شعر

نغمۀ خوش

 

جهان درچشم عشق و دوستی حسن دگرگیرد

هـزاران کلک مانی نقـش رنگـین هنر گیرد

کهـن سـرو گـشن شـاخ تمـدن از دل تـاریخ

هوای شـادمان و پاک انسانی بـه سـر گیرد

ببین از سـاحـل آرام جنب و جوـش دریا را

که امواج خروشـان در بغـل گنج گهر گیرد

نگیرد بـزم شب‏هـای غـزل خوانی دل پایان

شفـق در محفل خـورشید آهنگ سحـر گیرد

شکـیـبـایی بچـیـنـد مـیــوۀ پـیـونـد دل هـا را

درخـت آروزی دل روزی بـار و بـر گیـرد

دراحساس وعواطف دل بدل پیونـد میگردد

رفاقت صورت جانانه را در قاب زر گیرد

حریم قلب و درب باغ سبز دیدگان باز است

اگـر جـانـان از روی وفـا شـوق سفـر گیرد

مکن خاموش در بـزم محبت ساز دل ها را

سروش نغمۀ خوش را حتی گوش کر گیرد

مساوات و سخـاوت را ز نـور آفتاب آمـوز

که جانداران وبیجان را یکسان درنظرگیرد

ز تاج وتخت فرعون تابکی افسانه میگویند

به طرز تازه یی نظم جهانی کر و فر گیرد

سلاح سرد و گرم از بهر کشتار بشر سازند

فقط عشق ومحبت جار صلح بی خطرگیرد

شرار آه مظلومان گیتی خانمان سوز است

اگر ایـن دم نسوزاند دم دیگـر شرر گیرد

فشار سلطۀ جور و ستم خیزش کند برپا

فنر در زیـر بـار ظلم جـسـت بـیـ شتر گیرد

۳۰/۱/۲۰۲۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا