شعر

جال عنکبوت…

از بس که خون چکیده به ایوان روزگار
جیحون رسیده برلب و آموست سوگوار
پامیرو شانه های بلندش خمیده است
بلخ و تخار و قامت بوداست زیر بار
پنجهیر تا به ایبک و پروان و بامیان
نسرین و ارغوان و گل سرخ داغدار
دیگر زبان کاوه و حافظ شبیه درد
یعنی جلال و هیبت رستم به روی دار
دژ کهن سراچهٔ کفتار های مست
شمع و چراغ وادی غزنی‌ست خاکسار
از غورتا هرات و بدخشان توهم است
کابل کفن بدوش وشبرغان جریحه دار
مادر کنار پیکر فرزند، نوحه خوان
بابا کنار نعش عقابان کوهسار
شبهای فاریاب دگر وحشت آفرین
کابوس گشته خواب گل وبرگ گلبهار
مردان اسیر پنجهٔ نیرنگ شرق وغرب
زنها  به بند شهوت گرگان لاشخوار
تحصیل دانش و همه رویای کودکان
زندانی توهم این نسل نابکار
اینجا دگر بهانهٔ امید قتل عام
نسلی میان جهل و خرافات  و انهدام
اندیشه ای که آمده از چالهٔ سیاه
با لشکری سر زده از فکر پوچ وخام
گویند  سر بریدن اندیشه ها در او
سهل است وشادبودن آدم درآن حرام
یک عمر زیر پرچم خود بینی و ستیز
این نسل انتحار پی کرسی و مقام
دیگر کشی و غارت و بیگانه پروری
 مردم ستیز و جانی رسوای خاص و عام
فرهنگ را به دار ملامت کشیده اند
فردای روشن همه تاریک مثل شام
در سرزمین عشق هیولای هفت سر
دانی که آرمیده و طالب گرفته نام
دیگرزخواب خوش خبری نیست بعد ازین
کوچیده هر پرندهٔ آزاد کنج بام
اینجا دگر شبیه وطن نیست دوزخ است
هر کوچه بوی نفرت هرخانه انتقام
فرزند قله های شرافت درین دیار
تا زنده است تشنهٔ آزادی و قیام
هر روز جنگ و جنگ ، بجز جنگ چاره نیست
تا سر رسد جنایت این فصل ناتمام
علی احمد فایز
پانزدهم آگست ۲۰۲۲
اورلیان فرانسه

علی احمد فایز

مختصری از زندگی من! زادگاهم درۀ زیباییست در شمال شهر کابل، وادی شکردره سرزمینی پر از سیب و انگور و باغهای پُر از گل و میوه و دره هایی همراه با انبوه سپیدارها و چنارهای سبز و قامت کشیده که با دیدنش هردلی شاد و مالامال از عشق وسرشاری میشود. دورۀ ابتدائیه و ثانوی را در زادگاه خویش به پایان رسانیدم و دورۀ عالی را در لیسۀ غازی شهرکابل خوانده ام از آن پس شامل دانشکدۀ مهندسی دانشگاه کابل شدم ودر سال های آغاز ین جنگ از آن سند فراغت حاصل و مدتی را در شهرداری کابل به صفت مهندس و شهرساز ادای دین کردم بعد از آن دوره های سربازی را در خدمت میهن بودم و از سال 1368 به صفت مراقبت کنندۀ ماستر پلان شهر کابل در(پما) ی وقت و بعداً در وزارت شهر سازی اجرای وظیفه کرده ام. از سال 1375 آغاز دوره غربت را احساس کرده و کشور های ایران تاجکستان و پاکستان را دوره گردی کردم در آنجا هم به کار های فرهنگی و مهندسی پرداخته و بعد از ختم غربت با تغیرنظام کشور دوباره به وطن برگشتم که ابتدا سمت ریاست یک ارگان غیر دولتی را داشته بعدا به صفت رئیس انکشاف دهات در ولایت های تخار وبغلان ایفای وظیفه کردم از آن پس معاونیت شرکت ساختمانی علی نیسان را داشته هم زمان عضویت و ریاست اتحادیۀ مهندسان افغانستان را به عمهده گرفتم. از 2009 میلادی مسئولیت مشاوریت تخنیکی را در وزارت شهرسازی و بعدا تا اواخر 2013 سمت ریاست زیربنای تخنیکی وزارت امورشهرسازی را عهده دار بودم وازاواخر 2013 بنابر جبر زمان تن به مهاجرت داده در کشور فرانسه زندگی دارم. از سال 1352 به نوشتن پرداخته با جراید و روزنامه ها همکاری آغاز کـــــــــردم در سال 1364 عضویت اتحادیۀ نویسندگان افغانستان را کسب نمودم که بعداً بنابر شرایط دشوار ارتباط دائمی نداشته ام در ایام جوانی نایل به اخذ جوایزی نیز شده ام که موجب علاقه مندی هایم در زمینۀ سرایش شعر شده است. اکثر نوشته هایم محتوای میهنی و مناسبتی داشته و گاه گاه روی مسایل عاطفی مکث کرده ام آنهم با شرایطی که در آن بزرگ شده و بسوی پیری قدم گذاشته ام عاشقانه هم نوشته ام که بی شعر عاشقانه شعر بی کیفیت است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا