شعر

یک بام و دوهوا

 

یک بام و دوهوا شده تا چیره درجهان

طالـب بدیـل دیموکـراسـی شـده در آن

آز سیا که خالـق یک بام صد هـواست

مسموم هوای قلدری گردیده بس وزان

دنیا بـه چـنگ عـدۀ انـدک فـتاده اسـت

نسل بشر چو آهـوی زخمین خونفشان

قانون زور وسلطه گری جبر جابراست

مار است حلقه حلقۀ زنجیر و ریسمان

آزادی یک دروغ کلان بـود در وطن

حاصل آن شـده ستم و وحشت و فغان

داد ازحقوق زن زده اند لیک درعمل

میهن شـده به نقشۀ شـان محبس زنان

بازار مافـیـــا و مـواد مـخــدّر اســت

در دام اعـتـیــاد فـتـد نســل نـوجــوان

بیماری و گرانی و فـقـر و فسـاد بیش

قحط شـفا و داکتر ودارو و آب و نان

عـفریت جنگ مغز سـر آدمی خـورد

انبوه کاروان سلاح هـر طـرف روان

حرص و طمع تجـاوز یورش می کند

آتش زنـد به دهکـده و شهـر و آسـتان

جنگ دراز را به تـو تحمیل کرده اند

سوختند عمق زنـدگی و روح بوستان

مرغان خیل خیل فـراری شدند ز باغ

صـیاد سـنـگـدل زده آتـش در آشـیـان

دور از وطن در آتش غربت فتاده ام

نور آورد بـه دیـدۀ دل خاطـرات مان

۶/۲/۲۰۲۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا