شعر

از نوروز تا رهائی …

 

به پشت پنجرهء بسته ، انتظار مکش

صدا بزن  به نوروزیان، که باز آیند

صدا بزن، به دروازه های نیلی باغ

به تنگ های بلورین پر ز آزادی

به شهر قصه، به شادی

به آب، آینه، ماهی

به هر کرانه که دیدی ضیافت گل سرخ

به کوی گنجشکان!

به شهر های مقاوم

به نیزهء آرش،

به طبل های های فروخفته درتراکم شب

به ماسه ها و به مرغابیان دریانوش

به هر خدنگ و خروش!

****

صدابزن، مترس، ای گلوی بی فریاد

چرا نشسته ای ، ای سینه ی دفینهء بغض:

مرا خموشی خنجر کشت

مرا هوای صنوبر کشت

مرا دلبر کشت……!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا