز، عدم تساوي ميان انسانها كه بايد آنها را كنار گذاشت، چرا كه این بخش مربوط به دوران خاصي بوده و بر اثر تكامل اجتماعي ديگر ضرورتي براي پذيرش آنها موجود نيست وثانیا مفاهيمي چون جن، شيطان، سحر و چشم زخم نيز مربوط به ساختار ذهني اعراب جاهلي است كه چون در اصل واقعيت ندارد، بايد آنها را نيز كنار گذاشت)
شاید هضم گفته های فوق برای دوستان عزیر و دین دوست ما خیلی گران و حتی غیر قابل قبول باشد. برای اینکه نگاه ما تا به امروز از دین یک نگاه سنتی بوده است . و قتی میگویم نگاه سنتی بدان معنی است که دریافت ها و مفکوره های پیشنیان دین را مقدس شمرده و وقایع جدید را در مقابله به آنها قرارندهیم.
یکی از ارکان روشنفکران دینی چند منبعی معرفتی آنها میباشد که برعلاوه مطالعه جنبه های وحیانی قرآن جنبه های تاریخی آنرانیز مورد کاوش و بررسی قرار میدهند .
برای اکثریت دین دوستان محال است که قبول کنند که جن و جود ندارد.برای اینکه در قرآن مجید سوره ای بنام جن داریم و در آیات دیگری نیز از جن به صورت واضح و صریح یاد آوردی شده است.
برای اینکه بتوانیم به این مسله پاسخی دریافت کنیم باید قرآن مجید را در افق تاریخی آن مطالعه نمایم.نگاه تاریخی از جامعه ماقبل از نزول وحی نشان میدهد که حضور جن و شیطان در فرهنگ عرب های بادیه نشین حضور قوی بوده است.
در زمان جاهلیت شاعرانی که خلاقیت های شعری شان در حد اعلی فصاحت و بلاغت قرارمیداشت به آنها گفته میشد که جن و شیطان به آنها این اشعار را وحی کرده است.
نصرحامد ابوزید که متن را در افق تاریخی آن مورد مطالعه قرارداده در قسمت انعکاس فرهنگ زمانه و یا بهتر بگویم بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن مجید در کتاب معنای متن چنین می نویسند:( فرهنگ زمان نزول متن در قرآن انعكاس يافته است. قران كريم در چند زمينه از فرهنگ زمانه تأثير پذيرفته است 1-واژگان و تعبيرهاي زباني قوم عرب: براي مثال تشبيهها و تمثيلهايي كه در دوران جاهلي رواج داشته، در متن قرآني راه يافته است. مانند خطواتالشيطان (بقره/168) رؤوسالشياطين (صافات/ 65)، عصمالكوافر (ممتحنه/10)، يا اينكه ميانِ اعراب، آبباران ارزش خاصي داشته و تعبير «غيث» به معناي ياري كردن را براي آن به كار ميبردند. از همين رو در قرآن آمده است:
«وَاًِن يَستَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَأٍ كَالمُهلِ يَشوِي الوُجُوهَ؛ (كهف/29) و اگر فريادرسي خواهند به آبي چون مس گداخته كه چهرهها را ميگدازد فريادرسي ميشوند.»
2. عقايد و فرهنگ عصر نزول: اعراب جاهلي به اموري چون جن و شيطان و سحر و … اعتقاد داشتند و حتي اعمالي را به جن و شيطان نسبت ميدادند. مانند: اينكه شيطان با انسانها تماس برقرار ميكند، انسان را گمراه ميسازد و موجب ديوانگي افراد ميشود.
«قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلحَقٍّ لَمَّا جَأَهُم هذَا سِحرٌ مُبِينٌ؛ چون حق به سوي كافران آمد، گفتند اين سحري آشكار است.»
«كَالَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطَانُ مِنَ المَسٍّ؛ مانند كسي كه شيطان او را به جهت آسيب رساندن آشفته گرداند.»)
سایرنوانیدشان دینی مانند عابد الجابری , محمد ارکون , دکترعبدالکریم سروش, دکتر مجتهد شبستری نیز همین دیدگاه را دارند. از جمله قرآن شناس معاصر ایران آقای بهاالدین خرمشاهی در این باره چنین میگویند: «چون جن و پري در ادبيات قوم عرب از رواج كاملي برخوردار بوده، قرآن كريم سورهاي به نام جن آورده و در شرح حال ايمان آوردن بعضي از آنها و استماع مجذوبانة آنان، آياتي را نازل كرده، حال آنكه بعيد است علم يا عالم امروز قائل به وجود جن باشد.»
با توجه به گفته ها بالا نزد خواننده گان این تصور پیدا خواهد شدکه پس قرآن همه و همه مربوط به تاریخ بوده و به ویژه تاریخ عرب دیگر کارایی در جهان مدرن ندارد. برای دوستان و عزیران دین دوست خود مکررا یاد آور شوم که نکته های ذکر شده بالا صرف بعُد تاریخی و عصر نزول متن را به تصویر کشده است نه بیشتر از آن را
بازهم به دوستان عزیر دین دوست خویش تکرار میکنم که دقت بیشتر به خرچ داده و از نگاه سطحی, جرمی و غضب آلود بپرهیزند. و کوشش نما یند حقایق را دریابند.
ادامه دارد…
________
دینداری در جهان معاصر
دینداری در جهان معاصر (2)